RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
سلام
من هم به نوبه خودم توصیه می کنم اول به یه روانشناس مراجعه کنید
شاید دچار توهم شدید یا اسکیزو فرنی .....
و فکر من اینه که اگه حرفاتون واقعیت داشته باشه بیشتر به جن میمونه تا روح
و اون زمانی اتفاق میفته که شما خودتون بخواید وارد رابطه بشید
و بیرون اومدنش دست کرام الکاتبینه
چون مثل این می مونه که توی یه قفس میری که توش ببر درندست
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
هکتور جان نمی دونم
یه کم نگران شدم آخه یه سری علائمش رو دارم مثل گوشه گیری و عدم تمایل به ارتباط با دیگران خصوصا الان که لیسانسم رو گرفتم و خونه نشین شدم
و استرس بی دلیل و یه سری چیزای دیگه
اگه باشه احتمالا استیزوفرنی اما نه در حد زیادشه فقط می دونم هر روز که می گذره دارم عصبی تر می شم
خدایا خیلی می ترسم کمکم کن:325:
اصلا دلم نمی خواد به شیزوفرنی بکشه:163::302:
آیدین جان بازم ازت ممنونم که برام اون لینک رو فرستادی, تو چه راهی بودم و خبر نداشتم تازه اصلا نمی خواستم به مشاورم بگم اینو چون خیلی مسخره و بی اهمیت بود و امروز یکدفعه یاد مطلبی که در مورد انرژی منفی بود افتادم و اومدم اینجا نوشتم:72:.
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
tell me عزیز
مسائل روحی و رفتاری و زندگی شما به هم پیوسته است ، پس بهترین کار اینه که آنرا با مشاور در میان بگذارید ،
به عبارتی چیزی را از قلم نیاندازید .
عزیزم نگران نباش ، توصیه می کنم که در درجه اول به کمک توقف فکر از این افکار ( تفکر در مورد متافیزیک و ... کلاً هرچیز ماورایی و ذهنی و ....) بیرون بیار ، گاهی مطالعه در این زمینه به دلیل ضعف توان روحی در هضم آنها مارا دچار مخاطره یا توهمات می کند لذا با واقعیات سر و کار داشته باش و نسبت به امور ناشناخته ماورایی کنجکاوی و جستجو و مطالعه نداشته باش . حتماً به روانشناس بالینی مراجعه کن نه مشاور . و با روانشناس هم تمام مسائلت را مطرح کن ، به ترتیبی که ذهنت پیش میاره آنهارا بیان کن و حتماً توصیه و تمرینهای روانشناس را عمل کن .
پاورقی
----------
دوستان عزیز
تشخیصهای بالینی کار آسانی نیست . اینکه ما حدودی از اطلاعات را در مورد مسائل روح و روان بدانیم ما را در مقام یک روانشناس بالینی یا روانپزشک قرار نمی دهد که به راحتی احتمالی مثل اکسیزوفرنی را برای کسی داشته باشیم . محتاط باشید و برچسب نزنید .
.
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
دوست عزیز tell me
در کمال ناباوری باید بگم که بنده حرفتو تمامو کمال قبول میکنم و بهتون بهترین پیشنهاد رو میدم که اصلا پیش روانشناس نرید ...
دوستانی که تمامو کمال شمارو راهنمایی کردند به سمت روحانیت یا دخیل بستن یا روانشناس باید بگم متاصفانه راه درستی نیست هیچ گونه از انها ..
این مساله یه مساله متافیزیکی به حساب میاد و عقل در حل ماسیل متافیزیکی عاجزه ...چون براش تعریف نشده است !
روانشناس مطمینا کار خاصی نمیکنه ...چون تجربشو دارم در نزدیک ترین کسانم ..فقط دیونه ترت میکنه ( اینو بهت قول میدم )
در مورد روحانی هم که اصلا قیدشو بزن ! به خیلی دلایل ...
حالا پس باید چی کار کنی ؟؟
جوابو متاسفانه نمیتونم در این مساحت مجازی بهت بگم اما میتونی در خودت جستجو کنی !
کلیدش درون خودته...خطاهاتو شناسایی کن و دیگه دنبالشون نرو...
بهتره روی حرفام دقت کنی که چی گفتم.
موفق باشی
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
فرشته ی مهربان:72:
مرسی از نوشته هات:72:
ماه هاست که راجع بهش نه زیاد فکر می کنم نه مطلب خاصی خوندم مگه اینکه به اتفاق جایی دیده باشم ( منظورم تو تلوزیونه) یا چیزی نوشته شده باشه
راستش نمی دونم روانشناس بالینی چه جور روانشناسی هست می شه کمی بیشتر توضیح بدید؟ باید کجا مراجعه کنم؟
I moonدوست خوبم:72:
منظورت رو از اینکه گفتی خطاهام رو جستجو کنم و دنبالشون نرم چیه؟ می شه واضح تر بگی؟
یعنی هیچ کاری نکنم؟ پس اینهمه استرس بی مورد که با هر اتفاق کوچیکی در من ظاهر می شه علتش چیه؟
از اینکه تغییر زیادی کردم اطمینان دارم و هر روز هم بدتر... همین الانشم استرس دارم بدون اینکه بدونم چرا یا اینکه قرار باشه اتفاق خاصی بیفته:302: واقعا برام آزار دهندست که خیلی زود گریم میگیره یا می رم تو فکر و اگرم نرم تو فکر عصبی و آشفته و مظطرب می شم:302:
من دیگه اون آدم صبور و خوددار قبلی نیستم:302:
می ترسم با این اوضاع که پیش بره بدتر و بدتر بشم و آخرشم که مشخصه...:163:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tell me
راستی تا حالا برای شما پیش اومده که فکر کنید قبلا جایی بودید که می دونید هرگز نبودید یا صحنه ای براتون آشنا باشه و فکر کنید این اتفاقات قبلا هم افتاده؟
ممکنه شما فکر کنید این نوع اتفاقات ریشه در تناسخ داره ولی من اینطور فکر نمی کنم
بعضی انفعلات در روح و مغز انسان صورت می گیره تا این عمل اتفاق میفته و شما احساس اشنایی قبلی با محیط یا اتفاق خاصی می کنید
البته این نظر بنده هست و دلیل بر درست بودن نداره
باز هم صحه میزارم که ماورالطبیعه وجود داره ولی چون ناشناخته هست خیلی حرف ها در موردش زده شده که حقیقت نداره...
-------------------------
در مورد پستم که توسط مدیر ویرایش شد ، حرفی ندارم... معمولا در محیط های مجازی همچین اتفاقاتی زیاد میفته... بگذریم
-------------------------
یکی از راه های درمان هیپنوتیزم درمانی هست . توسط یک فرد وارد
------------------------
مراجعه به یک فرد روانپزشک و روانشناسنیز می تونه بسیار کمک کنه
-----------------------
از همه مهم تر بهتر هست خودتان قبول کنید که باید این تفکرات را کنار بزارید
باور کنید من احتمال خیلی زیاد می دهم همش توهم باشه ... بحث برچسب زدن نیست . اگر ایطور نبود باور کنید می گفتم واقعا یک مدیوم هستید( البته در دنیای مجازی همانطور که گفتم قضاوت کردن کار درستی نیست ولی باید به نحوی طرف مقابل را وادار به عمل کرد که کمتر اسیب ببینه)
شما تسخیر نشدید!( بحث داره خطرناک میشه:311:)
شوخی کردم نترسید... تا وقتی خدا هست از هیچ چیز نترسید:72:
( این هم روحیه، شما سالم هستید هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی اگر بیماری هم وجود داشته باشه با کمک شما و عنایت خدا براحتی درمان میشه)
یا علی:72:
یا علی:72:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
آیدین عزیز:72:
قبلا هم عرض کردم که به تناسخ اعتقاد ندارم
چه انفعالاتی صورت می گیره؟
به هیپنوتیزم درمانی هم فکر می کنم چون دیدم که یکی از دوستانم اس ام داشته و توسط هیپنوتیزم الان بینایی ش رو تا حد زیادی برگردونده و بیماریش رو داره کنترل می کنه:72:
من هم نگفتم تسخیر شدم فقط گفتم این اوضاع برای خودم هم عجیبه و هیچ ادعایی ندارم:72:
آیا با فکر نکردن می شه آروم شد؟ اونموقعی که فکر و ذکرم در حول این مباحث می گشت اینقدر مظطرب نبودم و حالا که زیاد پی گیرش نیستم عوض شدم منظور اینکه شاید فکر نکردن تاثیر داشته باشه اما احتمالا برای من تاثیرش زیاد نبوده
فکر می کنم همون روانشناس یا مهایتا (با اینکه اصلا تمایلی ندارم) روانپزشک بتونه بهم کمک کنه.
بابت پست هات ممنون
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
راستش گذشته ادم ها خیلی در افکار و جهت گیری ذهنی اونها تاثیر میزاره ... بعضی مشکلات هستند که انسان را اسیر تخیلات می کنند ... برای اروم شدن به هر دری میزنند ... ولی این ها همش امتحان الهی هست ... شما باید درسترین راه رو انتخاب کنید . راه تلاش ، همت ، اراده ، اگاهی و برنامه داشتن برای زندگی
به چیزی اعتقاد داشته باشید که در زندگیتان تاثیر مثبت بگذارد . اعتقاد بخدا ، به جهان اخرت و... همگی باعث احساس ارامش انسان هستند ولی ایا اعتقادت مفرط و عملی به ماورالطبیعه دردی از مشکلات بشر را تا بحال حل کرده؟( البته بخشی از ماوالطبیعه که موضوع بحث ماست)
خودهیپنوتیزمی و بعضی ورزش های فکری مثل یوگا در زندگی پر مشغله امروزی می توانند مفید باشند( البته معتقدم نماز خواندن با حضور ذهن از همه اینها بهتر هست)
انسان های بزرگ وقتی نماز میخوانند انگار خودشون رو در اغوش خدایشان پرت می کنند. تمام دردهایشان را فراموش می کنند... تنها چیز برایشان لقا خدا می شود و بس
اگر شما افکارتان را الهی کنید جایی برای افکار منفی وجود نخواهد داشت.
---------------------
در مورد دیدن بعضی وقایع که انسان تصور می کند قبلا انها را دیده باید عرض کنم، حتی یک اصطلاح علمی و پزشکی هم برای این موضوع وجود دارد ، می تونید در اینترنت سرچ کنید.
ولی دست یافته های خود من در این موضوع. ببینید در دنیای غیر مادی بحث زمان مطرح نیست . یعنی شما براحتی می توانی در طول زمان حرکت کنی . بحث مکان هم مطرح نیست که می شود همان طی الارض بودن. بحث اراده و خواست مطرح هست ... شما میخواهید پس می توانید . شاید بهترین جمله همین باشد.
وقتی خواب می بینید به خلسه نسبتا عمیق فرو رفته اید و ممکن هست روح شما در هنگام خواب بخشی از اینده را درک کند ، ولی چون خواب خیلی زود فراموش می شود ، در لحظه رسیدن به نقطه زمانی در دنیای خودمان ، بیادتان بیفتد و شما احساس می کنید که قبلا این اتفاق را دیده اید
-------------
قدرت فکر خیلی وسیع هست. شما با فکرتان می توانید تله پاتی کنید. خیلی از ما بطور نا خود اگاه تله پاتی می کنیم.تا حالا شده فردی از ذهنتون بگذره و به یک باره با شما تماس بگیره؟ این ها همه قدرت ذهن هستند. پس می بینید که فکر شما چقدر توانمند هست.
کافیه با موضوع علمی برخورد کنید . دلایل علمی را پیدا کنید . اونوقت خود بخود این افکار منفی از ذهنتان دور می شوند.
وقتی دانایی بیاد جایی برای نااگاهی وجود نخواهد داشت ...
ببینید همین احتمال بودن یک بیماری چقدر دید شما رو منطقی تر کرده... با وجود استرسی که داشته ولی شما رو منطقی تر کرده ... این خودش یک گام رو به جلو هست . در اولین فرصت یک ویزیت از یک دکتر روانپزشک بگیرید . برید باهاش صحبت کنید ، همه چیزی که در ذهنتان هست بدون خودسانسوری براش بیان کنید.
در گام بعدی تحقیقات شخصی خودتان بصورت علمی در مورد ماوالطبیعه از سایت های اساتید دانشگاه و افراد اگاه شروع کنید( نه سایت های افراد شخصی که اطلاعات نه چندان علمی دارند)
کم کم موضوع برایتان روشن می شود و از این توهمات هم خارج می شوید
موفق و پیروز باشید:72:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
آیدین حرفهات خیلی آرومم کرد:72:
من با وجود گذشته نه چندان خوبی که داشتم تلاش خودم رو کردم و تا حدودی خودم رو آدم موفقی می دونم اما اینکه این به اصطلاح شما تخیلات (که باز هم می گم تخیل و توهم نیست چون من بهش فکر نمی کنم) دلیلش گذشته م باشه جای تفکر داره:322:
من شدیدا به خدای خودم معتقد و پایبندم و همین اعتقاد باعث شده دست از پا خطا نکنم اما چند سالیه که نمازی که خودم شروع کرده بودم رو ترک کردم به دلایل متعدد یکی ش وسواس شدیدی که پیدا کرده بودم و ساعتها قبل از اذان دعا می خوندم و مظطرب بودم تا وقت نماز می رسید و بازم چند ساعت دعا و... دلایل دیگه ای هم دخیل بود اما همین یک دلیل داشت من رو به مرز دیوانگی می کشوند و بدتر اینکه اوایل درنماز خیلی تمرکز داشتم اما بعد دو سال اصلا تمرکز نداشتم و ترجیح می دم برای خدا نامه بنویسم یا با زبان دلم باهاش حرف بزنم:203:
در مورد خودهیپنوتیزمی یک بار امتحان کردم و برام خوب بود اما هیچوقت یوگا رو نتونستم درست انجام بدم چون نمی تونم تمرکز کنم و با هر صدایی حواسم پرت می شه و سخت ترین مرحله ش هم اولشه.:162:
در مورد خواب دیدن خیلی خوب توجیحم کردید و خیلی برام جالب بود که بدونم این تصورات ناشی از چی هست و خیلی ممنون:72:
و در مورد تله پاتی تا دلتون بخواد... مثلا یاد یه موسیقی افتادم و یکدفعه از تلوزیون پخش می شه یا می خوام به یکی زنگ بزنم و همون لحظه گوشیم زنگ می خوره و از قضا همنی هست که می خواستم بهش زنگ بزنم و خیلی وقتم بود که ازش خبر نداشتم! یا به چیزی فکر می کنم و یکی عنوان می کنه
اما آقا آیدین من از روانپزشک خوشم نمیاد و بخصوص اینکه فقط بلدن یه مشت قرص بنویسن و من هم ابدا اهل خوردن قرص نیستم مخصوصا قرص های خواب آوری که می دن و در روز یکی دو ساعت بیدار می شه بود
بخاطر تشنج و گرفتگی عضلاتم وقتی عصبی می شدم به روانپزشک مراجعه کردم و برام آزمایش خون نوشت و بعدشم قرص و... آخرشم بعد چند روز استفاده از قرص انداختمشون کنا:163:ر.
آیدین عزیز مرسی که اینقدر برام دلسوزانه نوشتی و کمکم کردی:72:
RE: ارواح و من و جنگ روان!!!
ببینید وسواس خودش یک مسئله هست. ای کاش در ان مقطع مشکل وسواس را در خودتان حل می کردید
در هیچ کاری افراط نکنید . حتی در نماز خواندن. نماز در اصل برای شارژ مجدد شما برای ادامه زندگی موفق است. اگر شما در هنگام نماز خواندن مضطرب می شدید ، شاید یک تصور قبلی غلط پیدا کرده اید...یک نماز اثرگذار نیازمند تمرکز می باشد
من چند مشکل شما رو می نویسم:
1- نمی توانید تمرکز کنید
2-وسواس دارید
3-دچار اضطراب مزمن هستید
قدم به قدم برید جلو. اول از همه وضو بگیرید و یک نماز شکر بجا بیارید که تونستید از این مرحله زندگی هم سالم بیرون بیایید.
سپس سعی کنید اطلاعات کلی برای رفع هر کدام از مشکل هایتان را پیدا کنید.
بعضی موارد مثل اضطراب با درمان های دارویی می توانند زودتر به نتیجه برسند.
در مورد اینکه گفتید این حالات شما یک توهم نیست،اشاره میکنم افرادی که دچار توهم شنیداری و یا حتی توهم بینایی هستند همین حس را دارند. یعنی وضعیت بقدری طبیعی هست که قبول موضوع برایشان سخت هست...
در کل باز هم پیشنهاد می کنم به نزد یک روانپزشک ( ترجیحا استادیار دانشگاه) بروید . چون این پزشکان اعتقاد کمتری به دارو شیمیایی دارند. با این وجود این دارو ها هم اثرات مثبتی دارند
ببنید اگر باردیگر کوتاهی کنید ممکن هست اسیب های جدی بشما وارد شود ... من نمی گویم حتما دچار این بیماری هستید ولی احتمال ان هم وجود دارد
سایت دکتر عامری هم مطلب خوبی در مورد این بیماری نوشته. ببینید این مطالب را می گذارم تا بخوانید و اطلاعاتتون بالا بره. البته این بیماری طوری هست که ممکن هست مقطعی باشه و بیشتر در سنین جوانی اتفاق میفته و میشه انرا کنترل کرد و همچنین درمان پذیر. پس لا علاج نیست ! اتفاقا یک تجربه می تواند باشد که خودتان را با افکار منفی ازار ندهید...
http://www.dr-ameri.com/fa/patientpages.aspx?id=172
شاید فیلم ذهن زیبا رو دیده باشید
این بیوگرافی جان نش هست که به این بیماری دچار بود و فکر می کرد برای نیروهای سری ارتش رمزیابی می کند... با چند انسان خیالی دوست بود :82:
این هم بخشی از سخنان خودش :
خودش این طور مینویسد: <به مرور زمان سعی کردم بخش بیمار ذهن خودم را شناسایی و پاک کنم. سعی کردم رفته رفته ذهنیت عالمانهای را که از قبل داشتم، بازسازی کنم. این کار خیلی طول کشید، خیلی چیزها را از من گرفت اما فکر میکنم الان دیگر بخش اعظم آن هذیانها و آن توهمات را دور ریختهام. اینکه در این سن و سال هنوز میتوانم یک ریاضیدان و تئوریسین فعال باشم، به این معنی است که من در مبارزه با بیماریام موفق شدهام.>
همه نوشته های من برای این هست که شما اگاه شوید و از همه جوانب مشکلتان را بررسی کنید. باز هم تکرار می کنم شاید مشکلاتان این بیماری نباشد ولی بهتر نیست مطمئن شوید؟
امیدوارم حرف هایم تلقین منفی در شما ایجاد نکنه
ولی واقعا نمی توانستم این حرف ها را هم نزنم.چون بنظرم مهم هستن
یا علی:72: