نمایش نسخه قابل چاپ
سارا جون سلام
من كه الان سر زندگيم نيستم ما جدا از هم زندگي مي كنيم.
راستي قراره همسرم بره شهرستانشون براي تعطيلات تابستون.
مادر همسرم خيلي اصرار داره منم برم ولي خوب من به خاطر بي ميلي همسرم خيلي راغب نيستم.
البته خيلي دوست دارم برم ولي چون شوهرم مدام نگرانه كه نتونه ارتباط جنسي داشته باشه خيلي دچار استرسه (اينها رو قبلا گفته بود) دوست ندارم تحميل بشم بهش.و ناراحتيشو بابت بودنم ببينم.
به نظر من سعی کن باهاش بری.نذار به زندگی بدون تو عادت کنه جوری که دیگه نخواد باهم باشید.
سخته عزیزم ....می دونم....... ولی تنها راهش هست....محبت کن محبت کن محبت کن
نه مثل یه مادر مثل یه همسر که انگار اون بهترین مرد دنیاست تحسینش کن و بهش بگو بهش نیاز داری و بهش افتخار می کنی ......
موفق باشی :72:
جناب آقاي sci ضمن تشكر لازمه عرض كنم:
اينكه ميفرماييد روابطتون رو زير نظر مشاور ترميم و بازسازي كنيد
همونطور كه گفتم من ابتدا با پيشنهاد ازدواج همسرم به شدت مخالف بودم .و ايشون عاشق و مصر... بعد از كلي صحبت با ايشون و خانواده باز هم مردد بودم كه گفتم: با مراجعه به مشاور تصميم نهايي رو مي گيرم.
حالا همسرم به من ميگه تو خودت از خودت اراده اي نداشتي مشاور شده بود خدات تو كه منو انتخاب نكردي مشاور انتخاب كرد. اگه اون مي گفت نه پس تو هم منو قبول نمي كردي. [color=#FFD700] به خاطر همين نسبت به مشاور اصلا ذهنيت خوبي نداره.
[[color=#000000]color=#000000]از طرفي بعداز بروز مشكلات يكي از مشاوره هايي كه مراجعه كرديم همون آقاي دكتري بود كه ازدواجمون رو تاييد كرد ولي در كمال ناباوري به ما گفت من كه از اول موافق ازدواج شما نبودم .از تعجب دهانمان باز مانده بود........
به خاطر همين اسم مشاور رو هم نمي تونم بيارم مي گه اصلا اونها رو قبول ندارم. ميگه از اولم قبول نداشتم تو منو مجبور كردي.
منظورم از مشاوره، همين مطالعات شما و گفت و شنود هاي سايت همدردي مي باشدنقل قول:
نوشته اصلی توسط asemaneaby59
اگر چنين نظري داره لازم نيست مطرح كنيد...
بقيه موارد رو طرح كنيد
در هر حال تصميم شما به ادامه زندگي با هم، اهميت زيادي داره
ما كنار هم نيستيم كه بخواييم روابطمون رو بازسازي كنيم
بعد از يه باري كه پيشنهاد داد بريم امتحاني زندگي كنيم ديگه كوچكترين اشاره اي نكرده به با هم بودن.
در ضمن يه روزي من به اتفاق همسرم رفتم خونمون كه لباس بيارم حدوداً 20 ديقه كه با هم بوديم اصلا دست هم بهم نزد . حتي چاي كه برام اورد يه جوري داد دستم كه دستش به دستم نخوره.
بعدا كه بهش گفتم گفت حق با توئه مي تونستم حداقل ببوسمت ولي هر كاري كردم نتونستم هيچ كاري كنم به خاطر همين ميگم خيلي سرده . و فكر كنم از شرايطش رضايت داره كه هيچ كاري نميكنه و منتظر جداييه.
نه خواهرم...
فيلتر نكنيد!
من متوجه هستم كه با هم زندگي نمي كنيد...
براي همين مي گم زماني مي شه به شما و همسرتون توصيه اي كرد كه با هم زندگي كنيد! شما در حال حاضر صورت مسئله رو پاك كرديد... چي رو حل كنيم!؟
پس مطابق عرض قبلي:
يه قرار بگذاريد... در منزل خودتون دوتا!
بشينيد و با هم صحبت كنيد مطابق مواردي كه گفتم.
اگر قرار گذاشتيد.. قبلش با هم صحبت كنيم! مواردي هست كه بايد بدونيد..
جناب sci
من دوست دارم زندگيمو ادامه بدم البته نه با كيفيت قبلي . ولي به ساخته شدنش اميدوارم. مسئله بي ميلي همسرمه.
به نظر من مسافرت مي تونه نقطه عطف باشه در روابط ما . خودمون دو نفر مي تونيم خيلي جاها با هم باشيم .
خونمون كه فقط كانون تنش و تشنج بوده .شايد اگه بدونم چه جوري اين آغازو تو هتل هم بتونيم داشته باشيم
در ضمن نگرانم .چون همسرم دائم تكرار مي كنه من سردم من سردم مي ترسم با تو باشم دوباره همون مشكلات پيش بياد. احساس مي كنم يه جورايي داره به من مي گه برم دنبال زندگيم........... اين فكرا پژمردم ميكنه. عصبانيم مي كنه.
تازه وقتي تو مكالمات تلفني هم بهش ميگم عزيزم و ... ناراحت و عصباني ميشه
ميگه اين حرفهارو مي زني ناراحتم مي كني.
ماكه قرار نيست با هم باشيم
پس از اين حرفها نزن!!!!!!!!!!
راستي جناب sci "ديميتر تايپ "يعني چي؟
ببخشيد من بايد برم علي رغم ميل باطنيم.
ايشالا فردا ميام جواب سوالاتتونو ميدم.
فعلاً خداحافظ همه شما با تقديم احترام :72::72::72::72::72::72:
سلام آسمان... یه سوال واقعا جوابش رو نمی دونم... آقایون هم ایروبیک می رن؟:163:نقل قول:
نوشته اصلی توسط asemaneaby59
من که آقا نیستم... خیلی خندم گرفت گفتی آقا... من همون TELL ME هستم که شاید شما نشناسی... اما خانم هستم:311::46::43::72:
قصدم از تغییر نام کاربری م تعیین جنسیتم بود که کج رفت!!!:311:
عزیزم منظورم از مهربونی اینه که به هر آدمی اگه زیادی مهربونی کنی و دور و اطرافش بچرخی بعد مدتی عادت می کنه و می گه خب وظیفه شه... با خودش البته... بعد هم بصورت ناخودآگاه ازت زده می شه, این از عیب طرف نیست این تو وجود همه ی آدمهاست پس سعی کن زیادی به کسی محبت نکنی و البته از اون ور بوم هم نیفتی.:72:
چرا که نه... حتما با همسرت برو سفر... بهش بگو مگه قراره حتما با هم رابطه داشته باشیم که اینقدر نگرانی... تو سفر هم باهاش صحبت کن... اتفاقا موقعیت خیلی خوبیه و می تونید با هم اختلاط کنید... بگو فکرکردی و باهاش در میون بذار... از برنامه هات بگو براش و اینکه داری به کمک دکتر تغذیه لاغر می کنی و اینکه بگو بی میلس جنسی قابل درمانه و چیز حادی نیست.:72:
با هم از آینده صحبت کنید و برنامه ریزی کنید.:72:
این موقعیت روبخاطر غرورت یا حتی عشقت از دست نده... تا ابد که نمی تونی بگی چون همسرم ناراحت می شه نمی تونم باهاش صحبت کنم.
برای زندگیت قدم بردار... یه قدم مثبت... شرایط شما اونقدر حاد نیست که بخواید به طلاق فکر کنید...:72:
مگه هر کی سرما خورد باید بستری شه؟ گاهی خیلی از مسائل با یه درمون کوچیک درست می شن... مسئله ی شماهم حاد نیست و فقط نباید بذارید پیش بره چون اگه همینطور ادامه پیدا کنه حاد می شه.
خواهر عزيزم،
احساست رو درك مي كنم... واقعا حس بدي هست وقتي ادم تو اين مشكلات گرفتار مي شه... اما بايد حلش كرد و مطمئنم مشكل شما دو نفر حل مي شه!
آره هتل هم جاي بدي نيست... اين سفر هم دقيقا مي تونه خيلي موثر باشه!
براي همين حرفاست كه مي گم بشين باهاش صحبت كن:
-- بهش بگو كه قصد داري تمامي روابط رو دوباره از اول با هم شروع كنيد و تصميم هر دو شما لازمه!
-- نگران هيچ چيزي نباش... مشكل حل مي شه! دوباره مي گم اول قرار بذار بعدش با هم صحبت مي كنيم...
-- حتما بايد صحبت كنيد تا بدونيد كه داريد براي زندگيتون تلاش مي كنيد
-- فراموش كن بزرگتري و چند سال... فراموشش كن! سخته!اما شدنيه!
-- سوال كرده بودي ديميتر تايپ يعني چي: يعني شخصيت شما مانند مانند ديميتري، از الهه هاي باستان مي باشد.
يك زن ديميتر، داراي صميميت و مهرباني زياد هست و همواره علاقه منده كه مراقب شخص ديگري باشه... بسيار آسيب پذيره و بيش از حس جنسي، آغوشي مهربان داره! متخصص در ارائه سرويسهاي مجانيه و طبيعتا از اين بابت ضربه مي خوره...نمي خوام توي دلت رو خالي كنم ولي چون در زندگي مشترك به جاي اينكه همسر شوهرانشون باشند، مادر اونها هستند، و چون شوهرانشون شريك زندگيشون رو پيدا نمي كنند... يا ازشون جدا مي شوند و يا بهشون خيانت مي كنند...
دوستان عزيز و همراه سلام.
من تازه رسيدم اداره.
همسرم چند ديقه پيش تماس گرفت گفت : قراره فردا بره شهرستان و كوچكترين اشاره اي هم به حضور من نكرد يعني حتي تعارف هم نكرد كه تو هم بيا!!!!!:302:
مي دونم ميترسه تعارف كنه قبول كنم.........
حالا من چطور با اين فرصت كم مي تونم خودم رو همراهش كنم؟؟؟؟
دوست دارم اين رو هم بدونيد كه بارها و بارها از نگرانيش در مورد بازگشت من به خونه گفته و خوب بعدش هم گفته كه خدا ميدونه تنها نگراني من مسئله رابطه است. ميدونم ذهنش رو كاملا نسبت به موفقيت ارتباط مجدد با من بسته و اينطوري فكر مي كنه راه درستي رو انتخاب كرده .
حالا چيكار كنم ؟نمي خوام همراه اجباري باشم
بچه ها جون كجاييد؟؟
:326::326: