فردا براي هميشه اسمش از شناسنامه من خط مي خوره

عزیزم بجای اینکه غصه بخوری باید خوشحال باشی .این برای تو یه تولد دوباره ست .روزهای قشنگ زندگی در انتظارت هستن .روزهایی که تجربه های این سالها می تونن برات هر لحظه شو زیبا و زیباتر کنن ..رهایی از زندان خودخواهی کسی چیزی نیست که بتونه کسی رو ناراحت کنه ..رهاییت رو جشن بگیر .به قول کامران عزیز نماز شکر بخون و به قشنگی های اینده ات فکر کن ..شک نکن خدا موجود نازنینی رو سر راهت قرار میده که گرد و غبار همه این روزها رو از زندگیت پاک می کنه .عزیزم اینا شعار نیست من اینا رو خودم تجربه کردم ..کسی که به جای خودخواهی بهت آرامش میده و همه لذت های قشنگ این دنیا رو برات مجسم میکنه .این خاطراتو توی سطل آشغال خونت بریز و به خودت برس..
راستی اگه دوست داشتی یوگا برو .من دارم میرم البته من کلا ورزش زیاد میرم ولی واقعا یوگا خیلی از استرس ها و افکار منفی رو از وجودت بیرون می کنه .خدا رو بابت داشته هات شاکر باش و ناشکری نکن ..:72::72:

سبکتین عزیزم

تولدت مبارک :72:

سبکبال و آسوده خاطر بالهایت را بگشا و از دریچه ای که اکنون به رویت بازشده به سوی افقهای روشن زندگی ات پرواز کن

تو امروز راه نرفته ای نداری ... حرف نزده ای نداری ... و سعی نا تمامی نداری .... پیش وجدانت و خدا سربلند هستی

کوله باری از تجربه به همراه داری ، که گرانبهاست
جدایی پایان راه نیست
این نگاه ما هست که آغاز و یا پایان می بینیمش


کلیک کن

دوستاي خوب همدردم
هز همتون ممنونم كه برام نوشتين تا يه كمي از بار غمهام كم بشه . خدا رو شكر مي كنم كه با اين تالار آشنا شدم و خدا رو شكر مي كنم كه دوستاي خوبي مثل شما دارم كه انقدر گفته ها و نوشته هاتون منو دلگرم مي كنه .

بالاخره همه چي تموم شد . اميدوارم بتونم شوهرم رو از ذهنم بيرون كنم و برگردم به زندگي عادي .

ديروز وقتي رفتم دادگاه ديدم كه جلوي من داره ميره از در دادگاه داخل . مي خواستم صداش كنم اما دلم نيومد گفتم بزار براي آخرين بار يه دل سير نگاش كنم . وقتي باهم برخورد كرديم خدا رو شكر قوي بودم و خيلي عادي رفتار كردم . اون هم كه مثل هميشه انگار فقط اومده بود يه كار اداريشو انجام بده و بره با همه شوخي مي كرد و مي خنديد . مثل هميشه آقا و جنتلمن برخورد مي كرد و بدون هيچ احساسي داشت به قول خودش خيلي منطقي اشتباهي رو كه چند سال قبل كرده بود جبران مي كرد . برام جالب بود آدمي كه 6 سال كنارش زندگي كردم و يه شب ازش دور نبودم انقدر بي تفاوت و بي احساس و سرد برخورد كنه .
البته مي دونم كه مشكل از منه كه انقدر براي از دست دادن اون افسرده و ناراحتم . در حقيقت ما يك ساله كه از هم طلاق گرفتيم و فقط اين طلاق تو شناسناممون ثبت نشده بود بنابراين اون داشت معمولي برخورد مي كرد و فقط كاراي اداريشو انجام مي داد .

من براي كسي دارم دلتنگي مي كنم كه ديروز به خاطر اينكه 200 هزار تومن پول كمتر بده اصرار داشت كه طلاقمون از نوع خلعي ( سه طلاقه و غير قابل رجوع باشه ) . اينه نتيجه وابستگي به همسر .

وقتي محضر داشت داشت خطبه طلاقو مي خوند نمي دونيد چه حالي داشتم همش ياد روز عقدمون مي افتادم كه انقدر بچه بودم كه داشتم روي ابرا سير مي كردم و با پولهايي كه به عنوان شاباش روي سرمون ريخته بودن موشك درست مي كردم و پرت مي كردم طرف شوهرم . باورم نميشه انقدر زود گذشت و همون آدم الان اينطوري با بي تفاوتيش قلبمو شكوند . حالا بايد تيكه تيكه هاي قلبمو كه بهش سپردم با خاك انداز از زمين جمعش كنم كه فقط بتونم مثل يه آدم عادي زندگي كنم .

به هر حال گذشت و شايد ديگه تا قيامت هم اين آدمو نبينم . خودم كه فكر نمي كنم ديگه بتونم كسي رو تو قلبم جانشين اون كنم هر چند براي اون ديگه من مردم . ازتون ممنونم كه تو اين يه سال كنارم بودين و تنهام نذاشتين .
قدر لحظه لحظه هاي زندگيتونو بدونين .

آفتاب همدرد عزيز كه مي دونم قلبت مثل قلب من شكننده و حساسه ازت مي خوام تحملتو ببري بالا و قدر همسرت رو بيشتر بدوني . من فقط آرزوم اين بود كه يك روز قبل از رفتن شوهرم از خونه با اين تالار آشنا شده بودم ولي خوب از من گذشت تو به خودت بيا و قدر زندگي تو بدون . اينو مي گم چون با اينكه مي دونم داري اذيت ميشي تو زندگي مشتركت ولي مطمئنم جدا شدن از همسرت ضربه وحشتناكي بهت مي زنه . ازت مي خوام به عنوان كسي كه اين راه و رفت و آخرشم ديد به خودت بياي و از امروز تصميم بگيري كه يه نگاه قشنگتري به زندگيت بندازي . و بدوني كه هيچ چيزي به جز محبت و مهربوني تو اين دنيا باارزش نيست .

يك زنه اميدوار عزيز خيلي خيلي خوشحال شدم وقتي فهميدم برگشتي به خونت و داري تلاش مي كني واسه درست كردن زندگيت . خاطره هاي عاشقانه و قشنگتو كه با همسرت مي خونم از ته قلبم برات آرزو مي كنم كه راهتو تو زندگيت پيدا كني و زندگي قشنگي رو بسازي . زندگي مشترك بالا و پايين زياد داره با مشكلاتت مثل يه مسئله برخورد كن و سعي كن حلشون كني .

f-z عزيز . نمي تونم خوشحال باشم متاسفانه . انقدر كه دارم تلاش مي كنم كه از تكنيك توقف فكر استفاده كنم كه به هيچ چيز مرتبط با همسرم فكر نكنم احساس خل بودن و ديوانگي بهم دست داده . نمي تونم به هيچي فكر كنم مغذم خاليه خاليه و همش سردرد دارم بس كه دارم به مغزم فشار ميارم تا ديگه به خاطرات گذشتم فكر نكنم .

نمي دونم به بعضي از آقاهاي تالار مثل آقاي مهراب آراد و چهره ساز چي بگم . فقط ازتون مي خوام كه هميشه يه طرفه فقط خودتون رو نبينيد به اين فكر ركنيد كه اين زني كه داره چند سال با شما زندگي مي كنه يه چيزي به اسم قلب تو وجودش هست و اينو بفهميد كه بي تفاوتي هاي شما قلب اونها رو كه يه روزي دوستشون داشتيد خيلي ميشكنه .
كامران 2007 گرامي . ممنونم از اينكه دعام كردي و شايد واقعا به خاطر دعاهاي شما دوستاي خوبم بود كه ديروز جلوي شوهرم ديگه گريه و زاري نكردم و قوي بودم . هميشه از پست هاي به جاتون استفاده كردم و همون پستتون هم كه برام زدين تلنگر خيلي خوبي بود برام كه ديگه بيشتر از اين خودمو پيش شوهرم خورد نكنم چون هر وقت كه مي ديدمش و اشكام مي خواست سرازير بشه ياد جمله شما مي افتادم كه مي گفتين مردا حالشون از اينكه يكي آويزونشون باشه بهم مي خوره و سعي مي كردم خوددار باشم و گريه هامو بزارم براي بعد . براتون يه زندگي آروم و موفق و شاد آرزو مي كنم .

تولد و شروع دوباره ات مبارك نازنين .


درك مي كنم در چه حالي .............اما مطمئن باش اين حال بد هم مي گذره درست مثل همه ي حالهاي خوب و بدي كه پشت سر گذاشتي و همه تمام شد و رفت و از همه ي آنها فقط يه خاطره باقي مانده كه البته د ر پاره اي از مواقع اگر باقي مانده باشه .


به همسرت به اين ديد نگاه كن كه او مردي بود كه باعث شد تا بزرگتر بشوي و تجربيات مشتركي را با تو ساخت تا تو از همه ي آنها درس بگيري . بعد خواهي ديد كه اين مرد براي همه ي عمر حكم يك استاد كوچولو سخت گير را برات بازي كرده و چقدر محترم ميشه نگاهت به اين آدم و......تو هم براي او همين نقش را داشتي ....همه ي انسانها در مسير زندگي بازيگر هستند و نقشهاي خودشان را بازي مي كنند . اما اگر در مسير راه هم قرار مي گيريم و .....حكمتي در آن نهفته است .باور داشته باش كه در سيستم افرينش هيچ چيز بي علت و بي حكمت نيست . نه آن چيزي هايي كه در سيستم ذهني خوب تعريف مي كني و نه آنهايي كه با ذائقه ي ذهني و حسي تو سازگار نيستند و بد تعريف مي كني .


هنوز جواني و سني نداري مطمئن باش زندگي با مرد - دوست داشتن و دوست داشته شدن و....را باز هم تجربه خواهي كرد . بايد به خودت زمان بدهي . بايد خودت را ترميم كني . هر لحظه ي فشارزايي را كه انسان تجربه مي كند نياز به ترميم روح دارد .

در حال حاضر فقط استراحت كن . با خودت مهربان باش . سعي كن گذشته و آدمهاي پشت سرت را خوب و بد نكني . دنبال دسته بندي و تفكيك نباش . نه خودت را محكوم كن و نه ديگران را . تو تويي و ديگران ديگران . با هر خصوصيت اخلاقي كه دارند و داشتند . اين تجربه ي توست و مال توست و بسيار بسيار زياد محترم .

انسانها با تجربه قيمت پيدا مي كنند و تو الان واقعا قيمتي تر از قبل هستي نازنين

اني عزيز
خوشبختانه تنها كار مثبتي كه تونستم تو اين مدت بكنم اين بود كه شوهرمو ببخشم و هميشه به عنوان يه مرد مهربون و خوب بهش فكر مي كنم . چون واقعا مهربون بود هميشه .
حتي ديروز تو دادگاه وقتي گفت پول كم دارم براي محضر به شوخي بهش گفتم من 5000 تومن تو كيفم دارما مي خواي بهت بدم ؟ خيلي ناراحت شد و گفت نترس منم لپ تاپمو فروختم پول محضرو جور كردم و با اين حال وقتي از در محضر دراومديم و كارمون تموم شد در آورده يه تراول به من ميده مي گه بيا اينو لازمت ميشه گفتم نمي خوام گفت مگه نگفتي پول نداري گفتم شوخي كردم .
مي بيني آني از خودم متنفر ميشم كه قدر همچين آدمي رو ندونستم . متاسفانه من هميشه براش كم گذاشتم تو زندگي و دارم نتايج كاراي خودمو مي بينم . بالاخره اون بريد ديگه از زندگي و من متاسفانه شايد ديگه هيچكي مثل اون رو تو زندگيم پيدا نكنم .
به هر حال تنها كاري كه مي تونم در قبال همه محبت ها و مهربوني هاش بكنم اينه كه برا ش آرزوي خوشبختي بكنم . هيچ چيز مثل عذاب وجدان الان اذيتم نمي كنه و اينكه همش فقط كم كاريهاي خودمو مرور مي كنم مي دونم اونم اشتباهاتي داشته ولي من همش اشتباهاي گذشته خودمو مرور مي كنم و ازش نمي گذرم متاسفانه .
خداكنه بتونم به مرور خودم خودمو ببخشم . نصف مهريمو بخشيدم و ازش خواستم ازم بگذره ولي واقعا هميشه مي ترسم از اينكه خدا منو نبخشه . مي دوني مثل كي شدم الان مثل يه قاتلي كه ندونسته يه قتلي رو مرتكب شده و خانواده قاتل بخشيدنش و بهش اجازه زندگي دوباره دادن ولي خودش دائما عذاب وجدان داره و از آخرتش مي ترسه .
نمي دونم اين وضعم طبيعيه يا نه ولي تلاشمو مي كنم تا از اين حالت در بيام چون اينطوري زياد دووم نميارم .

سبکتکین چرا فکر میکنی همسرت یه فرشته بوده که ازآسمون نازل شده ودیگه مثل اون پیدا نخواهی کرد؟:97:

دختر توچقدرساده ای! اون اگه فرشته بود مهریه ات رومیداد،اگه فرشته بود نفقه 10ماه ترکت رو میداد! اگه فرشته بود

اینهمه تحقیرت نمیکرد!:301:

تاکی میخوای مقصراصلی خودت باشی واون مبرا ازهرگناهی!!!:320:

به این هم فکر کن که اینهمه تلاش کردی برای اصلاح خودت ،برای بازگشتنش واون هربار با تماسش کلی نیش وکنایه

بارت کرد وبرای چندروز عصبی!:300:

چرا نمیخوای واقع بین باشی؟؟؟!!!:161:

درك مي كنم كه چه حالي داري و ..........

اما يك نكته هست كه بايد به آن توجه كني و آن اينكه همه ي آدم ها خوب هستند . اينكه خصوصيات اخلاقي هم را درك و يا تائيد و ....نكنيم دليل بر بد بودن كسي نيست .در اين صورت بايد از فرصتهايمان استفاده كنيم و يك انتخاب و تصميم گيري داشته باشيم و ..........

شما هر دو نفرتان آدم هاي خوبي هستند اما خصوصيات اخلاقي تان با هم سازگار نبود .........وقتي آدم ها خوب باشند و خصوصيات اخلاقي شان با هم سازگار نباشد كه نبايد كنار دست هم بايستند و همديگر را زجر كش كنند . هر دو حق دارند كه زندگي كنند و خوب هم زندگي كنند چرا كه لايق بهترين هستند .
تو و اين آقا هم جزو همين آدمها هستيد .

البته بي مهارتي و كمي آگاهي هم داشتيد اما سعي خودتان را كرديد و نشد . پس سربلند هستيد . هر دو نفرتان . هر دو خوب هستيد .


شايد در جايگاه دو دوست ( فارق از نگاه جنسيتي ) شما دو نفر دوستان بسيار خوبي مي توانستيد براي هم باشيد اما به عنوان همسر نتوانستيد . شايد هم حتي در حد دوستي فارق از نگاه جنسيتي دوستهاي خوبي براي هم نبوديد .


بهتره اين تاپيك را بخواني و اين نگرش تو ربطي به خوب بودن اين آقا و بد بودن تو ندارد . ريشه اش در تو در جاي ديگري است كه دائم خودت را مقصر وسرزنش مي كني .

لينك

سبکتکین جان ببین با حرفات چه بلائی سر داملا اوردی.:311:
منم باهاش موافقم.زیادی شوهرتو دست بالا گرفتی:300:
بر خلاف تو من مطمئنم می تونی کس دیگه رو تو قلبت جا بدی البته اگه بخوای.معمولا کسائی که جدائی رو تجربه کردن با ترس بی جا و سختگیری هاشون فرصتهای خوب زندگیشون رو از دست می دن.امیدوارم تو اینطور نباشی دوست عزیز.:46:

خوب چي بگم وقتي خودم مي دونم شوهرم ادم خوب و منصفيه بگم نيست ؟ :302:
چيكار كنم دوستاي خوبم ؟ خوب يه زماني با لجبازي هامون زندگي رو به كام هم تلخ كرديم تا جاييكه اون طاقتش تموم شد و من نه . و اون تصميم گرفت براي خودش شخصيت قائل بشه و دنبال آرامش از دست رفته اش رفت و من با اينكه متوجه اشتباهاتمون شدم و ازش خواستم كه برگرده ولي اون ديگه برنگشت . خوب اونم انسانه و حق داره انتخاب كنه مي تونه با من ادامه بده يا نه . من بيشتر از اون تو زندگيي مشتركمون كم گذاشتم درسته هيچكدوم از كارام عمدي نبود و از قصد نمي خواستم اذيتش كنم ولي خوب بالاخره اذيت ميشد ديگه .
اينكه من هنوز دوستش دارم دليل نميشه كه اونم مثل همون روز اول عاشق و شيفته من باشه .
ولي هيچكدوم اينا واقعا دليل بر بدبودن اون نيست . باور كنين .
آني عزيز خيلي نوشته هات قشنگن . لينكي كه داده بودي رو رفتم خوندم حس ميكنم كه آدم خوبي نبودم در حاليكه همسرم آدم خوبي بود . ولي خيلي وقته كه عوض شدم و منم تمام تلاشمو مي كنم كه خوب باشم و جز دسته آخر قرار بگيرم .
از راهنمايي هاي همتون تو اين تالار استفاده مي كنم تا آدم بهتري بشم .

تجربه غمناك ولي پرباري بود .

سبكتكين دو كتاب بهت معرفي مي كنم يكي را مطمئن هستم كه پيدا مي كني اما آن يكي را نمي دانم اماسعي كن بگردي و گير بياري

زنده باد خودم
نوشته ي وين داير ( در تمام كتاب فروشي هاهست)

سيستم تحليلي خانواده
نوشته ي جان برادشاو
ترجمه ي مهدي قراچه داغي ( اين رابه راحتي پيدا نخواهي كرد برو انقلاب يا كتابفروشي هايي كه كتاب دست دوم دارند و.......

نگاه "من بد " تو به خودت علتش در كودكي تو است و آزردگي هايت و ........

بايد نسبت به خودت و .....آگاهي پيدا كني وخودت رادرست بشناسي و علت اين مسئله را در خودت شناسايي كني و روي خودت كار كني و با مهارتي كه به مرور به دست مياري اين بخش آزرده و اسيب ديده را كنترل كني و از فضاي كودك آزرده ات بياي بيرون و.......اين دو كتا ب را اگر با دقت بخوني و درست هم درك كني بهت كمك مي كنه ضمن اينكه اگر سوالي داشتي در طي خواندن كتابها بپرس بهت جواب مي دم .