RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
یک جا اشاره کرده بودم که شما همسر خودتان را در حد خودتان نمی بینید
با این پستتان باز هم به این نتیجه رسیدم که ریشه مسئله ممکن است همین باشد، همه این دروغهایی که شما ردیف کردید باور کنید در عمل و در زندگی 5 هزار نمی ارزد
با دختر خاله هایش می رقصید؟ از این به بعد مهمانی ها مختلط را نمیروید و تمام
این که پول عمل پدرش را ایشان داده یا خیر و یا 40 تومان چیزی هست یا نیست چه تاثیری در زندگی شما می تواند داشته باشد؟
به شخصه فکر می کنم همسرتان احساس کمبود کرده و خواسته با چند به قول شما بلوف اینها را جبران کند
به هر حال چندان اهمیتی ندارد از نظر من
آنچه که مهم است این است که آیا شما همسرتان را دوست دارید و به زندگیتان علاقه دارید یا خیر!
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سابینای عزیزم مهم صادق نبودنش هست.پاسخت خیلی آرومم کرد.خداکنه درست بگی و فقط برای جبران کمبودش دروغ گفته باشه نه فریب دادن من
بینهایت دوسش دارم و با این فکر باهم ازدواج کردیم که ما دونفری توانایی ساختن یه آینده روشن رو داریم
اما این حقایق سستم میکنه.
پست اولت رو دوباره خوندم.راجع به اینکه لیاقت منو داره یا نه پرسیده بودی-من همون اول به خونواده ام میگفتم من یک ساله لیسانسم اون تازه دانشجوی سال آخر لیسانس-من کارمندبانکم اون بیکار-من تیزهوشانی اما اون هنرستانی-فکر میکردم در یک طبقه نیستیم.اما خانواده ام گفتن اونم درسش تموم میشه.حتما میره سر کار تازه جای دیگه ای هم2سال کار کرد.وخلاصه بهم فهموندن من دارم خودمو زیادی تحویل میگیرم-البته برای من هم یه آدم با عرضه ی بیکار به پولدار تنبل نادان برتری داشت.
در نهایت خودم قبول کردم و اجباری در کار نبود.چون به این نتیجه رسیدم اون اینقدر جای پیشرفت داره که رو دست منم بلند میشه.باهوش.باسیاست.با اراده.سختکوش.یه مرد کامل چند بعدی بود.نه ازین پسربچه های سوسول که بابای پولدار داشتن یا چلمنگهایی که جز درس خوندن کاری بلد نیستن.هم درس خوند هم کار کرد.کاردانی رو کرد کارشناسی-چندین سال دور از خونواده و مستقل بود
همه ی اینها معیارهای من بود که اون داشت-و دوست دارم خودت بگی سابینا جان که به نظر شما ما چند درصد به هم میخوریم؟؟؟
و یه چیز دیگه که فکر میکنم اون برای کارمند بودنم با من ازدواج کرد بعد عاطفی رابطه ماست که سرده
اگه 4روز مسافرت باشی و همسرتو نبینی در اولین فرصت پیشش میری یا مثه نامزد من 48ساعت بعد ازجلو خونه نامزدت رد میشی میری از دوستت یه کیف سی دی!!!!!1:311:میخری و بعد پیش نامزدت میری؟
یا تقریبا 6 ماه بعد عقدمون یعتی 1ماه پیش دیدم تماس هاش نم کشیده.خودم مرتب اس میدادم .میگفتم دوست دارم.دلم تنگ شده.از دور میبوسمت.تو بهترین همسر دنیایی و.....و حداقل حداقل 3ساعت طول میکشید جواب بده.میگفت گوشیم سایلنت بود.صدای پیامکش کمه و زیاد نمیشه-گوشیم تو کیفم مونده بود-داشتم درس میخوندم حواسم نبود و....و بعد یه ماه که اوضاع اینطور بود و من متوجه میشدم حتی از من دوری میکنه و از من بدش میاد و منو همیشه میپیچونه گفتم دیگه هرگز بهت نه پیام میدم نه زنگ میزنم و احساس بدی دارم که دارم خودمو بهت تحمیل میکنم و آویزونت هستم-فقط شب ها پیام شب بخیر میدادمو وفقط وقتی که مسافرت بود زنگ میزدم حالشو میپرسیدم.که نتیجه اش همین قضیه 48ساعت رخ داد:316: از دیروز هم به توصیه بچه های همین سایت دارم روزی یکی دوبار باهاش تماس میگیرم و گذشته رو فراموش کردم و دوباره از نو...
بیرون هم اگه میرفتیم همون اوایل عقد زود برمیگشتیم چون یا خسته بود.یا به دستشویی احتیاج داشت.یا سردش بود...
یا میاد خونه ما وقتی فقط منو مادرم هم خونه باشیم میاد تو سالن پیش مامان
اگه ساعت 6بخواهیم با هم به کلاس بریم زودتر از 5:15 نمیاد.نامزد شما هم همینقدر برای دیدنتون لحظه شماری میکنه؟
بهش اینارو میگم میگه جبران میکنم و الان شرایط روحی خوبی ندارم وتو فکر درس و کار و خونه و...هستم .همیشه یه دلیل داره.آخه آدم زنده بی گرفتاری که نمیشه همه مردم دنیا گرفتارن-و به نظر من همش داره منو میپیچونه
کلا شوقی نداره -اوایل به خودم میگفتم چه بااراده..از درسش به خاطر من نمیگذره...الان میبینم رفتارش غیر عادیه-
دیروز که بعد از 4روز و و:163: از سفر اومده بود و به دیدنم اومد (دیروز کلاس هم داشتیم )نمیدونین چقدر سخت بود که حرفی بهش نزنم و خوش اخلاق باشم
منو ببینه 40بار میپرسه دوسم داری؟40بار میگه دوست دارم
ولی فقط زبونه و من در عملکردش چیزی نمیبینم
تروخدا بگید من پرتوقع هستم یا اون واقعا احساسی به من نداره؟فکر میکنم از من بدش میاد
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
ببخشید من الان نفهمیدم ایشون چه عملکردی داشت که شما فکر کردید ایشون شما رو دوست نداره؟
بعضی اقایون قبل از ازدواج تمام تلاششون رو می کنند تا خانمی رو بدست بیارن و بعدش خیالشون راحت میشه میرن با ارامش به کارهای دیگشون می رسن. شما باید بدونید مردها با زن ها فرق دارند و مثل ما نیستند که دائم حس کنند باید کاری انجام بدن تا عشقشونو ثابت کنند. ولی ما زن ها بر عکس.
خوب رفته سی دی بگیره چون اگر اول به دیدن شمامیومد از ذوقش یادش می رفت بعدش بره بگیره. یا شاید م خواسته بین اون CD ها یه چیزی پیدا کنه تا یادش نرفته و ذهنش در گیر بوده. این که ناراحتی نداره. شما هم حالشو بپرس خودتو براش لوس کن ( البته با توجه به شرایط روحی که همسرتون داره) ولی خودتو زیادی اویزون نشون نده. اول بهتره با خصوصیات اخلاقی همسرتون اشنا بشیدو بعد با استفاده از اونها به اهدافتون برسید.
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
دلجو جان عملکرد بدی نداشت.کلا عملکردی نداشت.ولی من چطور میتونم مطمئن باشم اون برام اهمیت قائله؟اگه چند سال گذشته بود من حرفتو قبول میکردم که مردها اینطورین.اما تازه 7ماه هست با همیم
همین امشب که منو رسوند خونه کسی خونه نبود و بقیه دیر وقت میومدن.اومد یه ساعت موند و بعدش گفت میره.کاری هم نداشت.دلیلش این بود که پدر و مادرش تا این نرسه نمیخوابن و ممکنه تو راه(10کیلومتر)خوابش ببره
این بشر همیشه دلایل خوب و منطقی داره !!!!!!!!
دید ناراحت شدم موند ولی خب هر 5دقیقه میپرسید برم؟
اخرش من گریه افتادم ده دقیقه ای موند و وقتی میپرسید برم بااینکه میخواستم بمونه گفتم برو.بازهم حس اینکه میخواد زودتر بره و من دارم آویزونش میشم بهم دست داد. رفت.الان خونه تنهام
اگه لازم باشه منم سعی میکنم احساساتی نشم و وقتی دلتنگ شدم خودمو با چیز دیگه سرگرم کنم.اما میترسم رابطه مون دور و سرد بشه.و به ندیدن هم عادت کنیم
قبول داری که میگن از دل برود هر آنکه از دیده برفت...؟تماس تلفنی رو قطع کرده بودم تا وقتی دلش تنک میشه به دیدنم بیاد اما فرقی نکرد
میترسم برای دیدنش هم جلوی خودمو بگیرم اونم خوشحال بشه و دیگه اصلا" به دیدنم نیاد
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا خانم،
روابط جنسی شما به چه صورت است؟
ممکنه در این زمینه مشکلی داشته باشند؟
مردها جونشون بره از این یکی نمی گذرن. عجیبه که شما را تنها گذاشته خونه و رفته چون مامانش اینا نمی خوابن.
البته اگر مایل نیستی و خصوصی است لازم نیست اینجا مطرح کنی. ولی دقت کن در این زمینه مشکلی نداشته باشه.
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
مهسا جان می بخشی دیر کردم
ببین عزیزم این حدس من درسته آیا: شما نمیدونم چند سالته و شاید چون زیاد خواستگار رد کرده بودی فشاری روت بوده که کیس های خوب رو قبول کنی و این رو قبول کردی!
درمورد اینکه آیا شما با ایشون جور در میاید و یا خیر اگر اینطوری جمع ببنیدم خیلی از زن و شوهرهای تالار و یا زندگی واقعی با هم نمره شون یکی نیست، ولی خوب اگر شوهرت جوهره این رو که کار کنه و پیشرفت کنه داشته باشه در عرض چند سال این تفاوت ها به خوبی تعدیل میشه، از طرفی با این حرفهایی که زدی احساس می کنم از لحاظ محبت ارضا نمیشی و شاید واسه همین هست که اینقدر این تفاوت ها رو بزرگ می بینی، آخه ما خانومها نود درصد قضایا رو در احساس و محبت می بینیم و با محبت خیلی سریع همه تفاوت ها یادمون میره
درمورد مسئله جنسی با شب نم موافقم
و بیا یه چیزی رو امتحان کنیم:
یک مدت شما به برتری های احتمالی خودت به شوهرت فکر نکن، نمی گم قربون صدقه ش برو ولی اصلا بهش امر و نهی و معلمی نکن ، ایرادهاشو نادیده بگیر، یک ماه امتحان کن ببینیم ریشه این بی توجهی به شما در این کنترل کردن شما هست؟
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
عزیزم اینهایی که گفتی اصلا به این معنا نیست که همسرتون احساسی نسبت به شما ندارند . خوب مشکل ما زنها هم در همینه که مسائل رو خیلی خوب به هم مربوط می کنیم و به نتیجه نادرست می رسیم. من فکر می کنم همسر شما مردیه که معمولا دارای مشغله ذهنیه؟ درست می گم؟ همیشه نگران و یا در حال فکر کردن به مساله ایه که این باعث می شه به شما توجه لازم رو نکنه؟
اگر اینطوریه تنها راه حل اینه که بهش کمک کنید که از دغدغه های ذهنیش صحبت کنه البته اگر دوست داشت و شما باهاش همدلی کنید . اینطوری ذهنش ازاد می شه و می تونه با شما راخت باشه و در زمانی که با شماست فقط در گیر شما باشه. اگر نتونستید کاری کنید که حرف بزنه اشکال نداره همیشه باهاش همدلی داشته باشید ( نه مثل یک معلم و با منتقد) و یک ارامشی رو در خودتون ایجاد کنید تا ایشون جذب ارامش شما بشن. این راه رو من در مورد شوهرم امتحان کردم . امیدوارم مشکل همسرتون همین باشه و به نتیجه برسید ضمن اینکه من صحبتهای همه دوستان رو تایید می کنم.
مخصوصا که شما الان نامزد هستید و شاید ایشون نتونند ( حالا به دلایلی که خودشون می دونند) با شما رابطه جنسی که دوست دارند داشته باشند و برای همین سعی می کنند اینطوری با کم دیدن شما خودشون رو راضی نگه دارند.
بازم می گم اول سعی کنید خصوصیات مثبت ایشون رو پیدا کنید تا بتونیم با کمک هم از این طریق وارد بشیم تا شما به خواسته هاتون برسید.
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
ممنون بچه ها از محبتتون.شما بهم دلگرمی میدین که این مسئله حل شدنیه
جوابتونو به ترتیب میدم
اول راجع به رابطه جنسی پرسیده بودی شب نام جان که من راضی ام .نامزدم هم فکر میکنم راضی باشه چون اگر نبود میگفت.کلا تو این رابطه هر کاری که میخوایم و نمیخوایم رو به هم میگیم.یعنی من هرچی مطلب روانشناسی میخونم میبینم ما خودمون همین کارها رو میکردیم-از رابطه مون راضی هستم البته نامزدم طوری نیست که این مسئله براش در اولویت باشه..یعنی تاحالا پیش نیومده برای با من بودن کاری رو کنسل کنه یا عقب بندازه .اما پیش بیاد من ازش راضی ام-حالا ازش میپرسم که اونم راضیه یا نه؟حالا چجوری بپرسم که تعارف نکنه و راستشو بگه؟
سابینای عزیز من 24 سالمه و تا خواستگاریمون اگرپسر شاه هم میومد با ازدواج مخالف بودم.چون مانع پیشرفت میشه و به هرحال آدم باید خودشو با یکی دیگه مچ کنه سخته-حالا ایشون که پیشنهاد داد من کاملا جادو شدم!!!و هرچی ایده داشتم یادم رفت!!!!!!!همه میگفتن خوبه البته منم بدم نیومده بود باید بگم خوشمم اومده بود ازش-تحت فشار واجبار نبودم اما میدونستم بین یک میلیارد پسر من همین یه دونه رو قبول دارم.در اصل انتخاب آزادانه ام شکی نیست.کاری که گفتی رو میکنم.تا 26 ام ماه آینده!در مورد محبت هم بله .من واقعا کمبود محبت دارم.
دلجو ی عزیز خصوصیاتش همونه که گفتی و درگیری ذهنیش بالاست.من دقیقا چطور میتونم باهاش همدلی کنم؟ازش چی بپرسم؟وقتی حرف میزنه من سکوت کنم؟امیدواری بدم؟...لطفا چند تا جمله که آرومش میکنه رو بگو
خصوصیت مثبت:همیشه تمیز و منظم ومرتب-به احترام گذاشتن به دیگران و خودش خیلی اهمیت میده و میخواد من همیشه بهش افتخار کنم-همیشه شاد و همه رو شاد میکنه-همیشه سعی میکنه منو بخندونه-با همه جور آدمی میسازه و رفتارهای بد منو تحمل کرده و چیزی نمیگه-درمورد بیشتر چیزها بدون من تصمیم نمیگیره ومخالف باشم انجام نمیده- اصلا لج باز وبی نزاکت و دیکتاتور ومردسالارو...نیست-اکثرا حدس درست میزنه-چیزی که بخواد رو حتما با تلاش زیاد بدست میاره-تو رابطه جنسیمون حواسش هست من اذیت نشم.خیلی تیز و زیرک وباهوش.بسیار آینده نگر و اهل حساب وکتاب-نه ولخرجه نه خسیس-اگرباهاش بد رفتاری(کم محلی یا لجبازی) داشته باشم جلو پدر و مادرم اون اصلا خم به ابرو نمیاره و رفتارش هیچ تغییری نمیکنه-سالم و قابل اطمینان و اعتماده-
درموررد رابطه جنسی طوری که میخواد نیست رو ازش میپرسم.من خواستم که کامل! نباشه و با توجه به اینکه ما عروسی نکردیم فکر کنم خواسته ام کاملا عادیه
خیلی ممنون که کمکم میکنید.همیشه شاد و بر فراز باشید
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سلام ببخشيد يه سوال دارم كه نميدونم كجا بايد مطرح كنم به خاطر همين اينجا ميگم .من نمي دونم چطوري بايد تاپيك جديد ايجاد كنم؟
يه جايي خوندم كه گفته بود از صفحه اول تالار به انجمن خانواده وارد شويد و در زير شاخه مربوطه يك موضوع جديد ايجاد كنيد.
ولي نمي دونم چطوري بايد وارد صفحه اول تالار بشم از شنبه تا حالا هر كاري كردم نتونستم تورو خــــــــــــــــــــــدا كمك كنيد:316:
اي خدا چرا كسي راهنماييم نميكنه:302:
RE: از حرفهایی که همسرم جلوی خانواده ام میزند خجالت میکشم
سلام
1- اول از همه وقتی با همسرت هستی و احساس می کنی فکرش مشغوله بهتره جملات سوالی و یا اعتراضی و یا در خواستی رو نداشته باشی و بیشتر صحبتهات جنبه خبری داشته باشن . برای بهتر شدن و فعال کردن همسرت در صحبت می تونی از مسائلی صحبت کنی که می دونی همسرت به اونها علاقه داره (مثل ورزش، مسائل مالی و ...و یا هر چیزی که خودت می دونی) .
2- لینک مشاوره برای همه (چطور توجه همسرم رو به خودم جلب کنم ( قسمت بنفش رنگ رو مخصوصا ) ) بخون http://www.hamdardi.net/thread-14510-post-138618.html#pid138618
3- وقتی همسرت از مشغله های ذهنیش حرف می زنه شنونده خوبی باش و مشغله های ذهنیشو با بیان خصوصیات مثبتی که در بالا اوردی کم کن. مثلا اگر گفت پدر و مادرم بدون من نمی خوابن : بگو :
خیلی خوشحالم که اینقدر نگران کسانی هستی که دوستشون داری ( که در واقع شامل خودت هم می شه)و می خواهی همه رو شاد و راضی نگه داری. ( تا اینجا از اون تعریف کردی و خصوصیات مثبتشو گفتی حالا وقتشه از اونها به نفع خودت استفاده کنی). بعد بگو برای همینه که اینقدر دوستت دارم و دوری ازت برام سخته. دوست داشتم ساعات بیشتری با هم بودیم ( در این موارد لازم نیست گریه کنی چون نه تنها مشغله ذهنیش کم نمی شه بلکه با گریه بیشتر هم می شه. ضمن اینکه شما رو اویزون نشون می ده و بدون عزت نفس). هر وقت هیچ حربه ای نداشتی اونوقت گریه کن.
در مورد مسائل دیگه هم با خودت تنهایی تمرین کن ببین در هر موقعیتی می تونی از کدوم خصوصیتش بیشتر استفاده کنی.
در مورد رابطه جنسی نگران نباش بعد از عروسی که تونستید رابطتون رو کامل کنید مسائلتون بهتر حل می شه. زیاد لازم نیست ازش بپرسی گاهی هم لازمه حدس بزنی.
4- در مورد اینکه از طرز رفتار همسرت در جلوی خانوادت ناراحتی باز هم از همین طرفند استفاده کن ولی در جمع خانوادگی اینبار ازش تعریف کن (یا به اصطلاح ما همسرتو تو رو دروایسی بذار). از اینکه به همه احترام می ذاره و ایتقدر شوخ طبعه و به شوخیهاش جلوی دیگران بخند تا از بودن پیش شما لذت ببره.
موفق و شاد باشی