RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرافراز
خداييش از دنياي خانمها هيچي نمي دونيدها! بهتون برنخوره! خانمتون با اونهمه غرور اومد دم در خونتون كه شمارو ببينه دلش تنگ شده بود اونوقت شما ميگيد خوشي از دماغم دراومد؟ بايد الان جشن بگيريد! داريد موفق ميشيد! دوباره سه باره حرفهاي آقاي sci رو بخونيد به همون شيوه قبلي آرومش كنيد. چرا فكر مي كنيد دهن بينه؟ اصلا هم اينطور نيست بلكه در تلاشه تا براي اعتمادكردن به شما مدرك جمع كنه و به خودش اطمينان بده كه شما انتخاب درستي بوديد! هر زني در همچين موقعيتي از همسرش انتظار داره دركش كنه و داد و بيدادشو جدي نگيره بلكه از ميون اون اعتراض ها فرياد "لطفا مرا دوست داشته باش" رو بشنوه! مرد راه باش فرهاد كوه كن! براي پرنسس خودت شواليه باش!
سلام
واقعا خانمها همانند یک اقیانوس ناشناخته هستن که هرچی میری جلوتر میبینی هنوز خیلی مونده تا بشناسیشون
اما من گوش هام رو نسبت به توهین های خانمم بستم
اصلا نمیشنوم چی میگه یا خودم رو میزنم به اون راه
جدیدا به من میگه "لطفا گوسفند نباش"
ولی خداییش خودش هرچی دلش بخواد به من میگه اما کسی جز حودش حق نداره به من بگه بالای چشمت ابرو چند بار تو جمع خانوادگیشون به کسی اجازه نمیده حتی با من شوخی بکنن اما جنبه بالایی دارم و اصلا ناراحت نمیشم
از توهین های خانمم ناراحت نمیشم و حرفهایی که به من میزنه رو به قول دوستم SCI برعکسش میکنم و تازه متوجه میشم که چی میگه
ولی یذره داشتم ناامید میشدم و پیش خودم گفتم تلاشم فایده نداره و هرچی تلاش میکنم که دلش رو به دست بیارم موفق نمیشم همین که داشتم دلسرد میشدم یاد حرفهایی که تو پست 1 زده بودم افتادم و دوباره انگیزه گرفتم و دوست دارم که حداقل سر حرفی که خودم زده ام بمونم تا به نتیجه برسم
ولی در مورد فرهاد و کوه کندنش یه دفعه به خانمم گفتم که یه چیزی میگم پیش خودمون باشه به کسی نگی هاگفتش نه بگو گفتم
میدونستی بیستون رو من برای تو کنده بودم ولی دیدم فرهاد خیلی کارش گیر کرده گفتم بیافرهاد بیستون مال تو باشه به همه هم بگو خودم کندم فرهاد هم از من تشکر کرد و به همه گفت خودم کندم حالا تو هم به کسی نگو که نامزدت برای تو کنده حواست باشه ! یدفعه خانمم ناراحت شد و عصبانی شد گفت از این لاف زدن هاته که خوشم نمیاد واسه چی لاف میزنی همه فروردینی ها لاف زن هستن اما تو روی همشون رو سفید کردی من هم همینجوری موندم که ببینم چی شد :exclamation:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
جدیدا به من میگه "لطفا گوسفند نباش"
آقاي mta عزيز! جمله اي كه در بالا خانمتون گفته دقيقا اسم يك كتابي هست به نام "لطفا گوسفند نباشيد". من نخوندمش اما بهتره شما بگيريد بخونيد شايد منظور خانموتون رو از گفتن اين حرف فهميديد. اينو گفتم كه فكر نكنيد بهتون فحش داده! :163:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
دیشب من با یه دسته گل رفتم در خونه خانمم تا خانمم مغازش رو ببنده و بیاد خونه همون جا منتظر شدم وقتی خانمم اومد از دیدن من که خوشحال نشد هیچ گفت واسه چی امدی اینجا دیدم داره عصبانی میشه گفتم باشه خودت رو ناراحت نکن مهم نیست خلاصه به من گفت حوصله ندارم زودی حرفت رو بزن و برو
گفتم که باشه دسته گل رو بهش دادم گفت ممنون ولی چرا انقدر گلهاش کمه ترسیدی بیشتر میخریدی گفتم عزیزم 7 تا شاخه رز که قشنگ تره گفت زود حرفت رو بزن خوابم میاد تا امدم حرف بزنم دوباره عصبانی شد و شروع کرد به پرخاشگری من هم دیدم دیر وقته و از آبروریزی ترسیدم گفتم باشه آروم باش من الان میرم و زود رفتم
نمیدونم چرا اینجوری بود قبلش با تلفن که صحبت کردیم آروم بود ولی من رو دید دوباره یادش افتاد و شروع کرد
من اوایل فکر میکردم هدفش از این کارها اینه که حال من رو بگیره اما دیشب دیدم که بد جوری گریه میکرد و دستش میلرزید من فکر نمیکنم بخواد از روی قصد با من ناسازگاری کنه فکر کنممشکلی داره و این مشکل جای دیگست و من باید به دنبال ریشه این مشکل باشم
دیشب هم حالم گرفته شد و از دماغم در اومد (بار دوم)
به قول دوستمون احمد باید فعلا روی خودم کار کنم و آستانه تحملم رو بالا ببرم و صبر کردن رو بیاموزم
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
برادر عزیزم
من یک سوالی از شما دارم و خیلی جدی دنبال جواب شما هستم!
شما اینجا درد دل می کنید؟ ما اینجا سخنرانی می کنیم؟
یعنی شما اصلا دنبال حل مشکلتون هستید یا نه؟؟
بعد از اون همه تجزیه و تحلیل که تو تاپیک قبلی کردیم و این همه توصیه و راهکار که اینجا نوشتیم هنوز می گید:
"من فکر نمیکنم بخواد از روی قصد با من ناسازگاری کنه فکر کنممشکلی داره و این مشکل جای دیگست و من باید به دنبال ریشه این مشکل باشم "
برادر من!؟ چرا پستهایی که براتون می گذارند رو نمی خونید؟ علت این که اینها رو فیلتر می کنید چیه؟؟؟
برادر گلم احمد این همه برای شما نوشته... این همه توصیه کرده! بعد الان می گید به قول دوستمون احمد....
همین اواخر خواهر خوبم سرافراز تو پست 20 برای شما نوشت... که به خدا اگر می شد هزار بار زیرش تشکر می زدم! به اون زیبایی براتون نوشته... باز هم نوشتی برای بار دوم از دماغم در اومد؟
با همه اینها ، می گی فکر کنی خانومت مشکل داشته باشه؟ من که هفته پیش گفتم خانومت دچار مشکله... اگر دیر بجنبی افسرده می شه!!! و بدون تعارف مقصرش فقط شما هستی!!!
می خوای چیزی ننویسیم شما بیای و درد دل کنی؟
کی به شما توصیه کرد گل بخرید و برید منزل ایشون همینطوری یه دفعه؟؟ به شما توصیه نکردم که رفتار با ایشون خیلی ظرافت لازم داره؟ چرا فیلتر می کنی؟ چرا یه سری حرفها رو اصلا نمی خونید؟
مگه قرار نبود برنامه داشته باشید و مطابق برنامه عمل کنید؟ قرار بود روز پنج شنبه برید... با یه دسته گل! دیشب مناسبتش چی بود گل خریدی رفتی؟
ببین برادر عزیزم اگر می خواهی مشکلت حل بشه... فقط یک راه داری که یک استپ اساسی به کارهای قبلیت بدی!!!
باز هم می نویسم! پستهای قبلی رو بخونید و نکته هاش رو یادداشت کنید! تمرینها رو به شما دادیم.. راهکارها رو دادیم! دور خودتون نچرخید!
با ظرافت زندگی کنید برادرم! وقت زیادی نداریم!
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
برادر عزیزم
من یک سوالی از شما دارم و خیلی جدی دنبال جواب شما هستم!
شما اینجا درد دل می کنید؟ ما اینجا سخنرانی می کنیم؟
یعنی شما اصلا دنبال حل مشکلتون هستید یا نه؟؟
بعد از اون همه تجزیه و تحلیل که تو تاپیک قبلی کردیم و این همه توصیه و راهکار که اینجا نوشتیم هنوز می گید:
"من فکر نمیکنم بخواد از روی قصد با من ناسازگاری کنه فکر کنممشکلی داره و این مشکل جای دیگست و من باید به دنبال ریشه این مشکل باشم "
برادر من!؟ چرا پستهایی که براتون می گذارند رو نمی خونید؟ علت این که اینها رو فیلتر می کنید چیه؟؟؟
برادر گلم احمد این همه برای شما نوشته... این همه توصیه کرده! بعد الان می گید به قول دوستمون احمد....
همین اواخر خواهر خوبم سرافراز تو پست 20 برای شما نوشت... که به خدا اگر می شد هزار بار زیرش تشکر می زدم! به اون زیبایی براتون نوشته... باز هم نوشتی برای بار دوم از دماغم در اومد؟
با همه اینها ، می گی فکر کنی خانومت مشکل داشته باشه؟ من که هفته پیش گفتم خانومت دچار مشکله... اگر دیر بجنبی افسرده می شه!!! و بدون تعارف مقصرش فقط شما هستی!!!
می خوای چیزی ننویسیم شما بیای و درد دل کنی؟
کی به شما توصیه کرد گل بخرید و برید منزل ایشون همینطوری یه دفعه؟؟ به شما توصیه نکردم که رفتار با ایشون خیلی ظرافت لازم داره؟ چرا فیلتر می کنی؟ چرا یه سری حرفها رو اصلا نمی خونید؟
مگه قرار نبود برنامه داشته باشید و مطابق برنامه عمل کنید؟ قرار بود روز پنج شنبه برید... با یه دسته گل! دیشب مناسبتش چی بود گل خریدی رفتی؟
ببین برادر عزیزم اگر می خواهی مشکلت حل بشه... فقط یک راه داری که یک استپ اساسی به کارهای قبلیت بدی!!!
باز هم می نویسم! پستهای قبلی رو بخونید و نکته هاش رو یادداشت کنید! تمرینها رو به شما دادیم.. راهکارها رو دادیم! دور خودتون نچرخید!
با ظرافت زندگی کنید برادرم! وقت زیادی نداریم!
شما درست میگید
خودم هم نمیدونم چرا قاطی کردم
حق باشماست
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
دیروز مبعث حضرت رسول بود و من طبق برنامه قبلی برای خانمم هدایایی گرفتم وبعد از یک ماه رفتم منزلشون ابتدا با احوالپرسی گرم خانواده خانمم روبرو شدم اما خانمم حتی حاضر نشد سرش رو بالا بیاره و سلام کنه و جواب سلام من رو بزور داد گفتم مهم نیست درست میشه اومدیم نشستیم برای نهار و من طبق معمول صندلی کنار خودم رو برای خانم آماده کردم اما خانمم اومد و از من دور نشست و اون سر میز نشست همه به خانمم گفتن که برو پیش شوهرت بشین اما خانمم لج کرد و گفت همینجا راحتم من هم چیزی نگفتم و سرم رو انداختم و گفتم این هم چیزی نیست درست میشه بعد از نهار نوبت هدیه دادن ها شد که من هدایایی که برای خانمم تهیه کرده بودم رو بهشون دادم اولش که خانمم گرفتشون و گذاشت کنار بعد با اصرار خواهر خانم هام که باز کن ببینیم چی خریدن با اکراه باز کردن و طبق معمول همه از هدایایی که من گرفتم تشکر کردن اما خانم گفت از حراجی کنار خیابون گرفتی خیلی به من برخورد و گفتم نه از همون فروشگاهی که همیشه خرید میکنی گرفتم گفت صد دفعه نگفتم به من دروغ نگو حالا همه دارن نگاه میکنن من چیزی نگفتم که ناراحت نشه خلاصه اینکه بقیه کادو ها رو هم باز کرد و همین چیز ها رو گفت مثلا سکه نیم دادم می گفت می مردی یه سکه کامل میدادی در صورتی که تا الان بالای 5 تا سکه کامل دادم خوب اگر سکه کامل ندادم در کنارش چیز های دیگه هم دادم خلاصه حال من رو گرفت بد جور خانوادش هم متوجه شدن و بهش تذکر دادن اما بدتر کرد و من هم دیدم داره جو خراب میشه بحث رو عوض کردم یکمی آروم شد حدود ده دقیقه بعد داشتیم در مورد ازدواج برادر خانمم صحبت میکردیم که یه مرتبه خانمم برگشت به برادرش گفت که
خوب حواست رو جمع کن بابای ما که هر آشغالی اومد در خونمون بهش دختر داد تو حواست رو جمع کن یک آشغال دیگه رو به اینها اضافه نکنی
باجناق من خیلی بهش بر خورد و هیچی نگفت و رفت بیرون ولی از چهرش ناراحتی میریخت
من هم خیلی بهم برخورد فقط سرم رو انداختم پائین و هیچی نگفتم و از خجالت آب شدم دوست داشتم تو اون جمع نبودم و از کرده خودم پشیمون بودم
خواهر خانمم بهش برخورد و رفت دنبال شوهرش و خانمم دید اینطوری شد اومد پیش من نشست به من گفت چیه شما داماد ها خیلی پررو شدید گفتم که عزیزم این چه حرفیه زدی من هیچی چرا به بقیه توهین میکنی که دوباره شروع کرد به داد و بیداد که به من گفت
خفه شو برو از خونمون گمشو بیرون من هم خفه شدم و از خونشون کم شدم بیرون
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام اقای mta
واقعا برام عجیبه. اخه چرا خانمتون باهاتون اینطور رفتار می کنند. مگه از روی میل خودشون باهاتون ازدواج نکردن. خیلی ناراحت کننده است. از نظر من شما انسان بسیار صبوری هستین که میتونین این برخوردها رو تحمل کنین. از خدا می خوام کمکتون بکنه و هر چی صلاحتون هست براتون پیش بیاره.
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
دوست های خوب هم تالاری
من یک سوال از شما دارم
ایا یک انسان حق نداره زندگیشو جوری که ارزوشو داشت بسازه؟
به نظر شما حد تحمل یک ادم باید بی نهایت باشه؟
نمی دونم چرا اینقدر طلاق رو نهی میکنید
همه میدونن جدایی چقدر بده و عرش خدا رو به لرزه در میاره
اما مگر خدا طلاق رو خودش نگذاشته؟
مثلا توی تاپیک ابوذر 95 درصد پیشنهادها این بود که برو و سعی کن زنتو دوست داشته باشی
من اصلا و ابدا قصد دفاع از اون اقا رو ندارم
اتفاقا کاملا از نظر من هم محکومه
اما به نظر شما شدنیه؟کاملا مشخص بود که این اقا از خانمش تنفر داره
من می دونم که قصد همه 100 درصد خیره توی این تالار
ولی شما میخواهید یک کار نشدنی رو اینجا انجام بدید؟
تنفر رو تبدیل به عشق کنید؟
ایا به نظر شما این دختر هر روز با طرز فکر شوهرش(تنفر) روبرو باشه براش زجر آور تره
یا طلاق بگیره تنهایی رو تحمل کنه و امید به آینده داشته باشه؟
شاید برای او هم زندگی بهتری همراه با عشق فراهم شد
در مورد این تاپیک هم البته معتقد به طلاق نیستم چون مدت کمی از این عقد گذشته و شاید واقعا رفتارهای خانم آقای mta ناشی از رابطه شکست خورده قبلی باشه (البته من اینطور فکر نمیکنم)ولی بعضی از ارسال ها به نظر من ساده انگارانه است
اونجاهایی که بدترین رفتار این خانم عشق تفسیر میشه
یه سوال هم از اقای sci و بقیه کارشناسای محترم تالار دارم
واقعا به نظر شما رفتار این خانم قابل اصلاحه؟
یعنی با ارائه این راهکارها یه زمانی میاد که کلا این رفتارهارو کنار خواهد گذاشت و به همسرش احترام می ذاره؟
اگر پاسخ مثبته که جای بحثی از طرف من نمی مونه
ولی از نظر من(البته من درباره روانشناسی هیچ اطلاعی ندارم فقط از روی انسانهای اطرافم و نظر شخصیم اینو میگم) از نظر من جواب منفیه
حالا سوال اینجاست که به نظر شما تحمل تحقیر در هر شرایطی و تا ابد خوبه و قابل توجیه؟
نظر من اینه رابطه ای که احترام توش جایی نداشته باشه قابل اصلاح نیست
اقای مدیر من این پستو یه ربع فکر کردم که ارسال کنم یا نه
ترسیدم که باعث دلسردی بشه
اگر این طوره خواهش میکنم پاکش کنید
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام:72:
من همه تاپیک های شما رو خوندم و تنها برداشتی که دارم اینه که همسرتون از سلامت روان برخوردار نیست . جسارت نشه ولی ایشون هر چقدر هم که از شما بدشون بیاد اگر نرمال می بودند اینطور برخورد نمی کردند .ایشون باید حتما توسط یک روانپزشک ویزیت بشن.
به هر حال من اگه جای شما بودم حتما حتما همین حالا با همسر سابقشون تماس میگرفتم و از علت جدایی و رفتارهای خانمتون تو زندگی قبلیشون جویا میشدم . شک نکنید که حتی اگه همسرشون خطاکار هم بودن دلیل اصلیش خانم شما بوده .:324:
ببخشید اینقدر صریح میگم ولی سالی که نکوست از بهارش پیداست . همسر شما حتی اگر با مداراهای شما حاضر به ادامه این زندگی باشه قادر هست جهنم داغی رو واستون آماده کنه به این فکر کنید که این خانم قراره نقش مادری فرزندانتون رو بازی کنه و حتی اگر رفتاراش به عمد هم نباشه فرزندان شما چه از جنبه وراثت چه از جنبه اکتساب در خطرند.
روی عزت نفس خودتون کار کنید برای یک انسان خوب نیست بتونه این همه تحقیر رو تحمل کنه :305:
بجز ترس از مهریه و مشکلاتی که خانمتون در تهدیداشون عنوان میکنه میشه بگید چه دلایلی شما رو تشویق به ادامه این رابطه میکنه ؟
از کارشناسا و دوستانی هم که ایشون رو به بردباری دعوت میکردند عذز میخوام واسم خیلی سنگینه که یک انسان بی دلیل مورد تحقیر و توهین قرار بگیره و بقیه همش بگن درست میشه:302::302:
RE: تلاشم برای حفظ زندگیم با نامزدم
سلام
از همه دوستانی که به من کمک کردن تا مشکلم حل بشه تشکر میکنم
از همه اونهایی که من رو قدم به قدم راهنمایی کردن و تو شرایط سخت و بحرانی به من آرامش دادن تا بتونم مشکلاتم رو تحمل کنم ممنونم
از همه اونهایی که بدون هیچ چشم داشتی برای من وقت صرف کردن ممنونم
من تصمیم خودم رو گرفتم و به هیچ وجه نمیتونم با این خانم زندگی کنم دیگه بیشتر از این نمیتونم تحقیرو توهین رو تحمل کنم و از خودم بدم میاد که چقدر حقیرم که باید این توهین ها رو تحمل کنم و دم نزنم که نکنه خانم افسرده بشن و دیگه به پایان خط رسیدم دیگه برای حفظ زندگیم هیچ تلاشی نخواهم کرد و همه چی تمومه از اول هم اشتباهات زیادی کردم که بهتره همین الان تموم بشه و دیگه اعصاب خودم رو بیش از این بهم نریزم چون روی کارم هم تاثیر منفی گذاشته . دیگه برام مهم نیست که چه اتفاقی می افته و چی میخواهد بشه
دیگه برای من این زندگی زره ای ارزش نداره
اون عشق تبدیل شده به تنفر و دیگه برام مهم نیست که چی میشه
خانمم به هیچ وجه حاضر نیست که خودش رو تغییر بده
من هم خیلی کوتاه اومدم و خودم باعث خراب شدن این رابطه شدم
عذر خواهی بیجای من کوتاه اومدن های زیاد از حد من و اشتباهات زیاد از حد من
همش تقصیر خودم بوده و هیچ کس رو در این انتخاب مقصر نمیدونم
من هم میرم خودم رو میسازم و مشکلاتی که دارم رو ترمیم می کنم و با قدرت برگردم
از اسم طلاق خیلی بدم میومد و دوست داشتم هر جوری که هست این زندگی رو حفظ کنم اما ظاهرا نمیشه
من حاضر بودم تا با همه مشکلات کنار بیام و همیشه تو زندگی کوتاه بیام که زندگی خوبی داشته باشم اما ظاهرا نمیشه
این تاپیک به نتیجه رسید و طلاق آخرین راه حل این رابطه است لذا از مدیران محترم تضای قفل کردن این تاپیک را دارم