آیا دلیل دست دست کردنت اینه که احتمال می دی از طلاق منصرف بشه؟
یا اونو یه آدم انتقام جو می بینی که با در خواست مهریه ایجاد مزاحمت می کنه و ازش می ترسی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
آیا دلیل دست دست کردنت اینه که احتمال می دی از طلاق منصرف بشه؟
یا اونو یه آدم انتقام جو می بینی که با در خواست مهریه ایجاد مزاحمت می کنه و ازش می ترسی؟
بلهنقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
با اینکه روز دادگاه بهم ثابت شد اگه مهریه نبود حتما تا حالا طلاقم داده بود
اصلا اینطور نیست و هیچ ترسی ازش ندارمنقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
اگه مساله خارج شدن ایشون از کشور نبود و نباشه من هم می گم بذار خودش اقدام کنه
[align=justify]و مهر زنان را به عنوان هديه اى از روى طيب خاطر به ايشان بدهيد (نسا/4)
و چگونه آن مهر را میستانيد با آنكه از يكديگر كام گرفتهايد و آنان از شما پيمانى استوار گرفته اند (نسا/21)
من دو تا تاپیک قبلی و تاپیک فعلی شمارو خوندم. از ته دل دعا میکنم مشکلتون به بهترین شکل حل بشه.نقل قول:
آیا دلیل دست دست کردنت اینه که احتمال می دی از طلاق منصرف بشه؟
بله
با اینکه روز دادگاه بهم ثابت شد اگه مهریه نبود حتما تا حالا طلاقم داده بود
شما گفتید مطمئنید اگه مهریه نبود ایشون حتما برای طلاق اقدام میکرد و اینو با رفتار و حرفاش هم ثابت کرد. تاوقتی حرف مهریه نبود با ملایمت روند طلاق را به خوبی دنبال میکرده اما به محض اینکه حرف مهریه اومده وسط حتی حاضر به پرداخت یک چهارمشم نشده و شمارو در سردرگمی گذاشته و رفته!!!
پس گذشتن از مهریه تون ایشونو از طلاق منصرف نمیکنه و در گذشته هم دیدید که باوجود گذشتن شما ایشون برسر حرف طلاق موندن.
ایشون یک بار از در ِ مهربانی ِ ظاهری وارد شده تا بتونه شمارو به طلاق توافقی راضی کنه تا بدون پرداخت حق و حقوقتون ازهم جدا بشید. و چون به نتیجه نرسیده میخواد با بلاتکلیف گذاشتن شما و رفتن و بی خبر گذاشتنتون شمارو وادار کنه به طلاق توافقی و بخشیدن مهریه تون راضی بشید. این نشون میده ایشون با شما روراست نیست.
حتی اگر فرضا بخاطر مهریه ایشون از طلاق منصرف بشن و دوباره زندگی مشترکتون برقرار بشه مشکل اصلی شما هنوز حل نشده ! چون شما باتوجه به سرگذشتتون اختلافتون بخاطر مهریه نبوده...
ایشون نه درگذشته و نه الان رفتار درستی با شما که همسرش بودین نداشته!
ما الان توی قرن بیست و چندم داریم زندگی میکنیم اما شوهر شما داره طوری رفتار میکنه که اعراب هزار سال قبل با زنهاشون میکردن! یعنی تحت فشار گذاشتن همسر برای بخشیدن مهریه ش!
حتی اگه شما زندگی خیلی خوبی داشتید و هیچ مشکلی هم نداشتین میتونستید هرموقع از زندگیتون مهریه تونو طلب کنید و هیچ ظلمی به مرد نمیشه چون ایشون این مهریه رو پذیرفتن که شمارو عقد کردن و مهر شمارو هم دریافت کردن.
اگر هم بخث عذاب وجدان باشه، فکرمیکنم این شمائید که همسرتون باید نسبت بهش عذاب وجدان داشته باشه نه اینکه نسبت به یه دختر غریبه عذاب وجدان داشته باشه و براش نگران باشه اما نسبت به همسر خودش اینقدر بی تفاوت!!!
اگرهم شوهر شما با این دختر رابطه ای داشته و الان دچار عذاب وجدان شده نه بدرفتاری با شما گناه گذشتشو پاک میکنه و نه حتی اگه این دخترو به عقد خودش دربیاره گذشته تغییری میکنه! بهرحال اگر این اتفاق افتاده باشه در اون زمان که اینکار انجام میشده اونها شرعا با هم نسبتی نداشتن و نمیتونید همه تقصیراتو گردن اون دختر بندازید و متهمش کنید چراکه شوهر شما هم یه طرف این قضیه بوده و بهرحال اونم تو این ماجرا سهمی داشته و حتی اگه دختر هم ازش چنین تقاضایی کرده ایشون اگر محفوظ به حیا بود نمیباید خودشو به رابطه با دختری که به گفته دیگران یا خودش بی بند و بار بوده آلوده میکرد!
شوهر شما اگه قصد زندگی باشمارو داشت وظیفه داشت زمانی که شما باهاش تماس گرفتین و بهش ابراز علاقه کردین بهتون بگه با دختر دیگه یی در ارتباطه و نمیتونه با شما باشه (اینجا باید عذاب وجدان میگرفت نه الان) اما ایشون بدون اینکه شمارو در جریان این دوستی قرار بده یه نفر دیگه رو (که شما باشید) درگیر خودش کرد!
ببخشید اینو میگم اما بنظر میاد شوهر شما وجدان هم نداره چه برسه به اینکه عذابشو داشته باشه!
حالا اینکه این دختر شماره تلفن شمارو از کجا آورده که باهاتون تماس گرفته دیگه بماند...
سعی کنید هرچه زودتر مهریه تونو بزارید اجرا، حداقل اینطوری یکم به خودش میاد و مجبور میشه برای روشن شدن وضعیتتون حاضربشه.
اگرم برگشت و اظهار پشیمونی کرد و گفت میخوام باهات زندگی کنم سریع بهش جواب مثبت ندین.بگید باید مدتی فکرکنم و بعدا نظرمو میگم. اما بهتره خیلی امیدوار نباشه.[/align]
من قصد بخشش مهریه م رو ندارم و توی پستای قبلیم هم صریحا اعلام کردم... با ماجرای اخیر شوهرم هم درس بزرگی گرفت و خوب فهمید بخششی در کار نیست و حتی اگه قبلا به خودش امید میداد شاید بتونه با فیلم بازی کردن راضیم کنه و احساس زرنگی میکرد دیگه نا امید شده، اگه میگم نمیخوام اقدام کنم برای گول زدن خودم نیست که بگم حاضرم اگه بخاطر مهریه برگشت و خواست باهام زندگی کنه سریع میپذیرم و مشکلی نخواهیم داشت فقط چون اینهمه مدت ادعا کرد میخواد طلاق بده میخوام اگه واقعا هنوز هم مصصمه خودش اقدام کنه و در این زمینه هیچ کمکی بهش نکرده باشم چون وقتی من مهریه م رو به اجرا بذارم و تکلیف مهریه رو مشخص کنم باز هم مراحل طلاق رو براش آسونتر کردم ...نقل قول:
نوشته اصلی توسط pk1365
سحر خانوم راستش من درحدی نیستم که بخوام بگم چی صددرصد درسته و چه کاری باید کرد اما خب چند تا چیز به نطرم میرسه که شاید کمکت کنه.نقل قول:
چون اینهمه مدت ادعا کرد میخواد طلاق بده میخوام اگه واقعا هنوز هم مصصمه خودش اقدام کنه و در این زمینه هیچ کمکی بهش نکرده باشم چون وقتی من مهریه م رو به اجرا بذارم و تکلیف مهریه رو مشخص کنم باز هم مراحل طلاق رو براش آسونتر کردم ...
اول اینکه بستگی داره تو فرهنگ شوهر شما گرفتن مهریه به چه معنی باشه. برای بعضی آقایون طلب کردن مهریه از طرف زن مساوی ست با خواستن طلاق! که اگه اینطور باشه خب حرف شما درسته و اون فکر میکنه که شما طلاق میخواید.
اما از نظر حقوقی اگر بخواهی نگاه کنی به اجرا گذاشتن مهریه نه تنها مراحل طلاقو برای مرد آسون نمیکنه که سخت تر هم میکنه! چون اونوقت مرد مجبور میشه برای حفظ اموالش هر تلاشی که میتونه بکنه. اما وقتی زن مهریشو به اجرا نزاره مرد میگه چه بهتر فعلا که از زیر بار مهریه فرار کردم، بعدم انقدر بلاتکلیف میزارمش تا خودش به طلاق راضی بشه! وقتی هم راضی شد دیگه مهریه بهش تعلق نمیگیره! اون آقا اگه تصورش از مهریه طلاق باشه میبینه زندگی کردن با شما یا بلاتکلیف گذاشتن شما به نفعشه تا اینکه بخواد خودش برای طلاق اقدام کنه و زیر مهریه بره!
درثانی مگه وقتیکه شما گفتی مهریه تو میبخشی مراحل طلاقتو براش آسون نکردی!؟
شما بارها و بارها به همسرتون گفتید دوستش دارید و میخواهید باهاش زندگی کنید. الانم هرچقدر بیشتر نقش منفعل داشته باشید و منتظر عکس العمل اون بشید اونو بیشتر در جهت طلاق بی دردسر که خواست اونه کمک کردین!
تصور من اینه که ایشون فکرمیکنه شما مهریه تونو به اجرا نمیزارید واسه همینم هیچ اقدامی نمیکنه. چون اگر بخواد خودش اقدام به طلاق کنه مطمئنه که باید تمام مهریه را بده و میدونه که درصورت طلاق مهریتونو میگیرید.
تنها راهی که براش مونده همینه که تو بی خبری بزاردتون چون میدونه که در اینصورت شما یا درخواست طلاق میدی و از خیر مهریه ت میگذری و عطای این زندگی رو به لقائش میبخشی! و یا اگر درخواست مهریه بدی نصف مهریه تو بیشتر نمیتونی بگیری.
دقیقا همسرم همین دیدگاه رو داره هرچند این دلیل دیگه زیاد برام مهم نیستنقل قول:
نوشته اصلی توسط pk1365
:305:مانع اصلی اقدام نکردن من همین مسئله ی حقوقیه:نقل قول:
نوشته اصلی توسط pk1365
من هیچ مالی ملکی چیزی از همسرم سراغ ندارم و واقعا هم نداره،اگه از این بابت دلخوشی داشتم امونش نمیدادم، فقط حقوقش هست که چون شغلش قراردادیه مطمئنم با توجه به شرایط کاری که داره اگه یکماه حقوقش کم بشه اون کار رو رها میکنه... تا اینجا مربوط به ثبت میشه و چیزی گیرم نمیاد و فقط ممنوع الخروج میشه فقط یک راه باقی میمونه اونم از طریق دادگاه که باز هم منجر به زندانی شدنش میشه که سودی به حال من نداره و نهایتا اعسار و تقسیط مهریه و برگشتن به دیدگاه شوهرم و طلاق و تازه من باید هر ماه بدوام دنبالش اونم ای کاش توی یک شهر بودیم بنابراین مجبور میشم چند ماه که نداد پاشم برم شهر دیگه ای دنبالش زندانیش کنم و مدام این قصه تکرار میشه و این منم که داغون میشم
با توجه به همین شرایط حتی وکیلم هم معتقد بود طلاق توافقی با گرفتن بخش چشمگیری از مهریه ام به صورت نقد یا گرفتن کلش طوری که اولش مبلغی رو به صورت نقدی بده و مابقی اقساط + تعهد بده که بعدا بنا به دلیل ازدواج یا بیکاری و ...تقاضای تعدیل اقساط رو نکنه معقول تره چون دیگه مدام اذیت نمیشدم...
فعلا مدتی صبر میکنم شاید خودشون از فشار حرفای فامیل سر عقل اومدن و اقدام کردن چون تا به حال بهونشون پیش کل فامیل این بود که پسرشون نمیخواد و من رضایت به طلاق نمیدم ولی الان وضعیت فرق کرده و نمیتونن منو تا ابد بلاتکلیف بذارن..
سلام
دوباره همه ی تلخی ها زنده شدن ودارن جلوم رژه میرن
از اونجاییکه روز دادگاه طلاق توافقی بخاطر اینکه شوهرم شرایطی که براش گذاشتم رو نپذیرفت و توی شعبه نرفتیم چند روز قبل از دادگاه احضاریه اومد چون برای هر دومون ادرس منزل ما رو نوشته بودیم احضاریه اونم به دست من رسید دو روز قبل بهش اسمس دادم و گفتم چه روزی برامون وقت دادگاه تعیین کردن ،هیچ جوابی نداد تا امروز زنگ زد و گفت از اونجاییکه واگذارم کردی به خدا و داری اه میکشی نفرینات درگیر شد منم گفتم خدا خودش جای حق نشسته سفارش نمیخواد اصلا نپرسیدم چی شده یکم سکوت کرد و گفت منظورت از این طلاق توافقی اونیه که من گفتم یا همونی که خودت گفتی؟ منم گفتم اونی که تو گفتی رو که فراموش کن منظورم همونیه که تعریفش توی قانون اومده یعنی سر همه چیز به توافق برسیم گفت من اگه داشتم بهت میدادم گفتم ولی من اگه زودتر تو رو شناخته بودم اونموقع هم گذشت نمیکردم و گذشت هم نخواهم کرد گفت تو هنوز زن منی و اگه بخوام میتونم دهنت رو سرویس کنم گفتم زنتم که بیشتر از یکسال و نیمه که رهام کردی؟ نه قانون به تو هیچ حقی نمیده گفت درسته من نمیخوام و نمیتونم اون زندگی رو ادامه بدم و باید تاوانش رو هم بدم ولی ندارم که بدم ولی اگه بخوام میرم زن میگیرم منم گفتم مگه مملکت هرکی به هرکیه؟ منم اگه بخوام تو هچلی میندازمت که تا اخر عمرت نتونی از جات بلند بشی چه برسه به فکر زن و زندگی بیافتی تو زن داشتی تو زندگی نمیخواستی بهتره همون دنبال هرزگی باشی (نمیخواستم بگم ولی خیلی ناراحت شدم)، حالا که اینطوریه اصلا توافقی برای طلاق ندارم برو انقدر بدو دنبال طلاق تا کفشات پاره بشه...با همه ی توانش فریاد زد و گفت مواظب حرف زدنت باش و قطع کرد:302:
من اسیر ضعف های خودمم، باید قبول کنم معجزه نمیشه باید کاری بکنم
با سلام. با استناد به حرف خودتون که همسرتون حقوق معمولی داره و از پس پرداخت مهریه بر نمیاد و ملک و املاکی هم نداره میتونم بپرسم هدف اصلیتون چیه؟
کمی آروم باشید و خوب فکر کنید...
دوست من سلام
دوست عزیز علاقه ی یک طرفه فقط می شه جهنمی واسه آدم! علاقه ی یک طرفه ی تو فقط می شه راهی که شوهرت از این طریق از تو باج بگیره...به خدا که من می دونم هر چی ما بگیم آخر کار خودتو می کنی مثل سبکتکین که هر چی همه بش گفتند یک کم مغرور باش التماس نکن آویزون نشو...مهریتو نبخش ...آخر کار خودشو کرد ...برای به دست آوردن دل شوهرشو نشون دادن فداکاریش مهریشو بخشید کلی هم خودشو کوچیک کرد آخر نه مهریه گرفت نه هیچی آخرشم شوهرش طلاقش داد به راحتی آب خوردن!
دوست گلم مهریه شما که تو جیب ما نمی ره که...به خدا صلاحتو می خوایم...دلمون می سوزه...که 2 سال زندگیتو خراب کرد حالا هم این عدا اطفار ها واسه اینه احساسی بشی و ببخشی مهریتو!
مطمئن باش حاضرم واست به عزیز ترین هام در زندگی قسم بخورم که این مرد ذره ای تورو دوست نداره و فقط و فقط بلاتکلیف تو رو گذاشته که مهریتو ببخشی...عزیزم چرا یک چهارم؟! اون مهریه تمام و کمال مال تو هست و باید بگیریییییی...اون قصد طلاق داره و باید تمام حقوق تورو کامل بده...تو ضعیفی و واسه همین اون شب خیلی راحت گذاشتی کسی بیاد شب تا صبح پیشت که 2 سال زندگیتو نابود کرده...تو اگر سرسوزنی واسه این مرد مهم بودی فکر می کردی می تونست حتی 2 روز ازت دور باشه؟ همه ی این فیلم ها واسه اینه مهریتو ببخشی و اگر حتی 1 سکه اش رو بخشیدی مثل یک بازنده ی کامل از صحنه بیرون رفتی ...و امثال این آقا رو تو جامعه شماها پرورش می دید که فکر می کنن می تون راحت با سرنوشت هر دختری بازی کنند...الان هنوز نفهمیدی چه بلایی سرت اومده! تو با هر نوع خودشیرینی اعم از بخشیدن مهریه هم نمی تونی اون رو به زندگی برگردونی چون اون دوستت نداره چون نمی خواد با تو باشه...و تو باید مغرور و محکم جلوش بیاستی و جذاب باشی و حتی اگه شده ماهی 1 سکه رو بده اما بهش ثابت کنی تو آدم ضعیفی نیستی...می دونم این هم حرف هم فایده نداره و تو آخر با یک زنگ زدن و 4 تا حرف اون دوباره گول می خوری اما لاقل اگه خودت احساسی هستی و توان تصمیم گیری نداری بسپر قضیه رو به پدرت...آیا این سحر احساسی و ضعیف تو زندگی موفق بود؟ زندگیشو از دست داد...اگر کمی در برابر این مرد محکم بودی زندگیتم از دست نمی دادی...تو باید مهریتو به اجرا بگذاری...آینده تو آینده ی یک زن مطلقه س با کلی مشکلات مالی و...تو باید مهریتو بگیری ...تو به اون مرد د یگه نباید اجازه بدی با احساست بازی کنه ...تلفنت رو باید خاموش کنی ...تماست رو باهاش قطع کنی و از راه قانونی بری جلو...اگر مهریتو بخشیدی آخر می شی همون سبکتکین...که آخرم پشیمون شد چرا جو گرفتشو بخشید مهرشو اما دیگه کاری نتونست بکنه...اون مهریه حق تو هست....