RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
عزیزم
من جای شما بودم سعی می کردم برای رفع افسردگیم مدتی از جنجال دوری کنم و به یک تفریح مورد علاقم بپردازم . ضمن اینکه پیش یک دکتر هم می رفتم تا روند درمان افسردگیم سریعتر انجام بشه. (البته به همسرم هم نمی گفتم که دارم می رم دکتر).
بعد هم تا حالا هر کاری شده گذشته. همینکه همسرت اومده خونه بی هیچ حرفی یعنی صد درصد حقو به شما داده. پس با رفتارت اونو از ابراز پشیمونی دلسرد نکن. جوری رفتار کن که فکر کنه بخشیدیش.
از این به بعد هم سعی کن حریمها رو حفظ کنی. هر چقدر هر کسی حرف زشت از دهنش در اومد شما به حساب نادانی اون بذار و سعی نکن با تقلید از این رفتار شما هم مثل اونا بشی.
من همیشه یک شعار در زندگیم دارم: "اگر نمی تونید رفتار بد دیگران رو تغییر بدید ، نگذارید دیگران رفتار خوب شما رو تغییر بدن. "
موفق باشی.
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
از تمام دوستان نهايت قدرداني را مي كنم و سعي مي كنم روي خودم كار كنم باز هم اگه نظري داشته باشين خوشحال مي شم بخونم:43::72:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
لیلی عزیز اوایل بهمن متوجه شدم باردارم ..حالم خیلی بد بود و ویار سختی داشتم واسه همین رفتم خونه مادرم آخه جاری کوچیکه که با ما زندگی می کرد همش اخمم می کرد اخه اون نمی تونست به خاطر مشکل زنانگی باردار بشه با اینکه از روز اولی که اومدم تو اون خونه (یعنی خونه مادر شوهرم) همه جوره زحمت کشیدم از غذا پختن و جارو و..گرفته تا همه چیز آخه مادر شوهرم رو ویلچر میشینه خواهر شوهر بزرگمم کارمند و فقط شبا می اد خونه و ما 3 تا خانواده با هم زندگی میکنیم .خلاصه تا 11 فروردین اونجا بودم ولی هیچ کس بهم سر نزد فقط همسرم روزی 1 ساعت می امد و می رفت حتی شباهم به بهانه اینکه از مغازه دیر میام و خانوادت زود می خوابن پیشم نمون خواهر شوهر کوچیکم و 2 تا جاریم 1 بار هم بهم زنگ نزدن ولی خواهر شوهر بزرگه و مادر شوهرم هر روز بهم زنگ زدن از اونجایی که من فوق العاده آدم حساسی هستم از اینکه هیچکس حتی شوهرم پیشم نمی اومد قصه می خوردم تا اینکه از ناراحتی 47 ماه سقط کردم ..نمی تاونم بگم شوهرم قاتله یا خانوادش ..ولی اگه مهر و محبت اونارو داشتم اگه بهم سر می زدن اگه شوهرم بیشتر واسم وقت می زاشت اگه ... حالا حدود 3 ماه دیگه بچم به دنیا می اومد ..از اون روز خیلی افسرده شدم مث قبل تو کارای خونه همکاری ندارم و بقیه جریان زندگی که خودتون توی تایپیکم خوندین/
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام دوستان
ديشب بازم به هم ريختم شوهرم رفته بود خونه مامانش اينا وقتي برگشت به بهانه اينكه دير اومده دنيا را رو سرش خراب كردم! رو سر خودم هم خراب كردم! ديشب با 4 تا قرص مسكن خوابيدم. نمي تونم ببينم به قاتل هاي بچه ام سر مي زنه ازشون متنفرم. دارم ديوونه مي شم.............................................. .........كاش نبودم
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302: :
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
تا نخواین تغییرکنی وبهتر بشین کسی نمیتونه کمک کن عزیز دلم :305:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
چطور تغيير كنم :302::302::302::302:: ديشب همه چيز را خراب كردم هر چي از دهنم درومد به شوهرم و خانوادش گفتم :302::302::302::302::اونم هر چي از دهنش درومد به من و خانوادم گفت. تمام بدنم از شدت ناراحتي درد مي كنه كاش تو اين دنيا نبودم:302::302:
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
:302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
اینکه قبول کنی همیشه با این حس نمیتونی زندگی کنی و سعی کنی دیگرون رو ببخشی (خیلی سخته قبول دارم حس مادری قشنگترین حس دنیاست)باید قبول کنی اشتباه از هردو طرف بوده سعی کنی به آرامش برسی واگه واقعا خواستی این حس تموم بشه بیا واینجا مشاوره بگیر تازمانی که کارخودت رو میکنی و همه رو قاتل حساب میکنی و به شوهرت حتی حق اینکه به خانوادش سربزنه رو هم نمیدی کاری نمیشه کرد.:323:
شاید جای شمانباشیم ولی باهات همدردی میکنیم و سعی می کنیم درکت کنیم عزیز:305:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
من مي خوام اين حس تموم بشه ولي اون قاتل ها هنوز پشت سر من حرف مي زنند و شوهرم هم حرف هاي اونا را تكرار مي كنه و احتمالا باور مي كنه به من مي گه من يك تار موي اون قاتل ها را با دنيا عوض نمي كنم به من مي گه تو مشكل داشتي كه بچه سقط شده :302::302::302::302::302::302::302::302::302::302:
برام خيلي سخته درك كنم چرا هنوز حرف كساني را بچه اش را كشتند را قبول مي كنه و تكرار مي كنه و مي گه اونا را با دنيا عوض نمي كنم به خاطر قاتل هاي بچه اش به من بدترين توهين ها را مي كنه:302::302::302::302::302::302::302::302::302 ::302:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
ببین به نظرت عمرما دست خداست یا بندش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
فقط خداست که میمیراند وزنده میکند وقتی اینو رو قبول کردی وبه تقدیرش راضی شدی شاید آرومتر بشی تو هنوز هم از واژه قاتل استفاده میکنی معلومه شوهرت هم درمقابل تو می ایسته چون داری به خانوادش توهین میکنی (احتمالاهم هرروز اینا رو بهش میگی جوری که دیگه حساس شده )اون هم ازاین موضوع ناراحته مطمئن باش ولی با برخوردای شما کاری کردی که به جای اینکه ناراحت باشه و با تو همدردی کنه مقابل تو ایستاده ومقاومت میکنه اینجوری نیست به نظرت؟
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سعی کن زندگی را اول برای خودت و بعد برای همسرت آسون کنی همین که شوهرت در کنارت هست و نرفته و تو را تنها نگذاشته همین خیلی خوبه. رابطه بین مادر شوهر و عروس هم که دیگه همه می دونن که چه شکلی هست اگر رفتار خوبی با شما ندارند لازم نیست که حتماً با خانواده شوهر رفت و آمد کنید به نظر من حتی اگر پشت در هم بودند در خانه تان را به رویشان باز نکن هر چه قدر که خانواده شوهرتان بخواهند زندگی تان را به هم بزنند اگر شما و همسرتان رابطه قوی با هم داشته باشید نمی تونند رابطه شما را به هم بزنند پس نزار که همسرت از تو رانده بشه نزار برنده میدان خانواده همسرت باشن اگر هی دعوا کنی شوهرت از تو خسته می شه