RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
با اجازه ی F-Z گرامی، قصد دارم یه موضوعی رو بگم و خیلی سعی کردم نگم، اما نشد! شرمنده ام باید بگم!
- نمی دونم چرا بعضی انسان ها، تا چارتا درجه می یاد روی شونشون، چارتا لوح تقدیر می گیرند، چارتا رتبه می گیرند، چار تا تشکر می گیرند، این اجازه رو به خودشون می دن با دیگران هر جور دوست دارن صحبت کنن!!!!
- کی می خوایم یاد بگیریم که با افرادی که عقیده ای بر خلاف عقاید ما دارند، نجنگیم! و درست صحبت کنیم!
- کی می خوایم فرق توهین و نقد رو یاد بگیریم!
و پیشنهاد می کنم که یه سری به تاپیک آفت های مشاوره و قوانین سایت بزنیم!!!!!!
- که متوجه بشیم چطوری با مراجعه کننده صحبت کنیم و
- متوجه بشیم که اگه از عملکرد سایت ناراضی هستیم، سعی نکنیم تاپیک دیگری رو به انحراف بکشیم و از طریق تاپیک های انتقاد حرفاون رو بزنیم!
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
سلام فائزه جون
از اون جا که تو دوست صمیمی من هستی شاید من شتاختی رو نسبت به تو دارم که با شناختی که بقیه دارند زمین تا آسمون فرق داره....و امروز بخاطر تمام روزهایی که تو سنگ صبورم بودی می خوام رک راجع به شناختی که از تو دارم حرف بزنم...
1-فائده عزیز شاید به جرات بگم که شما ضزیب هوشیت از90 درصد و یا بیشتره کسایی که توی این تاپیک واست نظر می دن بیشتره! اینو به جرات می گم...و اونقدر حریفی که هر دوی این آقایون رو روی سر انگشتت بچرخونی! در تمام پروسه ای که حقوق مالیت رو از شوهرت گرفتی،اون هم نه شوهری که بیاد دو دستی تقدیم کنه بلکه تو .....> ازش گرفتی! و در تمام اون 13 سال من فکر می کنم این منفعت تو بود که با شوهرت بمونی...و در اون 13 سال ساپرت مالی او رو داشتی و در کنارش عشق هم داشتی...که اون عشق شوهرت نبود البته...که من اصلا سرزنش نمی کنم...من امثال تورو به اون زنهای ضعیفی که می گم مهرم حلال و جونم آزاد ترجیح می دم!
2-تو با اون آقای مجرد ازدواج اگر کردی مسلما از سر دلسوزی نخواهد بود...او موقعیت مالی خوبی دارد...عالیست! اما اگر با تو اردواج کرد اولین چیزی که از تو دور خواهد کرد پولش است! چون او دوست شوهرت بوده...او از نزدیک دیده تو چطور شوهر سابقت را کله پا کردی...او بلافاصله بعد از طلاقت به تو پیشنهاد ازدواج داد...پس او در تمام مدتی که دوست شوهرت بود هم به تو نگاهی دیگر داشت یعنی به همسر دوستش...او بیشتر به نظرم شبیه کفتار است فائذه تا انسانی مومن که به پای زن مرده اش سوگوار نشسته باشد....
3-در رابطه با اون آقای متاهل حرفهای شعار گونه و قشنگ قشنگ به شکل موعظه برایت ندارم...چون از پست های زیبایی که برای مهراب آزاد و چهره ساز می زدی [/color] کاملا پیداست تو بر کاری که می کنی واقفی...اما چیزی که تو را به این سمت سوق می دهد فقط یک چیز است....> تو انسان لذت گرایی هستی
همه ی ما به دنبال لذت بیشتریم اما همه ی ما به هر بهایی آن را نمی خواهیم...پس تصمیم با توست...
4- شخصیت تو این است...تو آن کاری را که می خواهی می کنی حتی با وجود تمام موعظه ها...تمام حرفهای قشنگ...و مطمئنم هر کدام از این آقایان را انتخاب کنی تو قربانی نخواهی شد....تو قربانی هوس این دو مرد و هیچ مرد دیگری نخواهی شد...چون باهوشی...تو قربانی هوس خودت هم نخواهی شد...تو اصلا قربانی نخواهی شد...تو زندگی خواهی کرد ...> بر اساس لذت،منفعت، ...و این وسط آسیبی هم نخواهی دید...اما خوب مثلا برای آدمی مثل من مهم است روی دیگران قدم نزنم تا به لذتم برسم...برای تو هم مهم است؟ هست ؟
5-فربد را هم ببوس...ببخش اگر تلخ حرف زدم...آدم انهایی را که دوست دارد با تحکم باز می دارد چون از سقوطشان بیشتر می ترسد...
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
فائزه جان از نظر من سختی های زندگی ات تو را درنده و خطرناک کرده
راستش را بخواهی وقتی متن هایت را می خوانم می ترسم
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
بیایید اعتقادات مذهبیمان را وارد این آشفته بازار نکنیم!
همه ی آدمها که تصمیم می گیرند انسانی زندگی کنند که مذهبی نیستند! نمی دانم چرا پست هایی که در آن انتخاب نوع پوشش و آرایش را جزو آزادی های فردی ذکر می کنم سریعا یک جوری از ابن تالار گم و گور می شود اما در نوشته ای که خانم بی دل کسی را بزک کرده و ...خطاب می کند و آن پست هایی که از پشتش نیشخند را می بینم به خاطر اینکه شاید امثال ما اهل حجاب نباشند مثل شما ،مدیر همدری تشکر هم می زنند و اصلا هم پست گم و گور هم نمی شود....اینکه کسی به پوستش برسد...یا حجابش انطوری باشد که ما دوست نداریم ربطی به مسئله ندارد...همه ی ما زیبایی را دوست داریم و آن را تحسین می کنیم...
نه من پرستش روی نکو نمایم و بس کسی که روی نکو را نمی پرستد کیست؟!
مسئله این نیست...در زندگی دنبال آزار کسی نباید بود...فقط باید سعی کنیم آزار نبینیم...و کسی که به دنبال آزار دیگریست یقیتا آزار دیده ...ترس از بازنده بودن گاهی ما را وا می دارد به برنده بودن به هر قیمتی فکر کنیم...آدمها تربیت ها ،آموخته ها و پشتوانه ی ژنتیکی متفاوتی دارند...همه در خانوادشان همان بکن مکن هایی را که تو داری یا من دارم ندارند...من فکر می کنم قصد فائزه از طرح این تاپیک نگاه به جنبه ی انسانی این وقایا نیست....یا اینکه از ما راهنمایی بخواهد که درست و غلطش چیست...همه ی آنهایی که روی این تاپیک نظر دادند موضوع را از دیدگاه انسانی اش خوب نقد کردند اما قصد فائزه چیز دیگریست که گمان می کنم فهمیدم:
فانزه می خواهد شرایط را ارزیابی کند... می خواهد از بیرون خودش را تماشا کند...عکس العمل های طرفش را ببیند...هدفش را از دور خوب برانداز کند...و شما در این میان چشم هایی هستید که دارید خوب موقعیت را برایش می شکافید...او از شما همدردی نمی خواهد...نوشته های قشنگ نمی خواهد... او می خواهد اینبار هم بازی را ببرد
[color=#000000] گاهی یکی اینجا می آید و بین عذاب وجدان و هزار محضور اخلاقی گیر کرده ...بله آنوقت پست هایی که دم از انسانتیت و اخلاق می زند، تلنگرهایی که وجدان را بیدار می کند، نیش هایی که تلخ می کند خوشی آن کار را به کا ر بیاید شاید....اما گاهی فرد می داند که چه می کند...اگاه هست...به آگاهی نیازی ندارد...راهش را انتخاب کرده...حتی اگر آن راه از نظر تو کلی قربانی بگیرد یا انسانی نباشد یا هر چیز دیگری...
من خواهش می کنم دوستان قائزه را به دید زنی کم هوش که گول خورده و قربانی دست دو مرد هولناک شده نگاه نکنند...ایشان بسیار زیرک...باهوش...خلاق..صبور و...هست...از قربانی بودن ایشون نترسید...ایشون فقط می خوان شرایط رو تیزبینانه بررسی کنند و قضیه رو از زوایای مختلف بالا پایین کنند تا در نهایت راهی که بیشتر به لذت و منفعت ختم می شه رو انتخاب کنند و مسلما صلاح پسرشون رو هم در نطر می گیرند!...مثل خیلی از آدمهای دیگه...در واقع کسی که تاپیک رو می نویسه به چشم یک آدم مستاسل و بیچاره که نیاز به موعظه اخلاقی داره نگاه نکنیم....ممنون
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryamp
سلام فائزه جون
از اون جا که تو دوست صمیمی من هستی شاید من شتاختی رو نسبت به تو دارم که با شناختی که بقیه دارند زمین تا آسمون فرق داره....و امروز بخاطر تمام روزهایی که تو سنگ صبورم بودی می خوام رک راجع به شناختی که از تو دارم حرف بزنم...
1-فائده عزیز شاید به جرات بگم که شما ضزیب هوشیت از90 درصد و یا بیشتره کسایی که توی این تاپیک واست نظر می دن بیشتره! اینو به جرات می گم...و اونقدر حریفی که هر دوی این آقایون رو روی سر انگشتت بچرخونی! در تمام پروسه ای که حقوق مالیت رو از شوهرت گرفتی،اون هم نه شوهری که بیاد دو دستی تقدیم کنه بلکه تو .....> ازش گرفتی! و در تمام اون 13 سال من فکر می کنم این منفعت تو بود که با شوهرت بمونی...و در اون 13 سال ساپرت مالی او رو داشتی و در کنارش عشق هم داشتی...که اون عشق شوهرت نبود البته...که من اصلا سرزنش نمی کنم...من امثال تورو به اون زنهای ضعیفی که می گم مهرم حلال و جونم آزاد ترجیح می دم!
2-تو با اون آقای مجرد ازدواج اگر کردی مسلما از سر دلسوزی نخواهد بود...او موقعیت مالی خوبی دارد...عالیست! اما اگر با تو اردواج کرد اولین چیزی که از تو دور خواهد کرد پولش است! چون او دوست شوهرت بوده...او از نزدیک دیده تو چطور شوهر سابقت را کله پا کردی...او بلافاصله بعد از طلاقت به تو پیشنهاد ازدواج داد...پس او در تمام مدتی که دوست شوهرت بود هم به تو نگاهی دیگر داشت یعنی به همسر دوستش...او بیشتر به نظرم شبیه کفتار است فائذه تا انسانی مومن که به پای زن مرده اش سوگوار نشسته باشد....
3-در رابطه با اون آقای متاهل حرفهای شعار گونه و قشنگ قشنگ به شکل موعظه برایت ندارم...چون از پست های زیبایی که برای مهراب آزاد و چهره ساز می زدی [/color] کاملا پیداست تو بر کاری که می کنی واقفی...اما چیزی که تو را به این سمت سوق می دهد فقط یک چیز است....> تو انسان لذت گرایی هستی
همه ی ما به دنبال لذت بیشتریم اما همه ی ما به هر بهایی آن را نمی خواهیم...پس تصمیم با توست...
4- شخصیت تو این است...تو آن کاری را که می خواهی می کنی حتی با وجود تمام موعظه ها...تمام حرفهای قشنگ...و مطمئنم هر کدام از این آقایان را انتخاب کنی تو قربانی نخواهی شد....تو قربانی هوس این دو مرد و هیچ مرد دیگری نخواهی شد...چون باهوشی...تو قربانی هوس خودت هم نخواهی شد...تو اصلا قربانی نخواهی شد...تو زندگی خواهی کرد ...> بر اساس لذت،منفعت، ...و این وسط آسیبی هم نخواهی دید...اما خوب مثلا برای آدمی مثل من مهم است روی دیگران قدم نزنم تا به لذتم برسم...برای تو هم مهم است؟ هست ؟
5-فربد را هم ببوس...ببخش اگر تلخ حرف زدم...آدم انهایی را که دوست دارد با تحکم باز می دارد چون از سقوطشان بیشتر می ترسد...
سلام به همه دوستان،
راستش داشتم فکر میکردم که پست خانوم مریم مستحق رتبه مثبت هست،
اما به پایان آن که رسیدم، متوجه شدم، اشتباه میکنم، دقیقا به همان دلایلی که با رنگ قرمز روشن کردم.
سر کار خانوم مریم،
من شخصا برای زن ها، احترام خاصی قائلم، چون در زندگی ام، بیش از هر مردی، زنهای بزرگی بوده که خیلی عمیق تر از خیلی از مرد ها، با اخلاق و منش خود مرا تحت تاثیر قرار داده اند.
اما در کنارش، زنهای ضعیف، ترسو، و ... دیده ام!
فائزه بدون شک یکی از آنهاست، درست مثل شما که به عنوان یک به اصطلاح دوست خطرناکترین راهنماییها را به او میکنی، و انگیزه او را برای یک اشتباه بزرگتر بیشتر!
فائزه، از نگاه یک مرد این را به تو میگویم،
تو هم برای شوهرت، هم هر دو این آقایان یک بازیچه و یک تفریح زود گذر بودی و هستی!
میدانی، ما مردها به اندازه جیبمان خرج تفریحهایمان میکنیم، به هر حال هر تفریحی هم خرج دارد،
گاهی اوقات خرجش، یکی دو بار دوستت دارم و به اصطلاح عشق و محبت دروغینی هست، که از آن اقای متأهل دریافت کردی و هنوز نه به اشتباه بودنش رسیدهای و نه اینکه از تو سو استفاده شده است، و البته خنده دار تر این است که هنوز در تب این عشق میسوزی!:311:
و در مورد این آقای به اصطلاح جنتلمن و پولدار، که او هم خوب بلد است چگونه به هدفش برسد.
نمیدانم، لابد انتظار داری خیلی از همجنسهایت هم به تو حسادت کنند که واای چقدر فائزه خوشبخت و خوش شانس هست، دمش گرم چه خواستگارهایی دارد!:163::104::311:
همانطور که گفتم، این مردها ، دیر یا زود کارشان که تمام شود مثل یک تفاله رهایت میکنند.
فائزه، من به شخصه، در برابر زنهایی که میگویند مهرم حلّال و جونم آزاد، سر تعظیم فرود میارم، چون جرأت دارند و البته معنی تعهد را هم خوب میفهمند، و البته خیلیهایشان اگر هم در زندگی اشتباه کرده اند، امکانات تو را هم نداشته اند.:303:
اما فائزه از نظر من، تو یک بازنده هستی! یک بازنده به معنای واقعی، و بدبختی را میتوان در جای جای زندگی تو دید،
بدبختی یعنی چی؟
جز اینکه خودت هم بدانی که اشتباه میکنی و در موردش اصرار داشته باشی؟
بر خلاف دوست باهوشت با راهنماییهای گرنبهایش، من فکر میکنم تو نه تنها زن باهوشی نیستی، نمیگویم که ضریب هوشی پایینی داری، اما ...
تو سرشار از تناقضات و کشمکشهای درونی هستی که امروز خودت هم نمیدانی کجا ایستاده ای،
کاری ندارم که مسلمان، مسیحی هستی، یا چه مسلکی داری، اما ای کاش، تکلیفت را با خودت روشن کنی و کمی هم آینده نگر باشی!
من به عقایدت کاری ندارم، که خیلی ها، و البته خودم قبلاً برایت سطرها نوشتیم!
به خودت کار دارم که خیلی چیزها را میبینی، یا میفهمی، اما خودت را به کوری زده ای، گویا نمیبینی!
و همین یعنی، تو با داشتن بهترین امکانات و سطح زندگی بالا، تحصیلات و خیلی ابزار دیگر، یک بازنده ای!
تو برای هر دو این مرد ها، تنها حکم یک تفریح و سرگرمی را داری نه بیشتر!
و چقدر سادهای که عشق را که کلمه مقدسی هست را در مورد رابطهای به کار میبری، که طرفی از آن تو را تنها یک وسیله برای ارضای نیازهای جنسی اش میبیند! این هم یکی دیگر از بدبختیهای تو هست،:163:
و من، برای خودت ناراحت نیستم، چون با رویهای که در پیش گرفته ای، دیر یا زود تمام میشوی، مگر اینکه تکلیفت را با خودت روشن کنی!
اما برای آینده پسرت نگرانم!
تو حتئ پسرت را هم وارد این بازی کرده ای!
آینده تو از نظر من روشن هست، که شاید امروز آن را درک نکنی، اما ۱۰-۲۰ سال دیگر که از همه چیز تهی شدی، خودت خواهی فهمید چه بر سر خود آورده ای، میدانی تنهایی درد بدی هست، و تو به آن نقطه خواهی رسید!
و پسرت، در آینده تنها تلاش میکند که تو را فراموش کند، که فکر کردن به تو و کارهایی که در زندگی کرده ای، چیزی جز افسردگی برایش در بر نخواهد داشت!
و تو دعا کن، که بتواند تو را فراموش کند،
زندگی به این گونه برایش راحت تر خواهد بود!
موفق باشی،
K
پینوشت:
از همه دوستان، بابت نوشتار تندم در این پست عذر میخواهم!
گاهی اوقات از حماقت انسانها خونم به جوش میاد!
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
شاید فائزه جان از جنس من یا خیلی های دیگر نباشی....چون من در اولین نگاهی که به مردی می کنم به دست چپش نگاه می اندازم تا ببینم حلقه دارد یا نه...برای من دردناک است معشوقه بودن...برای من مردی که زن دارد و معشوقه می خواهد زشت ترین موجودی ست که حتی لایق نفرت هم نیست چه برسد به عشق...برای من تجسم اینکه معشوقه باشم و تصور کنم اشکهای در خلوت زنی را که شوهرش معشوقه ام باشد....دردناک است...تصورش هم اشکم را در می آورد...حتی اگر آن زن با مردش سرد باشد...با مردش تندخو باشد...از مردش طلبکار باشد ...و مردش به خودش حق بدهد که حرام نشود....به من معشوقه بودن هیچ لذتی نخواهد داد...برای من ماندن با مردی که پول دارد اما معرفت ندارد خیلی سخت است...حاضرم بکنم از این پول...برای من سخت است بی آرایش بیرون بروم یا حجاب داشته باشم به همان انداره سخت که دوست ندارم زیبایی ام زندگی دیگری را ویران کند...و این زیبایی را دریغ می کنم از کسی که به تعهد و تاهلش پایبند نیست...چون آدم زشت چه می داند زیبایی چیست ...
من اگر خیانت دیدم ...خودم را سرزنش نمی کنم...در خودم دنبال ایراد نمی گردم...به تلافی اش خیانت نمی کنم ...چون درد دارد خیانت دیدن...این درد را که کشیدم به کس دیگری نخواهم داد...
اما همه ی ما قرار نیبست مثل هم باشیم...چیزی که برای من درد دارد شاید به کس دیگری لذت بدهد...از آدمها نمی شود به زور خواست خوب باشند ....یا شاید خوب نه....مثل ما باشند...نمی شود به زور چند تا پست تند و تیز یا توهین آمیز زد و به کسی حمله کرد که چرا تو خوب نیستی؟! خوب بودن یعنی این و این و این و چرا تو اینطور نیستی؟!
برای آدمها هر چقدر هم موعظه بخوانی هرچقدر هم از آن دنیا و آخرتش بگویی آن کاری را که می خواهند می کنند تا لحظه ای که ......[/color] خودشان بخواهند...
[color=#000000] اما تا وقتی فردی رویه اش در زندگی اینست...شخصیتش اینگونه هست و از زندگی اش اینگونه لذت می برد و مشکلات شخصیتی اش را درمان نکرده یا به درمان نیازی ندیده نمی شود برایش به زور منشور اخلاقی نوشت...
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط اتنا
فائزه جان از نظر من سختی های زندگی ات تو را درنده و خطرناک کرده
راستش را بخواهی وقتی متن هایت را می خوانم می ترسم
:311::311::311::311::311::311:
آتنای عزیزم نفهمیدم این تعریف بود یا نقد !! ولی منو اگه ببینی و مدتی باهام باشی به این حرفت خنده ات میگیره ..:311::311:
مریم عزیزم:
در تمام پروسه ای که حقوق مالیت رو از شوهرت گرفتی،اون هم نه شوهری که بیاد دو دستی تقدیم کنه بلکه تو .....> ازش گرفتی! و در تمام اون 13 سال من فکر می کنم این منفعت تو بود که با شوهرت بمونی...و در اون 13 سال ساپرت مالی او رو داشتی و در کنارش عشق هم داشتی...که اون عشق شوهرت نبود البته...که من اصلا سرزنش نمی کنم...من امثال تورو به اون زنهای ضعیفی که می گم مهرم حلال و جونم آزاد ترجیح می دم!
متاسف شدم وقتی اینو خوندم ..عزیزم من از شوهرم چیزی رو به زور نگرفتم ..من توی 13 سال زندگی با شوهرم اینقدر اذیت شدم و اینقدر از خود گذشتگی و فداکاری برای حفظ زندگیم و اصلاح ایشون کردم و اینقدر چشمم رو روی اشتباهات ایشون به امید اصلاح بستم که شوهرم این چیزها رو با دل و جون و با میل و رغت خودش بهم داد ..به نوعی می خواست از زحمات من قدر دانی کنه والا اونم آدم احمقی نبود ..اون یه دنیا رو رنگ می کرد ..حتی برای طلاق هم از من مدرکی نداشت دال بر اینکه من مهرمو گرفتم ..من خودم اینا رو بابت مهرم برداشتم و ارزششون تقریبا یکی بود و توی دادگاه با اینکه می تونستم اذیتش کنم بدون ذره ای شک گفتم که هیچ طلبی از ایشون ندارم ..من نمی خواستم کسی رو آزار بدم .اون ما رو آزار داد [size=large].در طول 13 یا 14 سال زندگی با شوهرم 10 سالش رو من تنها گذروندم ...ده سال تنهایی توی غربت ....ده سال اونم توی اوج جوونی و زیبایی ..می تونی یک سالشم درک کنی ..بخدا نمی تونی ..من 3 سال این تنهایی رو شکستم ..ده سال عذاب کشیدم...و متاسفانه اصلا به این مساله افتخار نمی کنم ..من نباید اینکار رو می کردم ..نمی دونم چرا نتونستم مثل اون ده سال دوام بیارم .ده سال شب تا صبح تنهایی توی یه خونه اشک ریختم و چه لحظه هایی کشیدم .کاش اون 3 سال هم همین کار رو می کردم ..خیلی ضعیف بودم ..خیلی...
اما اگر با تو اردواج کرد اولین چیزی که از تو دور خواهد کرد پولش است! چون او دوست شوهرت بوده...او از نزدیک دیده تو چطور شوهر سابقت را کله پا کردی...او بلافاصله بعد از طلاقت به تو پیشنهاد ازدواج داد...پس او در تمام مدتی که دوست شوهرت بود هم به تو نگاهی دیگر داشت یعنی به همسر دوستش...او بیشتر به نظرم شبیه کفتار است فائذه تا انسانی مومن که به پای زن مرده اش سوگوار نشسته باشد....
3-در رابطه با اون آقای متاهل حرفهای شعار گونه و قشنگ قشنگ به شکل موعظه برایت ندارم...چون از پست های زیبایی که برای مهراب آزاد و چهره ساز می زدی کاملا پیداست تو بر کاری که می کنی واقفی...اما چیزی که تو را به این سمت سوق می دهد فقط یک چیز است....> تو انسان لذت گرایی هستی[/color]
باز هم متاسفم که تو هم حتی منو نمی شناسی!!! مریم عزیز گفتم که ایشون در جریان جدایی ما بود و شوهرم خیلی سعی کرد به عنوان یه آدم واسطه ازش بخواد منصرف بشم ..ایشون هم سعی خودش رو کرد اما موفق نشد ..با این حال خود این اقا از بس سرد و گرم روزگار رو چشیده چند بار بهم گفت اشتباه نکن و مهریه تو نبخش ..این مرد رو تو در آینده نخواهی دید .مردی که چند تا پاسپورت داره به هیچ چیزی تعهد نداره ..به من گفت بخاطر فربد و آینده اش هم که شده حرفم رو گوش کن و مهرت رو نبخش ..شوهرت اینقدر داره که این پولها براش پول خرده ..بچه تو آینده می خواد .ولی من گفتم نمی خوام عذابش بدم .من شرعا و اخلاقا از ایشون طلبی ندارم و پای حرفمم هستم..پس ایشون هم همون زمان حق رو به من می دادن و الان هم میدن حتی با اینکه موضوع رو کاملا می دونه..عزیزم اون اگرم به من دیدی دیگه داشت تا زمانیکه من رسما جدا نشدم اعلام نکرد .ضمن اینکه همه اونایی که منو از نزدیک می شناسن می دونن که من 10 سال پیش طلاق گرفتم ..البته این منطق اوناست..توی این ده سال همیشه همه منو تنها دیدن.
مریم عزیز ایشون انسان مسولی هست ..مادیات براش اصلا اهمیت نداره همینطور که برای من نداره ..برای هر دوی ما پول ارزشش رو کاملا از دست داده چون همیشه پول داشتیم ..چیزی که نداشتیم خانواده بوده و مطمین باش اگه بروزی بخوام بازم ازدواج کنم مهریه ام یک سکه بیشتر نخواهد بود ..اونم اینو درک می کنه که من اصلا توجهی به مادیات ندارم .
شخصیت تو این است...تو آن کاری را که می خواهی می کنی حتی با وجود تمام موعظه ها...تمام حرفهای قشنگ...و مطمئنم هر کدام از این آقایان را انتخاب کنی تو قربانی نخواهی شد....تو قربانی هوس این دو مرد و هیچ مرد دیگری نخواهی شد...چون باهوشی...تو قربانی هوس خودت هم نخواهی شد...تو اصلا قربانی نخواهی شد...تو زندگی خواهی کرد ...> بر اساس لذت،منفعت، ...و این وسط آسیبی هم نخواهی دید...اما خوب مثلا برای آدمی مثل من مهم است روی دیگران قدم نزنم تا به لذتم برسم...برای تو هم مهم است؟ هست ؟
عزیزم این فکر خیلی اشتباه است ..من هم قربانی می شوم .همانطور که قربانی شوهرم و بلند پروازیهاش شدم و همینطور که قربانی عشقی بی سرانجام ...من روی دیگران قدم نزدم ..من اول قربانی بودم و بعد خودم رو کم کم از زیر پا کشیدم بیرون .من مهاجم نبودم .مدافع بودم..
من یک انسان معمولیم .عین همه مطمین باش توی این بازی ها زنها هستند که همیشه بازنده اند .برای همین هم هست که می ترسم بازم اشتباه کنم ..ممنونم:72:[/size]
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
آقای کامران دسترسی به پیام خصوصی نداشتم ؛ وگرنه تاپیک رو به انحراف نمی کشوندم
و پیشاپیش از دوستان بابت به انحراف کشیدن تاپیک عذر می خوام
آٔقای کامران فکر نمی کنید خیلی بیش از اندازه تند و توهین آمیز نوشتید؟ اگر شما قصد کمک دارید ، نیازی به این همه توهین نیست ، چون می توانستید با لحنی آرامتر هم منظورتان را برسانید ، آیا فکر می کنید با توهین به شخصیت کسی می توانید او را از راه اشتباهی که خودش هم می داند اشتباه است منصرف کرد؟ کسی که در 13 سال زندگی مشترک هم می دانست راهش خطا بوده ولی از راهش برنگشته است و هر لحظه خودش را بیشتر در گودال بدبختی غرق کرده است.
به نظر بنده دیگر نیازی به راهنماییهای بیشتر نیست ، چون گفتنی ها انقدر کامل و جامع بود که اگر لحظه ای فائزه خانم دنبال جواب بودند ، به راحتی می توانند جوابشان را بگیرند.
پس دیگر نیازی به پست های توهین آمیز نیست ، چون پستی در این حد توهین آمیز را توهین به دوستان دیگری که این پست را می خوانند نیز می دانم
با تشکر:72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
در جواب بی دل عزیز یک مطلبی رو یادم اومد که عنوان کنم ..این فکر کنم جواب اون قسمتی باشه که ایشون گفتن باید ارتباطت رو با این آقا حتی خانوادگی قطع می کردی ..
بی دل عزیز سه ماه از آشنایی ما توی نمایشگاه گذشت و من طبق قرار داد کاریم با ایشون دنبال راه اندازی دفترشون بودم .و تماس هامون تقریبا زیاد بود البته بیشتر تلفنی .یه روز که اواخر تحویل دفتر بود ایشون با یکی از همین دوستان سیاسی مذهبی پولدارشون اومدن دفتر .من اون دوستش رو اولین بار بود می دیدم .دوستش همینکه نشست شروع کرد به پرسیدن سوالاتی از من که شما چی خوندین و کدوم دانشگاه بودین .من جواشو خیلی مودبانه دادم ..ایشون ادامه دادن که از همون دانشگاه می تونستین اقدام کنین برای اقامت کانادا چون اون دانشگاه کانادایی هست و من جواب دادم که امکانش فقط از طریق ثبت نام دکترا هست که هزینه اش خیلی بالاست و قبلا پرسیدم ..ایشون بدون هیچ مقدمه ای گفتن که من یه راه خیلی سریع و اسون برات سراغ دارم اگر خواستی و تصمیمت جدی بود بگو معرفیت کنم .پرسیدم راهش چی هست ؟؟ و اون آقا گفت که شما مبلغی میدی و با یه آقایی عقد می کنی و میری و همینکه اقامتت رو گرفتی پول اون آقا رو پرداخت می کنی و جدا میشین و هر کسی میره راه خودش!!!!!!!!!!!!!!!! من از این حرف شوکه شدم چون من کلا به کسی نزدیک نمی شم بخواد از این راهنمایی ها بهم بکنه ضمن اینکه من اصلا اون زمان متاهل بودم!! نفسم بند اومد و همین آقا یه دفعه که اینو شنید پرید وسط حرف ایشون که این حرفا چیه به این خانم می زنی و این چه راهنمایی هست؟؟ اونا داشتن بحث می کردن که من از دفتر اومدم بیرون ..سوار ماشینم شدم و به همین آقا زنگ زدم گفتم می خواستم باهاتون صحبت کنم ..ایشون گفت قبل از هر صحبتی من از شما واقعا و قلبا معذرت می خوام خودم خیلی ناراحتم و شما بدترم نکنین ..ایشون آدم گستاخی هستن..
من گفتم نه موردی نیست و هر چی بود تموم شد .من فقط از شما یه خواهشی دارم و اون اینه که نمی خوام دیگه با شما هیچ تماسی داشته باشم .حتی نمی خوام صداتونم بشنوم .اگه با من تماس بگیرین برخورد متفاوتی ازم می ینین ..ایشون گفت هر طور صلاح شماست و من اصراری ندارم اما اقلا صبر کنین بیاین دفتر برای حساب و کتابتون ..گفتم من هیچی نمی خوام و خدارو شکر که دفترم بهتون تحویل دادم و می تونین شروع به کار کنین .تنها چیزی که می خوام اینه که دیگه شما رو نبینم .و ایشون گفت حتما...
از فرداش ارتباط ما کلا قطع شد و هیچ کدوم کوچکترین تماسی نداشتیم ..بعد از چند هفته شوهرم ازم پرسید که چرا از اقای فلانی خبری نیست و من همه جریان رو بی کم و کاست براش تعریف کردم و گفتم دیگه نمی خوام ایشون رو ببینم ..شوهرم کمی عصبانی شد و فقط گفت من به ایشون بابت کمک هاش توی ایران خیلی مدیونم .و فرصتی هم برای تشکر نموند ...به هر حال قضیه کاملا فراموش شد تا دقیقا یک سال بعد..
یه روز با شوهرم و مادر و برادرم رفته بودیم خرید .اون روز شبش تولد من بود و شوهرم برام جشن مفصلی گرفته بود و دوستام همشون با خانواده هاشون دعوت داشتن ..ما هم رفته بودیم برای خرید برای شب مهمونی ..ما توی یه فروشگاه بزرک بودیم که برادرم اومد توی فروشگاه و گفت بدو برو شوهرت بیرون باهات کار داره .یکی از دوستاتون بیرون و شوهرت می خواد تو باهاش احوالپرسی کنی ..گفتم اسمش چیه گفت نمی دونم نشناختم یه آقایی هست ..باور کنین فکر هر کسی رو می کردم جز این اقا .مخصوصا که شوهرم هم جریان رو کامل و دقیق می دونست ..همینکه اومدم بیرون و دیدمش خیلی رسمس سلام کردم و اونم خیلی رسمی عین همیشه جواب داد ..شوهرم به شوخی گفت آقای ایکس داشت در می رفت من به زور نگرش داشتم تا تو بیایی!! اون آقا هم شرمنده شد و گفت نه این حرفها چیه من جایی مهمون بودم باید برم .فقط دیدم وقتی داشت می رفت به شوهرم گفت من اهل مهمونی و پارتی نیستم و اصلا اینجور مجالس نمی رم ولی فردا صبح میام خدمتتون برای عرض ادب ..وقتی شوهرم رفت گفتم چی می گفت .گفت دعوتش کردم برای شب که قول نگرد !!!!!! خیلی عصبانی شدم و گفتم این چه کاریه !! تو خوب می دونی من مشکلم با این آقا چیه تو دیگه چه مردی هستی!!! و اون جواب داد که قضیه رو شلوغش نکن ..ایشون توی ایران برای من خیلی مفید هستن .ضمن اینکه من بهش خیلی مدیونم و تو هم بیخودی یه قضیه رو گنده کردی که شر درست کنی !! من خواستم شما رو آشتی بدم و این مساله رو تموم کنم!!!!
فردای اون روز نزدیک ظهر این آقا اومد خونمون و برای منم یه گردن بند سنگین طلا کادو اورده بود و کلی عذر خواهی که دیشب نتونسته بیاد و همون جا بود که با مادرم و برادرم هم اشنا شد ..شماره دادن و شماره گرفتن و تک و تعریف و شرایط برادرم و از بعدش برادرم رفت تهران توی دفترش بدون اینکه من خیلی در جریان باشم و یا مداخله کنم .بعد هم که با دفتر من مدام تماس داشت .من شرکت مسافرتی هواپیمایی داشتم و ایشون برای رفت و آمدهاش مدام با ما در تماس بود و بعدش هم که مشکلات بازداشت شوهرم و کمک های اون برای آزادی ....خلاصه این رابطه اینطور ادامه پیدا کرد ..من سعی خودم رو اون زمان کردم بی دل عزیز ..ولی متاسفانه موفق نبودم ..پس می بینی که نه دلبری کردم و نه ا دست پس زدم و نه با پا پیش کشیدم!!!!!:163:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
با سلام به آقای کامران و فائزه جان
دوست عزیز چقدر گاهی تلخ حرف می زنی ...شاید البته گاهی به کار هم بیاید...چقدر متاسف شدم که از دادن رتبه به من منصرف شدی که گرچه این رتبه ها در زندگی ام به کار نیاید ولی نه دل یک ذوقی می کنم که شاید یک جایی یک حرف قشنگ زدم یا شاید به درد بخور بی آنکه خودم بدانم...اما چه فایده که از قشنگ حرف زدن تا به کار گرفتن این حرفهای قشنگ و قشنگ زندگی کردن فرسنگها فاصله هست...
چقدر احساسی و منقلب شدند همه ...شاید آن حس خوبی دوستی ، آن گوشه وجودمان که دوست داریم همه ی زنها خوب باشند...همه عاقل باشند...همه پاک باشند و نجیب ...اگر متاهل چه بسا متعهد...ان گوشه قلقلک شد...اما خیلی ها حرف زدند نه فقط تلخ که گاهی جاها توهین هم چاشنی اش شد...احترام به معنای پذیرش دیگران است همانگونه که هستند بی اینکه از انها بخواهیم بیشتر شبیه ما باشند...این را پدرم همیشه می گوید...همیم هم هست تنها کاری که ما می نوانیم بکنیم این است که فاصله بگیریم از آدمهایی که به ما آسیب می رسانند یا شاید انسانی و اخلاقی به زندگی نگاه نمی کنند البته همه ی آدمها به یک نیت دنبال ارتباطات انسانی نیستند گاهی بعضی آدمها دنبال انسانهایی هستند که اخلاقی و انسانی زندگی نمی کنند و اتفاقا آنها هم مثل خودشان به لذت فکر می کنند و به خیلی چیزهای دیگر ...اما طلبکار آدمها که نمی شود شد؟ اگر آمدی توهین کردی که چرا تو فائزه خوب نیستییییی؟ چرا آنگونه که ما خوبی را تعریف می کنیم سعی نمی کنی خوب باشی ...این وسط فائزه شاید تلنگری بخورد که شب بخوابد و صبح جایش هم نماند اما این وسط تو به خودت را زیر سوال بردی چرا که این وسط کلی حرص خوردی...کلی توهین کردی...کلی تلخ حرف زدی...بک متن نوشتی رنگ و وارنگ شاید با هزار علامت سوال و تعجب ...چیزی عوض نشد ...اما تو به اصول خودت هم برگشتی! به همان اصولی که خوب بودن را ستایش می کند اما لگدمالش هم می کند چون یادش می رود وقتی دارد پست می نویسد هم سایه ی آن خوبی را روی سرش ببیند و خوب تر شاید حرف بزند بهتر باشد...زنهای پاک را ستایش می کنم...به خاطر همه ی شجاعتی که در گذشتن از لذت ها دارند...به خاطر نه محکمی که به خیلی آغوش ها می گویند که شاید پر از لذت هم باشد...اما جرات نه گفتن به این لذت را دارند...به خاطر شرمی که وقتی می نشینند به زور دامنشان را روی پایشان می کشند تا نکند کسی لحظه ای به شعورشان شک کند و هدف قرارشان بدهد...که نشان بدهند نه به خاطر مذهب خوب می مانند نه به خاطر تو نه به خاطر نمایش دادن خوبی که ندارند بلکه به خاطر اینکه به شعورشان توهین نشود...
اما فائزه جان مرا به خاطر حرفهای تلخم ببخش که لازمه ی دوستی صمیمیتی بی رحمانه است و صداقتی بی پیرایه!
هر چه که هستی ...مهم نیست ...تو می توانی پست ترین باشی یا پاک ترین ...من هم اینجا پست بگذارم یا نه آن هم زیاد مهم نیست چون تا وقتی کنارت می مانم که به من آسیبی نرسد و بقیه اش هم دیگر مهم نیست ...دیگران هم می توانند همین کار را بکنند ...اما خوب دلم می خواهد خوشجال باشی...شب ها که سرت را روی بالش می گذاری یک آرامش واقعی داشته باشی و اگر واقعا الان این را داری شاید راه را درست رفتی ...و شاید من اشتباه می گویم چون شاید به قول کامران من هم خنگ هستم مثل تو...
جالا خنگ یا باهوش هر چه که هست امیدوارم بعد از 40سالگی ات که دیگر زیبایی به کارت نیامد هنوز هم چیز دیگری داشته باشی در چنته برای بردن دل آدمها...که حتما داری ...:72: