RE: کمک!! شرایط پیچیده من......
توی جستجوهام در مورد همین تاپیک چند تا لینک مفید دیدم از یه بلاگ، که واقعا عالی بودن. به نظرم اومد شاید برای دیگران هم مفید باشه گذاشتم اینجا (عجب از دست فراموشکاری اینها رو من یکسال پیش هم دیده بودم، اما گاها اینقدر غرق مسائل میشیم که یادمون میره از چیزهائی که یاد می گیریم استفاده کنیم)
وابستگی ها و دلبستگی های ما_2
چرا افسرده می شویم_ قسمت اول - عدم و فقدان عشق
چرا افسرده می شویم_ قسمت ششم - عشق و وابستگی
RE: کمک!! شرایط پیچیده من......
بالاخره فهمیدم!!
چند ماهیه که ازدواج کرده!! امیدوارم که خوشبخت باشه (این رو از صمیم قلبم می گم، حداقل تو این مدت اینقدر روی خودم کار کردم که ظرفیت این یکی رو داشته باشم) اتفاقا یک sms هم به خودش دادم و تبریک هم گفتم به همراه آرزوی خوشبختی.
امشب متوجه شدم.
جالبه، با اینکه اینقدر رابطه مون بهم نزدیک بود ولی یکباره اون برخورد سرد پایانی اش شروع شد که عکس العمل من رو در پی داشت (دومین احتمالی که همون موقع می دادم اینه که پایه کس دیگری در میونه، شاید هم Rebound با همون نفر قبلی بوده، بهر حال یکی از حدس هام که این بود درست از آب دراومد)
راجع به صحت و صقمش هم کاملا مطمئنم و حتی تاریخ دقیق ازدواجشون رو هم می دونم.
الان هیچ حسی ندارم، نه ناراحتم (از اینکه برای همیشه از دستش دادم) نه خوشحال (از اینکه 100 درصد می دونم از این به بعد تکلیفم چیه) اما یک سوالی ذهن من رو مشغول کرده شدیدا که از همه چه خانم ها چه آقایانی که توی این انجمن هستن خواهش می کنم به این سوال پاسخ بدن.
من نسبت به همه ی خانم ها بد گمان شدم (در حالیکه همه آقایون رو بی مرام می دونند توی دلکندن و خلاصه این جور مسائل)
1. در مورد نفر اولی که توی زندگی من بود: دقیقا بعد از سه ماه که به هم زدیم به یکی از همکاراش جواب مثبت میده، بعدش کمتر از یک ماه بهم می خوره و بعد از کمتر از یک ماه به نفر بعدی جواب مثبت میده و ازدواج می کنه (با وجود اینکه سن و سالی نداشت، 22 حداکثر)
کلا 6 ماه نشد!!!!
اما من با وجود این همه خانمی که دور و برم بوده حداقل 6 سال لعنتی طول کشید تا نفسم برا یکی بند بیاد!!
2. در مورد ایشون: خب با من توی رابطه بود بعد بدون هیچ دلیل موجهی یه دفعه سرد شد!! (فرض بگیریم روش نشده به من بگه، و خواستگار اومده و از طرف خوشش اومده، یا نفر قبلیش بوده که بعد از مدت ها پیداش شده، یا چون سنش نزدیک 30 بوده و انتخابش کمتر نخواسته ریسک کنه و خواسته با اولین موقعیت مساعد ازدواج کنه) اما با وجود اینکه خودش تجربه حداقل یک شکست رو دست کم برای 4 سال داشته و اون فشار، حالات روانی و افسردگی شدید بعد از بهم زدن رو تجربه کرده چرا باید من رو برای همیشه تو سر درگمی نگه داره؟؟ اگر قبلی بهم خورد این یکی رو از دست نده؟؟ (خب من حداقل 2 ماه بعد از ازدواجش هم تماس گرفتم نمی تونست بگه من ازدواج کردم؟؟)
جالبه من خواهر خودم در شرف ازدواج بود و فقط قول و قرار گذاشته بودند، و هنوز هیچ اقدامی صورت نگرفته بود، خواستگار دیگری پیدا شد با مدرک تحصیلی بالاتر، وضعیت فرهنگی بهتر و .....
خواهرم دچار تردید شده بود، اما در نهایت بدلیل اینکه قول و قرار گذاشته بود، به خواستگار دوم به هیچ وجه اجازه قدم جلو گذاشتن رو نداد و با همون اولین تماس جواب رد داد.
واقعا اگر این یک مورد رو نمی دیدم مستقیما نتیجه گیری می کردم و هیچ وقت این سوال برام پیش نمی اومد!!
احساس می کنم سرنوشت مشترکی با کاراکتر فیلم Good Luck Chuck دارم و هرکی که با من توی رابطه باشه نهایتا نصیب فرد دیگری می شه!!
آیا واقعا خانما اینقدر راحت دل می کنند و فراموش می کنند یا به راحتی زیر همه چی می زنند؟؟
چرا اکثریت آقایون با یک شکست حداقل چند سالی رو یا شاید هم تا پایان عمر نزدیک به فرد دیگری نمی شند؟؟؟
(با عرض پوزش ممکنه اصلا سوال من صحت نداشته باشه، من بر اساس مشاهدات خودم، دو تجربه قبلی ام و تجربیات دوستان آقائی که دارم که اکثرشون چند سالی هیچ رابطه ای نداشتند یا حتی چند تائی شون که بین 40 یا 50 هستن و هنوز مجردند و قبلا شرایط مشابهی داشتند فعلا به این جمع بندی رسیدم)