RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
بهار جون تو که میگی این آدم خیلی مادیه پس چرا نتونستی موافقتش رو کسب کنی؟ آدمهای مادی رو خیلی راحت میشه خرید. آیا تو کاری کردی ؟ مثل کادو و یا چیزهای دیگه؟ البته من نمیدانم این کار واقعا درسته یا نه ولی به هر حال یکی از راههای رسیدن به هدفه.
اما اگر این خانم به هیچ صراطی مستقیم نیست صبر کردنت بیفایده است علاوه بر اینکه با این کار خیال نامزدت هم راحت میشه که خوب تو که شوهر نمیکنی پس نیازی هم نیست که در جهت رضایت مادرش تلاشی بکنه.
ببین مادر شوهر من هم راضی به ازدواج مانبود و شوهرم گفته بود اگه مادرم راضی نباشه ما ازدواج نمیکنیم. من گفتم با توجه به اینکه من از همه نظر خوبم اگه مادرت بگه نه فقط از روی حسادت گفته و تحمل اینکه تو کس دیگری را دوست داشته باشی نداره. بنابراین اصلا بهش مهلت ندادم. گفتم اگه منو دوست داری مادرت رو راضی می کنی وگرنه من اصلا به خاطر تو صبر نمیکنم. تو هم باید می گفتی که عمر دست خداست و مامانت هم با ازدواج ما سکته نمیکنه. بنابراین به نظر من باید این آقا بفهمه که تو بیش از این براش صبر نمیکنی. محکم باش و خودت رو باور داشته باش. شاید فرد بهتری در جای دیگری انتظار تو را می کشد.
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
:72: دعا مي كنم عزيزم و اميدوارم خودت و مخاطبتون بهترين راه رو انتخاب كنين.تو هم لطفا از خداوند اينو بخواه:
خدايا كمكم كن آنچه را كه مي توانم تغيير دهم و اگر نبايد تغيير دهم بپذيرم و اگر زمان آن تغيير فرانرسيده مرا ياري كن تا زمانش صبوري كنم به بهترين شكل..:72:
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
صبوری تنها کاریه که میشه کرد..این چند ماه رو خیلی خوب صبوری کردم اما نمیدونم چرا 2 روزه
دلم نا آرومه ملاحت عزیز...بدجوری دلم گرفته و شور میزنه...نمیدونم چرا اینجوری شدم...امروز
لای کتابام دست خطی پیدا کردم که مال اونه و نامه ای یه خطاب به من که بهم نداده بود....
تا میام آروم شم 1 اتفاق منو میبره سمتش...من همین دعا رو کردم و ازش همینو خواستم...
اما میدونم صبر کلید گشایش تمام سختی هاست...اگه این یه آزمونه آزمون خیلی سختیه...
خیلی خیلی سخت...اما صبر می کنم...ممنون که دعام می کنید
موفق باشید:72:
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
بهار عزيزم من ديشب و امروز اذان صبح برات دعا كردم. دعا كردم خداوند راه درست رو بهت نشون بده. راهي كه بهت نشون بده چه بايد بكني. اميدوارم اولين نشانه بزودي برسه عزيزم.:72:
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
ملاحت عزیز سلام
بسیار ممنون و سپاسگزارم دوست گرانقدر و بزرگوارم :72: ... اولین نشونه هاش در کمال ناباوریم
هویدا شد...آره دیروز گفتم که حال عجیبی دارم .... گفتم خدا اگه قراره به این پسر کمک کنم یه
نشونه بهم بده و اونقدر مقاومم کن که چیزی رو که می خوای تغییر بدم وگرنه مهرش رو از دلم
بیرون کن ... باورت میشه بعد از چندین ماه 2 ساعت بعد این دعای من بهم پیامک داد و حالم رو
پرسید؟ آخه من و اون دیگه با هم کاری نداشتیم ماه ها بود...باور کن داشتم شاخ در می آوردم
اما خویشتن داری کردم و سکوت...فقط خیلی معمولی جواب احوالپرسیش رو دادم...و صبح با خدا
عهد کردم که خدایا اگه قراره من بهش کمک کنم و تغییر بدم چیزی رو بهم شهامتش رو بده و
کمکم که بتونم کمکش کنم... چون همیشه تو تردید بود و می گفت یعنی میشه خدا منو به
یقین و باور برسونه؟ ... ملاحت عزیز کارم سخت تر شد ... دعامون کن که سرافراز از این آزمون
سخت بیرون بیایم و رفوزه نشیم
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
من پيش خدا بنده هاي خوب خدا خيلي كمم عزيزم.. اما باز هم از خدا ميخوام كه بهت كمك كنه.نميدونم چرا نوشتي كارت سخت تر شد. اول اين كه بخودت مسلط باش. مبادا بهم بريزي يا صرفا احساسي برخورد كني خانمم.نميدونم باهم در چه زمينه اي صحبت كرديد يا در چه حدي.اگر خبر گرفتنها و احوالپرسي هاي ايشون ايشالله در مدت كوتاه تجديد شد فرصتي خواهد بود كه ببيني ايشون الان در چه مرحله اي هستند. آيا تنها ميخوان احساسات مجروح خودشونو التيام بدن و زمان بگذرونن يا در كنار احساسات دارن تلاش ميكنن كه از راه هاي عقلاني به نتيجه برسن و سعي در بهبود اوضاع كنن.آيا تسليم اوضاع اند يا تلاش ميكنند براي ترميم پل هاي شكسته.اگر از طريق آشنايان دور و نزديك بي كه افراد زيادي مطلع بشن ( مثلا يك دوست يا خويشاوند قابل اعتماد و به قول ما دهان قرص) بدونيد دارن چه ميكنند بد نيست. اما نه جوري كه اين خبر گرفتن عزت نفس شما رو زير سوال ببره و كس ديگري هم با خبر بشه. و نه جوري كه روند عادي زندگيتو مختل كنه و مدام در جستجوي اين باشي كه ايشون در چه حال اند. بهتره هر تلاشي اول از سوي ايشون باشه.توكلت همچنان بخداوند باشه و اولين تكيه گاهت اون.يه توصيه اي رو هميشه به دوستان در حال انتظار ميكنم به شما هم..سعي كن انتظارت انتظاري باشه كه تو رو دانا تر تواناتر محكمتر و قويتر كنه.. درش چيزي بياموزي نه اين كه هرز بري.تصور من با تجارب اندكم اينه كه زياد طول نميكشه كه برتو آشكار ميشه بايد صبر كني يا..به هر حال من باز هم برات دعا ميكنم عزيزم :72:
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
ملاحت عزیز
من رو احساساتم الان 80% کنترل دارم و در خصوص این قضیه احساس کردم با 1 برخورد منطقی
و به جا هم بهتره جواب احساسم رو بدم هم تحت کنترل منطقم باشه و خلاصه باب ارتباط رو بطور
کامل نبندم...از این رو در جواب پیامکش فقط 1 پیامک دادم و تو همون پیامک جواب احوالپرسیشو
دادم و گفتم "سلام. ممنونم." ... دیگه ادامه ندادم...خواستم فقط ببینه که باهاش قهر نیستم
اما دوست داشتم پیامکم بهش نشون بده که ناراحتم از دستش...همین!
ملاحت جان این انتظار اوایلش واسم غم فراق بود و 2 ماه اول کامل فلجم کرد ولی از ماه سوم
معنی انتظار واسم گرفت و الان منو بزرگتر ، آرومتر و به خداوند نزدیکتر کرده...دیگه نه چیزی خیلی
شادم میکنه نه واقعه ای خیلی غمگین...چون میدونم هر 2تاش ناپایداره چه خوشیای دنیا چه
غم هاش...گفتم کارم سخت تر شد چون اگه اون بتونه واسه ازدواج مادرش رو راضی کنه
که اینجوری به نظر میرسه که داره تلاش می کنه ، من واسه ازدواج شرط دارم . اونم اینه که
بره پیش یک مشاور و سعی کنه خودش رو درمان کنه و این ضعف شخصیتش رو از بین ببره
و من اون موقع باید خیلی بهش کمک کنم تا بتونه به خودش کمک کنه...از این رو میگم کارم
سخت تر میشه...منم تو این مدت میخوام ببینم چقدر تلاش می کنه و پل میزنه واسه یک
شروع خوب یا فقط غلیان احساساتش بده که باعث شده اینکار رو بکنه؟...اون موقع میشه
تصمیمی درست گرفت. توکلم هنوز به خداوند مهربانه و دوست ندارم هیچی ازش جدام کنه
و تو این مدت هم به زندگیم و هم به بقیه کارهام میرسم...
این اتفاق من رو خیلی بزرگتر کرد و یه جورایی واسم سازنده بود.
یک دوست مشترک هم هست که اگه خبر تازه ای بشه اون دوست مشترک خودش میاد
میگه بدون اینکه من ازش بپرسم.
باز هم التماس دعا
:72:
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
ممنونم كه خاطر منو بابت خودت آرام كردي عزيزم. چون به زعم من كاري كه تا اينجا كردي درسته( درست كه يعني اگه خودم هم جاي تو بودم همين كارو ميكردم.)پيامك هم به زعم من كافي و كامل بود. در مجموع رفتار شما رو تو اين شرايط معقول ميدونم تا جايي كه به روحت آسيب نرسه. فقط اميدوار م اونچه بايد در زمان خودش و البته زودتر كه چه بهتر اتفاق بيفته كه دل شما و دل ماهم شساد بشه عزيزم.بازم برات دعا ميكنم:72:
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
ملاحت عزیزم
دیروز با گوشی همون دوست مشترک تماس گرفت تا باهام حرف بزنه...گویا دلتنگی امانش رو
بریده بود...من هم خیلی معمولی و طبیعی سلام و احوالپرسی کردم و فقط راجع به کار شرکت
صحبت کردم و اوضاع درسش و کارش...هی می گفت دیگه چه خبر؟.... منم می گفتم سلامتی.
گفت حالش دیگه خوب نیست ولی من نمیخواستم که بهش ابراز احساسات کنم جون حس
می کردم کار درستی نیست الان...از لحن صداش پیدا بود که نتونسته من رو فراموش کنه و
شدیدا دلتنگه...زنگ زده بود به اون بنده خدا چون میخواسته حتما جوابشو بدم...
10 دقیقه از اوضاع و احوالش گفت و از اوضاع شرکت پرسید و منم با همه احساس فوق العاده ای
که داشتم خودم رو کنترل کردم تا ببینم باز چه می کنه؟
چون به نوعی همکارمه و هنوز اسمش جزو سهامداران شرکت آیا درسته که گاهی ایمیل
بزنم بهش راجع به یک سری اطلاعات مهم کاری که تو کارش بتونه پیشرفت کنه یا فعلا هیچ
کاری نکنم؟
باز راهنماییم میکنی دوست خوب و عزیزم؟
واقعا دوستون دارم و بسیار واسم قابل احترامین
RE: چجوری طاقت بیارم فقدان همچنین عزیزی رو؟
عزيز دلم.( هر روزي كه به تالار ميام پيگير مشكلت هم هستم!)
در مورد مسائل كاري يه امر تخصصي يه و خودتون بهتر ميدونين كه چطور ميتونيد و به چه كساني ميتونيد كمك برسونيد . البته يه نكته رو مايلم بگم و اون اينه كه اجازه نديد كسي كه قبلاًارتباط عاطفي نيرومندي در اين راستا(جهت ازدواج) داشته الان به اين امر بسنده كنه كه فقط همكار شما باشه.و از اين راه بخواد به شكلي زخمي رو التيام بده كه درون خودش هست. بي اين كه فكر كنه كه ممكنه احساسات مخاطب هنوز مجروح باشه و.. و.
اجازه بدين خودش بيشتر جويا و سوال كننده و پيگير باشه." ديگه چه خبر " سوال خوبيه . پاسخ شما هم مناسب بود . اما من خوشحال تر ميشم اگر ايشون در ارتباط بعد بيشتر جويا بشه و شما سعي كنيد با حفظ فاصله ايشون رو به اين بخش هدايت كنيد كه براي بدست آوردن اون ارتباط منجر به ازدواج پيشين و ترميم كردن احساسات شما و بهبود شرايط قدم برداره.در ضمن ايشون ديگه اونطور كه شما گفتي سي سالشه و بايد بيشتر تلاش كنه تا انسان خوبي مثل شما رو به عنوان شريك زندگي و رفيق همكار هردو باهم براي خودش حفظ كنه.در مورد اطلاعات كاري بهتره دوست مشتركتون به شكلي مناسب بهشون اطلاع بده كه بعضي از اطلاعات كاري كه شما بهشون احاطه داري براي پيشرفتشون مناسبه و در ايشون اين فكر رو بوجود بياره كه خودش از شما در خواست اطلاع و راهنمايي كنه. كه در اين صورت شما ميتونيد اطلاعات لازمه رو بدين.
شايد اين كه خودت در كمك كردن پيش قدم باشي با قلب مهربوني كه داري سازگار تر باشه. اما زندگي بهم ياد داده پيشقدم شدن در محبت دوستي و كمك گاهي نه هميشه گاهي( كه ميشه 80 درصد موارد) باعث ميشه مخاطب فكر كنه وظيفه آدمه. گاهي بد نيست كه مخاطب تو بدونه محبت و زلالي توست كه كمكش ميكنه نه وظيفه ات!بخصوص با رنجشي كه ايشون در قبال تو ايجاد كرده!
دلتنگي ايشون رو مفيد و مثبت ميبينم. اما خوشوقت تر ميشم ببينم اين دلتنگي براي ازبين بردنش از راه كمك به برگردان و همراه كردن هميشگي تو به صاحبش يعني اون آقا كمك كنه!
اين قدم رو از جانب اون آقا در مجموع مثبت ميبينم وبازم براي تو عزيزم از خدا خير ميخوام(امروز نماز صبح هم خواستم!)اجازه بده ببينيم قدمهاي ديگه اي هم برميداره؟چطور و در چه راستايي...ايشالله كه خيره عزيزكم!:72: