نمیدونم شاید اصلا هیچوقت متوجه نشه اون اصلا باور نداره حزفامو میگه تو درست کار نمیکنی همش کوچیکم میکنه اون دفعه خواست مادر وخواهرش خونه منو مرتب کنن نمیخواماونا وسایلامو دست بزنن خونه منه
نمایش نسخه قابل چاپ
نمیدونم شاید اصلا هیچوقت متوجه نشه اون اصلا باور نداره حزفامو میگه تو درست کار نمیکنی همش کوچیکم میکنه اون دفعه خواست مادر وخواهرش خونه منو مرتب کنن نمیخواماونا وسایلامو دست بزنن خونه منه
همیشه دعواها قهراش واسه مادر و پدرشه خسته شدم نمیدونم چه طور باهاش برخورد کنم:323:
عزیزم الان بارداری و حساس خوب بزار کمکت کنن مگه چی میشه بهتر این که اشکال نداره در واقه از توضیحاتت سر در نیاوردم اما در مورد این اخری به نظر من اشکال نداره :72:
با سلام
عزیزم اون متنی که توضیح دادی خیلی نامفهوم بود و اصلا چیزی متوجه نشدم اگر امکان داره کمی با تامل توضیح بدهید و کلا سعی کنید با شوهرتون همراه باشید و مقابل اون و خانوادش نایستید با توجه به اینکه خرجتون یکی هست خیلی باید مراقب باشی که بهشون بی احترامی نشه سیاست داشته باش با سیاست شوهرت رو سمت خودت بکش نه با لجبازی و خودخواهی سعی کن با تعریف و تشکر از مادرش نظر شوهرت رو جلب کنی
مواظب خودت و نی نی کوچولوت هم باش و سعی کن کاری نکنی که استرس داشته باشی.:72::72:
مادرشوهرت این همه به شما لطف کرده و کمک کرده، چرا اینقدر قدرنشناس و غرغرو هستی؟
باید یک تشکر بلند و واضح و عالی از ایشون می کردی. حتی اگر وسایل را طوری چیدند که دوست نداشتی، می تونی بعدا جاش را عوض کنی. این که دیگه این همه نق زدن و ناراحت کردن خودت و دیگران را نداره.
شوهر شما یک عمر مادرش براش سمبل خانه داری و خانم بودن، بوده است. انتظار داری حالا یک دفعه بگه مادرم هیچ؟ الان هم براش عجیبه که چرا مادر من این همه زحمت کشید و شما اصلا به روی خودت هم نیاوردی و تازه پشتت را هم می کنی. بی ادبی و قدرنشناسی محض!!
اگر هم سوال کردند چرا مادرت نیامد، بگو خیلی دوست داشت بیاد ولی چون مریض بود نشد. همین.
اصلا دیگه ادامه نده.
واقعا من نمی فهمم مسایل به این سادگی را چطور اینقد پیچیده می کنید و به کتک زدن به قصد کشت می رسونید !!
شما شرایط اقتصادی خانواده ات را می دانی، همسرت هم گفته با مادرم برو سونوگرافی، بعد زنگ می زنی مادرت را مجبور می کنی بره پول تاکسی قرض بگیره، بیاد تو را ببره سونوگرافی؟؟ مطمئنی حالت خوبه؟
عزیزم من نظره شخصیمو می گم وقتی خودت می گی مادرت مریض است ونمی تونه کمکت کنه وقتی می بینی رابطه همسرت از همه لحاظ با خوانوادش نزدیکه تو هم که بار داری واسه چی سر مسائل کوچیک عصاب خودتو خورد می کنی که حالا ترس کتک خوردن داشته باشی .
1.وقتی همسرت عصبانی می شه جوابشو نده و کل کل نکن بذار اروم شد باهاش صحبت کن.
2.درسته دوست داری خیلی کارارو خودت بکنی اما وقتی می بینی مادر شوهرت این همه کمکتون می کنه چرا بجای اینکه مثل مادر خودت ازش تشکر کنی این همه ناراحتی بوجود میاری و
3.به خواسته های شوهرت و خوانوادش احترام بزار تا اگه اون به خوانوادت بی احترامی میکنه از تو یاد بگیره نه اینکه ببخشید مثل بچه ها باهم لج وکنید وتلافی.
ببخشید طولانی شد امیدوارم کمک کنه.
موفق باشی.:305::72:
به نظر من هم تا وقتی رابطه ات رو با خونواده شوهرت درست نکنی مشکلت حل نمیشه.
تو دقیقا رفتار مادر من رو دارین.محبتهای خونواده شوهرت به چشمت نمیاد و حتی برداشت وارونه ازشون داری.اما خونواده خودت رو فرشته میبینی.
ببین من اینو از تجربه چندین ساله مادرم بهت میگم.اگه بخوای به این رفتارت ادامه بدی به هیچ وجه مشکلت حل نمیشه.اصلا تصور نکن که میتونی خودت و خونواده شوهرت رو تو دو جبهه مخالف بذاری و از شوهرت بخوای طرف تو رو بگیره.
مادر من هم دقیقا این کار رو کرد و دودش فقط به چشم خودش رفت.اون شوهرته،اونم خونوادش.باید همین جوری که هستن قبولشون کنی.
اگه تو رابطه ات رو باهاشون گرم کنی و خودت رو تافته جدا بافته نبینی مطمئن باش رفتار شوهرت هم باهات خوب میشه.به هر حال اونا هم میفهمن باهاشون خوشرفتار نیستی ممکنه عکس العمل نشون بدن
من نمیدونم چرا گاهی ما انقد یکی رو سر به جونش میکنیم تا کفرش در بیاد،بعد که عصبانی شد و یه کاری کرد پیرهن عثمانش میکنیم.
درسته کار شوهرت کاملا غلط بوده،درسته که مقتدره...اما اگه تو دل به دلش بذاری،به خونوادش محبت کنی.قدرشونو بدونی اونم نرم میشه.اما اون که اخلاقش اینجوری هست تو هم بدترش میکنی.
تو که زن معتقد و نماز خونی هستی باید بدونی شوهرداری از اوجب واجباته.اگه شوهرت ازت ناراضی باشه بقیه عبادتها.....
به حرفام فکر کن
از حرفا و راهنماییاتون ممنونم واقعا تکونم داد من رفتم تو دنده لج چون شوهرم همش از چیزای کوچیک خونوادم ایراد میگیره و کمکاشون نمیبینه منم اینطوری دارم مادر شوهرم فقط محبت میکنه فقط حتی متلکم نمیگه خواهر شوهرم بچه دار نمشد رفت بنده خدا Ivf کرد گفته بود به من نگن .لی مادرشوهرم بهم گفته بود خیلیی چیزازی دیگه مادر شوهرم خیلی خوبه دوسش دارم ولی از اینکه شوهرم قدر مادر منو نمیدونه منم مقابل به مثل میکنم
یه چند وقته سعی میکنم بدیهای خونوادشو بهش بگم بدی که نه من قبلا میگذشتم وقتی دیدم در مورد خونوده یمن چنین رفتاری نداره منم رفتم تو حالت مقابل به مثل و بهش میگم میخوام یه کاری کنم که اونم بهم نگه برادرت چرا اینطوری گفت یا هر چیز دیگه
خودتم می دونی این کارت چیزی رو درست نمی کنه.
عزیزم تو خودت می گی زدی تو دنده لج واقعا نمی دونم مگه شما دوستین که با لج کنید مطمئن باش با این روش احترام خوانوادت بیشتر از بین میره تو که مادر شوهرت این همه خوبی داره جواب محبتاشو بده تا شوهرتم در جواب خوبی های خوانواده تو رو ببینه از این جنبه به قضیه نگاه کن.
تو الان باید ارامشتو برای فرزند تو راهت بزاری:72: