RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
عزیزم من فکر می کنم مشکل جای دیگریست. راستش پیش از این فکر می کردم شما یک آقا هستید (از لحن پستهاتون) و حتی اینکه با لگد می خواستید عصبانیتتون رو خالی کنید. حالا یکبار هم خواستید مثل دخترها جیغ بزنید برای خانوادتون غیره منتظره بوده. شاید هم برادرانی دارید که از شما بزرگترند و با خوی انها بزرگ شدی. اما اگر سعی کنی دختر بودنت را پنهان نکنی کم کم لطافت در رفتارت هم بیشتر می شود. (البته این فقط یک حدس بود ممکن است درست نباشد).
ممنونم که به تاپیکم سر زدی، اون لگد رو که گفتم، منظورم خوده لگد زدن نبود عزیزم، منظورم اوجه بی صبری و عصبانیتم بود، من که گفتم، این چیزا تو خونمون تعریف نشدس! و این که من نحیف هستم و با اون ضربه خودم داغون می شدم!:163:
فقط یه برادر دارم و چندین خواهر، لطافتم هم به نظره خودم، فوق العاده زیاد است من هنوز در خانه و پیش دوستام با لهنی بچه گانه صحبت می کنم و حتی همین لوس حرف زدن ها، برایم عادت شده و امکان دارد در جایی که نباید، این گونه صحبت کنم. اگه وقت کردی و این پستم رو خوندین، اگه بازم نظری به ذهنتون رسید، خواهشاً من رو مورده عنایت قرار داده و راهنمایی ام کنید دوست عزیزم.:72:
اما شما فرشته ی مهربان، قبلاً چکاپ داده ام و سالم بودم، البته به درخواست شما در تاپیک قبلی ام.
در گذشته، توقع ام از خودم بسیار بسیار زیاد بود، این را قبول دارم، اما همینک، فکر می کنم این گونه نباشد، همان طور که در پست قبلی ام گفتم، بسیار بسیار خودم رو دوست دارم و از خودم راضی هستم و خودم رو این گونه پذیرفته ام.
من می دانم خیلی از خصوصیاتم رو خودم انتخاب نکرده ام، بلکه شرایطم باعث ایجاد شدن آن ها در من شده است و این فکر، بسیار بسیار به من آرامش می دهد و از خودم ناراحت نمی شم، چرا که از کنترل من خارج بوده ( به علت عدم آگاهی و اشرافم روی این ویژگی ها)، تنها کاری که می توانم انجام بدهم به جای سرزنش خودم، شناسایی این خصوصیات بد و سعی در از بین بردن آن ها و حرکت به سوی کمال است، آن هم با سرعتی که توانایی آن را داشته باشم، نه بیشتر.
من سعی می کنم روی پست شما بیشتر فکر کنم، لینک های ذکر شده رو هم با دقت بخونم، تا مشخص بشه که چقدر حرفام درسته بوده، شاید همین ایراد من باشد و من آن را حل شده بدانم.
با تشکر از راهنمایی های شما و این که از با ارزش ترین سرمایه تان، برای من صرف کردید.
بی صبرانه منتظر دیگر نظرات می باشم.
:72::72::72::72:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
ایوب جان با پیغام خصوصی نمیتونستم بهت بگم مجبور شدم اینجا بنویسم.ابدا و ابدا من از اون موضوع ناراحت نشدم و صد البته ناراحتی هم نداشت و حق با تو بود باید واضحتر میگفتم.
پست قبلیم رو فقط از این جهت نوشتم که یه امتحان عملی صبر داده باشی بنابراین حسابی نبوده که الان بخوایم بی حساب بشیم.
فقط میدونستم یکی از راههای افزایش صبر تحمل حرفاییه که گاهی برامون ناخوشاینده.
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
سلام.
برای همه خیر و خوشیها و شادکامی هااماده شوید.
با سرعت بسیار زیادی بتا قدرت زیاددارند به سمت شما حرکت میکنند.
فقط مراقب باشید وقتی به شما رسیدند نگذارید از دست شما در بروند یا شما را به کناری بزنند.
لحظات شادکامی در پی شما بصورت سریع و با قدرت همان لحظات عصبانیت شماست.
رسیدن به این لحظه همان موقعی است که شماعصبانیت خود را کنترل کرده اید و انرا با ارامش دریافت میکنید.
(صبر ایوب صبر شماست.):72:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
[align=justify] ایوب جان میتونی این چند تا نکته رو استفاده کنی، به من کمک کرد امیدوارم به تو هم کمک کنه.
*انتظار رخ دادن موارد غیرمنتظره و پیش بینی نشده را داشته باشی. درواقع سعی کنی انتظارات و توقعات خودتو واقع بینانه نگه داری، نه فقط در مورد شرایط بلکه درمورد اخلاق و رفتار اطرافیانت.
*از درنظر گرفتن خودت و دنیای اطرافت با معیارهای دست نیافتنی اجتناب کنی. مطمئنا اگر ظرفها نمی شکستن، اگه نوزادا گریه نمیکردن، اگر کامپیوترها خراب نمیشدن،اگر آدما دچار اشتباه نمیشدن صبر و شکیبایی ماهم بیشتر بود.
*اما کاری که میتونی اون لحظه انجام بدی اینه که برای چند دقیقه مطلقا هیچ کاری نکن و آسوده و آروم بشین. هیچ کاری نکن حتی فکرهم نکن. هیچ فکری نکن و هیچ حرفی نزن. چون حرف زدن یعنی از کلمات کمک گرفتن و کلمه چیزیه که فکرما زندگیشو مدیون اونه. پس برای فکرنکردن باید حرف نزنی، کلمه رو از فکرت بگیر و بجاش فقط مشاهده و سکوت کن.
به این حالت میگن فرا آگاهی. ما یه آگاهی مبتنی بر فکر داریم و یه فرا آگاهی. آدم لازم نیست همیشه فکر کنه! فکر ما یه جور رفت و برگشت به انبار حافظه مونه اما فکر میتونه ساکت باشه و درعین حال انسان تو حالت فرا آگاهی قرار داشته باشه. فکر دائم درحال نجوا کردن و درگوشی صحبت کردن با ماست تا با شکار کردن توجه و تمرکزمون از ما انرژی حیاتی بگیره اما فکر نمیتونه به تو راهکار جدید ارائه بده چون دنیای فکر دنیای تکرارها و دونسته های ازقبل معلومه. اما وقتی از فکرت یکم فاصله میگیری و به اطرافت نگاه میکنی بدون اینکه فکرکنی خود واقعیت میشی نه "خود تصوری" که ذهن و فکرت به تو دستور میده تا باشی.
بعد از چند دقیقه روی تنفست متمرکز شو و روی ورود و خروج هوا به داخل ریه هات و تغییری که عمدا در شکمت بوجود میاری تمرکز کن.
راستی از شخصیتت خوشم اومد، موفق باشی:72: [/align]
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
ایوب جان خیلی از حاضرجوابیت خوشم میاد:46::163: خیلی سخت نگیر، امیدوارم با عوض شدن شرایطتت اخلاقتم خوبتر شه.
این حرف بهار خیلی قبول دارم "یکی از راههای افزایش صبر تحمل حرفاییه که گاهی برامون ناخوشاینده."
چقدر خوبه که با شیرین زبونی و خنده جوابمونو بدیم جای اینکه عصبانی شیم،من خودم به شخصه چون خیلی جواب دادن یاد ندارم ،عصبانی میشم در حد تیم ملی:163:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
بچه ها من خیلی از شما ممنونم، نوشته های شما رو چندین و چند بار خوندم و هر کدومتون نقطه ی تاریکی از ذهنم رو روشن کردید.
فرشته ی مهربان، من گیج شدم، :302: هر چی بیشتر پست شما رو می خونم، حس می کنم شما درست گفتید اما بازم گیجم، نمی تونم بفهمم چی کار باید بکنم، با این که توضیح دادید!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[color=#0000CD]
کمال گرائیت دردسر سازه ، و به نوعی بی صبری رفتار دفاعی تو در برابر اعصاب خوردیهات از خودته ، در اصل از خودت فرار می کنی وقتی بی صبری به خرج می دهی .
این جمله ی شما، مخصوصاً "بی صبری رفتار دفاعی تو در برابر اعصاب خوردیهات از خودته "، خیلی من رو به فکر وا داشته، احساس می کنم درسته! این دو روز که روی کارم دقت کردم، به این جمله ی شما رسیدم، کاش وقت داشته باشین و بیشتر برام بگید.:47:
pk1365 جان، خیلی پستتون به دلم نشست، خیلی عالی بود، در مورده فرا آگاهی چیزی نمی دونستم، خیلی جالب بود، ممنون.
دکتر حسابی و آفتاب همدرد، ازتون ممنونم، به نکات خوبی اشاره کردید.:72:
خیلی دوستتون دارم و همچنان منتظرتون هستم.:72::72::72:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
[align=justify]ایوب جان سلام
برات فایلی که درباره فرا آگاهی هست و خواسته بودی گذاشتم => فرا آگاهی
امیدوارم راه گشا باشه
موفق باشی دوست عزیز :72:[/align]
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
ایوب عزیز
قبل از هرچیز نیازه بگم که پراکندگی ذهنی شما خیلی زیاده . اینکه گیج می شوی یاگاه در تمرکز برای فهم مسئله مختل می شوی علتش پراکندگی ذهنی است . چون موضوعات و مسائل مختلف را گاه همزمان ، و اغلب بدون نظم مورد توجه قرار می دهی ( بمباران اطلاعات و آگاهی ) .
احتمال می دهم فردی بسیار کنجکاو و مشتاق هستی . اشتیاقت برای دانستن و آموختن احتمالاً زیاد است و البته در این رابطه هیجان مدار هستی و احتمالا ًعجله داشته باشی .
مثلاً داری متنی را می خوانی که معنی کلمه ای از آن را دقیق نمی دانی ، به هر در میزنی تا هرچه زودتر معنی آنرا بیابی بعدً ادامه دهی ( این تنها یک مثال است که هیجان مداری و عجله در پاسخ به اشتیاق را گفته باشم ) .
اینجا هم خواستی و اراده به خرج دادی و روی پستم فکر کردی و دقت به خرج دادی و احساس کردی همینطوره که گفته بودم اما ریز بینی و اشتیاق برای درک جزییات ، همراه هیجان مداری و عجله تمرکزت را زدود و گیجی نصیبت ساخته .
اینها را گفتم تا ساختار ذهنیت آنطور که تصور می کنم را گفته باشم و نیازه که بفهمم که تشخیصم از پشت این مانیتور و از پس صحبتهایت درست بوده آیا ؟ که اگر چنین باشد باید روی آن کار بشه .
اما در مورد جمله ای که از گفته هایم نقل قول کرده ای و احساس می کنی همینه :
بنا به تاییدت از تشخیص باید بگم که ایده آل گرایی و کمال طلبی شما بالا هست . لذا این باعث میشه در مورد خودت با جزئی نگری و دقت زیادی که داری ، به انتظار زیاد و سخت گیری برسی و ظرفیت و قوه طبیعی را در نظر نگیری ، درست مثل کسی که می خواهد چند هندوانه را با یک دست بلند کند و وقتی می بیند نمی شود بدون اینکه واقع نگرانه توجه کند که طبیعیه که نمی شود ، عصبی می شود ، چرا ؟ چون در ناخوادآگاهش بینش " تو می توانی و باید بشود " جا خوش کرده.
برای خیلی چیزها در خودت توانایی می بینی و می خواهی که بالفعل شود ، بدون توجه به ظرف زمان و محدودیت مکان و حتی اولویت بندی مبتنی بر ضرورت ( تا آنجا که بعضی از توانها اصلاً نادیده گرفته شود ) . دوست داری زود پیش بروی ( عجله ) و هرجا توقف پیش آید یا تداخل ، عصبی می شوی .
از طرفی در تعامل با افراد و محیط " حقیقت جو " هستی و کمتر پذیرش واقعیت داری ، به عبارتی خیلی از مسائل اطراف یا رفتارهای افراد را نمیتوانی قبول کنی و بپذیری ( نه لزوماً با واکنش رفتاری ، بلکه چه بسا با واگویه و خودخوری ذهنی ).
حقیقت یعنی آنچه باید باشد ( شایسته است باشد )
واقعیت یعنی آنچه هست ( یعنی آنچه اکنون هست و عینی است برای ما )
آیا حقیقت جویی اشکال دارد ؟
بستگی دارد
جایی که چشم انداز شخص ما به عنوان مطلوب باشد و سیر ما را به سوی شدن میتنی بر واقع نگری تنظیم نماید نه تنها بد نیست بلکه لازم است ( برای رشد و اعتلا ) .
مثلاً فعال و پویا بودن خوب است ( حق = یک حقیقت است ) . واقعیت این است که من اکنون به اندازه لازم پویا و فعال نیستم . پویایی چشم انداز من است ، برنامه ریزی می کنم که طوری پیش بروم که به این نقطه برسم .
اما اگر در تعامل با افراد حقیقت جو باشیم ، یعنی انتظار ما از آنها این باشد که آنگونه که شایسته است رفتار کنند ، به مشکل برمی خوریم و اینجا حقیقت جویی مسئله ساز است در روابط .
مثلاً >>> صداقت و راستگویی حق است ( حقیقت ) و شایسته یک انسان سالم نیست که دروغ بگوید ، اما واقعیت موجود این است که همکار من که در تعامل نزدیک هم در محیط کار با او هستم ، راحت دروغ می گوید ، و من حقیقت جو تحملش را ندارم و آزرده و در رنج هستم هروقت او را می بینم ( تحمل وجود او را ندارم ) .
در مجموع :
یکم - انتظار از خود (بطور ایده آل گرایانه و کمال طلبی ) که مبتنی بر ریز بینی و دقت زیاد هم هست ، باعث می شود خیلی جاها به خودت گیر بدهی و هرجا آنچه انتظار داری تحقق نیابد یا تأخیر بیافتد نتوانی بگذری و ....
دوم - تمرکز و توجه روی جزییات ( چه در رابطه با خود چه محیط ، چه دیگران ) در یک کلام جزئی نگری و گاه تیز بینی
سوم - حقیقت جویی در تعاملات
این هر سه وقتی با هیجان مداری و پراکندگی ذهنی که در بالا گفتم همراه شد ، یک نوع نارضایتی از خود و اطرافیان و حتی گاه محیط را به دنبال دارد و ایجاد فشار روانی می کند که یا به صورت اضطراب و استرس یا عصبی شدن و پرخاش ، یا هردو آنها با هم بروز می کند .
امیدوارم مطلب را تونسته باشم واضح بیان کنم .
.
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
ایوب عزیز
قبل از هرچیز نیازه بگم که پراکندگی ذهنی شما خیلی زیاده . اینکه گیج می شوی یاگاه در تمرکز برای فهم مسئله مختل می شوی علتش پراکندگی ذهنی است . چون موضوعات و مسائل مختلف را گاه همزمان ، و اغلب بدون نظم مورد توجه قرار می دهی ( بمباران اطلاعات و آگاهی ) .
احتمال می دهم فردی بسیار کنجکاو و مشتاق هستی . اشتیاقت برای دانستن و آموختن احتمالاً زیاد است و البته در این رابطه هیجان مدار هستی و احتمالا ًعجله داشته باشی .
مثلاً داری متنی را می خوانی که معنی کلمه ای از آن را دقیق نمی دانی ، به هر در میزنی تا هرچه زودتر معنی آنرا بیابی بعدً ادامه دهی ( این تنها یک مثال است که هیجان مداری و عجله در پاسخ به اشتیاق را گفته باشم ) .
اینجا هم خواستی و اراده به خرج دادی و روی پستم فکر کردی و دقت به خرج دادی و احساس کردی همینطوره که گفته بودم اما ریز بینی و اشتیاق برای درک جزییات ، همراه هیجان مداری و عجله تمرکزت را زدود و گیجی نصیبت ساخته .
اینها را گفتم تا ساختار ذهنیت آنطور که تصور می کنم را گفته باشم و نیازه که بفهمم که تشخیصم از پشت این مانیتور و از پس صحبتهایت درست بوده آیا ؟ که اگر چنین باشد باید روی آن کار بشه .
فرشته جان، بذار من یه نمونه از طریقه ی مطالعه ام رو بگم، مثلاً این پست شما رو، من نتونستم همش رو یه جا بخونم، هر سری، فقط دو خط خوندم، چرا که احساس می کنم مغزم پر شده و ادامه دادن به خوندنم بی فایدس! متن های دیگه هم همین طور، هر چی بار اطلاعاتی بالاتر، میزان متن خونده شده کمتر! مثلاً از اون روزی که اون لینک ها رو گذاشتین، تا به امروز، من فقط تونستم 2 تاش رو مطالعه کنم، اونم اصلاً وارده جزئیاتش نشدم، چون تصمیم گرفتم کلی بخونم، تا اول یه چیزی دستم بیاد، بعد وارده جزئیاتش بشم!
یا مثلاً یه کتاب برا مطالعه شروع کردم، تو یه روز، خودم رو بکشم، 1 صفحه می خونم، بعدش دیگه نمی تونم ادامه بدم، حتی اگه تا شب بیکار باشم!
الآن این قسمت بالا رو من باید چند بار دیگه بخونم، اونم با فاصله، تا دستم بیاد دقیقاً چی هست!نمی گم ظاهرش رو متوجه نمی شما، :302: اصلاً نمی تونم بگم چه شکلی هستم!:316: به خدا آی کیوم پائین نیستا
مثال ها تونم درسته! همیشه توی پیج هایی که باز کردم، یه صفحه فرهنگ لغت و یه صفحه سرچ بازه! یه دفتر هم دارم، مفاهیم و معناهای لغات و اصطلاحات رو توش می نویسم و بعضی وقت ها، بازنگری می کنم.
توی تالار هم نمی تونم از این تاپیک به اون تاپیک بپرم، یکی رو انتخاب می کنم، تا ته می رم!
اما در مورد جمله ای که از گفته هایم نقل قول کرده ای و احساس می کنی همینه :
بنا به تاییدت از تشخیص باید بگم که ایده آل گرایی و کمال طلبی شما بالا هست . لذا این باعث میشه در مورد خودت با جزئی نگری و دقت زیادی که داری ، به انتظار زیاد و سخت گیری برسی و ظرفیت و قوه طبیعی را در نظر نگیری ، درست مثل کسی که می خواهد چند هندوانه را با یک دست بلند کند و وقتی می بیند نمی شود بدون اینکه واقع نگرانه توجه کند که طبیعیه که نمی شود ، عصبی می شود ، چرا ؟ چون در ناخوادآگاهش بینش " تو می توانی و باید بشود " جا خوش کرده.
برای خیلی چیزها در خودت توانایی می بینی و می خواهی که بالفعل شود ، بدون توجه به ظرف زمان و محدودیت مکان و حتی اولویت بندی مبتنی بر ضرورت ( تا آنجا که بعضی از توانها اصلاً نادیده گرفته شود ) . دوست داری زود پیش بروی ( عجله ) و هرجا توقف پیش آید یا تداخل ، عصبی می شوی .
دقیقاً همینی که گفتین هستم، یعنی خوده خودم هستم!:47:
هر چی بیشتر روی جمله ی پست قبلیتون فک می کنم، بیشتر بش می رسم، مثلاً تا از خودم عصبی می شم و نمی تونم انتظارم رو برآورده کنم، یه کاری رو انجام می دم که ترک کرده بودم! مثلاً من به خاطره استفاده از هدست، یه مقدار گوشم درد گرفته بود و مدتی بود دیگه موزیک گوش نمی دادم، یه بار که این حالت بهم دست داد، این گار که با خودم لج کرده باشم، شروع کردم با صدای بلند آهنگ گوش دادن!
از طرفی در تعامل با افراد و محیط " حقیقت جو " هستی و کمتر پذیرش واقعیت داری ، به عبارتی خیلی از مسائل اطراف یا رفتارهای افراد را نمیتوانی قبول کنی و بپذیری ( نه لزوماً با واکنش رفتاری ، بلکه چه بسا با واگویه و خودخوری ذهنی ).
این هم گویا درسته!:47:
تو خونه به من می گن چرا این قدر از کارها و اشتباهات بقیه حرص می خوری!
مثلاً اگه دوستم اشتباهی کنه، یا یه اخلاق بدی داشته باشه، جلوش چیزی نمی گما، اما تو خونه می یام می گم چطور بعضی ها زشتی رفتارهاشون رو درک نمی کنن و از این حرفا! اعصابم خیلی خورد می شه، به طوری که خواهرم هم می گه نمی خوام این چیزا رو برام تعریف کنی! حالا نمی دونم این موضوع، به همین ربط داشت یا نه!
حقیقت یعنی آنچه باید باشد ( شایسته است باشد )
واقعیت یعنی آنچه هست ( یعنی آنچه اکنون هست و عینی است برای ما )
آیا حقیقت جویی اشکال دارد ؟
بستگی دارد
جایی که چشم انداز شخص ما به عنوان مطلوب باشد و سیر ما را به سوی شدن میتنی بر واقع نگری تنظیم نماید نه تنها بد نیست بلکه لازم است ( برای رشد و اعتلا ) .
مثلاً فعال و پویا بودن خوب است ( حق = یک حقیقت است ) . واقعیت این است که من اکنون به اندازه لازم پویا و فعال نیستم . پویایی چشم انداز من است ، برنامه ریزی می کنم که طوری پیش بروم که به این نقطه برسم .
اما اگر در تعامل با افراد حقیقت جو باشیم ، یعنی انتظار ما از آنها این باشد که آنگونه که شایسته است رفتار کنند ، به مشکل برمی خوریم و اینجا حقیقت جویی مسئله ساز است در روابط .
مثلاً >>> صداقت و راستگویی حق است ( حقیقت ) و شایسته یک انسان سالم نیست که دروغ بگوید ، اما واقعیت موجود این است که همکار من که در تعامل نزدیک هم در محیط کار با او هستم ، راحت دروغ می گوید ، و من حقیقت جو تحملش را ندارم و آزرده و در رنج هستم هروقت او را می بینم ( تحمل وجود او را ندارم ) .
از این نمونه هم داشتم، یکی از بچه ها رو نمی تونستم تحمل کنم، ترجیه دادم دیگه نبینمش و باش ارتباط نداشته باشم و محیط رو ترک کردم! الآنم وقتی یاد کاراش می افتم خیلی اعصابم خورد می شه و دپ می شم! با این که چند ساله که گذشته
در مجموع :
یکم - انتظار از خود (بطور ایده آل گرایانه و کمال طلبی ) که مبتنی بر ریز بینی و دقت زیاد هم هست ، باعث می شود خیلی جاها به خودت گیر بدهی و هرجا آنچه انتظار داری تحقق نیابد یا تأخیر بیافتد نتوانی بگذری و ....
دوم - تمرکز و توجه روی جزییات ( چه در رابطه با خود چه محیط ، چه دیگران ) در یک کلام جزئی نگری و گاه تیز بینی
سوم - حقیقت جویی در تعاملات
این هر سه وقتی با هیجان مداری و پراکندگی ذهنی که در بالا گفتم همراه شد ، یک نوع نارضایتی از خود و اطرافیان و حتی گاه محیط را به دنبال دارد و ایجاد فشار روانی می کند که یا به صورت اضطراب و استرس یا عصبی شدن و پرخاش ، یا هردو آنها با هم بروز می کند .
امیدوارم مطلب را تونسته باشم واضح بیان کنم .
عجب!
که این طور!
چقدر مشکل!
اما من موندم چطور این چیزا رو متوجه شدید! واقعا باید بهتون احسنت گفت!:104:
من واقعاً ازتون ممنونم، خیلی لطف کردید و خیلی وقت گذاشتید!
اما چه باید بکنم؟ در مورده کمال گرایی که توضیح دادید و لینک های خیلی خوبی گذاشتید، اما دو مورده دیگه چی؟ چرا این جوری هستم؟ :47:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
اگر قول بدی عجله نکنی ، آرام آرام پیش می رویم و با تکنیکهایی که می گویم و در پیش میگیری این مشکل را حل می کنی .
گام اول :
1 - در مقابل هر اشتغال ذهنی و فکری توقف فکر بده ، یعنی ایست بده .
2 - هرگونه مطالعه ای را تعطیل کن الا این تاپیک و لینک ها و منابعی که از این طریق توصیه می شود دنبال کنی و بخوانی .
3 - در تالار سراغ هیچ تاپیکی نرو و مطالعه نکن ، در واقع آمدنت به تالار فقط برای تمرکز روی تاپیکت باشد .
4 - برنامه های روزانه ات را اولویت بندی کن و جز ضروریات را لیست نکن . کارایی که برای هرروز باید انجام دهی را لیست کن ، از 10 مورد بیشتر نشود ، 5 تای آنها را در مقابلش بنویس :>> اگر شد انجام شود .
5 - در مورد دیگران و رفتارشان و ..... ریز نشو و عبور کن و تمرکز نکن ، در مقابل توجه غیر ارادی هم ایست بده .
6 - در آخر شب برنامه روزانه ات را مرور کن و مقابل آنچه انجام داده ای تیک بزن و آنها را که انجام نداده ای دلیلش را بنویس ، و در مقابل سرزنش ذهنت نیز استپ بده و بگو دنیا به آخر نرسیده . اگر 5 تایی که حتمی گذاشته ای انجام دهی انجام شده بود و مواردی که گفته ای اگر شد باقی مانده بود . خوشحالی و رضایت را مهمان دلت کن . اگر مواردی که نوشته بودی اگر شد نیز انجام شده بود ( از یک مورد تا همه 5 مورد اگر انجام شده بود ) خودت را حسابی تحویل بگیر .
7 - نیم ساعت الا یک ساعت قبل از خواب ذهنت را کامل تخلیه می کنی ، یعنی حتی به اینکه این مشکل را داری و داری حلش می کنی نیز فکر نکن . برنامه روزانه ات را باید قبلش نوشته باشی و نگذاری برای وقت خواب . دیگر به اون هم فکر نکن .
8 - اگر فکرو خیالی خیلی مزاحمت ذهنی ایجاد کرد و استپ در مقابلش فایده نداشت ، یا دغدغه ای گریبانت را گرفت . آنها را در دفتری یادداشت کن و بگذار کنار ، هرگز مرورش نکن و سراغش نرو ، فقط بنویس و بگذار کنار و بعدش توقف فکر ( برای این کار یک دفتر آماده داشته باش ).
9 - تمام حواست به آرامشت و نشاطتت باشد ، هم برای حفظ آن ، هم گسترش آن .
10 - لینکهای زیر را مطالعه کن خوب ودقیق :
http://www.hamdardi.net/thread-15050.html
http://www.hamdardi.net/thread-15051.html
http://hamdardi.com/?part=menu&inc=menu&id=560
http://hamdardi.com/?part=menu&inc=menu&id=561
پاورقی
====
فعلاً روی نظم و آرام سازی ذهن کار می کنیم و بعد از سامان گرفتن ذهنت ، روی کمال گرایی و ..... کار می کنیم .
فقط باید همت کنی و عمل کنی به راهکارها . که مطمئنم انگیزه اش را داری ، فقط نیازه که ناخودآگاهت را مهار کنی تا در عمل ثبات داشته باشی .
.