RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
نذار دیر شه.نذار یه روز بیای بگی بچه ها من خودم با دستای خودم زندگیمو خراب کردم.منم نگفتم هر کی خیانت می کنه زنش جذاب نیست.اگه یه زن جذاب بود.خانه دار بود.راز دار بود.با محبت بود.درکش بالا بود و....اونوقت اگه شوهرش خیانت کرد مشکل از شوهرشه.تو با این تنشی که به وجود می یاری باعث می شی تو خونه محبت و آرامش پیدا نکنه اونوقت مقصر هر لغزشی توئی و نه شوهرت
اصلا شوهرت خیانت کنه چی کار می کنی؟.
آدمائی اومدن اینجا خیانت شوهرشونو بخشیدن و زندگیشونو از نو ساختن تو داری برعکس عمل می کنی.خیانت نکرده محکوم کردی.
یه سوال که الان پیش اومد تو از کجا فهمیدی اون خانم قراره جای دیگه کار کنه؟تجسس می کنی اگه اینطور باشه می شه اشتباه پشت اشتباه
باور کن من اونقدر نگران زندگیتم راه به راه می یام هم دردی ببینم تغییر روش دادی پس چه طور خودت نگران زندگیت نیستی؟
بیا از همین الان تصمیمت رو اینبار جدی بگیر.
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
نمی دونم چرا این تاپیک اینقدر منو ناراحت می کنه!! شاید توضیح بدم بهتر درک کنی.
عزیزم منم تا قبل از طلاقم 10 سال جدا از شوهرم و تنها توی یه کشور جدا زندگی کردم ..مسایل زندگی ما شرایطی رو برامون پیش آورد که نتونستیم با هم باشیم .من اینجا توی یه کشور خارجی دانشگاه رفتم .کار کردم .مهمونی دادم .مهمونی گرفتم ... حتی یه بارم به فکرم نرسید که بخوام با همکارم یا همکلاسیم اونم توی اونجور محیط ها ی رسمی ارتباط حتی یه کم صمیمی داشته باشم ...
من می خوام این قضیه رو از یه جنبه دیگه بهت نشون بدم .اگه تو حتی توی دلت نسبت به اون خانم حسادت کنی و حساسیت باعث بشه که در موردش فکر بدی بکنی و یا کاری بکنی که اون احساس کنه که داره به شخصیتش توهین میشه....حتی اگه حس کنه داری شوهرت رو پیشش کنترل می کنی مطمین باش دلی رو که شکستی آثارش تا ابد توی زندگیت می مونه..
اونوقت فکر نکنم شوهرت واقعا و قلبا مال خودت باشه.
یه مثال برات می زنم .من یه دختر خاله داشتم که دقیقا همسن مادر منه و شوهرش هم یه حاج اقای مسن که من همیشه به دید پدری بهش نگاه کردم..شوهرش سر کاروان مکه ما بود و توی اون سفر بخاطر لطف زیادی که به من و دوستم کرد باعث شد اعیاد خاص رو من و دوستم زنگ بزنیم خونشون و بهش تبریک بگیم ...باور کن من توی خوابمم نمی دیدم که دختر خاله خودم بهم حسادت کنه چون من عین دخترش بودم ..ولی چون فقط اون زمان من شوهرم بالای سرم نبود باعث شد یه بار که زنگ زدم نیمه شعبان رو به حاج آقا تبریک بگم ایشون از کوره در برن و زنگ بزنن به مامان من که به دخترت و دوستش بگو دست از سر شوهر من بردارن!!!!!!! چیزی که برای ما به جای ناراحتی فقط اسباب حنده شد.:311:
این رفتارش باعث اختلاف بین خانواده ها شد و باعث شد هر بار من حاج اقا رو بیرون هم می دیدم راهمو کج کنم که بهش سلام هم نکنم !! یه روز اتفاقی از خیابون رد شدم و دیدم حاج اقا ظهر تابستون برای تاکسی منتظر ایستاده توی خیابون ..به ناچار ترمز کردم و بعد از سلام علیک تعارف کردم که برسونمش.سر همونم کلی شک به دلم بود .اونم سوار شد .توی راه خودش بی مقدمه سر حرف رو باز کرد.انگار فقط دنبال یه جا می گشت درددل کنه ..از رفتار زنش کلی عذر خواهی کرد و حلالیت خواست و به شدت از زنش گله کرد ..برام جالب بود که یه مرد با اون سن و سال وسط حرفاش گفت زن من یه عمر اینطور بوده ..گفت این زن مریض روانیه و دست خودش نیست.گفت این زن بارها این بحث را باهاش توی خونه راه انداخته .گفت از این زن متنفره .گفت دوستش نداره و فقط به خاطر بچه ها ست که باهاش زندگی می کنه ...این مرد مسن خیلی غمگین بود و توی اون بیست دقیقه یه دفعه تمام درونشو ریخت یرون ..کاری که به نسبت روابط خیلی خیلی رسمی و محترمانه ای که همیشه بین ما بوده و هست برای من وحشتناک جای تعجب بود....
حرفاشو فقط گوش دادم و بعدش خیلی محترمانه ازش خواستم که این زن دختر خاله منه و بهتره در موردش به من چیزی نگه...اون لحظه تمام تنفرم از دختر خالم بابت رفتاراش و آبرور یزی هاش تبدیل شد به حس رقت و دلسوزی ..احساس کردم چقدر باید یه زن بدبخت باشه که بخواد برای داشتن شوهرش به همچین کارایی متوسل بشه و همین کاراش باعث بشه شوهرش اینقدر ازش فاصله داشته باشه..
بعد از اون دیگه هیچوقت حاج اقا رو ندیدم و هر جا هم که اونا حضور داشتن من نمی رفتم ولی امسال فهمیدم که حاج آقا خونشو از زنش جدا کرده و با دخترش که دانشجو شده رفته یه شهر دیگه و زنش داره دیوونه میشه..
نمی دونم از این بحث چی برداشت کردی فقط قصدم این بود بهت بگم که شاید شوهر تو برای اون خانم یه مورد خیلی مسخره و غیر جذاب باشه ولی اصل موضوع اینه که تو باید خودت رو عوض کنی نه دیگران.
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
به حرفای f-z فکر کن.خیلی دقیق.تو هم دوست داری بعد گذشت عمری اون هم عمر با ارزشت.زحمت کشیدنت همسرت یه همچین حسی بهت داشته باش؟.ان شاالله که تصمیمتو گرفتی و تو نمی ذاری یه همچین اتفاقاتی بیفته ما همه پشتتیم.هر موقع فکرش می یاد بیا همدردی:46:
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
angle عزيز سلام
من كاملاً درك مي كنم كه توي چه برزخ فكري دست وپا ميزني. دوست گرامي وقتي ما به خودمون اعتما نداريم يعني خودمون رو و شايستگيهامون رو قبول نداريم اين اتفاق برامون مي افته . امروز بشين ويه ليست تهيه كن ببين با چه چيزهايي درمورد خودت مشكل داري مثلاً تحصيلاتت، خانواده ات، ظاهرت و... بعد برنامه ريزي كن كه اونا رو حل كني. مي توني با مطالعه ورفتن پيش مشاور و كلاس روي خودت كاركني. حتي اگر برفرض محال بپذيريم كه شوهر تو داره شيطنت مي كنه با كنترل كردن تو كاري درست نميشه واگه تو تغيير كني اونم مجبوره كه تغييركنه وگرنه اونوقت مي توني قيد اين رابطه وزندگي رو بزني. تازه همونطور كه دوستان گفتن اين مشكل درحال حاضر به تو مربوط ميشه نه شوهرت.
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام دوستای خوبم
من هر روز میام اینجا تا حرفهای شما رو ببینم بلکه آروم شم و بهم کمک کنه.
رایحه عشق عزیزم:
درسته می دونم اگه کسی بهش خیانتم بشه کاری نمی تونه بکنه. ممنون که میای کمکم می کنی.
اتفاقا امروز داشتم به این فکر می کردم اون زن اگه خوب باشه و من دارم این فکرها رو درموردش میکنم چقدر گناهکارم .
دیشب با شوهرم حرف زدم گفتم بریم پیش مشاور اونم قبول کرد. تو این هفته سعی کردم از کارش نپرسم تا اعصابم بهم نریزه ولی امروز سوالهایی می کردم و گوشه و کنایه غیر مستقیم می زدم. می دونم شوهرم فهمش بالاست و می فهمه اگه سوالی هم راجع به این قضیه بپرسم میگه اعصابش خورد می شه و نمی خواد حرف بزنه..بعدم بهم گفت چون تازه از سفر اومدیم دوست داره تو اولین فرصت بازم بریم. من بهش گفتم باید اول مشکلاتمون رو حل کنیم اون گفت ما با هم مشکلی نداریم ولی تو خواستی بریم مشاوره پس می ریم ما با دیگران مشکل داریم.
چندین بار نازم رو کشید و صبح که می خواد بره سرکار اگه خوابم باشم منو می بوسه و میره.
ناراحتم از همه ی اونچه پیش اومده.
شوهرم همیشه همه جا ازم تعریف میکنه و هیچ تفریحی بدون من نداره (با اینکه گاهی بهش میگم بره) همه ی دوستاش بهش میگن زن ذلیلی. اگرم پیش بیاد کسی مثلا براش یه بستنی هم بگیره و خوشمزه باشه فرداش منو می بره برام می گیره.
با همه ی اینا باهاش بد رفتار کردم و کمو بیش میکنم .با اینکه همش تصمیم می گیرم درست بشم. تو رو خدا یه راه یادم بدید که بتونم تداوم بدم و دوباره بد نشم. تو رو خدا
نمی دونم برم مشاور یا نه چون شهرمون کوچیکه و یه جورایی همه همو میشناسن . شوهرم میگه اگه مشاور دهن لق باشه دیگه کسی پیشش نمی ره. اگه کسی رفته پیش مشاور و از این جهت پشیمون شده لطفا بهم بگه.
من کلن خیلی حساس شدم و با کوچکترین حرفی که شوهرم بزنه ناراحت میشم اونم گفت اینو فخمیده ولی گفت زودم از دلم می ره بیرون.
تو رو خدا کمکم کنید نه دیگه به خاطر خودم به خاطر بچه ام که یه مادر ناراحت داره.
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
شککککککک داره مثل خوره منو داغون میکنه.
نمی دونم شایدم شک نیست اصلا بیشتر حسادته !! نمی دونستم انقدر حسادت بده.
همش دارم فکر می کنم اگه
با ناراحتیم شرایط کاریش رو عوض نمی کرد الان با هم چه جوری بودن به خصوص شوهرم که تو مرخصی هم با همکاراش تلفنی ارتباط داره و میگه چیکار کنن پس حتما هر وقت با هم بودیم تو خونه مسافرت یا حتی تختخواب باید جواب تلفن های این خانم رو می داد و ..... .
این افکار حالم رو بدتر میکنه.
اینکه چرا همون روز اول بدون گفتن من در اتاقش رو قفل نکرد و ...
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
سلام عزیزم
شما خیلی زود برو پیش مشاور تنها بری شاید بهتر باشه ، یعنی اول رو خودت کارکن و بدون مشکل اساسی داری و میدونم که دست خودت نیست چون هیچ کس نمیخواد با دستای خودش زندگی خودش زندگی خودشو تلخ کنه
خواهر گلم خواهش میکنم به چیزایی که میگم توجه کن
وظیفه خودم دونستم که اینها رو برات توضیح بدم هر چن که سخته اما برای درک بهتر شما هست.
من چهار ساله کارمند یک کارخانه خصوصی هستم و خدا رو شکر محیط سالم و خوبیه و مشکلی ندارم تمام کارخانه پر از دوربین و همه جا کنترل میشه
چن ماه پیش یک کارمند جدید که خانم مهندسی بودن به جمع ما اضافه شد
ازهفته بعدش خانم رئیس کنترل نامحسوسش رو رو این بنده خدا آغاز کرد
و بعد از حدود یک ماه ناگهانی با من تماس گرفت و گفت عسل زندگیم نابود شده ( ایشون با من رابطه بسیار خوبی دارن ) من هم از همه جا بی خبر هزار جور فکر کردم به هر حال چون از محل کارم دور بودم خودمو رسوندم و دیدم که ایشون به کارخونه اومده و با داد و فریاد به همسرش گفته تو با اون خانم مهندس رابطه داری و کلی دعوا حتی کار به تماس با 110 کشید و کلی ... که در این مقال نمیگنجه
ما به هر طریقی خواستیم ایشون رو ارام کنیم ولی نشد
چون ذ:163:هنش بیمار بود
چون نمیخواست قبول کنه که شکاک و منفی بافه
من به همه مقدسات قسم خوردم که همسر ایشون با اون خانم حتی یک بار هم همکلام نشدن نه من بلکه همه همکارای دیگه هم اما فقط حرف حرف خودش بود ... و میگفت باید با اون کارمند تماس بگیرین که با پدرش بیاد اینجا :163:
بلاخره کار به جدایی رسید
به خاطر هیچ و پوچ به خاطر رابطه ای که اصلا وجود نداشت . و خود این خانم هم بلاخره فهمید که چقدر اشتباه کرده اما راهی برای برگشت نبود حتی التماس و خواهش هم دردی رو دوا نکرد چون حریمها شکسته شده بود
اون خانم مهندس هم واقعا از گل پاکتر بود و به خاطر این اتفاق هم آبروش رفت هم کارشو از دست داد.
امیدوارم خیلی زود مشکلت حل بشه:72:
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
عزیزم امکانش نیست برین مرکز استانتون و تو شهرتون نرید مشاوره؟.
می دونی چیه به نظرم تو خیلی خودتو وابسته شوهرت می دونی.خوشبختیت رو در گرو شوهرت می بینی.اول باید سعی کنی شخصیتت رو مستقل کنی.یعنی اگه شوهرت نباشه هم اونقدر توانائی داری که از یه راه دیگه از زندگیت لذت ببری.برگرد به دوران مجردیت؟شوهری نداشتی چه طور زندگیتو می کردی؟چی خوشحالت می کرد؟
یعنی تا وقتی که اون حمایتت می کنه و بهت وفا داره تو خوشبختی؟.شاید چون عواقب یک خیانت واست خیلی سخته اینقدر واست مهمه
یکی از شایعترین مشکلات روانپزشکی بدبینی است. اگر بدبینی از حد معمول پا را فراتر بگذارد میتواند به یکی از خطرناکترین بیماریها تبدیل شود و کانون گرم خانوادهای را دچار آشفتگی سازد.
چرا برخی افراد زندگیشان را با بدبینی میگذرانند؟
بدبینی، تفسیر غلط از رفتار دیگران است، یعنی اینکه فرد احساس میکند چیزی که میبیند با آن چیزی که در پشت صحنه وجود دارد تفاوت دارد. این رفتار از یک احساس مثبت منشا نمیگیرد. گاهی انسان بدی میکند اما اگر درونش خوبی باشد این به عنوان بدبینی تلقی نمیشود. در واقع به خوبی که بد تفسیر شود بدبینی میگوییم.
بدبینی در خانمها شایعتر است یا در آقایان؟
شیوع بدبینی در خانمها بیشتر است ولی در آقایان مشکلسازتر است و به همین دلیل پیامدهای خطرناکتری دارد.
چهطور میتوانیم بدبینی را تشخیص دهیم؟
از همان ابتدای زندگی رگههایی از بدبینی در روابط زندگی وجود دارد. همین جا یک نکته را درباره آقایان اشاره کنم که اغلب خانمها به این رفتار توجه چندانی نمیکنند و اینگونه رفتار را با عشق و علاقه اشتباه میگیرند. در حالی که میدانیم زمینه اصلی عشق، اعتماد است یعنی دو نفری که همدیگر را دوست دارند هر چهقدر از هم دور باشند فقط به آن شخص میاندیشند و نه چیز دیگری.
برخی اوقات ازدوستانمان میشنویم که همسرانشان مراقب آنها هستند و مرتب سوال میکنند کجا بودی، چکار کردی، کی میآیی؟ یک رابطه زن و شوهری نمیتواند رابطه پلیسی باشد. همانند پلیسی که دایم دنبال یک خلافکار است.
این مشکل مربوط به علاقه زیاد است یا نداشتن اعتماد به نفس؟
بخشی از این مشکل مربوط به نداشتن اعتماد به نفس است. فرد بدبین آنقدر ضعیف است که فکر میکند اگر همسرش با افراد دیگری مواجه شود این فرد آنقدر کوچک است که آنها مورد توجه او قرار میگیرند بنابراین نمیتواند ناشی از عشق و علاقه باشد، چون علاقه و عشق باید ایجاد امنیت و آرامش کند نه اینکه فرد را دایم در تنش نگه دارد.
اگر آقایان بیش از حد مراقب همسرشان شوند و مرتب او را کنترل کنند چه تبعاتی روی میدهد؟
اگر مراقبت از طرف آقایان در برابر همسرشان زیاد شود همسر فرد اصلا ممکن است اعتماد به نفس خود را از دست دهد. در روابطش مرتب دچار اشتباه و خطا میشود و دایم مواظب است و هر لحظه فکر میکند ممکن است اتفاقی بیفتد.
بدبینی از اول زندگی وجود دارد یا در طول زندگی شکل میگیرد؟
اوایل زندگی رگههایی از این بدبینی وجود دارد. بهطور مثال دختر خانمی که زندگی خود را به تازگی آغاز کرده است شوهرش روزی چند بار زنگ میزند و میپرسد «کجا هستی؟ میخواستم احوالت را بپرسم». در این لحظه خانم فکر میکند این مطلب به نوعی ایجاد ارتباط عاطفی است. حالا ممکن است این تلفن زدنها تا بیست بار برسد.
نخستین بار بدبینی چهطور بروز میکند؟
اولینبار از یک حسادت شروع میشود. بهطور مثال در یک مهمانی، شوهری به خانمش میگوید توی این مهمانی اصلا به من توجه نمیکردی، بقیه افراد دور و بر همسرانشان بودند اما تو اصلا مرا ندیدی بنابراین تو مرا دوست نداری و افراد دیگر را بیشتر دوست داری.
آیا رفتار بعدی چنین افرادی قابل پیشبینی است؟
ممکن است فرد شروع به نقشهکشی کند و همسرش را چک کند، به طور مثال ممکن است فردی سفر یا ماموریت را بهانه کند اما مرتب دنبال چک کردن همسرش باشد و سرزده وارد خانه شود و از او سوالاتی را بپرسد و همسرش را دچار تنش کند. در این مرحله همسران همیشه با اضطراب مواجه میشوند. همسر فرد تلفن میزند، این شخص هم که هر لحظه منتظر تماس همسرش است هیجانزده پای تلفن میرود و دوباره مشکلات شروع میشود و همسرش سوال میکند چرا هیجان زدهای؟ چه اتفاقی افتاده؟ این زندگی فوقالعاده پرتنش خواهد بود.
آیا انسان سالم یا بهتر بگویم یک ذهن سالم امکان دارد به همسرش شک کند؟
ببینید در یک زندگی زناشویی بههیچوجه توقع نداشته باشید که ذهن سالم انسان شک کند که همسرش کجا بوده است اگر چنین ذهنیتی ایجاد شد حتما باید نگران باشید که یک اتفاق بیمارگونه صورت گرفته است.
بیشتر افراد بدبین ول کن ماجرا نیستند و دوباره به این رفتار دامن میزنند!
بهطور معمول وقتی این رفتارها زنجیرهای میشود طرف مقابل ممکن است دست به کارهایی بزند که این ذهنیت تشدید شود. بهطور مثال مردی به همسرش بدبین است و این خانم صبح به خانه مادرش میرفته و تلفنش را خاموش میکرده است و جواب نداده است و این مرد زمین و زمان را به هم میدوزد که خانمش کجاست.
بعضی مواقع ممکن است خانواده هم به حمایت از دختر بیایند و بگویند شوهرت را اذیت کن و جواب تلفن او را نده؟
بله. اما در نظر بگیرید که در ذهن بیمار فرد دیگر چه چیزهایی بارور شده است و گلوله برف تبدیل به بهمن میشود.
در این مواقع چه توصیههایی را باید بدانیم؟
در این شرایط به همسر فرد میگوییم هر کجا میروی مشخص کن، ساعت رفت و آمد خود را اعلام کن. اما قسمت اصلی ماجرا، درمان فرد بدبین است وگرنه زندگی بسیار دشوار خواهد شد. جالب است که گاهی مواقع فرزند خانواده نیز تحت تاثیر قرار میگیرد و او هم از پدر یا مادر سوال میکند که کجا بوده است و این فرد نیز بعدها ممکن است در زندگی مبتلا به بدبینی شود.
آیا بدبینی دوا و درمان هم دارد؟
افراد مبتلا به بدبینی در درجه اول نیازمند دارو درمانی هستند. خانوادهها میتوانند فرد بدبین را نه به عنوان بدبینی نزد پزشک ببرند. بهطور مثال میتوانند. به همسرشان بگویند: «تازگیها قدری عصبی شدی، احساس میکنم فکرت مشغول شده» و او را به مطب روانپزشک ببرند. همانطور که شما هم میدانید چنین افرادی میگویند جامعه بد است یا نگران همسرم هستم بنابراین افراد خودشان را بیمار نمیدانند.
درمان آقایان بدبین راحتتر است یا خانمهای بدبین؟
متاسفانه همانطور که اشاره کردم بدبینی در آقایان شدیدتر است و همچنین همکاری کمتری هم دارند و خانمها راحتتر به روانپزشک مراجعه میکنند. شاید آقایان به دلیل مرد بودنشان و وظیفه اخلاقیشان به خانواده کمتر حاضر به درمان شدن باشند. خانمها در مواقع خفیف خیلی خوب میتوانند کمک کنند. بهطور مثال در مواقع خفیف باشفاف کردن رفتارهایشان و ابراز محبت مناسب بدون افراط و تفریط میتوانند کمک کنند. فرزندان هم میتوانند کمک کنند. به طور مثال به پدرشان بگویند شما به تازگی یک قدری عصبی شدهاید، امروز من تمام وقت با مامان بودم و پدرانشان را وادار کنند که خودشان را درمان کنند.
این هم مقاله ای که تو یکی از سایتا بود.من به این امید تاپیکتو دنبال می کنم که یه نتیجه خوب برسیم.ونتیجه خوب هم برگشت آرامش به زندگی توست
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
وای عسل جان من و شوهرم عاشق همیم اصلا نمی خوام کار به اینجاها بکشه.
ممنون رایحه عشق عزیز.
یعنی من برای تداوم خو کنترلی باید دارو بخورم.؟ اینو اصلا دوس ندارم چون تو کسایی دیدم دارو می خورن و بعد از سالها هیچ فرقی نکردن. دارو ها معمولا ارام بخش و خواب آوره.
هنوز قلبا غمگینم . غمگینه غمگین حتی خبر خوش تحصیلیم که مدتها منتظرش بودم شادم نکرد. بهم انگیزه نداد. انگار حسابی افسرده شدم . اگه وقت دیگه ای میشنیدم میمردم از خوشحالی.
بله شما راست می گید من تو مجردی دختر شاد و شیطونی بودم دوستای زیادی داشتم. ولی الان باهاشون ارتباط ندارم هیچ کار خاصی نمی کنم خیلی هم به شوهرم وابسته ام ولی الان تغییر این شرایط با وجود یه بچه کوچیک محال شده کسی نیست درکم کنه و کمکم کنه و بگه یه ساعت بچه رئ بذار و با شوهرت یا تنها برو حال کنو اینم خیلی خیلی اثر داره تو روحیم.زایمان و بچه داری و انزوا.
RE: مشکلات حاد درباره بدبینی به شوهرم
پس ممکنه تو دچار افسردگی بعد زایمان شده باشی.یه تیکه از مقاله ای رو می ذارم ببین در مورد تو صدق می کنه . به هر حال باید به مشاوره بری.شاید بدون دارو حل بشه
می توان علائم را در چند گروه تعریف و دسته بندی کرد:
احساسات یا عواطف :
حس غمگینی، اضطراب، نومیدیبیش از حد گریه کردن و یا ناتوان از اینکه گریه کنید
احساس بی ارزش بودن
وضعیت روحی کاملا متغییر است
حس گناه
حس بی علاقگی
حس تشویش یا دستپاچگی و دلواپسی
حس رنجیدگی و خشم
از آن حسی که مایلید نسبت به نوزادتان داشته باشید برخوردار نیستید
علایم فیزیکی یا جسمی:
حس بی حالی و فرسودگی
دشواری در خوابیدن
حس رخوت کردن، یا
تشجیع، آشفتگی و ناتوان از استراحت کردن
بی علاقگی به داشتن رابطه جنسی
تغییر اشتها – یا بیش از حد خوردن و یا به اندازه کافی نخوردن
افکار–وقتی افراد افسرده می شوند “متخصص” این می شوند که به نحو بسیار منفی و غم انگیزی فکر کنند.
از خود انتقاد کردن – “من مادر بدرد نخوری هستم”، “من وضعم بهم ریخته است”، “من این جزوه را نمی فهم پس باید خرفت باشم!”
دلواپس بودن – “نوزاد به اندازه کافی شیر نمی خورد”
بسرعت نتیجه گیری کردن – “اشتباه من است”
منتظر بدترین چیز بودن – “همه چیز دارد بد پیش می رود – کارها هیچ وقت درست نمی شوند”
افکار نا امید کننده – “همه چیز نا امید کننده است. بعضی وقتها فکر می کنم همه بدون من وضعشان بهتر خواهد بود”
افکار درباره دیگران – “هر کس دیگری دارد کارش را می کند. کسی به فکر من نیست”
و درباره دنیا – “عجب جای هولناکی برای بزرگ کردن یک کودک است ….”
فکر کردن – این نیز در اثر افسردگی به اشکال دیگری متاثر می شود.
پائین آمدن قدرت تمرکز
ناتوانی در تصمیم گیری
افکار مغشوش و به هم ریخته
رفتار :
از دیگران اجتناب کردن و عدم تمایل به بیرون رفتن
اجتناب از انجام کارهایی که از آنها لذت می بریدتکالیف روزانه را انجام ندادن یا بر عکس تلاش در انجام کارهای بیش از حد
به تعوبق انداختن تصمیمات
جر و بحث بیشتر و دادن زدن بدون کنترل
اگر تشخیص می دهید که تعداد هر چه بیشتری از آنچه در بالا آمده در باره وضعیت و رفتار دو هفته گذشته یا برای مدت طولانی تر از آن در موردتان صادق است، در آنصورت احتمال دارد که از نوعی افسردگی رنج می برید. اگر این چیزها طی چند هفته یا ماه پس از تولد نوزادتان رخ داده، در آنصورت احتمال زیاد دارد که شما از افسردگی پس از وضع حمل رنج می برید.
تا اونجائی که فهمیدم از خصوصیات بالا اونائی که قرمز هستند شاملت می شن.حالا بقیشو خودت می دونی.امیدوارم با این کا ر بهت استرس نداده باشم فقط خواستم دست رو دست نذاری و بری پی درمان