RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
[align=justify]
نقل قول:
راستش من الان یه جوری با خودم درگیرم از خودم بدم اومده دوس نداشتم صحبتامون به خیلی حاها برسه اما رسید اوایل عذاب میکشیدم اما به خاطر اینکه بش علاقه داشتم تحمل میکردم اما همیشه یه جوری بحث عوض میکردم هرچند به نظرم خوب که نظر هم تو این زمینه بدونیم!
شما از حرف زدن درباره این مسائل از خودت بدت اومده، چون خلاف عقایدت رفتار کردی، اگه خواسته ایشونو اجرا کنی اون موقع فکر میکنی چه حسی داشته باشی!!!؟؟؟
دونستن نظر همدیگه تو هر زمینه ای خوبه، درمورد ظاهر و اندام هم ایشون میتونه نظرشو بگه و شما هم بگی فلان خصوصیت را داری یا نه، لزومی نداره حتما ببینه! اینکه یکی بخواد نظرشو به طرف مقابل تلقین کنه و با حرفایی مثل اشکال نداره و آینده به خطر میفته و ....خواسته هاشو توجیه کنه که نشد! برفرض که ایشون دید و پسندید و ازدواج کردید، مگه اندام تا چند وقت همون شکلی میمونه!؟ بالاخره بعد ازدواج اندام دختر با قبلش فرق میکنه هرچقدرم که ورزش کنه و انواع جراحی های زیبایی هم انجام بده دیگه مثل روز اولش نمیشه، یا دوران بارداری ممکنه لک بیاره، مسلما بخاطر چاق شدن پوست بدن شل میشه و هزارتا چیز دیگه ... ایشون اون موقع میخواد چکار کنه!؟
نقل قول:
من اولا واسم مهم بود که همسرم هم از نظر عقیدتی مثل من باشه اما بعده که شخصیتش دیدم واقعا دیگه خیلی رو نماز و روزه حساس نبودم راستش دوس دارم که عقیدش قوی تر باشه..حداقلش اینه که راجع به یه سری مسایل همدیگر درک میکنیم مثلا من وقتی میگم عکس نشون نمیدم میتونه راحت تر درک کنه یا سایر مسایل!!از اول هم گفت هر کی عقیده خودش داشته باشه و عقیده یه امر شخصیه!اما حالا میگه به این نتیجه رسیده که ممکن از این نظر در آینده دچار مشکل شیم
دختر خسته عزیز ایشون اون موقع که شما دوست داشتی اونم نماز بخونه و روزه بگیره و عقیدشو قوی کنه گفته هرکسی باید عقیده خودشو داشته باشه!!!!!! اما حالا که پای خواستش درباره دیدن اندام وسط اومده اینجا دیگه عقیده شما براش مهم نیست و باید حتما ببینه چون ممکنه روش تاثیر بزاره!!!؟؟؟؟ اگه دید و نپسندید چی!!!!؟؟؟ بهرحال اون موقع بهونه زیاده!!! هر چیز کوچیکی رو میشه بهونه کرد برای اینکه بگه نپسندیدم!!!
نقل قول:
ما بچه نیستیم هر دو مون هم سطح تحصیلاتی خوبی داریم من دوس ندارم اون از دس بدم دوس دارم یه جوری با هم به تفاهم برسیم...واقعا امکانش هست؟!
وقتی اول ارتباط برقرار کردی و احساس وابستگی بوجود اومد و بعد دنبال تناسب معیارها و به تفاهم رسیدن رفتی مسلما به مشکل میخوری. وقتی آدم به کسی وابسته نباشه راحت روی معیاراش وامیسته اما وقتی وابسته شد سعی میکنه خودشو به هر نحوی با طرف تناسب بده! با اینکه ممکنه تناسبی نداشته باشن توی اون مورد! همین تفاوت اعتقادیتون یه نمونه شه که شما داری سعی میکنی خودتو با خواسته ها و عقاید ایشون وفق بدی! یعنی وابستگی نمیزاره خوب همه مسائلو بسنجی! شما دیدگاه مذهبی و فکریت با این آقا فرق داره!موضوع فقط توی این خلاصه نمیشه که ایشون نماز نخونه و شما بخونی و هرکسی به دین خودش! مسائل اعتقادی چیزائیه که آدم یه عمر باهاشون زندگی میکنه و بزرگ میشه و روی همه جوانب زندگی تاثیر میزاره و فقط به خود شخصی که مخاطب شماست خلاصه نمیشه بلکه باید خانوادشم درنظر بگیری. فرضا اگه ایشون نظام اعتقادیش اینطوری شکل گرفته باشه که مثلا توی مجالس با خانومهای فامیل ارتباط خیلی نزدیک و صمیمانه داشته باشه بدون رعایت هیچ حریمی و از نظرش مشکلی نداشته باشه، اما از نظر شما خیلی جالب نباشه اونموقع چی!؟ بازم تحمل میکنی؟؟ درسته خیلی از مشکلات را توی زندگی باید کمی کوتاه اومد و صبر و تحمل داشت و کمک کرد تا حل بشه، اما نه اینکه اصلی ترین خصوصیات شخصیتی که همسرت داره بخواهی تحمل کنی! باتوجه به اینکه بعد از ازدواج نمیشه خیلی روی این قضیه حساب کنی که طرفت تغییر میکنه و باید با شرایطی که الان داره راجبش تصمیم بگیری!
نقل قول:
منم اون تاپیک خوندم تو جست و جو پیداش کردم و دیدم مشکلمون شبیه! اما خب مشکل اصلی من جای دیگس!اختلاف عقیده!!
اون تاپیکی هم که مشابه مشکل شما بود مشکلشون فقط دیدن عکس بی حجاب نبود، اونام مشکلات عقیدتی داشتن، اتفاقا اون آقا هم مذهبی نبود و از نظرش این مسائل مشکلی نداشت!! بهرحال پستهای توی اون تاپیک میتونه خیلی کمکت کنه.
حضرت یوسف با اینکه یه مرد بود در شان و کلاس خودش ندید که به خواسته زلیخا تن بده، اگه به اون خواسته تن نداد از ترس آتیش جهنم نبود چون به شان و کلاسش نمیخورد اونکارو بکنه! ... ما که دختریم چرا باید به هرخواسته ای تن بدیم!!؟؟؟؟
[/align]
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام خسته خانم دوستان بسیار راهنماییهای خوبی کردن و بعضا از تجربیاتشون گفتند تجربه هایی تلخ تلخ و تلخ حدیثی از امام علی ع به یاد دارم که میفرمایند: گران دیگران را ارزان بخرید و منظورشان تجربه ای است که دیگران میکنند شکست میخورند تباه میشوند و ... برایشان بسیار هزینه دارد در و اقع برایشان گران تمام میشود شما دیگر تجربه نکنید شما استفاده کنید عبرت بگیرید بدون هیچ هزینه ای که شاید آبرو باشد عفت باشد جوانی باشد زیبایی باشد و هر چیز ارزشمند دیگری
خدا نکند در اینده این خود شما باشید که با سوز دل اینجا از تجربه تلختان بگویید و دردمندانه از دیگران بخواهید که عبرت بگیرند اگر گوش شنوایی باشد و تعقلی که احساسات لهش نکرده باشد
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
وسط
خیابون که نمیخواد اندامتو ببینه میبردت خونه ای خالی.وقتی لباستو در اورد
که واسه ازدواج !!!!!!! اندامتو زیارت کنه آب از لب و لوچش اویزون
میشه.میگه چه اندام خوشگلی!همونجوری هستی که فکر میکردم!آرزوم بود زنم
دقیقا اینجوری باشه!بعد هی میاد سمتت.ادامه میده.حرفای عشقولانه میزنه و
نزدیکتر میشه.تو نمی خوای کاری کنی ولی مگه میشه؟مگه میذاره؟مردا این جور
وقتا زورشون 1000 برابر میشه.هرچی تو تلاش میکنی فایده نداره.آخرش هم کار
خودشو میکنه و تو خسته و ناراحت و گریون میشی.
آرومت میکنه که عزیزم چرا ناراحتی؟من و تو مال همیم.آخرش که زن من
میشی.....و خلاصه ارومت میکنه
تو درمونده نمیدونی چیکار کنی؟مجبور میشی باز به خودش پناه ببری.کی میای
خواستگاری؟ -میام عزیزم.بذار کارام جور شه.پولامو جمع کنم.دلم میخواد
دست پر بیام پیش خونوادت.دلم میخواد بهترین ها رو بتونم برات فراهم کنم بعد
بیام _میگی.من به همین شرایطت راضیم _میگه من ناراضیم و....این
جریان انقد کش پیدا میکنه که دیگه خسته و درمونده میشی و باید بشینی تا وقت
گل نی با این اقا عروسی کنی.اون میره و تو میمونی با عمر بر باد رفته
و....
باز هم خود دانی.صلاح مملکت خویش خسروان دانند
اگه رفتی و جریان جور دیگه ای پیش رفت بگو.دوست دارم بدونم
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دوست عزیز دوست منم مشکل مشابه شما داشتن خوندن تاپیک به شما کمک میکنه
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دوستان ایشون فقط منظورش عکس بود همین...لطفا بد برداشت نکنید
سلام به همه دوستای عزیییزم تک تک نظراتتون خوندم و فکر کردم:72:
امروز با هاش حرف زدم بببببببببببدتریییین روز زندگیم بود:302:
من یه دختر ساده و مثبت که با تمام وجود عاشق شدم عاشق شخصیت اخلاق تحصیلات ظاهرش...هرلحظه آیندم باش میدیدم از اینکه یک لحظه فکر کنم کس دیگه ای همسر من باشه دلم میلرزد حالم بد میشد...مثل نامزد بود مرتبا حرف از پیشرفتمون آیندمون اهدافمون ... منم خوشحال که چقدر شبیهیم:302:
خیلی سخت بود وقتی پیشم نشسته بود و گفت من هدف اصلیم بورسیه شدن گیجم!میتونیم ادامه بدیم بدون مسیولیت زندگی!:302: پا گذاشتم رو دلم و گفتم تمام شه بهتره...اون پرسید اگه بازم شروع شه؟!گفتم با اطلاع خانواده ها و خاستگاری:302:
از لحظه ای که ازش جدا شدم فقط گریه کردم حالم بد همه صورتم داغ شده:302: ته قلبم میگه کارت منطقی بوده اما دلم میگه نه!:316: میدونم میگید احساسی نباش اما من واقعا دارم داغون میشم حالم خیلی بد کمکم کنید:302:
در شرایطی که باید فقط درس بخونم اصلا نمیتونم برم سمت کتاب:302:
خاهش میکنم خودتون جای من بزارید کسی که بجز اختلافی که گفتم همه شرایط من داشت همه معیارهای من:302:
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
درك ميكنم چه حال بدي داري... مي دونستي حالت كاملا طبيعيه؟ منم چنين روزهايي رو پشت سر گذاشتم... خيليها پشت سر گذاشتن! اصلا هر اتمام رابطه اي همينجوري ممكنه زجر و ناراحتي داشته باشه. فقط خاص تو نيست...
آفرين به تو كه انقدر منطقي بهش جواب دادي... نكنه بري پيش خودت فكر كني به رابطه بدون مسئوليت باهاش تن بدي ها؟ اگه يك درصد با كار امروزت توي دلش تصميم بگيره بياد خواستگاري با عقب نشيني تو هرگز اينكار رو نمي كنه. ببين صدي نود معيار تورو هم داشته باشه پا پيش نذاره فايده اش چيه دختري! درسته؟ پس بر تصميمت پابرجا و مصمم باش. انشاءالله اگر بخوادت مياد خواستگاري اگرم نخواد باور كن كاري از دست تو برنمياد و به عكس العمل تو هيچ ربطي نداره. متوجهي؟
آفرين! آفرين! تا اينجاش خيلي خوب پيش رفتي...:46: :104: از اين به بعد هم اميدوارم موفق بشي...:72:
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
مرسی سرافراز عزیزم
واقعا حالم بد خیلییییییییییی بد فقط و فقط به خاطره هامون فکر میکنم به لحظه هامون که سراسر عشق بود...
گناه من چیه؟!اگناه من اینه که عاشق شدم :302: و حالا موندم با یه دل تیکه تیکه یا سردردهای زیاد با فکر و ناراحتی با یه عالمه حرف که تو دلمه و به کسی نمیتونم بگم همه جا همه چی خاطرش:302:
من 6 ماه باش در ارتباط بودم از چند ماه قبل میشناختمش عاشقش نبودم اما دوسش داشتم آخرش چی شد من موندم تنها :302:
کاش تو این فرصت نمیگفت کاش همه چی خوب پیش میرفت:302:
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
چرا کسی چیزی نمیگه؟تو خونه که نمیتونم چیزی بگم اینجا هم کسیو ندارم؟:302:احساس میکنم یه بار بزرگ رو قلبم:302:
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام دختر خسته ي عزيزم:72:
بهت تبريك ميگم :72: كار درستي كردي عزيز دلم
من نميخوام بگم طرفت آدم ناجنسي بوده يا هرچي ، شايد اصلا بهترين كسي باشه كه ميتونه خوشبختت كنه ولي عزيزم بايد به خاطرش صبر كني و از راه درستش بري جلو :72:
من خودم به موقعش جرئت همچين كارهايي رو نداشتم و صدبار جدا شدم و دوباره برگشتم ولي آخرش كه چي؟ در نهايت هم جدا شدم.... عزيزم تو ديگه سر حرفت بمون و ديگه برنگرد به هيچ عنوان
ببين عزيزم تو اولين نفري نيستي كه اين جدايي رو تجربه ميكنه، آخرين نفر هم نيستي ، خيلي از بچه هاي اين سايت اين جدايي هارو تجربه كردن.... رفتارت كاملا طبيعيه يعني ميخواستم بگم عزيزم فكر نكن كه تنهايي يا فقط خودت داري اين احساسات رو تجربه ميكني
فكر كن كه صدها دختر ديگه مثل خودت اين لحظات رو داشتن يا دارن و دارن تحمل ميكنن
البته خوب به قول شما شايد فقط مسئله يه عكس بودش فقط و دوستان زياده روي كرده باشن در حرفاشون ولي عزيز دلم ما كه از اينجا از پشت كامپيوتر نميتونيم بفهميم كه طرف شما منظورش چي بوده؟ و حتي شايد خود شما هم كه باهاش در رابطه هستي متوجه نشي !! كه اصلا آيا فقط عكس بوده يا به عكس ختم ميشه يا ادامه پيدا ميكنه ؟ دوستان تجربه ها يا ديده ها و شنيده هاي خودشون رو برات گفتن !!! خيلي ها كه اين بلاها به سرشون اومده به طرفشون اعتماد كامل داشتن و اصلا انتظارشون نداشتن اين رفتار ها از طرفشون سر بزنه ولي زده !!! يعني عزيزم اين راهنمايي هايي كه ميشه كلي هستش و در عين حال ايمن ترينشون هستش كه يه موقع خودت آسيب نبيني
عزيزم كاري كه كردي به نفع خودت بود.... حالا شايد طرف شما پسر خوبي باشه و اصلا اينطوري كه بچه ها تعريف كردن نباشه
اگه شما به شناخت خودت از ايشون مطمئني و مطمئني كه ايشون قصدش ازدواج بوده و هست كه خوب بلاخره ميان خواستگاري
ايشون هيچ جوابي به شما ندادن وقتي كه گفتي ميخواي رابطه رو تموم كني و اگه خواستت بياد خواستگاري؟؟؟؟؟
عزيزم ميدونم الان چه حالي داري ،اينكه فكر كني طرفت همسر آينده ات هستش و توي روياهات هميشه اونرو همسر و در كنار خودت فرض كردي، اونو پدر بچه هات و همدمت فرض كردي ،توي خونه خودتون عروسيتون و همه چيز رو با اون ديدي !!! و حالا جدا شدي
ميدونم اين روياها چقدر شيرينه و دل كندن ازشون چقدر سخت
منم نميتونستم غير از اون كس ديگه اي رو شوهر خودم بدونم ، منم جدا شدن از اون برام غير ممكن بود ولي الان 2-3 سالي هست كه جدا شدم و ميبينم كه ممكنه
من قبلا وضعيتم از تو بدتر بود چون شما بعد از 6 ماه جدا شدي ولي من بعد از حدود 1.5-2 سال جدا شدم و بيشتر وابسته اش بودم
عزيزم الان عاشقي و اين گريه ها و اين رفتار طبيعي هست بعد از يه مدت حالت رو بهبود ميره و بيشتر منطقي فكر ميكني و اگه نقصي و مشكلي توي رابطتتون بود بهتر متوجه ميشي
اين مراحل، مراحل قطع وابستگي هستش عزيزم اصلا ناراحت نباش
تو با اين جدايي وابستگيت از بين ميره فقط كه باعث ميشه بيشتر منطقي فكر كني.... حالا اگه طرفت پسر خوبي باشه و هموني باشه كه تو ميخواي و تصورش رو ميكني نبايد نگران باشي كه از دستش ميدي!! چرا؟ چون اگه هموني باشه كه تو فكرشون ميكني و همونقدر با شخصيت و مودب باشه و قصدش ازدواج باشه كه مياد خواستگاريت
ولي اگه اونطور نباشه هم كه چه بهتر كه الان ازش جدا شدي كه بيشتر بهش وابسته نشدي چون بلاخره بايد ازش جدا ميشدي
پس تو در نهايت چيزي رو از دست نميدي... اگه خوب باشه كه مياد خواستگاريت و از دستت نميره !! اگرم بد باشه كه همون بهتر بره و ديگه پيداش نشه ... اين ميشه دليل اين كاري كه شما كردي پس اصلا ناراحت نباش
كارت و پيشنهادت منطقي بوده عزيز دلم :72:
تنها نيستي :46:
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
خسته خانم آفرین واقعا اینکه تونستی عاقلانه رفتار کنی در حالی که سرشار از احساسی مهم اینه که بتونی این مسیر رو ادامه بدی من او پسر رو که نمیشناسم اما خب با اطلاعاتی شما دادین و همینطور از خودتون من این ازدواج رو صلاح نمیبینم شما فکر میکنی اختلاف اعتقادی کم چیزیه؟اون هم برای شما که معتقدید اهل نماز و روزه و ... هستید و هزار و یک ریزه کاری دیگه ای که شاید برای اون اقا خنده دار و مسخره باشه اون اقا قراره در اینده پدر بچه هاتون باشه بعدا در تربیت بچه ها چه میکنید؟دچار تناقض نمیشید؟ با همسرتون اختلاف پیدا نمیکنید؟ شما هرچی به بچتون بگید نماز بخون حتی اگه شوهرتون دخالت در این موارد هم نکنه بچه وقتی میبینه باباش نمیخونه به نظرتون چی میشه؟ اونها قطعا خیلی از پدرشون الگو میگیرن شما راضی میشید به این امر؟ در ضمن این وسط یا شما باید (کم کم) دست از اعتقادتون بکشید(یا به دلخواهتون یا اینکه نه بلکه استحاله میشید یعنی یک روز به خودتون میاید میبینید نه نمازی نه روزه ای و نه ....) یا شوهرتون معتقد بشه(نمیدونم من آیا ممکن هست واقعا؟ اصلا چه تضمینی هست که بشه؟ مگه همین الان معتقد بشه نماز خون شه که اونم نمیشه فهمید واقعیه یا از روی احساسات و برای رسیدن به شما بعدا هم همان آش و همان کاسه:خدا عالم است) یا اینکه چون نمیتونید پا روی اعتقاداتی که به اونها باور دارید بذارید دچار تناقضات شدیدی در زندگیتون با ایشون میشید که اون علاقه ابتدایی رو به کلی از بین میبره و زندگی رو به جهنم تبدیل میکنه یا باید طلاق بگیرید یا بسوزید و بسازید به اینها فکر کنید لطفا. تازه الان شما لبریز از احساسی عشق نمیذاره بدیهاشو درست ببینی و اگه اون هم عاشق باشه همینجوره یعنی میخوام بگم چه بسا اختلافات بیشتری هم باشه الان شما و اون اقا به دلیل همون احساسات که عرض کردم وقتی کنار همید خود واقعیتون نیستید همه رفتارهاتون کنترل شده است مثلا اگه الان یه قراری بذارید و شما یک ساعت دیر سر قرار بری اون اقا با اینکه یک ساعت مثه چی علاف شده اما به شما لبخند میزنه و تا شما بخوای عذرخواهی کنی میگه عزیزم این حرفها چیه منتظر تو بودن خودش عین لذته و شما با خودت میگی عجب مرد شریفیه عجب اخلاقی اما وقتی وارد زندگی شدین و خالی ازین شور و هیجانات با خود واقعی هم زندگی میکنید شما ده دقیقه دیر کنی و اون اذیت شه باید کلی دلیل بیاری اینکه بد دهن هست یا نیست اینجا مشخص میشه واقعا اگر هم تکرار بشه که خدا میدونه.مخلص کلام نه اختلاف اعتقادی کم اختلافیه و نه شناخت شما کامله
در ضمن اینهمه دوست خوب دارین اینجا خیلی هم خوبه اما دوستی که واقعا نه تو این لحظه ها بلکه همیشه به فکرته و همیشه هم کنارت تا احساس تنهایی نکنی خدای مهربونه که قربونش برم یکم بهش نزدیکتر شو از اون طلب کمک کن تا راه درست رو نشونت بده و از شر وسوسه شیطان نجاتت بده. خواهر خوبم توکل کن بهش و از خودش نیرو بگیر.(یک پیشنهاد : نماز (که میخونید)+خواندن قران(اگه میخوندید بیشترش کنید) با یاد خدا دلها ارامش پیدا میکنه)