RE: همسرم را دوست دارم ولي...
سعی کن زیاد رو روابط همسرتو مادرت حساس نشی اگه هی به همسرت بگی چرا احترام نذاشتی فکر می کنه داری اونو میندازی و مادرتو بر می داری
مادرتون به احترام بیشتر از تشکر نیاز داره به جای تشکر کردن سعی کنین احترامشو نگه دارین فقط همین اگه شما حساسیتونو کم کنین شوهرتونم روی رفتارها ریز نمیشه مطمئن باشین
RE: همسرم را دوست دارم ولي...
چرا پيش يه مشاوره خانواده نميريد؟
RE: همسرم را دوست دارم ولي...
مشاوره زماني درسته كه شرايط لازم رو داشته باشي من كه فعلا نمي تونم مستقل بشم از طرفي همسرم هميشه مي گه يا دو تا آپارتمان توي يه مجتمع مي گيريم يا يه خونه دو طبقه من مي دونم كه اون مي فهمه كه مادرم چقدر زحمت مي كشه اما اين روزها قدرنشناسه ببين واضح بگم زورم مي ياد وقتي مادرش ماه پيش مادرش بعد از عمري نيم كيلو شيريني گرفت و آورد خونه من و وقتي به شوهرم گفتم اينها رو مادر آورده از ته دل گفت دستش در نكنه اما وقتي مادر من دو روز بعدش نزديك 50 هزار تومن لباس براي بچه هام گرفت فقط وقتي پسرم لباس رو پوشيد گفت چه قشنگ شدي بابا اما يه تشكر از مامان نكرد .
بعد از مدتي هم گفت تو چرا نمي ري خونه بابام وقتي مادرم با شيريني اومده يعني مي خوا اختلاف ها حل بشه
حالا اين نيم كيلو شيريني شده مشكل گشا .
من هم گفتم ايشون به جاي شيريني مي تونست بگه عروسم آخر هفته بيا خونه دور هم باشيم وقتي تعارف هم نمي كنه من چطور پاشم برم
البته يه اختلافي به وجود اومده وگرنه من براي رفت و آمد احتياجي به تعارفشون نداشتم.
RE: همسرم را دوست دارم ولي...
سعي مي كنم خاله زنك بازي وي زندگي ام روا پيدا نكنه اما گاهي چه ديوانه وار غرق مي شم توي اين منجلاب
البته امروز اين بحث توي اين تاپيك پيش اومد اما كلا همسرم مدام تشويقم مي كنه به بي تفاوتي و حالا من نسبت به اونها نسبت به همه كساني كه گاه بي دليل و با دليل آزارم مي دهند بي تفاوتم در ابتدا ته دلم مي سوزه اما لبخندي كه ناخود آگاه بر لبم مي شينه از ستم و دشمني ناخواسته مردم بر خود و ديگرون التيام بخشي است بد عميق .
مي دونم مطمئنم همه چيز درست مي شه هميشه در روي يكپاشنه نچرخيده امروز هم نمي چرخه فردا هم بدين سان
كار شوهرم بهبود پيدا مي كنه زندگي ام مستقل ميشه درسم تموم مي شه كارم رونق پيدا مي كنه روند زندگي با خانواده شوهر با سياست درست عروس درست مي شه آرامش به زندگي ساده و بي آلايشم دوچندان سريز مي شه كودكانم بي عقده خالي از محبتي بزر مي شوند و من پير ميشوم و نگاهم به گذشته آه حسرت باري به چشمم نخواهد آورد .
من مي ميرم و نوزادي ديگر ترانه زندگي سر مي دهد .
تاپيكم رو از اول و با دقت خوندم نه من اشتباه مي كردم بي دليل مشوش شده بودم نوشته هاي همه دوستانم به من فهماند كه بي جهت حساسم به من فهماند زن يعني صلابت به من فهماند همسرم حق زندگي دارد به من فهماند كه مي توانم دوستان خوبي داشته باشم كه كوچكترين مشكل من برايشان غمي است بزرگ .
امروز كارم تمام مي شه مي رم خونه و زندگي رو بهتر از پيش سر مي گيرم . خدايا تورا به واسطه هر آنچه تو به من دادي و من ناسپاسم شكر مي گويم . يا حق
RE: همسرم را دوست دارم ولي...
دلناز عزیز خوشحالم که به همچین احساسی رسیدی امیدوارم این احساس خوب رو از دست ندی
:72:
RE: همسرم را دوست دارم ولي...
دلناز جان من نظرم اینه که هر چه زودتر با شوهرت صحبت کنی
شوهرت هم باید احساس مسئولیت کنه
RE: همسرم را دوست دارم ولي...
اليناي عزيزم نتيجه اي كه من گرفتم بعد يه صحبت تقريباً كوتاه اما مفيد با همسرم بود توي چند جمله بهم فهموند كه چقدر زير فشاره بهم رسوند كه بيش از پيش داره تلاش مي كنه تا از اين وضعيت خلاص بشه و من فهميدم بايد همراهش باشم و اين همراهي اصلاً معني فداكاري و گذشت رو نداره يه رابطه دوستانه كه هر دو در تداوم و بهبودش تلاش مي كنيم . ولي من راهكار تو رو به كار بستم و هر از گاهي مي خوام كه چيزهايي رو از بيرون بگيره
عزيزم من بارها گفته بودم همسرم دلسوز و مسئوله اما يه مقدار عصبي و قدرنشناسي مي كنه يعني اينكه از لطفي كه در حقش مي شه بي تشكر مي گذره كه به كمك دوستان متوجه شدم ايراد زندگي من حساسيت بيش از حدم و ناديده گرفتن اوضاع بحراني همسرمه اما چشم گلم من با اندرز گرفتن از گفته هاي همه عزيزان سعي در بهبود روايط مي كنم . باز هم متشكرم.
اين تاپيك با لطف و مدد دوستان بسته شد.
RE: همسرم را دوست دارم ولي...
دلناز عزیزم
اینطوری خیلی بهتر شد
مزیتش اینه که اون حداقل بیشتر از قبل باید احساس مسئولیت کنه
امیدوارم موفق باشی