RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
عزیزم همه ما در اطرافمون مردها و زنهایی وجود دارند که ممکنه از همسرمون خیلی بیشتر متناسبمون باشند یا شرایط زندگی رو برامون راحتتر و بهتر کنند اما این نمی تونه دلیل خوبی باشه تا ما کسی که به ما تعلق نداره رو بخواهیم داشته باشیم.
همسر من هم غیرتی نیست و من هم در زندگیم مشکلات زیادی داشتم. اما از وقتی یک اقایی شروع به ورود به حریم زندگیم کرد من به خودم یک سال وقت دادم تا سهم خودم رو در پوشوندن روزنه های زندگیم ادا کنم و اگر تلاشم بی نتیجه موند بعد در باره زندگیم تصمیم بگیرم. به امید خدا خیلی موفق بودم. این چیزهایی که می نویسم چون درکت می کنم و همدردت بودم.
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
سلام ذوراهی عزیز
مطمئنم اگر گذرت به اینجا افتاده واسه این بودکه خدا دوست داره و می خواد کمکت کنه
نابرده رنج گنج میسر نمی شود ، گنج شما مهمتر از هر چیز(حتی آینده فرزندتون) وجدان آرام خودتون هست
وجدان آرام هم به راحتی بدست نمیاد ، صبر می خواد و استقامت
می دونم خیلی سخته که همسر آدم نیاز های عاطفیش رو برآورده نکنه ، ولی هر چیزی یه راهی داره ، مطمئنا اگر بخوایم بین بد و بدتر انتخابی داشته باشیم مطمئنا بد رو انتخاب خواهیم کرد ، در بدتربن حالت فرزند طلاق داشتن بهتر از ویران شدن دوتا زندگی و حس عذاب وجدان هست.
اینو خودتون بهتر می دونین که راه صحیح حل این مساله اینه که اول سنگاتونو با همسرتون وا بکنین ، و با همسرتون صادق باشید و نهایت تلاشتون رو برای نجات زندگیتون بکنید و اگر نتیجه نداد ، بعد طلاق و بعد زندگی جدید
این روشی که در پیش گرفته اید آسانترین و خطرناکترین راه هست
--------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی: تمام صحبتهای بنده نظر شخصی هست و به هیچ وجه نظر کارشناسی نیست ، امیدوارم به ویرایش نشود ، زیرا اینو به منزله خیانت در امانت می دونم
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
از همدردی شما واقعا ممنونم .سعی میکنم از راهمناییهای شما حتما استفاده کنم .اومدن اینجا واقعا بهم آرامش خاصی داده و حس میکنم که دیگه با بودن شما همراههای خوب دیگه تنها نیستم .ازتون میخوام کهبرام دعا کنید از خدا بخواهید کمکم کنه تا بتونم این راهی که به اشتباه قدم گذاشتم برگردم .
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
اینم لینک یکی از مشکلات من
http://www.hamdardi.net/thread-16540.html
شاید به دردت بخوره.
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
ممنونم دلجوی دلتنگ واقعا خیلی جالبه برم .خیلی جالبه چرا بعضی از مردا انقدر بی تعصب هستن .
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دوراهی
ممنونم دلجوی دلتنگ واقعا خیلی جالبه برم .خیلی جالبه چرا بعضی از مردا انقدر بی تعصب هستن .
دوراهي عزيز..چرا فكر مي كني كه تعصب و غيرت يكي از نشانه هاي عشق و علاقه است؟ ببخشيد كه اينو مي گم ولي اينجور طرز فكرها از طرف ما زنا باعث به وجود آوردن مردهاي سركوبگر و خودخواه ميشه. چرا از يه طرف ديگه به قضيه نگاه نمي كني؟ شوهر شما به شما انقدر اعتماد داره كه قبول مي كنه شما ماموريت بريد يا هر چيز ديگه ايي. البته اينم بگم كه اين حق يك زن هست براي كار كردن. مثلا اگه ميومد با شما دعوا مي كرد مانع كار شما و ماموريت رفتن شما مي شد رگ گردنش رو براي شما متورم مي كرد ميشد مرد مورد علاقه شما؟
دوست من شما دلت با همسرت صاف و يكرنگ نيست. شايد يه جورايي به اين علت كه به اجبار ازدواج كرديد داريد به صورت ناخودآگاه از همه كس انتقام مي گيريد. اگه كسي مياد به شما مي گه يا مال من بايد باشي يا مال خاك سرد...اين عشق نيست ...يا اگه بدون من جايي بري مي كشمت يا فلان كار رو بايد بكني چون مال من هستي دقت كن هيچ كدوم از اينا نشانه هاي عشق نيست. فقط خودخواهي ايه ..و من نمي دونم چرا دنبال همچين چيزي مي گردي... به اين نگاه كن بگو شوهرم منو چه قدر دوست داره و به من چه قدر اعتماد داره كه منو آزاد گذاشته.
يه جايي خوندم گفتي كه 1.5 ماهه كه گويا در اون شركت استخدام شدي و بالطبع 1.5 ماهه كه عشقت رو مي شناسي... ببين من خيلي نگران تو هستم. اين مدت دوستم خيلي براي عاشق شدن و اين حرفا كوتاهه.. من خودم جزو كسايي هستم كه مثلا پيشنهادات دوستان رو در تاپيك هاي مختلف در رابطه با شوهرداري مي خونم ممكنه موافق نباشم. مثلا تو دلم گفتم اخه يك زن چه قدر بايد كوتاه بياد و سرويس بده...ولي اين راهي ام كه تو داري ميري اشتباهه. مطمئن باش اگه قبل از اين آقا شما شانسي داشتيد كه با شوهرتون خوب بشيد با وجود اين آقا اين شانس صفر درصده. چون شما تمام مدت در حال مقايسه هستيد.
به حرفاي مدير همدردي خيلي دقت كن. خيلي خوب بيان كرده. درسته زندگي بدون عشق ممكن نيست. من اينو واقعا با تمام وجودم درك مي كنم ولي اين كاري كه تو مي كني هم انتهاش عشقي نيست..
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
ممنونم المیرای عزیز .من نمیگم که کارم درسته و خطا نیست خودم میدونم که راهی که انتخاب کردم کاملا نادرسته .من بارها گفتم که مشکل من با دل خودمه .خیلی سعی میکنم که از عشقم دوری کنم و بیشتر برای همسرم و زندگیم بشم ولی درست وسط راه شوهرم کاری میکنه و یا عکس العملی انجام میده که بازم برمیگردم .نمیدونی سر خوردگی چقدر سخته .من سنی ندارم المیرا جان .برام مهمه که شوهرم بهم اهمیت بده .نه تنها من هر کسی دیگه اگه محبتی که میخواد از بیرون بهش برسه میره سمت اون .مگه اینکه اراده ی قوی و ایمان راسخ داشته باشی و که متاسفانه من هیچکدوم رو ندارم .چون اگه داشتم اصلا پا تو این راه نمیذاشتم .من نمیگم که شوهرم چماق بالا سرم باشه ولی یه مرد باید حواسش به زندگیش باشه .شاید این رفتار اون از سر اعتمادش به من باشه ولی از طرفی با رفتارهای سردش داره منو به نابودی میکشونه .امروز خیلی سعی کردم که به عشقم بگم میخوام همه چی رو تمومکنم ولی دلم بازم راضی نشد .نمیتونم ازش جدا بشم دست خودم نیست .من بدون اون واقعا روحیه ی خودم رو میبازم .ارتباط ما اونقدر که فکر میکنید عمیق نیست یعنی من کارم توی خونه است و شاید دو هفته یه بار برم شرکت و اون رو ملاقات کنم که اونم فقط حرفامون در رابطه با کار این حرفاست و شاید مابین فقط یه کلمه اینکه دلم برات تنگ شده بود رد و بدل بشه .بودن اون هر چند که خیلی از هم دور هستیم ولی بهم آرامش میده .من و اون بودن همدیگه برامون مهمه نه چیزی دیگه .مناگه پا تو این راه گذاشتم باعثش اول همسرم که بهم بی توجهی میکنه و دوم اراده و ایمان ضعیف خودمه .و حالا اینکه چطور میخوام از این رابطه جدا بشم برام شده یه معظل .نه اراده اشو دارم و نه میتونم تو روابط عاطفی به شوهرم تکیه کنم .خودمم میدونم که کدوم راه درسته ولی اراده انجامش رو ندارم .تو این شبا برام دعا کن
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
خواهر عزیزم
همه حرفای شما رو قبول دارم/ شما محبت و گرما و عشق لازم رو تو خونه نگرفتید/ یک رابطه با مرد دیگری به واسطه عشق و محبت بر قرار کردید/ و حالا این رابطه رو باید تکلیفش رو روشن کنید... این واقعیته! یعنی در مجموع باید یک زندگی رو بسازید... و چون داشتن دو زندگی با دو مرد برای یک زن جمع اضداد است و شدنی نیست باید یکی از این دو رو خاتمه بدید... هر چه زودتر بهتر!
من به چند دلیل می گم رابطه جدید رو ادامه ندید و زندگی قبلی رو حفظ کنید، شما هم خوب به حرفام فکر کنید
۱. ساختن یه زندگی جدید ساده تر از زندگی قبلی نیست. یعنی اگر انرژی داشته باشی که زندگی جدیدی رو شروع کنی یک هزارمش رو بذاری زندگی قبلیت بهشت می شه
۲. با توجه به اینکه مدتهاست زندگی کردی سایه زندگی قبلی به سادگی نخواهد گذاشت زندگی جدید رو با سعادت همراه کنی
۳. ریسک به دست اوردن یک مرد اونهم با وضعیتی که ترسیم کردی خیلی بالاست...
۴. استرس ناشی از مرگ عزیزی رو اگر ۱۰۰ در نظر بگیریم استرس طلاق حدود ۹۰ است و دوره سوگ طولانی و افسردگی شدید
۵. موردی که در ایتم چهار گفتم نخواهد گذاشت شما به سادگی از این زندگی خارج و به زندگی جدید وارد بشی
۶. بسیاری از دلائل شما برای جذابیت اون عشقتون، عدم محبت شوهرتون و نداشته های شماست.. خب اگر این وسط شوهرتون حذف بشه، بعید می دونم اون مرد انتخاب مناسبی برای شما باشه
۷. تو خطاهای شناختی بسیاری داری، ائین زندگی رو یاد نگرفتی و مهارتهای لازم رو بلد نیستی... این موجب می شه زندگی بعدی تو هم بهتر از این نباشه
۸. متاسفانه واقعیت اینه که نمی تونی هر دو زندگی رو با هم داشته باشی... پس باید خوب فکر کنی و تصمیم جدی بگیری
در مجموع توصیه من به شما اینه که برای بازسازی زندگی فعلی تلاش کنید ، هر چند اعتقادی به این ندارم که چون بچه داری بسوز و بساز و همیشه می تونی این زندگی رو تموم کنی که این حق همواره برای تو هست...اما زمانی که واقعا ارزشش رو داشته باشه
سوالی بود بپرس
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
باز هم ممنونم از همدردی شما .من بارها گفتم که اصلا به طلاق فکر نمیکنم یعنی سعی میکنم که کمتر بهش فکر کنم .ولی باور کنید من خیلی تلاش کردم که بخوام چیزی رو که میخوام و از شوهرم انتظار دارم رو تو خونه خودم پیدا کنم نه در بیرون از خونه نه در کنار مردی که خودش زندگی مستقلی داره .من همه ی حرفای شما رو قبول دارم ولی این خلی که که توی دلم هست رو چطور میتونم پر کنم .من خیلی با همسرم صحبت میکنم و در مورد خواسته های دلم بهش میگم ولی وقتی خودش نخواد من که نمیتونم زورش کنم و اون اینطوری راحته و منم فکر میکنم که این طرز فکر اون داره منو از بین میبره .نمیدونم که چطور باید براتون توضیح بدم که درکم کنید .من نمیخوام که شما به من حق بدید که محبت رو در کنار کسی دیگه پیدا کنم و خودمم میدونم که در بدترین شرایط حق همچین کاری ام ندارم ولی نمیتونم با دلم کنار بیام و اگه اونم نداشته باشم افسردگی میگیرم و نمیتونم تحمل کنم .بودن درکنار اون بهم هم آرامش میده و هم اینکه منو از این حالت مردگی دور میکنه . من گفتم که رابطه ی ما به شکل عمیق نیست و زیاد نمیبینمش و تنها چیزی که ما باهاش در ارتباطیم پیام و تلفن که بیشتر در زمینه کاریه .فقط حس بودن اونه که بهم آرامش میده .من نمیخوام کهدو تا زندگی رو بخوام اداره کنم و اصلا به فکر زندگی کردن با اونم ندارم .فقط میخوام کسی باشه که بتونم تو رویای خودم با فکر کردن بهش آروم بشم .همین برام کافیه .اینکه باید تمومش کنم رو خودم قبول دارم ولی نمیتونم با دلم کنار بیام .اونم متوجه این شده که من در این مورد دچار درگیری روحی شدم و ازم خواست همه چی رو تموم شده بدونم ولی باید در کنارش به کارم ادامه بدم .یعنی جدایی مطلق ر قبول نکرد و بهم گفت فقط حس بودنت برام کافیه همین که بدونم در کنارم هستی برام مهمه و اگه تو نخواهی کاری نمیکنم که فکر کنی من چقدر میخوامت و رابطه امون رو در حد کارفرما و کارمند نگه میدارم .ولی میدونم که باز نمیشه .نمیشه که به خودمون دروغ بگیم .اون راضی به جدایی مطلق نمیشه و منم میدونم که وقتی این رابطه به طور کامل تموم نشه باز هم ادامه خواهد داشت .فقط مشکلم اینکه [size=x-large][color=#FF0000]نمیتونم با دلم کنار بیام و ازش جدا بشم :316:
RE: متاهل، ولی عاشق دیگری
خب شما كه اينجوري به قضيه نگاه مي كني چرا ديگه مطرحش كردي؟ چيه كه اين وسط آزارت مي ده؟... لابد فكر مي كني كارت درست نيست آره؟ دلت مي خواد چي بشنوي؟