RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
به نظر من یه لیست برای خودت تهیه کن با دو قسمت.تو قسمت اول بیخیال این موضوع رابطه ج ن سی شو بقیه معیاراتو از همسرت و زندگی مشترک بنویس بعد بر اساس اهمیتی که برات دارن اولویت بندیشون کن.بعد ببین این خانوم از هر کدوم از معیارهایی که تو میخواهی چند درصد داره.یعنی فرض میکنی تازه با این خانوم اشنا شدی و داری فکر میکنی مناسب هم هستین یا نه.
تو قسمت دوم یه لیست از خواسته های ج ن سی ت رو بنویس و ببین باز اون خانوم چند درصدشو داره.
تو یه کاغذ دیگه نگرانیهات رو کامل و واضح حتی با ذکر مثال بنویس.مثلا ازاینکه من این کار رو با این دختر انجام دادم حس میکنم نسبت بهش مسئولم و...بعد برای هر کدوم از اونها هر چند تا راه حل که قابل انجام هست رو بنویس.مثلا کمکش کنم تا اتفاق جسمی که براش افتاده رو درست کنه...میتونم ولش کنم و خودمو به بی خیالی بزنم که به من چه؟خودش خواست...میتونم باش ازدواج کنم و...بعد روی راه حلهایی که قبولشون نداری خط بکش.بعدش با جمع بندی معیارات و صفحه اخر تصمیم بگیر
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LEGENDS
یکی از مشکلاتم دقیقا همینی هست که قبلا اشاره کردم و شما هم نوشتید.
در رابطه با مسائل جنسی مشکلاتم اینه:
1- اولین بار در شرایط روحی بدی اتفاق افتاد طوری که حتی روی روابط بعدی هم تاثیر میذاشت و باعث ناراحتی و رفتن توی خودم میشد. ناراحت میشدم از اینکه این کارو دوباره انجام دادم. چون احساس میکردم این رابطه باعت صدمه دیدن عشقم شده و میشه.
راستش در این مورد به شما حق می دهم اما صدمه دیدن عشقتون به خاطر این نبوده که در شرایط بدی رابطه داشتید فکر نمی کنید به خاطر این بوده که احساس کردید به روح خودتون و اون خانم تجاوز کردید و حریمها رو نتونستید رعایت کنید.
2- ایده آلم الان اینه که رابطه جنسی رو بعد از ازدواج باید تجربه میکردیم چون فکر میکنم توی استحکام رابطه نقش مثبتی واقعا داره. همچنین از عواقب این رابطه بع د از ازدواج و فکرای مزاحمی که بعضا به ذهنم خطور میکنه نگرانم و احساس میکنم اگه برم توی زندگی ممکنه نتونم عاشقانه زندگی کنم.
این که رابطه به بعد از ازدواج موکول بشه چیزی که در عرف پذیرفته شده است اما شما یکبار در اون زمان خودتون رو دادید دست احساساتتون و نتونستید (به قول خودتون از روی نادانی و کنجکاوی) کنترل خودتون رو بدست عقلتون بدید اما الان می تونید از اون اشتباه درس بگیرید و با عقل خودتون تصمیم بگیرید و اجازه صحبت کردن به احساستون رو کمتر بدید تا دوباره گرفتار دودلی نشید.
3- من تا مرز عاشق شدن فاصله داشتم وقتی این اتفاق افتاد. و چون بد اتفاق افتاد و اتفاقای بدتری هم پشتش پیش اومد باعث شد که از رابطه سرد بشم. از دوست داشتنم دست نکشیدم چون دوستمو با روحیات و اخلاقش شناخته بودم، با قابلیتاش ولی این مسائل باعث شد تا رابطه رمانتیک نشه.
شاید بهتر باشه بگید تا مرز شناخت کامل اون خانم فاصله داشتم. چون تا دو نفر با هم زندگی نکنند به معنای واقعی نمی تونند عاشق هم باشند. اینکه دو نفر به مرز عشق برسند و بعد با هم شور و حرارتی در عشق بازی داشته باشند به نظر من بیشتر تو فیلم هاست و جنبه واقعی نداره. حقیقت اینه که دو نفر باید به شناخت درستی از هم برسند و بعد تصمیم بگیرند که ایا می تونند همراه هم باشند و بعد با هم وارد زندگی شوند تا عشق بینشون به وجود بیاد و همیشه در طول زندگی باید اون عشق رو ابیاری کنند. شما می گید دوستتون رو با روحیات و اخلاقیاتش شناختتید و اون رو پذیرفتید. به نظرم شاید لازم باشه شما در مورد معنای عشق، رمانتیک بودن و هدف ازدواج یک بازبینی داشته باشید و مطالعاتی انجام بدید. لازمه رمانتیک بودن این نیست که رابطهای وجود نداشته باشه چه بسا زن و شوهرهایی رو می بینید که سالهای سال با هم زندگی کردند ولی هر بار در رابطه جنسیشون مشتاقتر از قبل هستند و برعکس هم وجود داره.
خوب یه موردی که بعضی از پسرا میرن دنبال ازدواج و کلا موردی که نیروی محرکه آقایون واسه ازدواج هست تخلیه نیروی جنسی است. این باعث میشه که سختیهای ازدواج رو بپذیرند بخصوص با این رسم و رسومات ما و برای تشکیل خانواده اشتیاق بیشتری داشته باشند. ولی خوب این نیروی محرکه در هم به دلایلی که در بالا ذکر کردم هم دیگه اون رمز آلودگیشو نداره و هم خدشه دار شده و از اشتیاقم واسه ازدواج بشدت کاسته.
خوب به نظر خودتون شما از اون دسته پسرها هستید که انگیزه ازدواجتون تخلیه جنسی بوده؟ خوب نیروی جنسی مردها که هیچ وقت تخلیه نمی شه و از مقدار اون هم در سنین جوانی حد اقل کم نمی شه. پس این انگیزه هم هنوز وجود داره. ضمن اینکه حتی اگر این نیرو رو تخلیه نکنید خودش چند وقت یکبار تخلیه میشه. پس به دنیال محرک ها و انگیزه های بهتری برای ازدواج باشید. انگیزه ای که با یک رابطه فیزیکی نابود نشه و عمق و پایداری ای در اون باشه. انگیزه های فیزیکی پایداری زیادی ندارند اما اگر یک انگیزه غیر فیزیکی پیدا کردید هم قدرت بیشتری خواهد داشت هم بعد از ازدواج رو به زوال نمی ذاره و هم حتی می تونه هر روز قویتر بشه .
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
LEGENDS
من تاپیک شما رو کامل خوندم و سرسری هم نخوندم
خانم نازنین 1 به خاطر پستی که برام زدید ممنونم.
شما گفتید که تاپیکمو خوندید ولی فکر کنم منظورتون فقط خوندن پست اولم بوده و به مابقی پستهایی که خودم و دوستان دیگه زدن توجه نکردید. توی پستهای بعدی گفتم که با رابطه پیش از ازدواج مشکل دارم. حالا که دوباره حرفش شد اجازه بدید که کاملتر راجبش توضیح بدم. اگه رابطه جنسی ام با ایشون توی یه فضای رمانتیک و عاشقانه و آروم اتفاق میوفتاد و در واقع هر دو از صمیم قلب (هر چند ندونیم کار بدی داریم میکنیم و یا بدنیم داریم کار بدی میکنیم و متوجه این هم باشیم که ممکنه این عمل به رابطه و خودمون و احساسمون صدمه بزنه) این رابطه رو میخواستیم و انجامش میدادیم احساس میکنم مشکلی نبود. چون هر چند خارج از عرف بوده ولی لااقل هردو با یه حس خوب سمتش رفتیم و یه خاطره خوبه توی رابطه ای که پیش زمینه علاقه توش داره. ولی مشکل همنطوری که چند بار هم گفتم برای من توی یه شرایط بدی اتفاق افتاد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LEGENDS
بعد یک روز بحثی پیش اومد و ایشون از من خواست که بدن عریانمو ببینه. خوب من اولش روم نمیشد ولی خوب اتفاق افتاد و منم بدن ایشونو دیدم. چند روز بعد ایشون معاشقه عمیقتری از من خواست منم که بی تجربه و کنجکاو. قبول کردم ولی بعدش از من خواست که با هم رابطه جنسی کامل داشته باشیم ولی من به دو دلیل قبول نکردم یکی اینکه عقد کرده کس دیگه ای بود و اگه طرف میفهمی جوفتمون توی موقعیت بدی میوفتادیم و دوم اینکه بکارت ایشون صدمه میخورد و این در حالی بود که ایشون مال من نبود و کلا راضی به این کار نبودم. از طرفی هم کاملا بی تجربه و کنجکاو بودم. ولی ایشون بلاخره با گفتن این جمله که پرده بکارتم دکتر گفته عقبه و یسری حرفای دیگه که میگذرم ازش باعث شد که رابطه جنسی در حد خفیف بینمون پیش بیاد، خیلی کم ولی با توجه اطلاعات امروزم میدونم در حدی بود که به پرده ایشون صدمه بزنه. و لازمه که بگم که این اتفاق در حالی که من بشدت استرس فشار روحی و عذاب وجدان داشتم پیش رفت. بعد که از این موقعیت خارج شدیم ایشون به حالت تعنه به من رو کرد و گفت که چجوری حاضر شدم با زنی که شوهر داره رابطه جنسی داشته باشم و این جمله ایشون باعث شد که استرس و فشار روحی من چندین برابر بشه بحدی که ایشون وقتی این حال منو دید برگشت و گفت که در مورد رابطش با اون پسر دروغ گفته و با اون عقد نکرده و فقط در حد یه خواستگار سمجه. من با این جمله آرومتر شدم و ازش خواستم که فردا شناسنامشو بیاره تا حرفاش ثابت بشه. فردا شد و آورد شناسنامشو و آره راست میگفت اونجایی که باید پاک باشه پاک بود.
این رابطه طوری اتفاق افتاد که انگاری هدف از اون فقط اذاله بکارت من و ایشون بوده و هیچ لذت و قشنگی توش نبود و میلی که ارضا نشد که هیچ، بابت این قضیه دچار حالت روحی خیلی بدی شدم. اصلن اون موقع این چیزا در درونم بیدار نشد. انگاری این مصائب توی گوشه ای از قلب و ذهن و روحم مخفی شده بود ولی کم کم خودشو بروز داد. کم کم فهمیدم چی سرم اومده. من فقط بی تجربه بودم، گناهم این بود. اطلاعات نداشتم. دوستم از اول صادقانه همه چیزو نگفت. نه بخاطر اینکه آدم دروغگوییه. به خاطر افکار غلطی که فکرشو احاطه کرده بود. اگه اطلاعاتم کافی بود همون موقع میفهمیدم که با گفتن این جمله که "پرده بکارتم عقبه " داره باهام بی صداقتی میکنه.
حق بدنین که بار اولی که آدم این رابطه رو تجربه میکنه توی ذهنش حک میشه. آخه یه لحظه خاصی توی زندگی آدماست. این حس و حالت چیزیه که تا آخر عمر شاید از ذهن آدم پاک نشه واسه همین خوب یا بد بودنش توی زندگی آدم ممکنه تاثیر بذاره. بحدی که اگه بد صورت بگیره ممکنه باعث سردی و تنفر از رابطه جنسی در فرد بشه و دیگه سمتش نره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
الان چون این خانم رو دارید و رابطه باهاش رو هم تجربه کردید و 4 سال باهاش بودید ،چون همیشه دردست رس بوده و
حتی خودش زبانا خیلی زیاد به شما ابراز علاقه کرده ....شما دقیقا نمی تونید بفهمید بهش چقدر وابستگی و دلبستگی دارید و افکار منفی سراغتون می اد
همه 4 سال پیشم نبوده. بعضا یه وقفه های 1 و 2 ماه توی رابطمون اتفاق افتاده. همیشه توی دسترسم نبوده. درسته که رابطه جنسی بینمون تکرار شده ولی مثل یه رابطه زن و شوهری نبوده. بیشتر وقتا وقتی پیش میومد که هر دو تمایل داشتیم و من هیچوقت این حس درونم نبوده که وظیفشه که منو ارضا کنه. من فقط وقتی وارد رابطه میشدم که خیلی بهم فشار اومده بود چون میدونستم که بعد از انجامش میرم توی خودم و ناراحت میشم. این حس بد بعد از رابطه جوری بود که روی دوستم هم تاثیر میذاشت و زبانن میگفت که دیگه اگه منم برم سمتش اینکارو با هم نمیکنه. نمیدونم این ناراحتیم از کجا میاد. الان فکرایی که سراغم میومد یادم نیست ولی یه بخشیش به رابطه جنسی اول برمیگرده، میدونم. ولی در کل خواهانه رابطه بودم.
آره دقیقا نمیتونم بگم حسم الان بهش چیه. میدونم دوسش دارم. میدونم که نسبت بهش احساس نزدیک بودن دارم. میدونم که بی تفاوت نیستم بهش و بی اهمیت نیست برام. ولی از اونورم واقعا نمیشه گفت عاشقشم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
به نظر من بیاین از یه منظر دیگه به این قضیه نگاه کنید
به این فکر نکنید که با ازدواج با این خانم چه چیزاییی را از دست می دید (همون جور که گفتید پیچیدگیهای شب زفاف،و شوق ازدواج رو از دست دادید و.....)
به این فکر کنید با ازدواج نکردن با این خانم چه چیزهایی رو از دست می دید؟
فکر کنید که جواب شما نه است و ببینید چه حسی دارید !چقدر کشش دارید بهش ؟به جواب نه که دادید چه قدر اطمینان دارید؟به این فکر کنید که بعد از جواب نه و قطع این رابطه احساس شما پیش این خانم می مونه یا می تونید بزارید کنار و دختر دیگه ای رو برای ازدواج انتخاب کنید !
و بعد این نتیجه ها رو باهم مقایسه کنید ،ببینید اون چیزهایی که با ازدواج با این خانم باید ازش چشم پوشی کنید براتون مهم تره
یا اون چیزهایی که با ترک این خانم ،از دست می دید؟(البته باید بدون احساس ترحم به این چیزا فکر کنید)
الان که به قول خودتون شناسنامه اش پاکه،الان بهش ترحم نکنید ؛با خودتون رو راست باشید ،تا خدایی نکرده بعد از ازدواج احساس منفی تون باعث نشه ازش دلچرکین باشین و زندگی هردوتون خراب بشه )
باشه این کارو انجام میدم ولی این افکار چیزایی که خیلی وقتا بهش فکر کردم. گاهی مثبت بوده فکرام، نگاهم مثبت شده گاهی وقتا منفی بودم و زده شدم از رابطه. فکر کنم باید مطلقتر نگاه کنم. یه مدت خوبیها رو ورنداز کنم و بنویسم و یه وقت دیگه بدیها رو در نظر بگیرم و بنویسم بعد قیاس کنم. ولی آخه یه چیزایی هست که هنوز راجب چیزی نگفتم.
دوستم هر وقت که بهم فرصت داده تا تصمیمو بگیرم بهم این جمله رو گفته که یه ترازو در نظر بگیرم توی ذهنم. بعد بدیها رو بزارم توی یه کفه و خوبیها رو توی یه کفۀ دیگه و بعد سبک سنگین کنم. ببینم کدوم کفه سنگینی میکنه و انوقت تصمیمو طبق اون بگیرم. ولی مشکل اونجاست که یه چیزایی باعث میشه این ترازو اصلن توی ذهنم با وجود سنگین و یا سبک بودن یک طرف بالا یا پایین نره. انگاری ترازو قفل شده و نمیتونه میزانو نشون بده. یکی از چیزایی هم که باعث این قفل شدن حس مسئولیت من به رابطه جنسی که باهاش داشتمه. اونم میدونه که این قضیه مانع تصمیم گیری منه ولی میگه کاریه که شده. دو طرف خواستیم انجامش دادیم. هیچ کس به دیگری دین نداره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
نقل قول:
نوشته اصلی توسط LEGENDS
یکی از مشکلاتم دقیقا همینی هست که قبلا اشاره کردم و شما هم نوشتید.
در رابطه با مسائل جنسی مشکلاتم اینه:
1- اولین بار در شرایط روحی بدی اتفاق افتاد طوری که حتی روی روابط بعدی هم تاثیر میذاشت و باعث ناراحتی و رفتن توی خودم میشد. ناراحت میشدم از اینکه این کارو دوباره انجام دادم. چون احساس میکردم این رابطه باعت صدمه دیدن عشقم شده و میشه.
راستش در این مورد به شما حق می دهم اما صدمه دیدن عشقتون به خاطر این نبوده که در شرایط بدی رابطه داشتید فکر نمی کنید به خاطر این بوده که احساس کردید به روح خودتون و اون خانم تجاوز کردید و حریمها رو نتونستید رعایت کنید.
نه به نظرم مشکل به کمال نرسیدن احساس و عشق قبل از این رابطه بوده. حریمها رو افراد یه جامعه و فرهنگ حاکم بر اون مشخص میکنن. حالا بسته به دین و نگرششون به مسائل مختلف زندگی. شاید یه بخشی از این حس بد به رعایت نکردن حریمهایی که دیگران برامون تعریف کردن برگرده.
2- ایده آلم الان اینه که رابطه جنسی رو بعد از ازدواج باید تجربه میکردیم چون فکر میکنم توی استحکام رابطه نقش مثبتی واقعا داره. همچنین از عواقب این رابطه بع د از ازدواج و فکرای مزاحمی که بعضا به ذهنم خطور میکنه نگرانم و احساس میکنم اگه برم توی زندگی ممکنه نتونم عاشقانه زندگی کنم.
این که رابطه به بعد از ازدواج موکول بشه چیزی که در عرف پذیرفته شده است اما شما یکبار در اون زمان خودتون رو دادید دست احساساتتون و نتونستید (به قول خودتون از روی نادانی و کنجکاوی) کنترل خودتون رو بدست عقلتون بدید اما الان می تونید از اون اشتباه درس بگیرید و با عقل خودتون تصمیم بگیرید و اجازه صحبت کردن به احساستون رو کمتر بدید تا دوباره گرفتار دودلی نشید.
فلسفه اومدن من به این تالار و گرفتن مشاوره و راهنمایی از شما دوست عزیز دقیقا واسه اتخاذ یه تصمیم منطقیه. روح کارم اینو میرسونه که میخوام منطقی تصمیم بگریم. بیشتر به خاطر وضعی که دوستم توشه. عرف یک قانون نیست یک نگرشه.
3- من تا مرز عاشق شدن فاصله داشتم وقتی این اتفاق افتاد. و چون بد اتفاق افتاد و اتفاقای بدتری هم پشتش پیش اومد باعث شد که از رابطه سرد بشم. از دوست داشتنم دست نکشیدم چون دوستمو با روحیات و اخلاقش شناخته بودم، با قابلیتاش ولی این مسائل باعث شد تا رابطه رمانتیک نشه.
شاید بهتر باشه بگید تا مرز شناخت کامل اون خانم فاصله داشتم. چون تا دو نفر با هم زندگی نکنند به معنای واقعی نمی تونند عاشق هم باشند. اینکه دو نفر به مرز عشق برسند و بعد با هم شور و حرارتی در عشق بازی داشته باشند به نظر من بیشتر تو فیلم هاست و جنبه واقعی نداره. حقیقت اینه که دو نفر باید به شناخت درستی از هم برسند و بعد تصمیم بگیرند که ایا می تونند همراه هم باشند و بعد با هم وارد زندگی شوند تا عشق بینشون به وجود بیاد و همیشه در طول زندگی باید اون عشق رو ابیاری کنند. شما می گید دوستتون رو با روحیات و اخلاقیاتش شناختتید و اون رو پذیرفتید. به نظرم شاید لازم باشه شما در مورد معنای عشق، رمانتیک بودن و هدف ازدواج یک بازبینی داشته باشید و مطالعاتی انجام بدید. لازمه رمانتیک بودن این نیست که رابطهای وجود نداشته باشه چه بسا زن و شوهرهایی رو می بینید که سالهای سال با هم زندگی کردند ولی هر بار در رابطه جنسیشون مشتاقتر از قبل هستند و برعکس هم وجود داره.
بله یکی از مفاهیمی که منظور منمه از اینکه میگم به مرز عشق نرسیده بودم، همین به شناخت کامل نرسیدنه. منظور من از عشق یه ذکر یه کلمه در وصف یه حالت زود گذر نیست بلکه یه مفاهیم عمیقتری رو درونش جستجو میکنم که شما به یکیش اشاره کردید. به نظر من اون چیزی که شما در مورد یه زن و شوهر اشاره کردید در مورد هر رابطه ای میتونه اتفاق بیوفته. حتی دوتا دوست از یک جنس.
کلا نمیدونم چرا بعضی دوستان حرفای منو یه جور دیه برداشت میکنن.
خوب یه موردی که بعضی از پسرا میرن دنبال ازدواج و کلا موردی که نیروی محرکه آقایون واسه ازدواج هست تخلیه نیروی جنسی است. این باعث میشه که سختیهای ازدواج رو بپذیرند بخصوص با این رسم و رسومات ما و برای تشکیل خانواده اشتیاق بیشتری داشته باشند. ولی خوب این نیروی محرکه در هم به دلایلی که در بالا ذکر کردم هم دیگه اون رمز آلودگیشو نداره و هم خدشه دار شده و از اشتیاقم واسه ازدواج بشدت کاسته.
خوب به نظر خودتون شما از اون دسته پسرها هستید که انگیزه ازدواجتون تخلیه جنسی بوده؟ خوب نیروی جنسی مردها که هیچ وقت تخلیه نمی شه و از مقدار اون هم در سنین جوانی حد اقل کم نمی شه. پس این انگیزه هم هنوز وجود داره. ضمن اینکه حتی اگر این نیرو رو تخلیه نکنید خودش چند وقت یکبار تخلیه میشه. پس به دنیال محرک ها و انگیزه های بهتری برای ازدواج باشید. انگیزه ای که با یک رابطه فیزیکی نابود نشه و عمق و پایداری ای در اون باشه. انگیزه های فیزیکی پایداری زیادی ندارند اما اگر یک انگیزه غیر فیزیکی پیدا کردید هم قدرت بیشتری خواهد داشت هم بعد از ازدواج رو به زوال نمی ذاره و هم حتی می تونه هر روز قویتر بشه .
اینم باز یه سوء تفاهم دیگه. منظور من این نیست که ازدواج فقط به خاطر میل جنسی. منظورم اینکه
نیروی جنسی = یک عامل سوق دهنده انسان به ازدواج و تشکیل خانواده و بقای بشر
موارد دیگه ای هم صددرصد هم برای من هست و هم برای همه انسانها ولی من میگم چون این مورد یک آیتم مهمه برای سوق دادنه آقایون به ازدواج نبودش باعث میشه ازدواج به تاخیر بیفته و یا انجام نپذیره. همانطور که مورد عاطفی در قضیه ازدواج برای خانم ها در اولویت است و اگه خدشه ای به رابطه عاطفیشون با طرفشون قبل از ازدواج وارد بشه ممکنه اشتیاقی به وارد زندگی زناشویی شدن نداشته باشن.
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
LEGENDS عزیز
شما و این خانم به درد ازدواج با هم نمی خورید .
نه به این دلیل که رابطه ی جنسی میان شما اتفاق افتاده شما خوب هستید - این خانم هم خوب هستند . بلکه به دلیل میزان بالای آزردگی و نیازمندی هر دو نفر شما به توجه و محبت و ............ همان علتهایی که به نوعی به صورت یک نمودار باعث ایجاد رابطه ی جنسی شد نه خود فعل آن .
آنی عزیز ازتون ممنونم که تا اینجای کار به جلو رفتن تاپیکم کمک کردین و نظراتتونو گفتید.
منظورتونو از مفهوم دلیلی که واسه جدا شدن من از دوستم بیان کردید رو درست متوجه نشدم اگه میشه بیشتر توضیح بدید لطفا و کاملتر دلالیلتونو بگید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
[color=#4B0082]LEGENDS عزیز
و اگر پافشاری و اصرار بیشتری بر این انتخاب دارید توصیه می کنم حتما تحت نظر مشاور حاذق و طی جلسات طولانی مهارتی و .................باشد .
من میخوام تلاشمو ادامه بدم شاید با تمام دودلیها و شکهام صلاحم در رسیدن به ایشون باشه. واقعا کسی رو در مقام یه مشاور حاذق که به نتیجه و آرامش رسیدن مریضش مهمتر از پول براش باشه سراغ ندارم. اگه شما دارید لطفا معرفی کنید شاید تونستم دوستمو راضی کنم که با هم پیش ایشون هم بریم.
یه سوال هم از شما دارم. اگه الان تصمیم بگیرم که از دوستم جدا بشم با عذاب وجدانی که دارم چی کار کنم؟ آیا داشتن عذاب وجدان حق من هست اصلا؟ آیا باید به عذاب وجدانم اهمیت بدم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
1. من نفهيدم كه چرا دوستتون به شما گفته بود متاهلم؟ چرا اصلا قضيه هتك حرمت رو بيان كرده در صورتيكه باكره بوده؟(اگه سوالام تكراريه معذرت مي خوام)يه ذره پيچيدگي دروني مي بينيم در دوستتون...
با تشکر از المیرا
همانطور که گفتم ابتدای دوستیمون، دوستم گفت که باید علاقه هامونو کنترل کنیم چون دوتا مشکل داره. مشکل اولش رو همون پسری که به خواستگاریش رفته بود و قرار گذاشته بودن که برای شناخت یه مدت با هم رفت و آمد داشته باشن میدونست. اون پسره گویا با حرفهای غیر منطقیش به ایشون خیلی فشار میورد و از ایشون چیزهایی میخواسته که انجامش واسه دوستم عذاب آور بوده. از طرفی پسره یه مقدار احساسی و غیرمنطقی هم بوده و یک بار سر اختلاف ب ایشون خودشو زده لتو پار کرده بوده و دست به خودکشی زده. از طرفی هم تهدید میکرده دوستمو و ایشونم ترسیده که نکنه اگه ازش جدا بشه بلایی سرش بیاره. اینه که کم کم توی ذهن دوستم این شکل گرفته که کار منطقی اینه که به ازدواج با ایشون تن بده و بد تو زندگی با سرد برخورد کردن و بی اعتنایی و ... ایشونو از خودش سرد کنه و زمینه طلاقو بچینه تا از شرش خلاص بشه. خیلی مسخرس نه.
کاش از اول راستشو میگفت بهم. من خیلی سعی کردم که این موضوع رو کم اهمیت جلوه بدم. با اینکه فکر میکردم به عقد هم در اومدن و مشکل رو بزرگ نمیدیدم و ازش خواستم که قضیه رو با خانوادش مطرح کنه تا دوتا خانواده مشکل رو حل و فصل کنن و اگه بدرد هم نمیخورن از هم جدا شن ولی باز گوش نمیکرد و کار خودشو میکرد و مستقیم با پسره وارد جدل میشد. حتی واسه اینکه من بهش علاقه مند نشم یه داستانهای دروغین از رابطش با پسره میگفت. آخ که چقدر حرص خودم توی این قضیه. نمیدونم چرا همه این چیزارو تحمل کردم. یعنی اینقدر خواهان دوستم بودم که با این همه مشکل هیچ فکر بدی توی من بوجود نمیومد و تنهاش نمیذاشتم.
منو یه فرشته میدونه که توی زندگیش اومدم و با کمکام اونو از شر اون پسره خلاص کردم. میگه با وجود همه اتفاقاتی که بینمون پیش اومده به خاطر اینکه کمکش کردم که از اون پسره جدا بشه، واقعا خوشحال و به همه اونا میارزه.
دوستم باکره نبود وقتی با من وارد رابطه شد. در اثر حتک حرمت بکارتشو از دست داده بود.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
2.دوست من شب زفاف و به قول شما پيچيدگي هاي شب زفاف..فقط يك شبه ...همچين پيچيدگي هم نداره...تنها عشق و حس اش مهمه. ولي شخصي كه براي ازدواج انتخاب مي كني عمري باهاش سر مي كني. به نظرمن شما به جاي اينكه به شناخت شخصيت و مسايل اصلي ازدواج بپردازيد چسبيديد به يه مساله حاشيه ايي...مثل پسر 17-18 ساله ايي كه ازدواج براش در شب زفاف معني پيدامي كنه. آيا كسي به شما نصيحتي كرده؟ دوستانتون ؟ نمي دونم احساس مي كنم تحت تاثير حرفاي اطرافيانتون قرار داريد.
در مورد شب زفافم با ایشون چندین بار توضیح دادم. هر بار هم کاملتر. اینکه از نظر فیزیکی که اتفاقی میوفته به کنار. ولی من واقع توی اولین تجربم عشق و حس خوبی رو تجربه نکردم که هیچ حس بد تا لحظاتی بعد وجودمو احاطه کرده بود و اصلن نمیشد بهش بگی رابطه جنسی چون هیچ چیز خبری نبود جز از بین رفتن بکارت من در اثر یک رابطه ناقص اونم نه از روی میل قلبی 100 درصد. به قصد عشق بازی توی اون وضعیت خودمو قرار دادم با ایشون ولی یه دفعه ایشون چیز دیگه ای طلب کرد و پیشنهاد داد. من کنجکاو بودم، حسهای دیگه ای هم داشتم که گفتم قبلن. حتی خودمو عقب کشیدم و از ترسم گفتم ولی ایشون گفت اینجوری به بکارتم صدمه نمیخوره و از این حرفا.
فکر نمیکنم پسر 17-18 ساله ای که تا به حال رابطه نداشته پی زفاف و این چیزا باشه. مردایی پی این چیزان که توی این کار خبره باشن. من از شب زفاف فقط حسشو میخوام. تحت تاثیر حرف کسی نیستم ولی مطالبی توی نت خوندم و احساس کردم که این چیزارو توی رابطه دنبالش بودم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
3. من درك مي كنم كه مي گيد اون حس و حال عاشقي رو نداشتيد ...به همين علت تنها توصيه من به شما اينه يك مدت از دوستتون جدا بشيد..با هماهنگي هم ديگه البته نه اين كه دختر ر دو در كنيد. با هم صحبت كنيد قبلش چارتي از اخلاقيات و مزايا و معايب هم ديگه بكشيد . به مدت چند ماه از هم دور باشيد نه ديداري نه مسيجي ..هيچي..ولي با دختر ديگه اي هم نباشيد . ببينيد حستون چه طوره ...دلتنگ مي شيد ...مشتاقش مي شيد..هوسش رو ميكنيد....مي دونيد زياد با كسي بودن و از روي ارضاي غريزه و نياز جنسي رابطه داشتن زده گي مياره...بعد ازاين مدت اگه ديديد كه نه اصلا ميلي به اين خانم نداريد رابطه اتون رو كات كنيد. ولي پشتيباني اش كنيد . تو اين مدت جدايي هم به تنهايي به مشاور بريدو
دیگه وقتی واسه این تست نمونده. فکر کنم که اگه این بار جواب ایشونو ندم دیگه همچی تموم شه. چند بار توی پستام گفتم که پیش مشاور هم رفتیم. بله با نظرتون راجب ارضای میل جنسی تا حدودی موافقم.
دوستان ازتون میخوام که فقط پست اصلی رو نخونید. خیلی از موارد رو توی پستهای بعدی و در جواب دوستان ذکر کردم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
4. كلا از ديدگاه من شما براي ازدواج كردن هنوز پخته نشديد... بايد بيشتر صبر كنيد و بيشتر آموزش ببينيد. اگه دوستان متاهل داريد بيشتر باهاشون رفت و آمد كنيد در بطن قضييه بيشتر باشيد...
براي ازدواج كردن هيچ وقت دير نيست ولي براي يك زندگي خوب داشتن بايد تلاش بيشتري كرد مخصوصا تو اين زمانه..
میشه لطفا دلیلتونو بگید که چرا آماده و پخته انجام ازدواج فکر میکنید نیستم.
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
نظرات اکثرا غیرکارشناسی دوستان نمی تونه مشکل شما را حل کنه.
خیلی درگیر مساله هستید. به خصوص قسمت ارتباط جنسیتون. این حس بدی که دارید (تا این حد) عجیبه. تقریبا مثل کسی صحبت می کنید که در اولین رابطه بهش تجاوز شده. حس می کنم دوستتون که بهش تجاوز شده اینقد ناراحت نیست که شما از رابطه ناخواسته تان ناراحتید.
برای من عجیب است که شما با این همه دروغ و داستانهای عجیبی که این دختر برای شما تعریف کرده چطور اینقد بهش علاقمند شدید. به هر حال دروغ و رو راست نبودن و ... فاصله ایجاد می کنه. عدم اعتماد می آره.
با توضیحاتی که دادید از طبقه اجتماعی و خانواده سالم ( منظورم سلامت اخلاقی نیست ) برخوردار نیست. دختری که خودش با خواستگارش درگیر بشه و خواستگار مذکور هم اینقدر از مدل خطرناک باشه و ... فکر می کنم که قضیه هم خواستگاری نبوده و دوستی بوده.
قضیه هتک حرمت را خانواده اش خبر دارند؟ کی بوده؟ چرا پی گیری نشده؟ اگر خانواده خبر ندارند، به نظرت می تونه راست باشه؟
رفتارهای ایشون از اول هم برای کشوندن شما به ارتباط جنسی بوده. درست مدل مردی که قصد فریب دختری را دارند با شما برخورد کرده اند. اول محبت و وابسته کردن شما، بعد می خوام بدن برهنه ات را ببینم (به قول خودتون به دلیلی !! ) بعد هم درخواست سکس و .... همه چیز عجیبه.
به هر حال، همه ی زمینه های ماجرا غیرطبیعی است. ولی خب گویا شما قبلا با همه این قسمتها کنار آمده اید.
مساله دیگر این است که ایشون یک سال از شما بزرگتر است. این هم خودش جای بجث دارد.
این ازدواج مشکلات زیادی دارد. خیلی تصمیم سختی است. ولی من احساس می کنم اگر جدا بشید خیلی عذاب وجدان نباید داشته باشید. به هر حال کاری با خواست طرفین انجام شده. وعده ای هم داده نشده. ایشون هم باکره نبودند که عذاب وجدان مساله بکارتشون را داشته باشید. از نظر بلوغ هم از شما بزرگتر و عاقل تر و پخته تر بودند و نمی شه گفت گولش زدید.
چه قبل از این ارتباط و چه بعد از اون، ازدواج این دختر کار راحتی نبود. هیچ خواستگار رسمی مساله هتک حرمت را نمی پذیرفت و وضعیت این خانم الان با قبل از ارتباط با شما چندان فرقی نداره.
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
شما دو نفر در دو بستر جدا رشد کرده اید اما هر دو به میزان بالایی دچار خلا عاطفی هستید .
هر دو نفر شما در راه رفع این خلا دست به اقداماتی زده و می زنید که در اصل به خود کمک می کنید تا این خلاها را جبران کنید یا پوشش دهید . خانم به نوعی - شما به نوعی .اما قطعا هر دو تکمیل کننده ی هم بوده اید .
من گمان نمی کنم مسئله اصلی گرفتاری شما در حال حاضر علاقه به همدیگر باشد بیشتر گیر وابستگی به هم هستید و..................
چرا که اگر مسئله علاقه بود شما به واسطه آن علاقه در پذیرش کامل شرایط و آنچه اتفاق افتاده بود قرار می گرفتید و این مسئله به نتیجه می رسید و لی به نتیجه نرسیدن و عدم تصمیم گیری در زمان این دو سال خودش نشان از خیلی از مسائل دارد و به نظر من چه خوب که می خواهید خودتان را بیش از یک رابطه ی نامناسب و ( باز از نگاه شخصی من ) فردنامناسب دوست داشته باشید .
اما گویی تو راه آن را بلد نیستی . نمی توانی با خودت کنار بیایی و قاطع برخورد کنی
و باز از نظر من
تو به نتیجه رسیده ای که این رابطه به دردتو نمی خورد که نمی خواهی ختم به خیرش کنی و تعلل می کنی اما نمی دانی چطور با خودت کنار بیایی .
یک مسئله اصلی در مورد تو شاید همین حس عذاب وجدانی است که از آن حرف زدی .چرا عذاب وجدان ؟ این خانم چه موقعیتی را توسط تو از دست داده ؟
او کاری را کرده که دلش می خواسته پس بهای این دل به خواه بودن و انتخاب را می دهد . اگر بهایش برایش در بعضی جاها زیاد است حاصل انتخاب خودش است . همانطور که تو . پس کسی به کسی بدهکار نیست .
من حتی حس تجاوز را هم درک می کنم اگر چنین حسی داشته باشی ابدا غیر قابل درک نیست . و حتی می توان گفت این میزان بالای آسیبی که خورده ای را نشان می دهد و باید مورد بررسی قرار بگیرد و به ترمیم روح و روان تو کمک جدی بشود چرا که چه با این خانم و چه بی خانم برایت این مسئله در کل مسیر زندگی ات می تواند بحران ایجاد کند
به این دلیل که
تو در بازی شرکت کرده ای که در اصل از حضور خودت در بازی احساس رضایت نداشتی و نداری . از انتخاب خودت خوشحال نیستی و...............اگر در پذیرش انتخاب و...........خود بودی و از سر رضا تن به رابطه می دادی امروز دچار حس تردید و بی انگیزگی و ............نمی شدی . تو در اصل در بازی هایی که این خانم راه می اندازد بنا به دلائلی سر می خوری ( که دلائلش کاملا مربوط به شخص توست و باید چرایی آن را پیدا کنی و روی خودت کار کنی تا مجددا در جای دیگر و به نوعی دیگر تکرار نشود که این در مورد تو خیلی مهم است )
این حق توست که بخواهی همخوابگی ات در بستر و شرایط و زمان مناسب اتفاق بیفتد . اما چرا اینجوری شد و چرا به این شکل و..........؟یک بخشی از پاسخ به این چراها سهم توست و یک بخش از این چراها سهم خانم .
و هر فردی به شکل جداگانه سهم خودش از بها را باید پرداخت کند .
و در نهایت اینکه متاسف شدم از اینکه گفتی شاید بتوانی این خانم را راضی به مشاوره رفتن بکنی و...........
نه به دلیل تلاش خودت بلکه از مقاومت و واکنش هایی که این خانم از خودش نشان می دهد به هر حال باید دید ریشه ی این بی اعتمادی از کجاست ؟ چرا ؟
چرا نمی خواد به عنوان یک راهکار از این مسئله استقبال کند تا بلکه به نتیجه برسد و ...........در کمترین حالت برای اینکه کسی به او کمک کند و آینه ای به دستش بدهد تا خود واقعی اش را در آینه ببیند و...........؟!
متاسفانه هر یک از این نکات جزیی و به ظاهر ساده ای که در حد حرف تعریف می کنی نشانه ی خیلی از مسائل است و نموداری که ترسیم میشود نمودار جالبی نیست .
به نظرم حق توست که با خودت مهربان باشی .
به نظرم حق توست که قاطعانه تصمیم بگیری .
به نظرم حق توست که بهای این رابطه را به قاعده سهم خودت پرداخت کنی اما نه بیش از آن .
به نظرم گاهی تو دلت می خواد سهم دیگران از تجربیات و انتخابهایشان را هم به گردن بگیری و از قضا اینکار را خیلی خوب هم انجام می دهی ! این مسئله به مرور تو را دچار آسیب بیشتر و آزردگی بیشتر می کندو.................
به نظرم تو باید قاطعانه برخورد کردن ( به لحاظ احساسی و فکری و عملی ) یاد بگیری و به لحاظ درونی و بیرونی بین این فاکتورها هارمونی ایجاد کنی
مثال :
اگر دوست نداری کاری را انجام بدهی با صدای بلند این دوست نداشتن را به لحاظ احساسی در همان لحظه ی اول فریاد بزن و در عمل هم ثابت کن که خوشحال نیستی و.......................
هیچ الزامی ندارد به خودت فشار بیاوری که به دیگران و حتی خودت ثابت کنی که دوست داشتنی هستی چرا که بدون اثبات دوست داشتنی هستی فقط خودت باید به این باور برسی در نتیجه الزامی ندارد مدام به خودت آسیب بزنی تا این مقوله اثبات شود !( شاید از این پاراگراف درک درستی از آنچه گفتم نداشته باشی و متوجه این بخش نباشی و بسیار درونی و ناخودآگاه برایت کلیدش بخورد )
در پستهای اول به مقوله ی " ترس ها یت " اشاره کردم . فوری گارد گرفتی و در مقاومت فرو رفتی و حتی واکنش نشان دادی و...............و مجددا حاضر به اعتماد و گفتگو شدی و.........
با این حال مجددا برایت این موضوع را تکرار می کنم از حرف مردم نترس از قضاوتهایشان وحشت نکن و...............تصمیم قاطع بگیر و همان را انجام بده و در شرایط پذیرش کامل قرار بگیر ( هست هر آنچه که هست ) و خودت را اذیت نکن .
نظر خودم را که قبلا اعلام کردم که ادامه ی این رابطه درست نیست .
یادت باشد که مشاور معجزه نخواهد کرد او تنها به تو کمک می کند که باز و در نهایت خودت تصمیم بگیری .پس مسئولیت همچنان به عهده ی خودت هست . نوع درخواست و طرح مشکل نزد مشاور به حل آن خیلی کمک می کند .
امیدوارم به زودی از جلسات مشاوره ات به شکل مستقل و آنچه گفتی و شنیدی برایمان بنویسی
و باز به نظرمن پرینت هر آنچه که اینجا گفتی و شنیدی را هم به مشاور بده و بعد هم به دوستت پیشنهاد بده که نزد مشاور بیاید اگر نیامد تو خودت به شکل مستقل اقدام کن . ابدا کاری به دیگران نداشته باش . اگر این محبت را در حق خودت انجام بدهی خیلی از مشکلات تو به شخصه حل می شود که ابدا ربطی به ازدواج نخواهد داشت اما در نوع تصمیم گیری ات موثر خواهد بود .
RE: دودلی و نداشتن اشتیاق در انتخاب همسر به علت رابطه دوستی
دوباره سلام
من منظورم از اینکه گفتم تاپیکتون رو خوندم فقط پست اول نبودش،بلکه تمام تاپیک تا آخرین ارسال رو خوندم و
بازم رو حرفی که زدم هستم ولی شما حرف من رو اشتباه متوجه شدید
من گفتم شما با این خانم مشکلی ندارید ،حتی با اینکه قبل از ازدواج با شما رابطه داشته هم مشکلی ندارید
بازم همین حس رو دارم شما با احساس خودتون مشکل دارید
منظورم اینکه شما به دلیل اینکه اون دختر آزادی بوده و با شما تو این رابطه وارد شده مشکلی ندارید
با اینکه طبق عرف و شرع عمل نکرده ..و این قبیل چیزا مشکلی ندارید
شما با چرایی این اتفاق (رابطه جنسی )که بین تون افتاده مشکلی ندارید
و با چگونگیش مشکل دارید!
این از نوشته هاتون برداشت میشه.
یعنی اینکه اگر این اتفاق بین شما در شرایط بهتری انجام شده بود،در شرایطی که شما ترس نداشتید و اضطراب نداشتید و در شرایط رمانتیک و عاشقانه بود،از نظرتون مشکلی وجود نداشت .
به خاطر همین هم می گم کاش به جنبه های مثبت این ازدواج فکر کنید که اونم گفتید این کار رو کردم .
اینم می خوام بهتون بگم که دلیلتون برای این ازدواج اصلا چی هستش؟چه چیزی وجود داره که باعث میشه شما دچار تردید باشید؟فقط حس عذاب وجدان ؟؟؟
اگر عذاب وجدان هست که آنی همه چیز رو توضیح دادچون من تو حرفای شما هیچ چیز مثبتی ندیدم یعنی شما کلا نظر مثبتی نسبت به ازدواج با ایشون نداری ،پس چه کاریه اصلا ؟؟؟؟