RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
ابر بهاری تو یه قدم مثبت برداشتی.نتیجش هم تا حدود زیادی دیدی.خودت هم که می گی منم اشتباه داشتم.پس ازینبه بعد کنایه زدن ممنوع:300:غر زدن ممنوع:300:رفتار سردممنوع:300:توقع تشکر در قبال کاری که واسه همسرت می کنی ممنوع:300:
به جاش تا می تونی برعکس این کارا آزاده.
توضیح:شاید بازم سولات بالا تو ذهنت بیاد.بگی چه طور در برابر رفتار سردش خوش رو باشم و...
تو باید تا حالا همسرتو شناخته باشی.اینو بدون هرکی یه جور میشه.فکر می کنی هر کی می یاد می گه من خوشبخت ترینم چه شوهری داره؟باور کن اگه اونا هم کنکاش کنن اونقدر کمبود پیدا می کنن تو زندگیشون.پس اول شوهرتو قبول داشته باش.بعد یه سری کارا که خودت باعثشون میشی رو درست کن.مطمئنن زندگیت ازینی که هست بهتر میشه.یه نصیحت:زن منبع روح نشاط و شادی تو خونست تا وقتی تو سرزنده وشاد باشی زندگی و شوهرت هم به همون نسبت سر پاست
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابر بهاری
بله دوستان از همون روز اول همه اش حال منو می گرفت.
حتی از همون روز خواستگاری. ما سنتی ازدواج کردیم. دفعه اول که با مامانش و خواهرش اومدن خونمون همه خیلی گرم و صمیمی با هم سلام و احوالپرسی کردیم فقط اون با وجودی که چشماش از رضایت برق می زد خیلی سرد برخورد کرد. بعد از اون هم از نظر احساسی خیلی سرد و دستوری برخورد می کرد ولی از نظر کاری و مالی خیلی مایه میذاشت.
بخاطر همین برخوردهاش چند بار سعی کردم رابطه رو بهم بزنم ولی نذاشت و انقدر قول های مختلف داد که آخرش رضایت دادم. البته از اون روز خیلی خیلی تغییر کرده. هنوز با خانواده خودش همونطور سرد برخورد می کنه ولی من انقدر که باحاش کلنجار رفتم با من خیلی بهتر رفتار می کنه.
راستی دیشب از اینکه برای زندگیمون تلاش میکنه ازاش تشکر کردم. خیلییییییییییییی خوشش اومد، البته بازم زیاد به روی خودش نیاورد ولی من فهمیدم که خوشحال شده و از اینکه تونستم اونو خوشحال کنم منم خوشحال شدم.
دیشب به حرف های خودم بیشتر گوش کردم. احساس کردم توی هر حرف ام یه کنایه ای بهش می زنم، دلیل اش هم اینه که از دستش دلخورم و ضد حال هایی که قبلا بهم زده باعث می شه اینطور رفتار کنم.
مثلا هر وقت بهش زنگ می زنم می گه "دستم بنده حالا کار دارم...." و هر وقت هم که به خودم می رسم خیلی بی تفاوت رفتار می کنه.... در عوض دیروز که بهم زنگ زد و گفت که راستی دیشب یادم رفت موهاتو بگم مبارکه، منم یکهو گفتم حالا فعلا کار دارم و زودی تلفن رو قطع کردم...
واااایییی..... هر چی بیشتر می نویسم بیشتر از خودم خجالت می کشم. می بینم که خودمم خیلی مقصرام. اصلا نمی دونم چطور کارمون به اینجا کشید.
سلام و 100 سلام به ابر بهاری عزیز که پر از رایحه عشق شده :72:
تولد ابر بهاری جدید که می خواهد یک زندگی زیبا بسازد مبارک
ان شاالله موفق هم خواهد شد ... احسنت و آفرین به دوست عزیزمان :104::104::104:
قدم اولت بسیار عالی بود...ارتباط یک جاده دو طرفه است و بالاخره شما فهمیدی که مدت
بسیاریست که همسرت را در این جاده تنها گذاشته ای!
دیدی چه معجزه ای اتفاق افتاد؟...از نوشته هایت متوجه شدم همسرت عاشقانه دوستت
دارد!...حتما تعجب می کنی اما این واقعیت دارد...همسرت در دلش عاشقانه شما و زندگی
اش را دوست دارد اما شیوه محبت کردن را در محبت عملی می داند یعنی تامین رفاه زندگی
و دوست دارد محبتش را به این شکل نشان دهد اما شما چون انسان حسی کلامی هستی
دوست داری بشنوی یا با حس لامسه ارتباط عاطفی برقرار کنی!
همسرت بسیار مستاصل می شود وقتی شما نمیفهمی که چقدر دوستت دارد و در جوی
بزرگ شده که فکر می کند لوس بازی است برای یک مرد که 1 شاخه گل بگیرد و روی آن مثلا
بنویسد تقدیم به زیباترین و مهربانترین همسر دنیا و یا دوست ندارد بگوید عزیزم دوستت دارم
که این به نوع تربیتش برمی گردد...وقتی شما شروع کردی به تحسین و تقدیرش در واقع فضا
را برای صحبت های بعدی آماده کردی!...کم کم او علاقه مند است به خانه بیاید زودتر و در دل
شدیدا تو را تحسین می کند...او اصلا سرد نیست بلکه محبت به شیوه ابراز حسی کلامی را
نمی داند...حال حتما می پرسی وظیفه من چیست؟
وظیفه ابر بهاری عاشق زندگی این است که اول همسرش را با محبت ها و ترفندهای زنانه
خود متوجه به خود سازد و او را دوست بدارد و بعد با یادگیری مهارت هایی که برایت می گویم
شرایط صحبت با همسر را فراهم کند تا او هم یاد بگیرد و در آغوش مهربان و گرم شما به
صمیمت و آرامش برسد!
1- محبت مردان با زنان متفاوت است و نوع قدردانی آنها هم متفاوت! این را بپذیر و بدان وقتی
برای کار و زندگیتان مایه گذاشته یعنی همسرم متشکرم و بسیار دوستت دارم اما شیوه
ابراز آن را بلد نیستم!!! خوب یادش بده! ... لطفا سی دی تکنولوژِی فکر دکتر آزمندیان را از
اینترنت سفارش بده و آن را تهیه کن و با دستورات دکتر اندیشه ، باور ، اعتماد به نفس ،
عشق ورزی و شیوه صحیح ارتباط برقرار کردن با انسانها و همسر را یاد بگیر و سرنوشتت را
زیبا طراحی کن! ببین در زندگیت چه معجزه ای اتفاق می افتد و همسرت هم چگونه تغییر
می کند...بعد خودت می شوی یک پا استاد و همسرت را هم کمک می کنی تا او هم تغییر
کند و زندگی بسیار زیبایی در سایه رحمت خداوند مهربان می سازید!
یک مدت هم بی توقع اما متفاوت با قبل زندگی کن! نیش زدن هم ممنوع! چون حقیقتا آفت زندگی و دلیل بدخلقی های شوهرت است!
ان شاالله از شوهر یک همسر و همراه می سازی به کمک تکنولوژی عشق
موفق باشی دوست عزیز
ما همراه تو هستیم و خداوند هوای زندگیت را همیشه دارد!
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
بهار تنها مشکل شما اینه که یه پسوند منفی داره.حرفاتونو راحت به زبون می یارید.باور کنید همه اینائی که گفتید از ذهنم گذشت تا به ابر بهاری بگم اما چون نتونستم جملاتم رو کنار هم بگم صرف نظر کردم.شما خیلی زیبا کلمات رو کنار هم می ذارید.ابر بهاری عزیز خواهشا چندین بار پست بهار جون رو بخون
راستی بهار جون منت بذارید به تاپیک منم هم سری بزنید.
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
شما یک گام مثبت برداشتین یک بازخورد مثیت هم دیدی.(تشکر و قدر دانی به خاطر تلاششون و توجه و تبریک به خاطر ظاهرتون) اما متاسفانه از این بازخورد مثبت به نحو احسن استفاده نکردین(گفتین الان کار دارم).لطفا از این به بعد در پی هر قدمی که در راه درست بر میدارین روی قدم های بعدیتونم متمرکز باشین.:305:
بقیه حرفها رو هم دوستان زدن.
یک نکته دیگه این که بر خلاف اون چه که فکر میکنید همسرتون گیرنده های احساسی قوی داره و البته واکنشهای خیلی سریعی هم انجام میده.از این بابت حوشحالم چون مسلمه که بسته به نوع واکنش شما زندگیتون خیلی زود سرشار از عشق و شادی میشه.
موفق باشین:72:
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
راستی بهار جون منت بذارید به تاپیک منم هم سری بزنید.
رایحه عشق عزیز در تاپیک هایتان به زودی جواب مناسب را خواهم نوشت.
موفق باشید
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
سلام
واقعا من كه خيلي به وجد اومدم از نوشته هاي بهار جان:104:
كاش به تاپيك منم يسر بزنن بهار جان.آدم احساس ميكنه اصلا تنها نيست با اين همه دوست خوب و دلسوز توي اين تالار كه اين همه وقت ميزارن مشكلات رو ميخونن و نظرات خوبشونو ميدن كه كلي اميد ميده به همه:43:
اميدوارم ابر بهاري عزيز هم چند بار اين نوشته هاي خوب بخونه و به زنديگيش يه حس و حال خوبتر بده.:72:
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
دوستان این روزها خیلی بهم سخت میگذره...
همونطور که رایحه عشق عزیز گفتن:
"کنایه زدن ممنوع غر زدن ممنوع رفتار سردممنوع توقع تشکر در قبال کاری که واسه همسرت می کنی ممنوع"
همه اینها رو رعایت کردم. دارم از تنهایی می میرم. من اصلا احساس نمی کنم همسرم داره واسه زندگیمون تلاش می کنه. همسرم داره واسه خودش تلاش می کنه. چه من باشم چه نباشم همسرم یه آدم کاریه و بدون کار نمی تونه زنده بمونه.
می خواید بدونید این چند روز زندگیمون چطور بوده؟
از شنبه تا چهارشنبه صبحانمون رو آماده کردم خوردیم. رفتیم سر کار. شب همسرم 10 اومده خونه شام رو آماده کردم، چایی و ... خوردیم خوابیدیم.
جمعه هم رفته سر کار ساعت 10 صبحانه خریده آورده خونه خوردیم، دوباره رفته سر کار. ظهر اومده سریعا ناهارشو گذاشتم خورده دوباره رفته سر کار. بعد از ظهر رفتیم خونه خواهرش، اونجا که همه اش با مردها بوده و یا رفته بیرون و تا برگشتیم خونه خوابیده.
خیلی سعی می کنم ناراحت نباشم نوشته های baharghamgin رو بارها خوندم تا روحیه بگیرم ولی سخته. فکر می کنید اگر این روند رو ادامه بدم نتیجه می گیرم؟
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
یادت رفت؟ افکار منفی ممنوع!
به این روال ادامه بده اما نه از سر نارضایتی و اجبار بلکه با عشق.وقتی که ذهن و روح همسرت آماده شد اونو به سمت کارهایی که دوست داری انجام بده راهنمایی کن.
منبعی به جز همسرت برای رفع تنهاییت پر کن.اینو بدون که خوشبخترین زوجها اونایی هستن که در زندگی شخصیشونم خوشبختن.(یعنی به تنهایی)
حالا یه سوال:واقعا این مدت به همه ی سیگنالهایی که همسرت فرستاد جواب درست دادی؟یا مثل دفعه قبل ناخودآگاه حالشو گرفتی؟
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
بگو حتما این رفتارم نتیجه میده و روزی چند بار تکرار کن تا بشه واست یقین.البته باید کم کم یه فکر هم کنی تا وابستگیتو کم کنی.ما هم کنارتیم از ما بالاتر هم خداست مطمئنا شاهد گذشت هات هست و بی جواب نمیذارشون
ارتباطتو با خدا قوی تر کن.
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
زن امیدوار عزیز، به خدا ایندفعه حالشو نگرفتم.
رایحه عشق عزیز وقتی پستتو خوندم که نوشتی ما هم کنارتیم خیلی دلگرم شدم. راستی این حرف رو تا حالا کسی به من نزده بود:72:....
ولی امروز اومدم که یه خبر بدی رو بدم:302:
دیشب باهم به مشکل خوردیم. دیشب رفته بودیم مهمونی و علی رغم تلاش شدید که به شما قول داده بودم و ظاهرا سر قول ام وایستادم توی دلم احساس تنفر می کردم و خدا خدا می کردم زودتر بریم خونه بخوابه از دستش راحت بشم. تصمیم گرفتم دیگه باهاش تفریح نرم. از این به بعد تفریحاتم رو تنهایی می رم. می خوام یه زندگی مستقل جدا از اون تشکیل بدم.
البته با خوندن دلگرمی ها تون دوباره روحیه گرفتم و شاید ادامه بدم ولی الان خسته تر از اونی هستم که بتونم همسرم رو تحمل کنم. اون اصلا منو قبول نداره، برام ارزش قائل نیست. کارهام رو بی ارزش می کنه. احساس می کنم آدم بی عرضه ای هستم که هیچ کاری رو نمی تونه درست انجام بده. نمی تونم غذای خوش مزه بپزم، نمی تونم لباس قشنگ بپوشم، سرکاری که میرم بیخوده و پولی هم که در میارم بی ارزشه....