RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
آخه وقتی حس همکاری نداره من چیکار میتونم بکنم . حتی نمیزاره حرف بزنیم . میگه اصلا بام تماس نگیر ، بم sms نده میخوام تنها باشم تا تصمیم بگیرم . میگه الان که جوابم نه هستش . ولی از انجایی که اون رابطه میدونم نمیتونم تحمل کنم ،
لطفا اگه کسی تجربه مشابه ای داره یا هرجور که میتونه راهنماییم کنه
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
سلام
لطفا مشخص باشه كه عزيزان اينجا نيستن كه حكم صادر كنند و راي بدهند . توجه بفرمائيد كه اينجا هستيم تا ريشه يابي كنيم و گه گاهي به مسائلي اشاره كنيم كه ميتواند كمك حال دوستانمون باشد . پس انقدر با صراحت حكم و راي ندهيد . باتشكر
دوست عزيز ، شما در زندگي با مشكلي مواجه شده ايد كه ضمن سخت ، تلخ و دردناك بودنش حتي به صورت فرض گرفتن بايد آن را به طور كامل مديريت كنيد .
در اين شرايط ، بايد شما مثل يك انسان منصف به قضيه نگاه كنيد و از تعصب و غيرتي شدني كه باعث نابودي بيشتر يك انسان ديگر ميشود خودداري كنيد .
اينها كه ميگم واقعا تحملش بسيار تلخ و هضم اش بسيار سخت هست اما بايد مردانه با آن مواجه بشوي .
در بخشي از صحبت ها در اولين پست اشاره كردي كه شما راضي بوده اي و به ديگران سرمايه زندگي ات را همسرت معرفي ميكردي و در بخش هاي ديگر گفته اي كه همسرت گلايه ميكند و ميگويد تو در اين سالها تنهايش گذاشتي .
نوشته اي كه گل ميخريدي اما دائم منت زده اي و دائم گفته اي كه اين را بپوش ، آن را بپوش . نوشته اي كه همسرت از تو بريده است و رابطه تان سرد شده است .
و امروز تنهايي و دل تو دلت نيست كه الان چيكار ميكنه و در حال ديوانه شدني كه چه و چه ...
بايستي آرام باشي .
منصف باشي .
اگر يك حق به خود ميدهي 2 حق به همسرت بده .
حالا قضاوت كردن را بگذار كنار .
در صورت حقيقت بودن ماجرا ، اول بايد بدانيد و بدانيم كه برخورد شما چه خواهد بود ؟ شما با چنين همسري چگونه برخورد خواهيد كرد ؟ آيا ادامه خواهيد داد يا ديگر تحمل نمي توانيد بكنيد ؟
اين شما هستيد كه ادامه راه را بايد در نظر بگيريد .
اما در صورت بزرگ كردن ماجرا از طرف شما ، و تقريبا جزئي بودن ماجرا و در اول راه بودن اين اتفاق كه شايد در حد تلفن و ... بوده است باز برخورد شما چه خواهد بود .
كسي نميتواند بگويد كه شما ادامه زندگي بدهيد يا ندهيد ؟ مي تواند ؟ اين شما هستيد كه زوجه خود را ميتوانيد در اين مسير رها كنيد يا به فريادش برسيد .
بالاخره روزهاي خوشي كه براي شما ساخته امروز اين را مي طلبد كه شما ياريش كنيد ؟
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eng.aydin
خود خواهی رو بزار کنار و همسرت رو بخاطر خودت نخواه
بلکه او را بخاطر خودش دوست داشته باش
هر وقت اینطور فکر کنی همه مشکلاتت حل میشه
یا علی
میشه بیشتر توضیح بدی
چجوری میشه که یه مرد زنش رو بخاطر خودش نخواد بلکه او را بخاطر خودش دوست داشته باشه
برام خیلی مهمه
ببینید خود خواهی در غریزه بشر هست
ولی کسانی عشق حقیقی را تجربه می کنند که خود خواه نباشند
دلجو عزیز خوب توضیح دادند
چند تا نکته دیگه رو اضافه می کنم
- وقتی همسرت رو بخاطر خود او دوست خواهی داشت
1) نیاز های او را شناسایی کنی و در صدد رفع انها بر بیای( بیشتر نیاز های عاطفی)
2)به استقلال او احترام بزاری
3)به افکار او احترام بزاری و در عمل هم انها را در زندگی پیشه کنی
4)احترام او را در رفتار و گفتار حفظ کنی
5)چیز ها و افراد با ارزش که او دوست دارد از او دریغ نکنی
و...
دوست داشتن دو نوع هست:
1- شما دوست دارید بخاطر خود او
2-دوست دارید بخاطر نیاز های خودتان
ما باید با خودمان روراست باشیم و ببینیم که واقعا از کدام دسته هستیم....
یا حق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nima2
آخه وقتی حس همکاری نداره من چیکار میتونم بکنم . حتی نمیزاره حرف بزنیم . میگه اصلا بام تماس نگیر ، بم sms نده میخوام تنها باشم تا تصمیم بگیرم . میگه الان که جوابم نه هستش . ولی از انجایی که اون رابطه میدونم نمیتونم تحمل کنم ،
لطفا اگه کسی تجربه مشابه ای داره یا هرجور که میتونه راهنماییم کنه
این اولین قدم شماست
باید حس همکاری ایشان رو تحریک کنید
دنبال این جواب باشید که چه چیزی می تواند یک زن را پس از این اتفاقات علاقه مند به بازگشت به زندگیش کند.
بهتره ان حس دانایی کل بودن رو بزارید کنار! معمولا ما مرد ها حس عقل کل بودن داریم!!! ولی این حس در مقابل زنان تاثیر منفی دارد
ایشان نمی خوان با شما حرف بزنن چون این حس دانای کل بودن رو در شما احساس می کنن
قدم اول- سعی کنید خلاف این موضوع رو بهش ثابت کنید
به حرفاش گوش کنید . راهکار اراوه ندید بلکه همدردی کنید
به همین راحتی
( به خدا قسم همه این حرفها و هزار برابر بهترش رو در این کتاب هایی که برای شما می نویسم در همین کتاب " مردان مریخی زنان ونوسی " نوشته
قدم دوم- سعی کنید شخصیت همسرتان رو پیدا کنید
ایا با حرف ردن میشه راضیش کرد؟ایا این نوع محبت براش با ارزشه؟
ایا با دادن هدیه و غافل گیر شدن احساس محبت می کنه؟
ایا با اغوش کشیدن و لمس کردن احساس محبت از جانب شما می کنه؟ و سایر مهارت ها مثل نوع نگاه کردن
و...
باید این دو قدم رو در ابتدا طی کنید. البته به ترتیب
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
ممنون از راهنمایی های شما دوستان
ابتدا باید بگم که مطمئنم که کل اون رابطه فقط بصورت تلفنی و مربوط به کمتر از شش ماهه .
در مورد موضوع دوم باید بگم که من هنوزم دوسش دارمو میخوام که این اشتباهشو فراموش کنم و حتی اگه من اشتباهی کردم بتونم با شنیدن اونا جبران کنم . باید بگم الان با توجه به اینکه تو این چند ماه اخیر ( بعد از مشخص شدن جریان ) من تمام سعی خودمو کردم تا همه چیو به روال عادی برگردونیم و شرایطی محیا بشه که اونجوری که اون میخواد باشه ولی متاسفانه اون اصلا حس همکاری و درست کردن چیزیرو نشون نمیداد . همون حرفای همیشگی ( من حسی ندارم ، میخوام تنها باشم ، من که گفتم دیگه اون ... قدیمی نمیشم ، خودت خواستی که بیام و ...) . حالا من علیرغم تمام سعی وتلاش هایی که کردم و همزمان درد و رنج اون جریانو تنهایی بدون اینکه کسی بدونه بدوش میکشم نه تنها درکم نمیکنه بلکه الان منو تنها گذاشته که تنها باشه اونم تو این وضعیت روحی که من دارم. باید اعتراف کنم که بعد از این شرایط توی این چند وقت اخیر روز به روز نسبت قبل علاقم کمتر میشه و احساس میکنم اگه همینجوری بی تفاوت باشه منم قید همه چی رو بزنم چون فقط خودم میدونم و خدا که چقدر صادقانه تو این شرایط روحی بدی که داشتم تلاش کردم جبران کنم ولی اون اجازه نمیداد . بمن میگفت واسم گل نخر خوشم نمیاد ، چرا واسم کادو خریدی و .... تا کی اون میخواد به گذشته بچسبه و رهاش نکنه . اون میدونه که من واقعا دارم تلاش میکنم کافیه که اونم دوباره شروع کنه و فقط مخالفت نکنه ، ضد حال نزنه ، سردم نکنه تا اینکه با گذشت زمان حالش خوب بشه و همه چی روبراه شه
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
سلام نیمای عزیز
امروز هرکاری کردم نمیتونستم واردبشم دیدم آیدین عزیز قشنگ جواب منو بهتون داده
ببینید رابطه ای که طی چند سال لطمه خورده رو نمیشه باچند ماه درست کرد به نظر من یه فرصت بده هم به خودت هم به اون البته نه خیلی زیاد که عادت کنید به این دوری
خانوما یه موقعها ئی به خاطرا ینکه غرورشون شکسته نشه درمقابل کاری که خوششون میاد هم عکس العمل نشون میدن اون هم زمانی اتفاق میافته که نمیخوان طرف بفهمه که ضربه خورده مثلا
وقتی میگه گل نخر یعنی خیلی خوشحال ازاینکه گل خریدی ولی نمیخواد با گفتن اینکه نیاز به این داشته براش گل بخری بیشتر از این پیش تو تحقیر بشه(به خاطر کدورتائی که بینتونه) درحالی که شما مردا اصلا این فکرو نمیکنین که خانوم تحقیرمیشه ولی مازنائیم دیگه :311:
یه حرفی هم برای مهرداد عزیز
دوست عزیز شاید این خانوم باکسی باشه که من بازم میگم به اون طوری که تو میگی نیست ولی تو خراب شدن یه رابطه هر دو طرف مقصرن و ما اینجا نیومدیم که بگیم خوب برو طلاق بگیر یا خانومت باکسی هست یانه و....
نیما اینجا اومده چون همسرشو دوست داره پس کمکش میکنیم این مشکل رو حل کنیم پس اول ازخود نیما باید شروع کرد نه همسرش چون اون حرفهای ما رو نمیشنوه گفتن اینکه وای بهت خیانت شده کمکی به نیما نمیکنه
برادرعزیز:72:
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
بازم ممنونم که منو تنها نگذاشتین ، من هم بیشتر به حرفهای شما معتقدم ولی سئوالم اینه که الان د حال حاضر با وجودی که من هنوز دوسش دارم و حاضرم دوباره همه تلاشمو بکنم اون تنهام گذاشته و تو این مدتی که دوباره با هم بودیم تلاش زیادی برای اینکه حسش برگرده نکرد . جوری از حسش میگه که انگار این حس مال شخص دیگه ای هست نه مال اون میگه دست خودم نیست نمیتونم این برای من قابل هضم نیست من میگم اگه کسی خودشو زندگیشو دوست داشته باشه باید دوباره سعی کنه و دونفر باهم تلاش کنند . اگه مردی داشت که بی تفاوت بود و اهمیتی نمیداد چی ؟ حالا که من اینقدر مشتاقم که همه چیرو به حالت اولش برگردونم اون حس همکاری نداره ، آخه من راهی دیگه ای بجز اینکه منم بیتفاوت باشم و حرفای اونو و چیزایی که در گذشته باعث ناراحتی من شدند و یا عامل برخوردای من و رفتارای من میشدند رو تکرار کنم برم باقی میمونه ؟ چند بار گفتم بیا اشتباهات گذشته رو بعنوان تجربیات آینده ببینیم و فراموششون کنیم از نو شروع کنیم ، حالاکه فهمیدیم چه چیزای بی ارزشی باعث این مسائل شده و تجربه کردیم چرا نباید ازشون استفاده کنیم و هردومون با تجربه بیشتر زندگی بهتری رو شروع کنیم . تنها باری که ما فرصت پیدا کردیم ( بعد از بار اولی که تنهام گذاشت ) همین چند ماه گذشته بود که من واقعا تصمیم گرفته بودم یه تحول بزگ ایجاد کنم که تو خیلی از برنامه هام هم موفق شدم که متاسفانه خورد تو جریان همون رابطه و من دیگه از هم پاشیدم و یه حالت ممتد و نوسانی بین ابراز عشق و علاقم ، جبران اشتباهاتم ، وجود شک و بی اعتمادی به خانومم ، بیطاقتی و افسردگیم از این جریان قرار گرفتم که در نهایت باعث شد دوباره آرامش از بین بره .
من مطمئنم اگه این جریان رابطه پیش نمی امد دیگه هیچ وقت مشکلی بین ما ( حداقل از طرف من ) پیش نمی امد . حالا من موندمو تنهاییم ، احساس خیانت ، انگیزه دوباره برای تلاش و نجات زندگیمون ( حتی با شرایطی که پیش اومده ) و سردی خانومم ، نمیدونم تا کی میتونم یکتنه جلو برم ، احساس میکنم منم دارم خودمو فریب میدم و دارم سرد میشم .
میدونم که اون یه روز پشیمون میشه ولی نمیدونم اگه اون روز دیگه دیر نشده باشه و جامون با هم عوض نشده باشه
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
ببین نیمای عزیز
به نظرمن ابراز پشیمونی کردن اولین قدمه ولی اینکه این حس رو چطورمنتقل کنی مهمتره
تو ناراحتی از گذشته ولی چطوری اینو به زنت منتقل میکنی؟
منظورم اینه مثلا اگه بهت میگه چرا تولدچندسال پیشم برام کادو نگرفتی چی میگی
میگی آخه اون چند سال پیش بود حالااین موضوع که اینقدرمهم نیست فردا واست میخرم یا مثلا اون روز یادت نیست باهات دعوام شده بود و.....
یا بامهارت میگی حق داشتی ناراحت بشی ببخشید اصلا منظورم این نبود که عمدا ناراحتت کنم مشغله داشتم ولی اشتباه کردم من دوست دارم و میخوام جبران کنم بهم کمک کن جبران کنم
البته این فقط یه مثالها
کدومو میگی؟
اینارومیپرسم که بهت بگم تو به روش خودت که مردی داری سعی میکنی اشتباهتو جبران کنی ولی اون زنی شاید پیش خودت بگی چرا من همش تلاش کنم اونم باید بخواد ولی ببین وقتی قراره یه دستگاه رو روشن کنی بایدحتما دکمه startرو بزنی نه اینکه مثلا ساعت رو تنظیم کنی و... پس باید بدونی قدم اول رو چطوری برداری
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
من همون حالت دومو میگم چون واقعا خودم قلبا اینو میخوام " حق داشتی ناراحت بشی ببخشید اصلا منظورم این نبود که عمدا ناراحتت کنم مشغله داشتم ولی اشتباه کردم من دوست دارم و میخوام جبران کنم بهم کمک کن جبران کنم " ولی مثل اینه که نمیتونه یا نمیخواد قبول کنه ، حداقل امتحان کنه
من خودم فکر میکنم تو چند سال بعد از ازدواجمون با توجه به اینکه خیالم از عشقی که بین ما وجود داشت راحت بود و اصلا یک درصد هم فکر نمیکردم که ممکنه یه روزی مشکل خاصی بین ما پیش بیاد ( اگر هم پیش می امد خانمم چون عاشق من بود منو دوست داشت و طبق خصوصیات اخلاقیش چیزی بم نمیگفت یا اگه میگفت برخورد بدی نمیکرد تا اینکه همش روهم جمع شد ) با خیال راحت بیشتر روی مسائل دیگه زندگیمون ( بیشتر پیشرفت توی کار و رفاه زندگی مون ، ادامه تحصیل خانمم که موفق هم بودیم ) تمرکز کردم.غافل از اینکه همین مسائل کوچیک که جمع شده بودن وجود دارن و میتونن اینقدر روی خانمم تاثیر داشته باشن . اون عاشق من بود ، همین الانم که بعضی وقتا از اون موقه ها حرف میزنه اشک هردومون در میاد. هیچوقت قشنگی اون عشقو فراموش نمیکنم . ما مثه دوتا دیونه بودیم که انگار تو یه دنیای دیگه زندگی میکردیم . اون تنها هستی من تو دنیا بود . اونم عاشقم بود و منو دوست داشت ، اگه این چیزا نبود که منم با گفته mehrdad موافق میشدم و با تعصب و غرور مردونه با موضوع برخورد میکردمو همه چیو همون بار اول تموم میکردم . ولی دوسش دارمو میدونم که میتونم دوباره عاشقش باشم ، دیگه از اینکه نمیخواد یا نمیتونه اینو بفهمه خسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتت تتته شدم . از اینکه با رفتاراش و گفته هاش آخرش مجبورم کنه که کاری رو بکنم که مطمئنم هردومون پشیمون میشیم . پس کی میخواد بفهمه ، کی دلشو صاف میکنه ، کی دوباره دلش نرم میشه ، من تا کی میتونم دووم بیارم ؟
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
بهت تبریک میگم به این احساست :104:
میتونم به جرات بگم مردائی که به این راحتی احساسشون رو بیان میکنن کم پیدا میشه:72::72:
البته امیدوارم جزء اون دسته نباشی که الان تو نت اینا رو میگی و به همسرت اصلارو نمیکنی:97:
من میتونم به جرات بگم کسی که تو این چند سال اینقدر عاشقانه درکنارشما زندگی کرده هیچوقت نمیتونه به شماخیانت کنه کسی که معنای عشق ودوست داشتن رو لمس کرده باشه امکان نداره اشتباه بره مگه طرفش دوسش نداشته ولی وقتی شما اینقدر دوسش داری محاله محاله محاله:81: (اگرم باشه به راحتی قابل بازگشته ولی بازمیگم محاله)
آیدین عزیز خیلی خوب بهت گفت راهکارهاش خیلی کامل هستن
ولی بهتره یه دفعه خیلی جدی با همسرت حرف بزنی الان که خونه مامانش هست بری اونجا و کامل حرفاتو بهش بزنی ولی به زبون مردونه نه (نصف مردونه نصف زنونه:311:)ببین خانواده خانومت هم میتونن کمکت کنن فقط این حسو بهش نده که میخوای سرش کلاه بزاری چون خانوما ازاین حس خیلی بدشون میاد
RE: نمیدونم چه راهی رو انتخاب کنم، بازم سعی کنم ؟
مرسی از توجه تون ، خدا میدونه که همیشه این حس قلبی من بوده ، همیشه هم اینو به خانمم گفتم ، حلا اینکه اون چقدر این موضوعو قبول داره یا باور داره نمیدونم . شاید بعضعی از اشتباهات باعث شدن این موضوع پیشش کمرنگ بشه یا حتی باور نداشته باشه . من همه اینارو بارها و بارها جلوی خانوادشم گفتم ، قاطعانه توی جمع ازش معذرت خواهی کردم و گفتم بدون اینکه هیچکدوم از حرفاتو توجیه کنم ( آخه بعضی از ناراحتی ها هم عاملش خود طرف مقابله ) همه اشتباهاتمو میپذیرم و جبران میکنم و الان توی جمع ( خانواده خودم و خودش ) میگم که دوست دارم .
ترسم از اینه که منم با گذشت زمان این حسو از دست بدم ، آخه منم خیلی اذیت شدمو تو تنهایی و این مشکلاتی که پیش اومده خیلی ضعیف شدم . با توجه به اون جریان شرایط پیچیده تر شده و از همه مهمتر اینکه از تلاشهام هیچ نتیجه ای نگرفتم و میترسم اگه خانمم دست بکار نشه منم کم بیارمو همه چی رو رها کنم .
ایمان دارم که هردومون پشیمون میشیم