RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
وایییییییییییییییی
دستتون درد نکنه
چه خاطره هااا که برام زنده شد
چه روزاییی
چه کارتونایی
چه قدر دنیام قشنگگگگگگگگ بود
:302:
ای نسیم سحری فوق العاده بودددددد
:46:
وای منم با مدرسه رفتم فیلم کلاه قرمزی رو دیدم یادمه همه بچه ها ی عالمه خوراکی ها رنگی و خوشگل اورده بودن
تو سینما بخورن
مامان من یه لقمه کوکو سبزی داده بود ...بچه ها پاستیل و هوبی می خوردن منم خجالت کشیدم کوکو سبزیم رو در بیارم موند تو کیفم
وقتی اومدم خونه مامانم دید مونده تو کیفم کلی دعوام کرد که چرا نخوردم منم گریه کردم گفتم یادم نبودههه
انقد شعورم می رسید که نگم خجالت کشیدم درش بیارم :302: فدای خودم بشم :302:
علی کوچولوووووووووووو این مرد کوچک
http://www.pic.iran-forum.ir/images/...1cqkbiyo9t.jpg
اهنگشم دانلود کردم ولی نمی دونم چه جوری بزارم اینجا
هادی و هدی
[img]http://www.pic.iran-forum.ir/images/xo6cgkglw6h0cz5a9wt.jpg
[/img]
خیلی دوست داشتم
آق باباروووووو
یادتونه تو مدرسه دهه فجر روزنامه دیواری درست می کردیمممم......آخیییی
تو دبستان همو با فامیلی صدا می کردیم:311:
یادمه دبستان که بودم یه دوست داشتم فامیلیش بود موسوی ......
همیشه تو کلاس همدیگرو با فامیلی صدا می کردیم من بهش می گفتم موسوی
چند سال پیش .... مامانش رو تو خیابون دیدم یهوو گفتم موسوی جون چطوره:311::311::311:
این شعرو خیلی دوست داشتم اول مهر تلویزیون می ذاشت
مدرسه ها وا شده، همهمه برپا شده
با حضور بچه ها مدرسه زیبا شده..............
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...e5724aa330.gif
خیلی خوشحال شدم که دارین از خاطراتتون میگین،چقدر خوندن خاطراتتون برام جالب و شیرینه:46:
اقا حامد من بقول شما با دیدن پشت صحنه همدردی،یاد ترمه افتادم،هر کی یجور تجسم میکنه:D
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
گاهی این مغز علیل به قیاس می نشیند ..........دلم برای نوستالوژیک بچه های این دوره می سوزد .
برای دوره ما(دهه شصتیا) چطور،دلتون میسوزه؟
ما این کارتون ها را می دیدیم اما حوض و ماهی قرمز و هندوانه ی درون حوض و سماورهای جوشان و .........را هم دیدیم .
من هم به لطف خونه مادربزرگم اینا رو دیدم:43: ،اگه بتونم حتما عکس حیاطشونو که یک حوض لوزوی بزرگ وسط 4تا باغچه اطرافش هست رو موقع بهار یا تابستون که درختا سبزن و گلهای رنگارنگ و خوشگل اطراف حوض هست رو میندازم و اینجا میزارم ،ولی حیف که خیلی وقته دیگه حوض پر ِاب و ماهی قرمز نمیشه:302:
راستی انی جان از بچگی فرهیخته و کتابخون بودینا ،خوش بحالتون :104: منم بچه بودم کتابخون بودم،کتابای قطور
شاهنامه میخوندم :D،یا مثلا رابینسون کروزوئه میخوندم یا شاهزاده و گدا و ....خیلی کتاب میخوندم:311:
وای بهار جون من انقدر بدم میومد از اپل،منم همیشه میکندمشون،مامانم دعام میکرد،فک کن بچه ابتدایی باشی مانتو اپل دار :311:،انگار ادم هشتاد سالش میشد،خدارو شکر که نسل اون اپلها منقرض شد،خفاشیها هم چون مدل جدیدی بود اون زمان طرفدار زیاد داشت.
ما هم هروقت زنگ ورزش میشد یک عده ی خیلی کمی میرفتیم فوتبال بازی کنیم،البته با توپ واقعی،بچه های دیگه کلاس دعوامون میکردن میگفتن مگه شما پسرین که همش عشق فوتبالین،البته چون کم بودیم،مثلا 8 نفر اینا :311:زیاد حال نمیداد ولی باز خوب بود ما راضی بودیم،بعضی وقتها به بچه هاالتماس میکردیم که یکیتون پاشین بیایین لااقل تو دروازه وایسین کاری نداره که،اونا هم اگه میومدن همش گل میخوردن:311:،بعضی وقتا ناظمینا دعوا میکردن که ما تو حیاط مدرسه فوتبال میکنیم(سرایدار مدرسمون مرد بود،معلم مرد هم داشتیم،از بیرون هم گهگداری پدری،برادری و... میومد)همینجوری یاد فیلم ورود اقایان ممنوع افتادم:311:
من تا دوران راهنمایی یادمه که باریدن برف به دادمون میرسیدبعضی وقتها و خونه میموندیم ظاهرا،ولی از دبیرستان دیگه رفته رفته بارش برف کمتر شد و تعطیلی های اینمدلیمون هم کمتر:302:
اونزمان بیشتر از الان برف میبارید اما خیلی تعطیل نمیشدیم،اونوقت الان یه ذره برف و سفیدی میشینه رو
زمین بچه ها تعطیل میشن.
اره نازنین،یادش بخیر روزناه دیواری تو دهه فجر،من همیشه کشیدن کاریکاتور و نقاشی به اضافه طراحی جدول رو بعهده داشتم،چند وقت پیشا یکی ازین اثار باستانیمونو (روزنامه دیواری)پیدا کردم،نیگاش که میکردم کلی خندم گرفت،جدولش انقدر با مزه بود که نگو،خیلی خیلی اسون بود :311:،البته با سواد اون دورانمون افتخار میکردم که چه سوالای پیچیده ای طراحی کردم :311:،بعضی سوالا مال درسامون بود بعضیاشم اطلاعات عمومی،مثل این سوال: در ان اب میخوریم
نقل قول:
چند سال پیش .... مامانش رو تو خیابون دیدم یهوو گفتم موسوی جون چطوره
خیلی بامزه بود :311:،منم یه دوستی داشتم تو دانشگاه همه رو به فامیلی صدا میکرد،ما هم همش بهش میخندیدیم میگفتیم بابا اینجا مدرسه نیست که یکم مودبتر باش،لااقل به اسم کوچیک صدا نمیکنی :101:،یه خانومی بزار اول فامیلیمون،خلاصه یکی دو ترم انقدر روش کار کردیم و دعواش کردیم و گفتیم و گفتیم که دیگه فامیلیمونو نمیگفت :311:
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یه چیزای دیگه هم یادم اومد
اینکه شیر ها تو شیشه بودن و درشون هم باز می کردیم بعضی وقت ها سرش یکم خامه داشت ....
نوشابه خانواده نبود
پفک هم فقط پفک نمکی بود بعدش چیتوز طلایی اومد و یکم بعد اشی مشی هم در اومد که پفک اشی مشی نقره ای داشت ..دیگه نیست فکر کنم .
چیپس هم تو نایلون بی رنگ بودن یعنی از رو جلدشون چیپس ها معلوم می شد.....
کارتون خاله ریزه
http://1.uped.freeiz.com/images/1a4d5c9c78d0.jpg
وروجک و آقای نجار
[img]http://1.uped.freeiz.com/images/87408522c31e.jpg
[/img]
دیگه
قصه گو قصه می گفت..........
زیر گنبد کبود
روبه روی بچه ها
قصه گو نشسته بود
قصه گو قصه میگفت
از کتاب قصه ها
قصه های با صفا قصه های آشنا
قصه باغ بزرگ
قصه گل قشنگ
قصه شیر وپلنگ
قصه موش زرنگ
آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست
زیر گنبد کبود شهر خوب قصه هاست
............
یک شعر هم ماله رادیو بود ....شب بخیر کوچولوو:302:
گنجشک لالا، سنجاب لالا، آمد دوباره مهتاب بالا، لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی، لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی، لالا لالایی لالا لالایی، گل زود خوابید مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه، گل زود خوابید مثل همیشه، قورباغه ساکت، خوابیده بیشه، لالا لالایی لالا لالایی....
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
[align=justify]میخواهم امشب تمام خاطرات کودکی ام را قابی کهنه بگیرم و بر سر دیدگانم بیاویزم تا فراموش نکنم روزی بقچه ی وجودم پر از نان و پنیر احساس بود و جیبهایم پراز کشمش رسیده ی محبت. میخواهم امشب دوباره کفشهای کودکی ام را بپوشم تا شاید باغچه جایی برای بازی من داشته باشد. میخواهم تمام کودکی ام را مرور کنم و تمام ثانیه هایش را در ذهن بیاورم. میخواهم بی دلیل همه را دوست داشته باشم. میخواهم دوباره روزهای کودکی را طی کنم تا اگر دستم لرزید و چیزی شکست به پای کودکی ام بگذارند.اگر اشکی ریختم به پای گرسنگی ام و اگر فریادی کشیدم به پای لجاجتم. امشب میخواهم همان کودک دو ساله ی چهار دست و پای عاشق باشم که بر پله ی اول باز مانده است.......
یـــــادش بخیــــــر
وقتی زمستونا میرفتیم روستا، همه کرسی میزاشتن
کرسی ذغـــــالی
میرفتیم خونه مادربزرگ (بهش میگفتیم عزیــــزخانـــوم)، میرفتیم زیر کرسی
قشنگ میشد پارادوکسو احساس کرد ...
اتاق ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ... ... ... کله ت یخ میزد اما پاهات از زیر داغ بود
چند تا سیب زمینی هم مینداختیم توی اون منقلش ... قشنگ مغز پخت میشد ...
یادمه بعضی وقتا که تازه میخواستن کرسی بزارن کلی مراسم داشت
اول باید خاکه زغال میاوردن یعنی زغالی که پودر ِ پودر شده بود
یادمه ما اونروز عشــــــق میکردیم
اون خاکه زغالا رو با آب گلوله میکردیم ...... سیـــــــــاه ِ خالی میشدیم ... گَنـــــد ، چــــــرک ِ چــــــرک
بعد گلوله هارو میچیدیم توی آفتاب تا خشک بشه
بعد میزاشتیمشون زیرزمین روزی دو سه تاشو میزاشتیم توی منقل زیرکرسی
عزیزخانوم کلی بهمون میرسید، مخصوصا منو خیلی دوست داشت چون بین نوه هاش از همه آرومتر بودم
برامون انـــــــــار دون میکرد با گُلپـــــــر ...
باقـــــــالی میپخت با سرکـــه فـــــــــراوون ...
دور کـــرسی میشستیـــــم و میخوردیــــــم اونم برامـــــون قصـــه میگفت :302: هِـــــــیییییییی
یه تلویزیــــــون قدیمی داشت بـــــزووور دو سه تا کانـــــال میگرفت با کلی برفــک
میــخ همون میشدیم کارتــــون میدیدم ، led و از این خبرا نبــود !!
یـــه اتـــــاقی داشت ســـــرد ِ ســـــرد مثه یخچــــال، از سقف چندتا نخ آویزون کرده بود و بهشون انگــور وصل کرده بود تا خشک بشه و بشن کشمش ... کشمشاش مثه قنـــد شیرین بود!!
یکم تاریک بود ... اون ته اتاق چند تا کوزه سفالی داشت که ماها میرفتیم براش از چشــــمه آب پرمیکردیم
آب خُنــــــــــــــــــــــ ــــــک تو کــــوزه سفــــــالی ... چه کیـــــــفی میــــداد :310:
چیپس استقلال ـ بیسکویت مادر ویتانا ـ تافی شیری مینو (روش عکس گاو بود) ـ پفک کامک (حلقه ای بود) ـ آدامس خرووس ـ یـادمه اونموقع کاکائو hobby دونه ای 50 تومن بود، کاکائو metro صد تومن(بیشتر بچه پولدارا مترو میخوردن)
راستی اون موقع بنـــــــزین لیتـــــــری چنـــــــد بود !!!؟؟؟؟؟ ... یادم نیست، اما فکرکنم خیلی ارزون بود
سرظهر که میشد یه گچ برمیداشتیم میرفتیم تو کوچه با دوستامون رو آسفالت لِـــی لِـــی میکشیدیم بازی میکردیم
یادمه اونموقع بازی مورد علاقه پسـرا کـــــارت بــــــازی بود !!
میومدن دم درخونه میشستن با دست محکم میکوبیدن روی کارتها تا برگرده ...
یه مدل دیگه شم بود فکرکنم مال تیمهای فوتبال بود، بـــــــرزیــــــل دست هرکی میفتاد بُرده بود!! چون هم تعداد باختش کمتر از همه بود هم تعداد بردش بیشتر بود، تعداد گلهای زده، گل های خورده...یه عکسشو پایین گذاشتم
هروقتم کارتون فوتبالیستها پخش میشد بعدش پسرا میومدن توی کوچه فوتبال بازی کنن جَــو میگرفتشون میخواستن مثه سوباسا برگردون بزنن خاک خالی میکردن خودشونو ...
هروقت وفات بود تلویزیون کارتون میتـــی کــــومــــون میذاشت!!!
ما بچه های دهــــه 60 زندگیمون از همه ساده تر بود
توی جنــگ بدنیـــــا اومدیــــم، بعدش که رفتیم مدرسه همه دفتر و کتابامون کـــــاهی بود، تازه باید هم جلدشون میکردیم هم دفترامونو خط کشی میکردیم آخه خط حاشیه نداشت ...
یکم بزرگتر که شدیم یه اسباب بازی جدیـــــد اومد ....... آتـــــــــــــــــــاری
یکم پول میخواست اما هرجور بود مامان بابامونو راضی کردیم ... عاشق بازی هواپیماش بودم
چه روزایی بود ...
http://www.upsara.com/images/tbu6hitpgs79nwy9q2t3.jpg
http://www.upsara.com/images/jbf36bmdqez0hgvqzxc6.jpg
http://www.upsara.com/images/42jcql616p9s1pdd2kh.jpg
http://www.upsara.com/images/c80iagllta8umqgrpxw.jpg
http://www.upsara.com/images/azl539ufo3d1i8aagfjm.jpg
http://www.upsara.com/images/e3u5wfrbyd66c013xvdo.jpg
آخرش نفهمیدم چرا این شعر از کتاب دبستان حذف شد؟
این سوالم جزء سوالات بی پاسخ تاریخ موند !!!
http://www.upsara.com/images/fp4cxnc553ds4a9d8sw.jpg
راستی هرکی گفت عکس زیر کارتون چی بود، جایــــــــزه داره ؟
http://www.upsara.com/images/vqdowg5f46rjwxx1bsi.jpg
اینم آهنگای بچگیمون
علی کوچواو
بچه های کوه آلپ
بابا لنگ دراز
هایدی
هاکل برفین
خونه مادربزرگه
مهاجران
نیک و نیکو
باخانمان
شب بخیر کوچولو
زی زی گولو
[/align]
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
سلام چه تاپیک قشنگی شده منم بگم
وای از برف و تعطیلی مدرسه ها نگید که داغ دلم تازه می شه , بعضی وقتا وقتی برف میومد فقط بعضی مناطقو تعطیل می کردن مثلا 1- 5. اونوقت همه ی بچه های محل ما تعطیل می شدن فقط من باید می رفتم مدرسه ! خیلی ظلم بود.
یادتونه واسه عید بهمون پیک شادی می دادن ؟ چقدرم اسم بی مسمایی بود! یادمه یکسال عید سال ببر بود اونوقت توی همه ی صفحه های پیک پلنگ کشیده بودن.:311:
کارتون هارو هم که همه گفتن من زنان کوچک و بابالنگ دراز و ممل و چوبین و حنا و ... دوست داشتم.
روز معلم اجازه نداشتیم کادو ببریم فقط گل یا کارت تبریکی که خودمون درست کرده بودیم از چند روز قبلش زنگای تفریح با بچه ها کارت درست می کردیم . توی تخم مرغ خرده کاغذ رنگی می ریختیم تا وقتی معلممون اومد تو کلاس بالای سرش بشکونیم. یک شعر هم می خوندیم در وا شد و گل اومد, خانم (اسم معلم) خوش اومد............
چه بازی هایی می کردیم توی مدرسه : لی لی – یه بازی بود بهش می گفتیم شیطون فرشته یادتونه چجوری بود؟ وسطی - انواع استپ – یه بازی بود فکر کنم بهش می گفتیم رنگ و وارنگه – یک بازی دیگه هم بود که اولش یک شعر داشت :پی پی پینوکیو پدر ژپتو هی .... – اون بازی که اولش می خوندیم سلام سلام خاله بزغاله...! – توی کلاس هم شهر و کشور بازی می کردیم فکر نمی کنم الان بچه ها از این بازیا بلد باشن.
بعد ها که آتاری اومد ماریو بازی می کردیم یکی از افتخارات این بود که کسی جای اون قارچ مخفی سبزا که به آدم عمر می دادو بلد باشه! یه بازی دیگه هم بود که باید با تفنگ مرغابی می زدی بعد اگه تیرت خطا می رفت یک سگ خنگ از لای سبزه ها میومد بیرون بهت می خندید:)
کتابم می خوندم قصه های من و بابام رو دوست داشتم کتاب داستان آن خمره و قصه های مجید هم که آقا حامد گفت واقعا قشنگ بود سروش کودکان هم می خوندم یکبار یک داستانی داشت مهتاب در اتاق سربی یه همچین اسمی داشت بعدها هرچی گشتم هیچ جا پیداش نکردم.
یخمک و نوشمک یادتونه؟ نوشمک ها روی جلد روش عکس خرس های کارتونی داشت طعم های مختلف داشت صورتیش مزه ی بوی مایع ظرفشویی می داد:311:
یادتونه از کلاس سوم اجازه داشتیم با خودنویس بنویسیم؟ از کلاس پنجم دبستان هم اجازه داشتیم ساعت مچی ببندیم اونم فقط واسه امتحان نهایی!
مدرسه شما هم بهتون کارت امتیاز می داد؟ ما آخر سال با اون کارتها می تونستیم از مدرسه لوازم تحریر بخریم جامدادی کلی امتیاز می خواست یک بار من امتیازم به جامدادی رسید بعد نخریدم چون می خواستم واسه برادرم هم یک چیزی بخرم واسش یک پاک کن خریدم ازونا که بوی شوکولات می داد. هنوز دارتش. چقدر اون موقع ها خواهر گلی بودم.:72:
راستی اون احیانا آقای سکسکه نبود؟
.
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
[align=justify]یادش بخیر بازیهای اون دوران
بچه ها بستنی کیـــــم یادتونه؟ دوقلـــــو بود.
یادتونه ویدیو ممنوع بود!!؟
مثلا میخواستیم فیلم VHS ببینیم باید میرفتیم یه ویدیو از یکی قرض میگرفتیم بعد می پیچیدیمش لای بقچه!! قایم میکردیم زیر بغلمون میاوردیم خونه که یه فیلم کارتون ببینیم!! الان تو خیابون از در و دیوار cd آویزونه!!
یادتونه کارتونای ویدیوئی ته همشون تام و جری داشت؟ :311: مثلا کارتون تموم میشد اما فیلم هنوز مونده بود تهش تام و جری ضبط کرده بودن یهو وسط تام وجری دور VHS تموم میشد!!
تیــــــله بازی ... :310:
راستی هدیه خانوم درست حدس زدی :43:
کارتون آقای سکسکه (hiccup)
خوشم اومد حافظت قویه :104: :104: :104:
الوعـده وفــــــــــــا
اینم جایزت
البته اینو میزارم واسه همه بچه ها بیاد اون روزا
قصه های بسیار خاطره انگیز دوران بچگی که از رادیو پخش میشد
بهار کیه بهار چیه
حالا بگو جایزه چی میخوای هدیه خانوم؟ :72:[/align]
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
یادم میاد سنین دبستان یه آدماسایی بود توشون عکس فوتبال بود چندتا می خریدیم عکساشو بهم نشون می دادیم
اگر کسی عکس یه چهره معروف یا یه صحنه خاصی داشت احساس غرور می کرد.دیگه اینکه عکسا رو هم می ذاشتیم
بعد کف دستمونو قوس می دادیم می زدیم روش هر چندتا بر می گشت مال خودش می شد.بازی های دیگه مونم تابستونا
صبح فوتبال عصر دوچرخه غروب تا 9 قایم موشک.قایم موشکونم عالمی داشت.
گله مریم اتقاقن دیروز داشتم بهش فکر می کردم که چظوری می ساختنش کارش چی بود.
RE: نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
بهار کیه بهار چیه!
یاد این آهنگش بخیر!
شبها می گذاشت.
لالا لالایـــــــــی :)
چوبین یادتونه؟
من همیشه فکر می کردم پسره.
قسمت آخرش فهمیده بودم دختره، اینقدر حالم گرفته شده بود! :311:
قدیمها یک مردی بود، چرخ فلک داشت. تو خیابونها راه می رفت، بچه ها سوار می شدند. با دستاش می چرخوند!
فکر کنم هر بار 5 تومان! :)
آخرین بار که سوار شدم رو یادمه. وقتی سوار شدم، به زور اون تو جا گرفتم. بعد نگاه کردم، دیدم همه از من کوچک تر هستند. خجالت کشیدم و دیگه سوار نشدم :)
یادتونه باید دفترهامون رو خط کشی می کردیم؟!
شادونه یادتونه می خوردیم؟ تو ظرف سفید (یا بی رنگ) پلاستیکی بود!