ممنون از ترگل عزیزم
من واقعا عاشق همسرم هستم و هرکاری هم کردم بخاطر عشق و زندگیمه ولی همسرم همه ی کارای منو به حساب این گذاشته که اون از من خیلی بهتره و من دوست دارم کنارش باشم و فقط این حس رو دارم که براش فرقی نداره بودن و نبودن من ، نمیتونم باور کنم که واقعا دوستم داره چون به این فکر میکنم که مگه میشه کسی عاشق کسی باشه بعد این همه خودخواه باشه و عذابش بده واقعا کلافه ام ، اگه به همسرم بگم من نمیتونم گزارش لحظه به لحظه بدم و فکراتو برای ادامه زندگی باهام بکن و اونم بگه نه من نمیتونم و باید هرچی من بگی مطیع باشی و به نتیجه نرسیم من چیکار کنم ؟
یعنی بازم طلاق ؟؟؟؟؟؟؟؟
بازم یه شکست دیگه بخدا دارم روانی میشم سعی کردم توی زندگیم خیلی قوی و محکم باشم ولی گاهی اوقات حس میکنم دارم کم میارم حس این روزا رو قبلا یه بار تجربه کردم و نمیخوام دوباره داشته باشم بغض داره خفه ام میکنه آخه چرا بعضیا اینطوری هستن چرا نمیتونم با یه خیال راحت زندگی کنم در کنار همسرم باشم چرا توروخدا باهام حرف بزنین :302: