ای دل گر از ان چاه ز نخدان به در ایی
هر جا که روی زود پشیمان به در ایی
نمایش نسخه قابل چاپ
ای دل گر از ان چاه ز نخدان به در ایی
هر جا که روی زود پشیمان به در ایی
آبرو خواهي، مقيم آستان خويش باش
اشك را از ديده پا بيرون نهادن خواري است
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یک سر مهربانی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از ان شوریده تر بی
مي كنم هر شب دعايي كز دلم بيرون رود مهرت
وليكن زير لب آهسته مي گويم خدايا بي اثر گردد
عمری به جز بیهوده گفتن سر نکردیم
تقویمها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که ایینه شاهیست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
من اگر دل بتو دادم تو ز من دل بردی
گرگناهست محبت تو گناهکارتری
جانا من و تو نمونه ی پرگاریم
سر گر چه دو کرده ایم یک تن داریم
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار
در اخر کار سر بهم باز اریم
به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی
خیا ل سبز خطی نقش بسته ام جایی
امید هست که منشو ر عشقبا زی من
از ان کمانچه ابرو رسد به طغرایی
تو مگر بر لب ابی به هوس بنشینی
ورنه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی