RE: دلخوری های زناشویی و راه حل آن
من عاااااشق قدم زدنم
يه بار كه سر بچه بازي خودم(البته خداييش به خاطر يه سري سختي ها خيلي زودرنج شده بودم) ازش دلخور شده بودم،خيلي مهربون بهم گفت يه جاي جديد واسه قدم زدن پيدا كردم و رفتيم اونقد قدم زديم كه ...
خيلي خوش گذشت
----------------------
يه بار هم كلي گريه م گرفته بود و اونو مقصر ميدونستم توي به وجود اومدن اون شرايط سخت (هرچند عزيزم خودش قرباني بود) ، اما وقتي مهربون و متواضعانه باهام رفتار كرد و گفت ميدونم تو اين مدت خيلي اذيت شدي ،همين دركش همه دلخوريهامو از بين برد و بيشتر دوسش دارم...
فكركنم برعكس نوشتم
بايد كارهايي كه خودم واسه رفع دلخوري انجام دادم بنويسم؟
RE: دلخوری های زناشویی و راه حل آن
يه بار يادم نمياد چي گفتم ، اما خيلي ازم دلخور شد:302:(قربونش برم وقتي هم ناراحت ميشه سكوت ميكنه) ، منم از ناراحتيش داغون ميشم.
چون هر روز صبح سركارش اولين كاري كه ميكنه اينه كه ايميلاشو چك ميكنه،اون شب براش يه ايميل فرستادم كه فردا صبحش بخونه.
صبح خواب بودم كه زنگ زد ،گفت ايميلتو كه خوندم همه چي از دلم رفت و دلم طاقت نياورد بهت زنگ نزنم:43::43: