RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
تفسیر و تبیین صحیح این نظریه
اگر طرفداران این دیدگاه بر این باور باشند که تکلیف امام حسین(علیه السلام) این بود که به دنیا بیاید و بعد کشته شود و به هدف و آرزوی خویش یعنی شهادت و رسیدن به بالاترین درجات قرب الهی برسد، بدون آنکه حرکت حضرت قابل پیروی و درس گرفتن برای مسلمانان باشد، این تفسیر مردود و غیر قابل پذیرش است، اما آنچه مسلم به نظر می رسد این است که بسیاری از طرفداران این نظریه، درصدد نفی بُعد الگوگیری از حادثه عاشورا و اسوه بودن نهضت حضرت نبوده اند، بلکه هدفشان از طرح چنین دیدگاهی، (چنانکه در بحث دفاع از نظریه تعبد به شهادت نوشتیم.) باطل دانستن نظریه ای است که هدف از قیام حضرت را تنها تشکیل حکومت اسلامی دانسته و اخباری را که دلالت بر علم تفصیلی امام(علیه السلام) به زمان حادثه کربلا دارند، ضعیف و مجعول می داند. هم چنانکه برخی دیگر
همانند صاحب جواهر در کنار قائل شدن به تکلیف ویژه امام حسین(علیه السلام)، یکی از دستاوردهای نهضت حضرت را، حفظ شریعت و رسوایی دشمنان می داند که بی شک این میزان ثمره قائل شدن برای قیام کربلا، ضمن آنکه منطقی و منطبق بودن حرکت امام(علیه السلام)بر اصول و ظواهر ادله را اثبات می کند، قابلیت الگوگیری و اقتدا به آن حضرت را نیز برای هر مسلمانی، روشن می سازد.
البته این مطلب را نیز نمی توان انکار کرد که (چنانکه اشاره شد) بر اساس برخی از اخبار، برنامه کار و دستورالعمل دوران امامت هر یک از امامان(علیهم السلام) قبلا از طرف خداوند، تعیین و به وسیله رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به آنها ابلاغ شده و هر کدام در عصر خود مکلف به وظایفی بودند که می بایست انجام دهند. چنانکه در کتاب کافی بابی است با عنوان: انَّ الائمه(علیهم السلام)لم یفعلوا شیئاً و لایَفْعَلونَ الا بعهد من الله عزَّ وَ جَلَّ وَ امر منه لایتجاوزونه
اما باید توجه داشت که به نظر می رسد بین اینکه هر امامی آگاه به تکلیف و فرجام کار خویش باشد و در نتیجه با توجه به اوضاع و شرایط روزگار امامت خویش، مأمور به اجرای یک برنامه خاصی باشد و بین اینکه عمل آن امام الگو برای پیروانش باشد، (چنانکه در طول تاریخ چنین بوده است) منافاتی وجود نداشته باشد، بلکه این دو، دو روی یک سکه
هستند. از این رو، لازمه آگاهی امام از پایان کار خویش و قائل شدن به تکلیف ویژه برای هر امام، به معنای نفی اسوه بودن و عدم امکان الگو پذیری از سیره آن امام نیست; بلکه حتی می توان ادعا کرد که نه تنها بین این دو، ملازمه وجود ندارد; بلکه اساسا خدا این تکلیف را با این کیفیت و شرایط در نظام خلقت طراحی و مقدر کرده است تا به وسیله آن، به جهانیان راه و مکتبی را ارائه دهد که تا قیامت، آثار و ثمرات آن پایدار و ماندگار باشد. از این رو مانعی ندارد که اصلا خداوند به سبب چنین حکمتی، چنین وظیفه ای را برای سیدالشهدا(علیه السلام) مقدر و معین کرده و حضرت را از آن آگاه کرده باشد. به تعبیر دیگر، دستورخصوصی و محتوای روایت مشیت نسبت به جریان عاشورا، به این معناست که خدا بر مبنای قانون کلی جهاد (که هر زمان بنیان اسلام و عزت و شرف امت اسلامی در خطر بیفتد، بر هر مسلمانی واجب است که حتی با اطمینان به شهادت، با دشمن بجنگد) از امام حسین(علیه السلام) خواسته است که با حکومت یزید مبارزه کند تا مسلمانان نیز از وی سرمشق گرفته و با ستمگران دین ستیز به مبارزه و جهاد همت گمارند و خدا می دانست که حسین بن علی(علیه السلام) راه اطاعت را که مبارزه با یزید باشد، خواهد برگزید و یزید راه معصیت را که کشتن حسین(علیه السلام)باشد، اختیار خواهد کرد و در نهایت، مبارزه حسین(علیه السلام) با یزید با آن شرایط و ویژگی ها، به شهادت حسین(علیه السلام)، خاندان و یارانش و اسیر شدن زنان و کودکانش، منجر خواهد شد. البته بدیهی است که در صورتی این واقعه الگو و آموزنده برای مسلمانان در طول تاریخ خواهد بود که تمام جریانات و حوادث آن در مسیر و بستر طبیعی صورت پذیرد، هم چنانکه تمام فعالیت ها و تلاش های امام(علیه السلام) از آغاز نهضت تا فرجام آن، کاملا در مسیر طبیعی بود.
بنابراین، چنانکه اصل بعثت پیامبران (صلوات الله علیهم اجمعین) به طور عموم و بعثت رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) و نصب دوازده امام(علیهم السلام) به طور خصوص، در نظام عالم، طراحی غیبی داشته و دارای حکمت و فلسفه ای بوده است، هیچ مانعی ندارد که هر امامی ، با توجه به شرایط عصر امامتش، از سوی خداوند، مأمور انجام کار خاصی بوده باشد، و این تعدد و اختلاف وظایف، با توجه به متعدد و متفاوت بودن اوضاع و شرایط، برای پیروان آنان می تواند سرمشق و قابل الگوگیری باشد.
یکی از اندیشمندان معاصر بعد از آنکه بُعد غیبی بودن نهضت عاشورا را و اینکه این حادثه طراحی غیبی داشته، تأیید می کند، در این باره می گوید:
ادامه دارد ..........
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
یکی از اندیشمندان معاصر بعد از آنکه بُعد غیبی بودن نهضت عاشورا را و اینکه این حادثه طراحی غیبی داشته، تأیید می کند، در این باره می گوید:
خداوند چنین اقدامی (قیام سیدالشهدا(علیه السلام)) را با این ریزه کاری ها خواسته است به همان دلیلی که قرآن را فرستاده است، به همان دلیل که سنت را در زندگی ما معتبر کرده است، این واقعه را خواسته و معتبر کرده، تا به عنوان یک الگو، یک راه، یک درس و سندی در همه شرایط برای مسلمانان، سرمشق قرار گیرد و مسلمانانی که می خواهند از
امامان(علیهم السلام)پیروی کنند به زوایایی از آن بر اساس شرایط پیرامونی و مقتضیات زمانی اقتدا کنند."
بنابراین با این تبیین و تفسیر از ویژه بودن تکلیف قیام، دیگر هیچ محذور و اشکالی متوجه این نظریه نیست.
فلسفه و اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام حسین(علیه السلام)
از آنچه درباره اهداف و فلسفه قیام عاشورا از نگاه های گوناگون بیان شد و مورد نقد و بررسی قرار گرفت، روشن شد که افزون بر آنکه برخی از این نظریه ها تصویر وارونه و یا دستِ کم نامناسب با شأن رهبر قیام ارائه کرده بودند، هیچ کدام از آنها، در ارائه یک تصویر روشن و جامع از انگیزه های قیام امام حسین(علیه السلام) توفیق نداشته اند.
سِرّ این عدم توفیق را باید (چنانکه در آغاز این نوشتار به آن اشاره شد) در عواملی هم چون نگاه یک سویه و تک بُعدی به نهضت کربلا و نیز عدم شناخت کافی نسبت به شخصیت رهبر این قیام و ماهیت حرکت وی ،دانست. بنابراین، پژوهشگر تاریخ عاشورا اگر بخواهد به ماهیت وجوهره قیام عاشورا تا حد زیادی پی ببرد، باید در گام نخست، با نگاه و مطالعه جامع و کامل درباره امام حسین(علیه السلام)، به زندگی، شخصیت و مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و کافی بیابد و سپس با مطالعه و تعمق لازم در بیانات و گفتار حضرت که در مقاطع گوناگون قیام و حتی پیش از آغاز آن درباره انگیزه حرکت خویش بیان کرده است، به فلسفه و ماهیت قیام آن حضرت تا حد زیادی شناخت بیابد.
اکنون با این مقدمه و با توجه به این که بهترین و مطمئن ترین سند برای شناخت فلسفه و اهداف نهضت سیدالشهدا(علیه السلام)، کلمات خود آن حضرت و یا سایر امامان(علیهم السلام) در این باره است، مجموع خطبه ها، سخنان، نامه ها و وصیت نامه امام حسین(علیه السلام)که درباره اهداف و انگیزه های قیام عاشوراست و نیز برخی از تعابیر زیارت نامه های فراوان و
گوناگون که از امامان دیگر درباره آن حضرت رسیده و در آنها به انگیزه قیام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته و سپس با استخراج فهرست وار اهداف قیام، به تفسیر و تحلیل آنها، پرداخته می شود:
1. امام حسین(علیه السلام) در واپسین سال های عمر معاویه، به جهت زیارت خانه خدا، عازم مکه شدند. حضرت در مکه در جمع گروهی از عالمان و نخبگان دیگر مناطق اسلامی با ایراد خطبه ای شورانگیز و کوبنده ضمن یادآوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر عالمان و بزرگان شهرها در برابر پاسداری از کیان دین و اعتقادهای مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات امویان، از خاموشی آنان در برابر سیاست های دین ستیزانه حاکمان اموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش با آنان را گناه نابخشودنی دانستند. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامها و فعالیت هایش را بر ضد نظام ستمگر حاکم (که چند سال بعد در قالب یک نهضت خود را نشان داد) چنین اعلام فرمودند:
اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کان مِنا تَنافُساً فی سُلطان، و لا التماساً من فُضول الحُطام، ولکن لِنُُرِیَ (لِنَرُدَّ) المَعالمَ من دینک، ونُظهِرَ الاصلاحَ فی بلادک، ویَأْمَنَ المظلومونَ من عِبادک، و یُعمَلَ بِفَرائِضِکَ و سُنَنِکَ و اَحکامِکَ."
خدایا تو می دانی آنچه از سوی ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامهای بر ضد حاکمان اموی) به خاطر سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است; بلکه برای اینست که نشانه های دینت را (به مردم) نشان دهیم (برپا کنیم) و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. می خواهیم بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به دستورها و سنت ها و احکامت عمل شود.
ادامه دارد ......
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
از این جملات می توان چهار هدف را برای اقدامها و فعالیت های امام حسین(علیه السلام) که در عصر حاکمیت یزید جزو اهداف قیام حضرت به شمار می رفت، استخراج کرد:
الف: احیای مظاهر و نشانه های اسلام اصیل و ناب محمدی(صلی الله علیه وآله);
ب: اصلاح و بهبودی در وضع شهروندان;
ج: مبارزه با ستمگران اموی جهت تأمین امنیت برای مردم ستمدیده;
د: فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی.
2. امام حسین(علیه السلام) در وصیت نامه ای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کردند:
انِّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِی اُمه جَدِّی محمد(صلی الله علیه وآله)اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهی عَنِ المُنْکَرِ و اَسیرَ بِسیره جَدِّی محمد(صلی الله علیه وآله) و اَبی عَلیِّ بنِ اَبِی طالِب(علیه السلام)
من از روی سرمستی و گستاخی و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم; بلکه برای طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب(علیه السلام) عمل کنم.
و در جای دیگر می فرمایند:
اَلّلهُمِّ اِنِّی اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَکْرَهُ الْمُنْکَرَ
خدایا من به معروف اشتیاق و از منکر تنفر دارم.
و در زیارت های مختلف که درباره امام حسین(علیه السلام) از امامان(علیهم السلام)وارد شده، این تعابیر فراوان دیده می شود:
اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَلوةَ وَ آتَیْتَ الزَکوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ
گواهی می دهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی.
از این عبارات، اهداف ذیل را از قیام حضرت، می توان استفاده کرد:
الف: طلب اصلاح در امور امت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
ب: امر به معروف
ج: نهی از منکر
د: عمل به سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام) (برپایی نماز و پرداخت زکات).
3. حضرت در نامه ای که در زمان اقامت خویش در مکه در پاسخ دعوت به نامه های اشراف و بزرگان کوفه مبنی بر آمدن به کوفه، نوشتند، فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمودند:
فَلَعَمْرِی مَا الاِمامُ الا الحاکِمُ بِالکِتابِ، القائِمُ بِالقِسْطِ، الدائِنُ بِدینِ الحَقِّ ، الحابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذاتِ اللهِ
«به جانم سوگند، پیشوا کسی است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقق سازد، متدین و ملتزم به دین حق باشد، خود را وقف خدا کند».
ادامه دارد ............
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
امام(علیه السلام) در این نامه، هدف از قیام را، (مبارزه و جهاد بر ضد حکومت ستمگر بنی امیه تا براندازی آن و) تلاش در جهت بر پایی حکومتی می داند که رهبر و پیشوای آن، صفات و امتیازهای ذیل را داشته باشد:
الف: به کتاب خدا حکم کند;
ب: عدالت را در جامعه حاکم کند;
ج: متدین ومعتقد به دین خدا باشد;
د: خود را وقف خدا و اهداف الهی کند;
حسین بن علی(علیه السلام) در نامه ای که ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همیاری و همراهی با وی کرده است ، علت و هدف از نهضت خویش را چنین بیان می کند:
"انا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه(صلی الله علیه وآله) فان السنة قد امیتت وان البدعة قد احییت"
«من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش می خوانم. همانا سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از بین رفته است و بدعت زنده شده است».
و در جواب عبدالله بن مُطیع می فرماید:
"ان اهل الکوفة کتبوا الی یسألوننی ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق واماتة البدع"
«کوفیان به من نامه نوشته و از من خواسته اند به نزدشان بروم، چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانه های حق زنده و بدعت ها نابود شود».
و نیز در نامه ای که به شیعیان بصره نوشتند، فرمودند:
"فانی ادعوکم الی احیاء معالم الحق واماتة البدع"
«من شما را به زنده کردن نشانه های حق و نابود کردن بدعت ها می خوانم».
از مجموع نامه ها و پاسخ های حضرت، این اهداف را می توان برای نهضت عاشورا استفاده کرد:
الف: دعوت (و عمل) به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله).
ب: احیای سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) که از بین رفته است، وبر پایی مظاهر حق و حقیقت.
ج: از بین بردن بدعت ها (که جایگزین احکام خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) شده است.
4. اباعبدالله(علیه السلام) درخطبه ای که پس از برخورد با حرّ بن یزید ریاحی در منزل بَیْضَه ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، چنین بیان کردند:
"ایها الناس! ان رسول الله(صلی الله علیه وآله) قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناکثاً لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله(صلی الله علیه وآله)، یعمل فی عباد الله بالاثم والعدوان، فلم یغیر علیه بفعل ولاقول، کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله. الا وان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان، وترکوا طاعة الرحمن واظهروا الفساد، و عطلوا
الحدود واستأثروا بالفیء، واحلوا حرام الله، و حرموا حلاله وانا احق من غیر"
ای مردم ! رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار می کند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخداست که او را در جایگاه (عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم."
ادامه دارد ..........
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
از این خطبه و یا نامه، علت قیام سید الشهدا(علیه السلام) را می توان این امر دانست که حاکمان بنی امیه (به ویژه یزید) اقدامهای ضد دینی زیر را مرتکب شده اند:
الف: فرمانبری از خدا را رها کرده و به اطاعت از شیطان رو آورده اند
ب: فساد را (در زمین) آشکار کرده اند
ج: حدود الهی را تعطیل کرده اند
د: بیت المال را به خود اختصاص داده اند
هـ: حرام خدا را حلال و حلال الهی را حرام کرده اند.
از این رو است که در زیارات وارده درباره امام حسین(علیه السلام)، شهادت و اعتراف به برپایی احکام الهی و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امیرمؤمنان(علیه السلام) به وسیله حضرت، داده شده است:
"اشهد انک قد حللت حلال الله وحرمت حرام الله واقمت الصلاة وآتیت الزکاة وامرت بالمعروف
ونهیت عن المنکر ودعوت الی سبیلک بالحکمة والموعظة الحسنة"
شهادت می دهم که تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام کردی و نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و (مسلمانان را) با پند و اندرز نیکو، به راه و روش خود، فرا خواندی.
و یا:
"اشهد انک قد امرت بالقسط والعدل ودعوت الیهما"
شهادت می دهم که تو به عدل و داد امر کردی و(مسلمانان را) به سوی این دو، دعوت کردی.
5. پیشوای سوم درمنزل ذوحُسُم در توجیه حرکت خویش چنین فرمودند:
"الا ترون ان الحق لایعمل به وان الباطل لایتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً، فانی لااری الموت الا شهادة ولا الحیاة مع الظالمین الاّ برماً"
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل باز داشته نمی شود؟ (در چنین شرایطی) باید مؤمن، به حق خواهان دیدار خدا باشد. من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی بینم.
از این خطبه، این اهداف را می توان استفاده کرد:
الف: ترویج حق و عمل به آن
ب: نهی از ترویج باطل و باز داشتن از عمل به آن
امام صادق(علیه السلام) در زیارت اربعین، هدف از نهضت حسینی را چنین بیان می فرمایند:
"وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة"
(امام حسین(علیه السلام)) جان خویش را در راه تو (خدا) فدا کرد تا بندگانت را از بی خبری و سرگردانی گمراهی نجات دهد.
از دیدگاه امام ششم، سید الشهدا(علیه السلام) با نهضت عاشورا، اهداف زیر را تعقیب می کردند:
الف: نجات مسلمانان از بی خبری نسبت به احکام دین و وظایف خویش در برابر پروردگار،
ب: رهایی بندگان خدا از گمراهی با آگاه ساختن آنان به لزوم پیروی از رهبران واقعی دین.
ادامه دارد ..........
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
تحلیلی پیرامون اهداف و ماهیت قیام امام حسین(علیه السلام)
با اندکی دقت در اهداف استخراج شده از این بیانات، ملاحظه می شود که امام(علیه السلام) علت و انگیزه قیام خویش را، مبارزه با منکرات فراوان در جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج معروف در بین مسلمانان، اعلام می کنند. بنابراین، فلسفه اصلی و نهایی نهضت حضرت را می توان در یک هدف جامع و کلی یعنی احیای فرهنگ اسلام اصیل و ناب محمدی(صلی الله علیه وآله) و زدودن زنگارهای تحریف و بدعت از دین جدشان خلاصه کرد. البته حضرت راه کار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به این هدف را، در عنصر امر به معروف و نهی از منکر می دانند. از این رو در وصیت نامه خود به محمد بن حنفیه می نویسند:
ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و یا (چنان که گذشت) در زیارت نامه های مربوط به حضرت آمده است: "... و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر"
توضیح مطلب آنکه: اگر حضرت علت حرکت خویش را مبارزه با اموری، هم چون: رواج بدعت ها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بی عدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن و تاراج بیت المال مسلمانان و ... می دانست، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام مُنْکَر در جامعه اسلامی است، که حضرت خود را موظف به نهی از آن می دانستند. و نیز اگر اباعبدالله(علیه السلام)جامعه اسلامی را به اموری از قبیل: عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، احیای مظاهر و نشانه های حق، ایجاد امنیت، اصلاح و بهبودی وضع امور امت و مسائلی از این قبیل، فرا می خواند، این مسئله نشانگر آنست که امری به نام معروف در جامعه از بین رفته یا دستِ کم در حال نابودی بود. از این رو اگر حضرت از بیعت با یزید خودداری کرده با این عمل، از یک سو، آمادگی خود را برای شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام کردند، و از سوی دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی، به کار گرفتند، به این دلیل بود که سر باز زدن از بیعت، به معنای نهی از منکر، ترویج معروف و اتمام حجت با مسلمانان درباره حرمت سکوت در برابر بدعت ها و جنایات بنی امیه بوده و بیعت و یا حتی سکوت در مقابل چنین حکومتی، افزون بر آنکه ترویج منکر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانه ای نیز برای افراد عادی در همکاری با حاکمان اموی می شد.
.
ادامه دارد .......
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
به دیگر سخن، آنچه در سیره حسین بن علی(علیه السلام) به عنوان امام معصوم، مسلم و غیر قابل تردید به نظر می رسد، آنست که شخصیتی همانند امام حسین(علیه السلام) حاضر نبودند با شخصی هم چون یزید بیعت کرده و حکومت وی را به رسمیت بشناسند، چرا که حضرت با مشاهده و بررسی عمق انحرافهای امت اسلامی در عصر حکومت معاویه و سپس حکومت یزید، به این نتیجه رسیده بود که دیگر نمی توان با موعظه و خطبه های آتشین و سخنرانی های تهدید آمیز و تحریک کننده، انحرافی را که در مبانی اعتقادی و سیاسی جامعه اسلامی و نیز در دستگاه خلافت رسوخ کرده، از بین ببرد. بلکه تنها راه درمان و نجات امت اسلامی، برپایی یک نهضت عمیق است که بازتاب و گستره آن، افزون بر آنکه فرا مکانی باشد، فرا زمانی نیز بوده و در گستره زمان، الگویی برای آزاد مردان تاریخ باشد. البته در مقابل، یزید کسی نبود که بدون بیعت گرفتن از امام(علیه السلام)، ساکت بنشیند، چرا که به رسمیت نشناختن حکومت از سوی افرادی هم چون حسین بن علی(علیه السلام)، به معنای رد مشروعیت آن و آمادگی برای مبارزه مسلحانه با حکومت بود و یزید بخوبی به این موضوع آگاهی داشت.
نکته دیگری که شایان توجه است، آنکه از مجموع سخنان و خطبه های حضرت که به ترتیب تاریخی و در مراحل گوناگون قیام ایراد فرموده اند، استفاده می شود که حضرت از آغاز، فلسفه نهضت خویش را به صراحت و بی پرده بازگو نمی کردند، بلکه به تناسب حوادث و رخدادهایی که پیش می آمد، مردم را با ماهیت و روح نهضت کربلا آشنا ساخته و برای آنان روشن کردند که با اوضاع و شرایط حاکم که اصل دین به خطر افتاده، راهی جز فداکاری و جانبازی در قالب یک حرکت خونین نمانده است، چرا که (افزون بر آن چه قبلا نگاشتیم) اگر امام(علیه السلام) با تشکیل حکومت، در مصدر کار قرار می گرفتند، با موجی از انتظارهای به جا و نابه جا رو به رو می شدند که پاسخ گویی به همه این خواسته ها، غیرممکن و غیر عادلانه بود که این امر نیز به سهم خود، زمینه رنجش و نافرمانی گروهی از مردم را فراهم می ساخت.بر خلاف اینکه حضرت به شهادت رسیدند و با جانبازی و ایثار خونشان، انگیزه و پیام خویش را به امت اسلامی در طول تاریخ رسانده تا آنجا که حتی قلب های آکنده از قساوت را خاضع و مرید مرام و منش خویش کردند. به دیگر سخن، نمی توان پذیرفت که امام حسین(علیه السلام)صرف نظر از آگاهی به شهادت از راه علم غیب، از پیمان شکنی کوفیان و در نهایت شهادت خویش آگاه نبوده است، چرا که حضرت به عنوان فرزند امیرمؤمنان(علیه السلام) از سنین کودکی در متن حوادث تاریخ اسلام حضور داشتند. ایشان شاهد حوادث گوناگون تاریخ اسلام و نیز انسان های زیادی بوده که در آن حوادث، تغییر چهره و موضع داده بودند. چنانکه طلحه و زبیر، از نخستین اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)را دیده بود که در مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی غیر عادلانه سه خلیفه نخست، چندان متحول شده و به نابرابری خو کرده بودند که نتوانستند عدالت و حق مداری علی(علیه السلام) را تحمل کنند، از این رو بر ضد حضرت شورش کردند.
ادامه دارد .............
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
هم چنین امام(علیه السلام)جریان مکرر خیانت و پیمان شکنی کوفیان را پس از بیعت با پدر و برادر بزرگوارش و نیز دوران سخت و دهشتناک حاکمیت معاویه را در مدینه تجربه کرده بودند. از این رو امام حسین(علیه السلام) طی مدت اقامت در کوفه نزد پدر و برادر، توانستند به تحلیلی درست و سنجیده، از وضعیت روحی و اعتقادی کوفیان دست یافته، به نقاط ضعف و قوت آنان، آگاه شده و از جناح ها و دسته بندی های گروهی و قبیله ای عراقیان، شناخت درست و کافی به دست آورند. بنابراین، با چنین تجربیات وآگاهی هایی که حضرت درباره کوفیان داشتند (و این آگاهی و تجربه به مراتب بیشتر و عمیق تر از آگاهی افرادی هم چون: محمد بن حنفیه، ابن عباس، ابن عمر، فرزدق و... بود) نمی توان پذیرفت که امام(علیه السلام)صرفا به دلیل دعوت کوفیان، به آنان اعتماد کرده و به این نتیجه رسیده بودند که با تأسیس حکومت اسلامی، جامعه اسلامی را از خطر نابودی نجات خواهند داد. بنابراین، آنچه امام(علیه السلام) را به قیام برضد حکومت اموی واداشت، حفاظت و صیانت دین جدش از خطر تحریف و نابودی بود، که این امر می توانست یا با نابودی رژیم اموی و تشکیل دولت اسلامی، امکان پذیر باشد و یا با جان بازی و شهادت در راه خدا که البته چون راه نخست، در عمل برای امام(علیه السلام)مقدور نبود، امام(علیه السلام) راه دوم را که شیوه فداکاران است، برگزیدند و اسلام را از خطر نابودی نجات دادند.
پایان
منبع
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
1
آرزوى معاويه
مردى بنام مطرف ابن مغيره گويد: با پدرم نزد معاويه رفتيم ، پدرم با معاويه رفت و آمد داشت و از او و عقل او تعريف مى كرد، تا اينكه شبى از نزد معاويه آمد، ديدم بسيار غمگين است و از شدت اندوه غذا نخورد، ساعتى منتظر شدم متوجه شدم ناراحتى او از ما و كار ما نيست ، پرسيدم : چرا امشب تو را غمگين مى بينم ؟
گفت : پسرم من از نزد خبيث ترين مردم آمدم ! گفتم : جريان چيست ؟ گفت : من و معاويه با هم تنها بوديم به او گفتم : شما به آرزوى خود رسيده اى ، اى كاش بساط عدالت پهن مى كردى و به مردم نيكى مى كردى ، چرا كه سن تو زياد شده است . و اى كاش به حال برادران خود از بنى هاشم نظر مى كردى و صله رحم مى كردى ، بخدا سوگند كه نزد آنها چيزى كه از آن بيم داشته باشى نيست ،
معاويه به من گفت : هيهات هيهات ، هرگز، هرگز، ابوبكر پادشاهى نمود و عدالت كرد و چنين و چنان كرد، بخدا سوگند كه نتيجه اى نداد مگر اينكه پس از مرگ او، نامش نيز مرد، فقط مى گويند: ابوبكر، و سپس برادر عدى يعنى عمر پادشاهى نمود و تلاش كرد و ده سال دامن فراز كرد، بخدا سوگند كه ثمره اى نداد بيش از اينكه پس از مرگ او، نامش نيز از بين رفت ، فقط مى گويند: عمر، پس از آن ، عثمان به قدرت رسيد، كسى كه احدى در نسب مانند او نبود!!
و كرد آنچه كرد و با او شد آنچه شد تا اينكه اين هلاك شد و نامش نيز از بين رفت و كارهائى كه با او كردند نيز از بين رفت ، ولى اين هاشمى يعنى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هر روز پنج بار بنام او صدا مى زنند و مى گويند: اشهد ان محمدا رسول الله ، پس چه كارى باقى مى ماند با وجود اين اى بى مادر، يعنى با وجود باقى ماندن نام پيامبر و نابودى نام ديگران چيزى نمى ماند، و سپس افزود، (راهى نيست ) جز آنكه نام محمد صلى الله عليه و آله هم دفن شود، دفن شود.
گويند در زمان ماءمون وقتى اين خبر را به وى دادند فرمان داد كه بر منابر معاويه را لعن كنند ولى بر مردم بسيار گران آمد و مصلحت را در ترك اين كار ديدند و اين مساءله را مسعودى كه مورد اعتماد اهل سنت است از كتاب موفقيات زبير ابن بكار از اصول معتمده اهل سنت است نقل كرده است .
معاويه از حديث پيامبر نهى مى كند
و در همين راستاست كه مى بينيم معاويه به عبدالله ابن عمر مى گويد: اگر بمن خبر برسد كه حديث نقل مى كنى گردنت را مى زنم .
و يا وقتى به يكى از صحابه مى گويند تو به نقل حديث شايسته ترى ، مى گويد: اينان فرمانروايان - ما را از حديث منع كرده اند.
و در روايت ديگرى است كه معاويه مى گفت : از احاديث پيامبر اجتناب كنيد مگر حديثى كه در زمان عمر باشد.
و گذشت در سابق كه معاويه وقتى از عبادة بن صامت حديث پيامبر را در مورد حرمت ربا شنيد گفت :
در مورد اين حديث ساكت شود و بازگو مكن .
.
RE: *<<* فلسفه قيام عاشورا *>>*
2
خطرناكترين جنايت معاويه بر عليه السلام واهل البيت عليهم السلام
معاويه در نامه اى به تمام فرمانداران خود در سراسر مملكت اسلامى اعلام كرد من بيزارم از هركس كه در فضل على و خاندان او چيزى روايت كند و هر كه را كه از شيعيان و دوستان عثمان و آنها كه فضائل عثمان را روايت مى كنند، يافتيد گرامى داريد و احترام كنيد، و هر روايتى كه كسى در فضائل عثمان نقل مى كند با اسم گوينده و اسم پدر و قبيله اش براى من بفرستيد، در پى اين فرمان بود كه جعل روايات در فضيلت عثمان شايع شد، و معاويه هم براى آنها هدايا مى فرستاد، و مردم بخاطر مال دنيا به جعل حديث شتاب مى كردند.
مدتى گذشت تا اينكه معاويه در نامه ديگرى به فرماندارانش نوشت : حديث راجع به عثمان زياد شده و در هر شهر و ناحيه اى منتشر شده است ، وقتى نامه من به دست شما رسيد، مردم را دعوت كنيد به سوى روايت در فضائل صحابة و خلفاء سابقين ، و هيچ خبرى در مورد ابى تراب (حضرت على عليه السلام ) نماند مگر اينكه يك خبر دروغين در مقابل آن براى صحابة برايم بياورد، كه اين كار نزد من محبوبتر و چشمم را روشنتر و استدلال على و طرفداران او را باطل مى كند بر آنها از فضائل عثمان سخت تراست . كار بجائى رسيد كه اين احاديث را مثل قرآن تدريس مى كرده و به بچه ها و جوانان ياد مى دادند، در ابتداء قاريان و ضعيفانى كه نزد مردم اظهار خشوع و عبادت مى كردند، بخاطر مال دنيا، حديث جعل كردند و سپس آن احاديث به دست ديندارها افتاد و از روى نادانى قبول كردند و روايت نمودند. آرى ، به اين ترتيب بود كه جعل حديث شروع شد، و به نظر مؤ لف ، اين عمل خطرناكترين مرحله جنايات معاويه است ، چرا كه دين خدا بايد از طريق اهل البيت ابلاغ شود و اهل البيت نيز مى بايد با احاديث پيامبر شناخته شوند.
معاويه براى از بين بردن دين خدا، همگام با اقدامات سركوبگرانه شديدى كه انجام داد، همچنانكه ذكر خواهيم كرد، به فعاليت فرهنگى و انحراف عقيدتى نيز پرداخت ، او اقدام به ايجاد شبهه و انحراف عقيدتى در ذهن مردم نمود، و مى دانيم وقتى كه مردم ، در مقابل هر فضيلتى از فضائل حضرت امير عليه السلام دهها روايت در فضيلت خلفا از علماء خود بشنوند، به ناچار اعتقاد آنها به اهل البيت سست و به مخالفين افزوده مى شود و يا لااقل آنها را مساوى با يكديگر مى دانند و لذا هرگز مذهب اهل البيت را بر ديگران ترجيح نخواهند داد، معاويه از يك طرف به شدت مردم را منع مى كرد تا مبادا كسى از فضائل حضرت على بازگو كند، و از طرف ديگر روايات دروغين در مدح خلفا جعل مى كرد و از آن طرف نسبت به اهل البيت ناسزا مى گفت ، و شيعيان را شكنجه و قتل عام مى كرد.
.