RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
ویدا جان عجله نکن نگرانم نباش صبر کن و سعی کن حتما حتما پیش مشاور برید هر دو و حضوری صحبت کنید
مشاور یک شخص سوم آگاه هست که بی طرف هر دوی شما رو میسنجه و راهنمایی میکنه، و میتونه خیلی بهت
کمک کنه پیگیر مشاره حضوری باش چون واقعا برای ازدواج لازم هست
موفق باشی :72:
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
منظورتون از جدی شدن رابطه اینه که بیان خواستگاری دیگه ...!؟
مگه کسی برای خواستگاری شرط و شروط میزاره ...!؟
در مورد فاصله تون و اینکه گفتی بخاطر فاصله زیاد خانوداه شو نمیشناسی بهتره اول به این آقا بگی بیان خانواده شو ببینی اونا شمارو ببینن، شاید اصلا به توافق نرسیدین، شاید خانواده ها از هم خوششون نیومد اگه شما قرار بشه درآبنده با خانواده ش زندگی کنی بالاخره باید ببینی با اخلاق هم جور در میایین یا نه ....! تازه اونوقت توجلسه خواستگاری دو طرف میتونن شرایطشون (نه شرط و شروطشون) را به همدیگه بگن ببینن به توافق میرسن یا خیر...
------------------------------------------------------------------------------------
اما در مورد مسئله نماز ، این آقا فقط به نماز خوندن شما تاکید داره !؟
یعنی اگه مثلا شما 2300 تا دروغ گفته باشی یا مثلا پشت سر 3000 نفر غیبت کرده باشی و درکنار اینا نماز هم بخونی همه چی حله !؟
راستی، خودش برای چی نماز میخونه!؟ ازش پرسیدی تاحالا؟
اگه اینقدر دوست داره شما نمازخون باشی بگید با دلیل و منطق خودش شمارو راهنمایی کنه، نه با شرط و شروط ...!
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
PK1365 عزیز ممنونم از نظراتت
خواستگاری انجام شده اما شناخت خانواده ها خیر
دوست دارم نظراتت نسبت به شرط نماز خوندن بیشتر بدونم لطفا نظرت بگو همچنین در مورد اینکه میخاد پیش خانوادش باشه ممنون عزیز
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
احساس میکنم نباید با شرط نماز خوندن و پیش خانوادش بودن موافقت میکردم
خیلی خودخاهانه هست حس میکنم pk1365 درست و جدی نظرش گفت و یه جورایی به دلم نشست راست میگه اصلا چه دلیل داره شرط و شروط بزاره جالب اینجاست که من هنوز جواب مثبتی به ایشون ندادم برای زندگی معلوم نیست اگه جواب مثبت داده بودم چه شرطایی میگذاشت انصافا از روزی که بحث شرط و شروط امد وسط ازش سرد شدم فکر نکنم ادامه بدم ممنون ازpk1365
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
سلام دوستای عزیز اگه امکان داره نظراتتون یا راهکار یا عقیدتون بهم بگین بدجوری مرددم تصمیم گیری برام سخت شده منتظرتونم
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
سلام،
نماز خواندن کاری بسیار نیکوست و مطمئنم اگر مدتی با علاقه و ایمان این کار رو انجام بدهید، تاثیر مثبتش رو در زندگیتون متوجه خواهید شد.
ولی جدا از این مسئله، الآن بحث ازدواج است.
در ازدواج چیزی که مهم هست همخوانی عقاید مذهبی است.
اگر شما به نماز و بقیه احکام اعتقاد دارید، ولی در خواندن نماز کمی تنبلی می کنید، شاید همسر آینده ی شما بتواند در شما انگیزه برای جدی گرفتن این موضوع ایجاد کند.
ولی اگر شما به هر دلیلی به نماز خواندن اعتقادی ندارید، پس قبول این شرط شوهر شما برای شما سخت خواهد بود. شاید یک مدت به خاطر او این کار رو انجام بدهید، ولی امکان این که بعد از یک مدت این کار رو ترک کنید زیاد است. و اون وقت هر دو ناراضی خواهید بود.
مسئله ی دیگر هم این هست که احتمالاً تفاوت عقیدتی شما فقط به نماز خلاصه نمی شود و ممکن است که سر مسائل دیگر هم اختلاف نظر داشته باشید. آن وقت دوباره همسر شما از شما انتظاراتی خواهد داشت و سعی می کند شما را تغییر بدهد و یا از شما دلسرد می شود.
نظر شما رو به قسمتی از مقاله ای که مدیر همدردی در سایت همدردی قرار دادند جلب می کنم:
نقل قول:
شباهت در عقاید مذهبی به قدری در سعادت کانون زناشویی اهمیت دارد که روان شناسان ، ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را معمولا غیر عاقلانه می دانند . دلایل این نظریه بسیار است.
در وهله اول ،اگر تنها یکی از دو همسر به عقاید مذهبی خود با ایمان کامل پایبند باشد ، امکان اختلاف نظر در این مورد زیاد خواهد بود. به علاوه آنچه که در این زمینه اهمیت دارد ، تربیت کودکان بر حسب عقاید مذهبی به خصوص است.
یکی دیگر ا زمشکلات ازدواج افرادی که دارای مذاهب مختلفند ، مخالفت اولیاء آنهاست ، زیرا این مسئله اغلب باعث جدایی جوان از پدر و مادر خود می شود و بعدها ممکن است هر یک از طرفین تقصیر این جدایی را به گردن همسر خود بیندازد. ولی اگر یکی از طرفین مسئله مذهب را جدی نگیرد ،احتمالا مشکل حادی پیش نخواهد آمد.
نکته بسیار مهم در مورد نقش مذهب و ازدواج :
بسیار پیش آمده است که دو نفر قبل از ازدواج از مفاهیم کلی در مورد مذهب استفاده می کنند و هر دو توافق پیدا می کنند ولی بعد از ازدواج ، در نمودها و مصادیق آن موارد کلی ، دچار اختلاف می شوند.
مثلا ، هر دو می گویند مسلمانیم ، هر دو از صداقت ، ایمان ، حجاب و .... حمایت می کنند .
ولی در برخورد با مسائل و جزئیات زندگی ، برداشتها و اختلافهای جدی پیدا می کنند.
یکی حجاب را چادر می داند ، دیگری هیچ اعتقادی به چادر یا حتی به مانتو هم اعتقاد ندارد.
یکی هرگونه موسیقی را حرام می شمارد ، دیگری موسیقی را آرامش روح می داند.
یکی زندگی مرفه را در تعارض با مذهب نمی داند ، دیگری رفاه گرایی را در تضاد با مذهب خود می داند.
یکی پذیرائی مهمان زیاد را در منزل ، مهمان نوازی دانسته و می گوید : در خانه من، به روی همه باز است و من مهمان نواز هستم ، دیگری میگوید مگر خانه ما ، کاروانسراست که درش بروی هر کسی باز باشد. و دیگری را ولخرج می شمارد.
یکی برای مسافرت ، مشهد و زیارت را در نظر می گیرد ، دیگری دوست دارد به شمال و لب دریا برود . و هزاران مسئله ریز و درشت دیگر در زندگی مشترکشان پیش می آید ، که با تولد فرزندان حادتر می شود ، چون تفاوت در سبک تربیتی فرزندان را نیز شامل می گردد. و هر کدام سعی دارد با زیر و بمهای ارزشی خود ، فرزندان را تربیت کند.
لذا توصیه می شود ، که قبل از ازدواج ، فقط روی مفاهیم کلی بحث نشود ، و به نمودها ، مصادیق و مثالهای عینی آن توجه شود . سعی شود با مثالهایی ، طرف مقابل را در موقعیت های عینی و واقعی قرار داد.
موفق باشید.
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
حامد جان بسیار ازت ممنونم
صحبتات خیلی اموزنده بود بازم از توجه ات به مشکلم تشکر میکنم بازم در تصمیم گیری عاجزم
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
[align=justify]ما در نماز سجده به دیدار میبریم ... بیچاره آنکه سجده به دیوار میبرد
چرا اصلا نماز میخونیم؟ چه لزومی داره آدم صبح کله سحر ازخواب بلندشه نماز بخونه؟
اولا خیلی خوبه که آدم بتونه صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه بلند بشه.
ما همیشه شاکیم که چرا خدا با ما حرف نمیزنه خدا مارو فراموش کرده مگه؟ درصورتیکه نمیدونیم اون سلام آخر نماز که میخونی سلام خدا به توئه نه سلام تو به خدا. یعنی خدا هر روز که نماز میخونی به تو سلام میکنه. درواقع اگر عنایتی از سمت او نباشه ما شجاعت پیدا نمیکنیم نامشو ببریم. پس معلوم میشه از سمت اون یه کششی بوده.
میگن یه روز شیطان به یه نفر که خیلی ذکر میگفت ، گفتش تو اینهمه ذکر میگی یه لبیک شنیدی تا حالا!؟ مرد رفت تو فکر گفت راست میگه ها ما اینهمه میگیم الله، خدارو صدا میزنیم یه دفعه تا حالا شده بگن بله بفرمائید؟ بالاخره آدم وقتی اسم یکی رو صدا میزنه انتظار داره جواب بدن! شب حضرت خضر به خوابش اومد گفت : بهت سلام رسوندن گفتن برو به اون بنده ما بگو اون الله را من دارم میگم نه تو! همون الله که تو میگی لبیک ماست. اول منم که لبیک میگم بعدا تو میتونی بگی الله وگرنه که هیچ ذره ای تو عالم اگر ما نخواییم جابجا نمیشه...!
و اما مسئله کفر و ایمان و عشق...
اگر میخوای به دیدار برسی به هیچ چیز دیگه نباید توجه بکنی. بلکه یک جهت باید متوجه مقصود باشی. هرچی بهت بگن باید بدی...اگر بخوان جان باید بدی، حتی ایمانتو اگه بخوان باید بدی!
ترک ایمان به چه معنیه وقتی گفتن ایمانتونو باید بدین؟ کفر واقعی چیه؟
کفر واقعی کفریه که بالاتر از ایمانه ، یعنی از ایمان خودت میگذری چون ایمان به انسان یه امنیت میده....درسته ؟ این ایمانی که ماتوی دنیا احساس میکنیم و به ما احساس امنیت میده مصداقش توی دنیای دیگه همون درخت طوبی است.
میدونی که پیامبر گفت : (خداوند درخت طوبی را مهریه فاطمه علیهاسلام قرار داده و آن را در منزل علی گذارده است. طوبی درختی است در بهشت که خداوند از روح خود در آن دمیده است. میوه هایش بر فراز آسمان بهشت آویخته است و شاخه هایش از پشت دیوارهای بهشت دیده میشود. این درخت در خانه است. دوستداران علی از آن محروم نیستند و دشمنان علی هرگز به آن دست نمییابند. خداوند مردم را از درخت های گوناگونی آفریده اما من و علی را از یک درخت خلق کرده است. من خود درخت هستم، فاطمه شاخه آن، علی لقاح آن، حسن و حسین میوه آن و دوستان آنها از امت من برگهای آن هستند.)
هرچیزیکه توی این دنیا هست مراتب خیلی بالاترشو خدا در اون دنیا قرار داده. اصلا چیزایی که ما اینجا داریم یه تصویر کوچکیه از اون حقیقتی که اون چیز در عالم دیگه داره. مثلا فرض کن مزه ی شیرینی. خیلی چیزا توی این دنیا شیرینن اما درجات خیلی بالاتر این شیرینی در یه عالم دیگه ست که ما هنوز نچشیدیم. یه چیزی که اومده پایین تو این دنیا اسمش شده (نمک)، درجات بالاترش میشه (ملاحت) که مخصوص این دنیا نیست.
ما وقتی ایمان داریم خیالمون راحته و هیچ مسئله ایی نداریم. یه زمانی ازاین امنیت باید بیایی بیرون! چراکه عشق پرتلاطمه... عشق ریسک داره ... یعنی تاوقتی که شما توی امنیتِ ایمان قرار داری مزه عشقو درک نمیکنی. از اون ایمانی که مثلا میگیم من ایمان دارم پس به هرچی بخوام میرسم! این امنیت را باید رها بکنی. وقتیکه رها کردی، بعدش میرسی، اما نه با ایمان خودت! نه با اون دارائی خودت بلکه با grace میرسی! یعنی چی !؟ یعنی با لطف خداوند میرسی. یعنی کوششتو کردی ولی با کوشش بهت نمیدن.
گرچه وصالش نه به کوشش دهند ... هرقدر ای دل که توانی بکوش
شما، هرچقدرم ایمان داشته باشی هرچقدم کوشش داشته باشی نمیدن. مسیحیا هم میگن که اون حال با grace انجام میشه. grace یعنی اینکه شما احساس نکنین که deserveمیکنین حتما باید بهتون بدن!
ایمان یه خصوصتی به آدم میده که مثلا شما میگی بله من ایمان دارم بنابراین باید بهشتو بهم بدن، جهنم نرم، همه چیزای خوب دنیارو بهم بدن، همه دعاهام مستجاب بشه بخاطر ایمان!! البته بواسطه ایمان اینارو به آدم میدن اصلا جای نگرانی نداره امـــــــــا اون زکات لطیف رو بهت نمیدن.
اون زکات لطیف نصیب مسکینه. مسکین کیه؟ مسکین کسیه که از همه چی گذشته...حتی ایمان نداره! چون ایمانم یه ثروته، که اگه از اون هم بگذری اونوقت اون زکات لطــیف رو به آدم میدن. یعنی اون موقع آدم دیگه دستش به هیچ جا بند نیست!!! حتی دیگه دستت به ایمان خودتم بند نیستش. فقط یه نفر هست که دستتو میتونه بگیره اونجایی که تو به هیچــــی دستت بند نیست!!! چون ایمان هم درواقع دستگیریه، اون موقع شما دستت بنده به این ایمان و میگی بله این ایمان دست منو گرفته و خیلیم خوبه هـــا... برای اکثر مردم در اکثر مواقع ایمان خوبه اما اون حال ِ بی برگی، حال ِ بی چیزی، حال ِ فقر که یه حالیه که نمیخوام بگم همیشه آدم باید داشته باشه، ولی یه لحظاتی باید باشته باشه، اون حال که به شما دست داد شما یه قدم بیشتر نداری تا دیدار ...
و تا به اون حال نرسید، نمیرسین. اون حالی هستش که همه چی از بین میره. درواقع این حال همون حال ِ صوفیانه ست. جائیکه شما در عین توانمندی، احساس نیاز میکنی و هیچکس بهت هیچی نمیتونه بده جز خــــدا، اونجائیکه انسان با همه وجود احساس فقر میکنه، یه چیزی رو میخواد که هیچکس نمیتونه بهش بده ... فقط اونه که دستتو میگیره. وقتیکه شما احساس میکنی که مسکینی به معنای واقعی.
تا وقتی انسان احساس میکنه که سرمایه ش ایمانه (چون ایمان یه سرمایه ست)، کسیکه سرمایه داره که مسکین نیست! اینه که وقتی میگن از ایمانت هم باید بگذری یعنی باید مسکین واقعی باشی. برگ و بار ِ انسان باید برگ ِ بی برگی باشه وگرنه برگ ِ بی برگی نداری، لاف درویشی مزن!
ممکنه یه نفر بیاد بگه این حرفا چیه داری میزنی؟! این حرفایی که داری میزنی حرفای منکراست، داری انکار دین میکنی...!؟ اونجاست که جواب میدن عاشقی از کفر و ایمان برتر است. مقام عاشقی با کفر و ایمان ارتباطی نداره ،اصلا با حساب کتاب این دنیا نمی خونه ...! البته ضرورتی نیست که انسان همیشه بره به فلک عشق اما گه گاهی که به اون حال نزدیک میشی اون توی فضائیه که اونجا قانون بندی مخصوص به خودشو داره، دیگه نمیشه با قانون بندی کفر وایمان چرتکه بندازی چون حساب و کتاب نداره.
درد و خون ِ دل بباید عشق را ... قصه ی مشکل بباید عشق را
به این میگن واقعه! یعنی باید یه واقعه یه قصه مشکل برات رخ داده باشه ، قصه ی واقعی که شما صاحب واقعه ش باشی...مثل قصه لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، مجنون براش واقعه رخ داده که بعد تبدیل به قصه شده... و برای اینکه این واقعه رخ بده باید انسان با تمام وجودش درد یه چیزی رو داشته باشه، یعنی تمام وجودش نگران یه موضوعی باشه، فرضا یکی مثل انیشتن نگران این بود که یه فرمولی رو کشف کنه، یا مثلا ادیسون نگرانیش این بود که نور ایجاد کنه، چون مادرش سر زا از دنیا رفته بود، اونم درد اینو داشت که بتونه نور ایجاد کنه. حالا این درد میتونه مربوط به خودت باشه یا بخاطر همه بشریت باشه. درواقع درد هستش که انسان رو به مقصود میرسونه، درد مریم را به خرمابُن کشید...! مریم وقتیکه درد داشت رفت کنار درخت خرمایی که خشک بود و زمستونم بود و هیچ خرمایی نداشت تکون داد وازش خرما ریخت! چرا؟ به این خاطر که درد داشت! وقتی آدم درد داشته باشه پای درخت خشکم که بری جواب میده... اون درد شماست که جواب میده، درسته؟ مریم تنهای تنها بود توی بیابون، آبستن بود، نه دکتری بود، از شهر دور افتاده بود، هیچکسی نبود که کمکش کنه ... اون حال بهش دست داد.
تو حال عاشقی درسته که گاهی اوقات عشق پرده دری میکنه اما گاهی اوقات پرده دوزی هم میکنه، کسیکه عاشقه تمام عیب هاش پوشیده میشه. چه شکلی پوشیده میشه؟ خود ِ عشقه که میپوشونه، چرا از فرهاد هرچیزی انتظار میره؟ چون عاشقه. چرا خدا ستارالعیوبه؟ چرا بزرگترین گناهان رو میبخشه؟
عشقم این نیست که فقط آدم حرفشو بزنه و بخواد به همه دنیا بگه من عاشقم، بخواد فقط عاشق بودن خودشو نشون بده، که ای مردم ببینید چقدر عشق قشنگه!
البته قشنگم هست ولی عشق بدون اون درد کامل نیست. چراکه همه قدسیان و ملائکه و حتی همه آفرینش عشق دارن همه خدارو میپرستن اما درد ندارن. درواقع اون چیزیکه انسان داره و اونها ندارن، چون بالاخره اونا هم عشق دارن، بدون عشق که نمیشه پرستش کرد و ملائکه هم خدارو پرستش میکنن ، اما درد ندارن.
درد یه لطیفه ای هست که به تعبیر غلط گفتن عشقه اما عشق نیست بلکه امانت همون درد هست. اونجا که درقرآن میگه امانت رو عرضه کردیم به آسمان و زمین ابا کردن از اینکه حملش بکنن بعد به انسان دادیم که ظلوم و جهول بود ( که عطار هم گفته آسمان بار ِ امانت نتوانست کشید قرعه کار بنام من ِ دیوانه زدند) اون عشق نیستش بلکه یه جوهری ست بالاتر از عشق و اون درد ِ عشقه که به آدمیزاد فقط میدن.
یه خصوصیت درد، نقص داشتنه. آدمی نقص داره، اما فرشتگان نقص ندارن. و ما در معرض خطریم و تا موقعیکه انسان احساس میکنه در معرض خطر نیست تمام درها بروش بسته است. درد، یکیش اینه که انسان مدام در خطرِ، ایمانت درخطر ِ، جسمت درخطر ِ، جانت درخطر ِ ، سلامتت درخطر ِ، ثروتت درخطر ِ، این یکی از خصوصیات درد هست.
(جا داره یادآوری کنم از داستان یوسف وقتیکه زلیخا اونو به خلوتش برد هفت تا در خلوت زلیخا پشت سر یوسف بسته شد و قفل شد تاوقتیکه یوسف نمیدونست زلیخا برای چی اونو به خلوتش برده، اما زمانی که احساس کرد ایمانش در خطر ِ به سمت درای بسته فرار کرد! و درد یوسف درها رو براش باز کرد. فکر نکن اینا فقط مال پیامبراست خیلی وقتا شده ما تو زندگی یه موقعیت هایی برامون پیش میاد که حس میکنیم همه درها برومون بسته شده، اونجا وقتی احساس میکنی که امیدت از همه جا و همه کس بریده و هیچکس نیست نجاتت بده، اونجا خدا میگه به سمت همون درای بسته فرار کن نگران نباش من درارو برات یکی یکی باز میکنم!)
عشق درحال فقر درها رو برای تو باز میکنه، چون وقتیکه عاشق شدی همه چیزتو باید بدی. و فقر تورو سوی کفر میبره. پیامبر میگه: آدم وقتی فقیر میشه کافر میشه. یعنی در ظاهر امر میگه نباید فقیر شد بخاطر اینکه فقر آدمو میکشونه به سمت کفر، کفرم که خوب نیست واسه همین توصیه کردن که شما فقیر نشید و باید ثروتمند بود...! پس تکلیف چیه ...؟
البته این حرف در امور این دنیا درسته، ولی یه فقر و کفر دیگری وجود داره ورای این فقر و کفر مادی که اون خوبه. اون احساس ِ فقر ِ که شما بهش باید برسی نه فقر مادی که شما پول نداشته باشی بلکه احساس ِ فقرِ، اینکه احساس کنی که من ندارم. فقر یعنی شما تمام آرزو رو داری ولی تواناییشو نداری اصلا اگه ادم آرزو نداشته باشه که فقر معنی نداره! ... آدمی که بی تفاوته که فقر براش مطرح نیست درسته؟ .... اما کسیکه یه چیزی رو با تمام وجودش میخواد ولی نداره یعنی شما میخوایید ولی احساس میکنید که کسی بهتون نمیده اینو بهش میگن فقر... این احساسو اگه داشته باشی این شمارو میبره بسوی کفر که اون کفر مقامش بالاتر از ایمانه. کافری هم یعنی از همون ایمانی که به ما احساس امنیت میده گذشتن.
عزیز خیلی طولانی شد اگر بخوام برات بگم مثنوی 70 من میشه ... شما ببین درد خدا رو داری؟ دیگه تصمیم با خودته.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سلام
خوب بسلامتی که خواستگاری انجام شد. بهرحال شما باید به شناخت برسی چه در مورد ایشون چه خانوادش وبعد تصمیم بگیری میتونی پیش خانواده ایشون زندگی کنی یعنی با هم مشکل پیدا نکنید خدای نکرده و قطعا اینم با یه جلسه خواستگاری نمیشه فهمید.
ویدا جان شما اصلا به حرفای من استناد نکن. آدمیه و هزار خطا... تازه من که خواستگار شمارو نمیشناسم، اصلا دلیلی نداره بگیم حتما ایشون از روی قصد و غرضی اینطور گفته یا حتما تو زندگی میخواد همه ش شرط و شروط بذاره ، شاید ایشون برای مطرح کردن خواسته ش بیان بهتری پیدا نکرده. بهرحال شما باید سعی کنی ایشونو بیشتر بشناسی اینقدرم سریع تصمیم نگیر و نظرتو عوض نکن دختر.[/align]
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
pk1365 عزیز
به هر حال ادمی در تصمیمات مهم دوست داره نظر بقیه رو بدونه من این سایت و نظر دوستان قبول دارم که مشکلم امدم اینجا گفتم بازم ممنون از نظر و توجه ات فکر کنم روی شناخت باید زمان بزارم خوشحال میشم اگه در هر زمینه ای که میدونی راهنمایی و روشنم کنی مرسی
RE: شرط نماز خواندن برای ادامه
سلام دوستان عزیز
نظرات همه دوستان خوندم و برام کمک کننده بود
حالا از سرافراز عزیز میخاهم اگر وقت کرد مشکل منو بخونه و نظرش بگه
من تقریبا مشکل خیلی از دوستان خوندم و همیشه از جوابای جالب سرافراز لذت بردم
خوشحال میشم نظرش را بشنوم متشکرم