RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شمیم جان
الان داشتم تورو با قبل از قهرت و درگیریت با همسرت مقایسه می کردم
وقتی خودت حتی کوچکترین تغییری با قبلت نکردی چه طور توقع داری همسرت با قبلش تغییری بکنه!!!!!!!!!!
ناراحت نشو خواهش می کنم از حرفام
ولی تو همون شمیم
حساس
کمی پرتوقع
زود رنج
منفعل
با افکار خیلی زیاد منفی هستی
وقتی تمام اتفاقات حالتو به گذشته و نتایجی که از گذشته گرفتی تعمیم می دی چه طور توقع داری نتیجه ی دیگه ای بگیری
شمیم جان قاعده ی بازیتو تغییر بده اولش سخته ولی به مرور برات عادی میشه
شمیم جان آینه ی تو و زندگیت داره اینا رو به همه نشون می ده
بپذیر و خودت رو تغییر بده کاری هم به تغییر همسرت نداشته باش ناخوادآگاه اگه قاعده بازیتو تغییر بدی اونم تغییر می کنه
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام دوستان خوبم
دیروز از صبح تو قیافه بود، سعی کردم ازش دور باشم، یه دفعه گفت بریم خونه باباش، مسخره بازیهای همیشگیش که وقتی از طرف من جایی دعوتیم قبل یا بعدش میریم خونه باباش و از خستگی میمیرم، ولی اگه از طرف اونا جایی دعوت باشیم میگه بزار یه روز دیگه بریم مهمونی که خسته نشیم
من هیچی نگفتم ، قبول کردم که بریم، خونه باباشم مثل همیشه بودم حتی دختر عموش اونجا بود اومد خداحافظی کنه منو بوسید و گفت عاقبت بخیر بشی، خیلی خانمی
اگه من مشکل دارم چرا همه همینو بهم میگن؟ ولی همسرم باهام اینطوری میکنه، البته میدونم چرا، بگذریم
برگشتیم خونه، آماده شدیم که بریم خونه بابام، دوباره رفت تو قیافه و ...، اینم بگم که من حقوق نگرفتم حتی محل کار قبلیم باهام تسویه نکردن، شوهرم همه اینا رو میدونه
رفتیم برای مامانم کادو خریدیم، 16تومنی، در صورتیکه بابا و مامانم برای تولدهامون نفری 50 هزینه کرده بودن، ولی گفتم اشکال نداره، اوضاع همه الآن خرابه، خرید کردم یه کم قیافه گرفت، دیشب داریم میریم میگم کیک بخریم (کیک دم خونه ما خوشمزس، سمت خونه مامانم کیک خوب نداره) و اینم بگم که همیشه با برادرم هزینشو نصف میکنیم، بهش گفتم پول بده ده تومن داد، گفتم خب بیشتر میشه یه کم پول انداخت جلوم، باز هیچی نگفتم رفتم خرید کردم، سعی کردم نسبت به کارهاش بی تفاوت باشم و از شادیم کم نکنم، وقتی راه افتادیم گفت از این به بعد برای مراسم خانوادت از خودت مایه بزار
منم دیگه بریدم، با وجود این بهش گفتم بعدا صحبت میکنیم ، هی ادامه داد، هی گفت، هی گفتم خواهش میکنم الآن صحبت نکن نمیخوام خوشیم ناخوش بشه، گفت نه باید بگم
منم دیگه طاقت نیاوردم جوابشو دادم، گفتم تو که میگی مردی و رئیس خانواده، مامان و بابام 100 برای تولدهامون هزینه کردن، اینقدر مرد باش که حداقل به اندازه کادوی خودت جبران کنی حالا زنت و نمیخوام در نظر بگیری، اینقدر معرفت داشته باش که راجع به دیگران که میگی اینقدر برامون آوردن باید اینقدر براشون ببریم، در مورد خانواده منم عقلت برسه
برگشته میگه منطق من پوله، اصلا هم مرد نیستم، هیچیم حالیم نیست
خلاصه کلی صحبت که آخرش رسیدیم به اینکه هیچ کدوممون از زندگیمون راضی نیستیم
دوباره با یه اعصاب خورد رفتم تولد ولی به کوری چشمش فقط گفتم و خندیدم که حرس بخوره، مثل همیشه پشتشو کرد به مامان و بابام و تلویزیون نگاه کرد
من واقعا نمیخوام باهاش بمونم
حداقل شعور یه انسانو نداره، ربطیم به پر یا خالی بودن چیبش نداره، الآنم چاقو تیز کرده برای حقوق نگرفته من
من میخوام جدا شم، واقعا میخوام
ولی تا عید میخوام فرصت بدم خودشو اصلاح کنه، هرچند بهم ثابت کرد که ذاتش عوض شدنی نیست، کسی که دیروز برای خودش 118 تومن شامپو خرید برای 30 خرج کردن برای خریدن آبروی من براش گرون تموم میشه
همش به این فکر میکنم اگه سرکار نرم و بخوام برم تولد یا عروسی چقدر راحت میتونه آبرومو ببره یا بخاطر این مسخره بازیهاش منزوی بشم و از ترس آبروم جایی نرم
اگه میخواین بگین اینم بچه بازیه منه لطفا هیچی ننویسین چون مطمئنم اصلا مشکل منو درک نکردین
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام شميم عزيزم
مشكلي كه حل نشده باقي بمونه هميشه هست و ازار ميده
وقتي پستتو خوندم فقط يك سوال اومد تو ذهنم... پس اين آقا قول داده چي رو عوض كنه؟!همه چيز مثل قبله كه
كاش تموم ميشد اين چيزها ...
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
اون فقط یه وعده سرخرمن بود برای برگردوندن من
یکتا جون، من اصلا به شوهرم اعتماد ندارم، حتی اگه خودشو عوض کنه اگه سه چهار سال نگذره نمیتونم باور کنم
خانوادگی ، نقش بازی کردن تو خونشونه
این خیلی آزار دهندس
دیروز بهم میگه به مامان و بابات بگو هیچی برام نیارن روز تولدم، منم هیچی براشون نمیبرم
اگه دوست دارن برای تو بیارن، تو هم براشون ببر
بهش گفتم یادته گفتی هیچ خوشی تو زندگیمون نیست؟ تقصیر من نیست، تویی که همه خوشیها رو به رومون میبندی
بهش گفتم پس برای دوستاتتم دیگه هدیه تولد نخر، میگه اونا فرق دارن
میگم راست میگی، فرق دارن ، دوست کجا؟ زن کجا؟
یکماهه دیگه تولدمه، ولی اصلا دلم نمیخواد ازش کادو بگیرم
روز تولدم روز عقدمونم هست، پارسال براش کادو خریدم
امسال هیچی نمیخرم
روز تولدشم هیچکار نمیکنم
اینقدر احمق بودم که پارسال همه پس اندازمو براش خرج کردم یه هدیه 350 خریدم و کلی مهمون دعوت کردم و همه هزینشو خودم دادم، با جیب خالی برام 500-600 آب خورد
برگشت بهم گفت دیگه اینکارو نکن، بیخودیه، مگه بچه بازیه؟ هزار بارم بهم گفت کادوت به دردم نمیخوره (پلاک و زنجیر بود) در صورتیکه برای تولدم یه کارت هدیه 200تومنی داد
میخواستم بهش ثابت کنم مثل بعضی زنها نیستم که اگه 200 پول دادی، 50 برات خرج کنم
ولی حماقت کردم، باید همینکارو میکردم، امسال میخوام همونطور که میگه هیچکاری نکنم، ولی بعید بدونم معنی کارمو بفهمه
من تو این زندگی شاد نیستم
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
به خدا سخته
يعني واقعا كل اين قهر كردن تو 20 روز تاثير داشت؟!
الان همه ميان منو دعوا ميكنن ولي يك چيز واضح وجود داره و اونم اينه كه تو مسائل مادي شوهرت اصلا قابل تغيير نيست مگه اينكه تو يك شغل تووووپ پيدا كني با حقوق بالا و خودتو منفك كني و كلا بيخيالش بشي تا بتوني به زندگيت ادامه بدهي
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
یکتا جان، پول برای من کمترین ارزشی نداره
همونطور که تو این دوسال، به جای نفقه حقوقمو خرج خودم کردم، و آخرش شوهرم برگشت بهم گفت از زنهای دیگه یاد بگیر میرن سرکار ماشین میخرن و ...
بهش گفتم چون شوهراشون تأمینشون میکنن و اونا هم پس انداز میکنن
حالا از این ماه میخوام حقوقمو کامل بزارم تو بانک، آخر سال دیگه میخوام ماشین بخرم
حالا بشین ببین چه کارهایی میکنه که حقوقمو از چنگم در بیاره
اوه اوه، من ماشین به اسم خودم داشته باشم؟ چه غلطا؟
ولی بیشتر از این میترسم که بیخیال مسائل مالی بشم، دو روز دیگه جلوی بچم، برای یه خرج ساده التماس کنم
این فکر منو میکشه
و میدونم خیال پردازی نیست، همسر من تحت تربیت باباش بوده، اوضاع مامانشو الآن دارم میبینم
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام دوست خوبم. مرسی که توی تاپیکم کمکم کردی. خیلی ممنونم از اخطار آگاهانت خانومی.
عزیزم قبول داری که اخلاق کسی را نمیشه به زور تغییر داد؟ هرکسی باید خودش دلش واسه خودش بسوزه و نیاز به تغییر رو با تمام وجود تو خودش حس کنه تا بتونه تغییر کنه. حالا هرچقدر شما ازین کارای همسرتون حرص بخوری تا وقتی میبینه داره اینجوری جلو میفته و کارش هم پیش میره، همون کار زشت قبلیش رو ادامه میده.
کاملا درک میکنم بیخیال شدن و حساس نبودن نسبت به شریک زندگی که درکت نمیکنه خیلی سخته ولی شما حداقل برای آرامش اعصاب خودت هم که شده چاره ای جز بیخیالی نداری. :305:
درمورد مشکلاتی که برسر تفاوت گذاشتن شوهرت بین خانواده شوهرت و خانواده شما بوجود اومده، بنظر من بهتره شما خانوادتونو تا حدودی درجریان مشکلت قرار بدی. اینجوری خانوادت هم از شوهرت انتظار زیادی نخواهند داشت. (منظورم از لحاظ عبوس بودن شوهرته) و شاید اینجوری کمتر ناراحت بشن.
امیدوارم بچه های خوب تالار منو بخاطر این حرفم ببخشند ولی وقتی میبینی شوهرت اخلاقش وقتی پیش خانوادشه اینقدر تغییر میکنه چرا شما اخلاقتو تغییر ندی؟ بهتره یکمی آبروداری رو کنار بذاری و بهش یاد بدی چقدر اینجور رفتاراش زشت و توهین آمیزه:160: اینجور که پیداست شوهر شما داره از اخلاق خوبت و آبور داری زیادت کاملا سو استفاده میکنه
اینجور مردا تا وقتی که یادنگیرند بجای اینکه در مقابل همسرشون جبهه بگیرند، پشتش باشند، هیچ وقت محرم نیستند. حالا یا رفتار درست رو نمیدونند یا اینکه میدونند و عمدا این کارا رو میکنند
به خدا توکل کن و خودت و زندگیت رو بسپر به خدا عزیزم. مطمئن باش پشیمون نمیشی. :72::72:
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
مهسای عزیزم سلام
مرسی که برام نوشتی عزیزم، راستش همین تصمیمو دارم، میخوام عین خودش رفتار کنم
دیگه خونه باباش بلند نمیشم کار کنم، دیگه تو جشنهاشون از همه شلوغتر نمیشم که حال و هوای جشنهاشون اونقدر دل انگیز باشه
مثل شوهرم میشینم یه گوشه و قیافه میگیرم
دیگه برای رفتن خونه باباش با لب خندون نمیرم، مثل خودش گلو درد میگیرم یا ادا در میارم
به خدا دیگه خسته شدم
امروز اومدم خونه دیدم خونس، باز رفتم سلام کردم ، گفتم خونه ای؟ گفت حالم خوب نبوده اومدم، منم گفتم حالت خیلی بده؟
بی محلیها شروع شد
رفت شامشو جدا خورد، وقتی سفره انداختم گفت من خوردما واسه من نیاری
محل نزاشتم خودم نشستم قشنگ خوردم
بعد نشست پای کام، وقتی من از جلوی تی وی بلند شدم رفته نشسته جلوش من اومدم اینجا
نمیدونم مرض داشت اومد دنبالم؟
من که داشتم به آرامش میرسیدم
امشب اصلا باهاش صحبت نکردم
فردا شب بهش میگم بریم مشاوره، اگه بگه نمیام
نمیدونم چکار کنم؟
من دارم به دوران پر استرس قبل برمیگردم
دوباره حالم داره بد میشه
آخه من با مرضهاش چکار کنم؟ باافکار پوسیدش چکار کنم؟
بمونم با یه بچه بیام بگم بهم بگین چه غلطی کنم؟
به خدا خیلی خستم
کاش یکی حرفمو میفهمید:302:
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
سلام
دوباره تمام روال های قبل داره برات تکرار می شه و دقیقا عکس العمل تو و همسرت عین قبله........
انگار دوباره دارم تاپیک های قبلیتو می خونم
شمیم جان راهی نداری جز اینکه روش و قاعده بازیتو توی زندگی تغییر بدی
RE: خسته از تکرار مشکلات!!
اقلیما جان بگو چی رو تغییر بدم؟
من تا عید بازم تلاشمو میکنم ولی اگه واقعا بخواد همه چیز همینطور دست نخورده باقی بمونه دیگه نمیتونم
بگو چکار کنم؟
الآن که تو قیافس چکار کنم؟
میدونم اگه بخوایم صحبت کنیم مسائل مالی رو میکشه وسط
میخوام بهش بگم خرج خونه رو بسپاره دست من ببینم این هزینه سنگین مال چیه که من از هرجا بتونم دارم مراعات میکنم در حالیکه اصلا نیازی به اینکار نیست و آخرشم بر میگرده میگه تو ولخرجی
میخوام بهش نشون بدم تمام خرجهای ما مال بذل و بخششهاش به دیگرانه نه خرج زندگی و زنش
من بازم سعی میکنم آرامشمو حفظ کنم و برای صحبت پیشقدم بشم
فقط بشنوم ، توهینهاشو تحمل کنم (تا جائیکه میتونم چون خیلی حرفهاش سنگینه)
و سعی کنم همه چی رو فراموش کنم و دوباره شروع کنم
شاهد باشید یک بار دیگه دارم شروع میکنم
ولی اگه باعث شد همه چیز خراب بشه واقعا دیگه بهم حق بدین ببرم
:302: