RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
سلام خواهرم آویژه
بی شک زندگی زناشویی کلاس فلسفه نیست...و گاهی قدرت هضم بحثهای فلسفی رو هم نداره... موضوعاتی که شما رو گیج کرده چه خاستگاهی داره؟ چرا به اونها فکر می کنید؟ چرا موضوعات رو به عرصه خانواده می برید؟
من به چرایی و نوع فکر شما کاری ندارم ...هر چند سهراب سپهری قطعه ای در همین باب دارد..که به شما خواهم گفت
اما دقیقا سوالات شما چیست که فکر شما رو هنگام خواب اشفته می کند؟
به نظرم به هر دلیلی ذهن سطحی شما که همان ذهن میمون شرقی هاست بیش از اندازه فعالیت می کند و تا حدی با شما به گفتگو و مباحثه می نشیند که خواب و ارامش را از شما می گیرد... این موجود یا پدیده تماما در تناقض است...هیچ منطقی ندارد و عاشق تکرار است...شیفته بزرگنمایی است ...کوچکترین مسائلی که پیرامون شما می گذرد هم از قلم نمی اندازد... در کسری از ثانیه تئوری می سازد و قادر است هر تئوری را فورا به فرضیه تبدیل کرده و در جهت اثبات ان بکوشد...به شدت حرف می زند و لحظه ای سکوت نمی کند...در حمام...هنگام خواب...همه جا حضوری جدی دارد...این ذهن مدعی است که از هر چه پیرامون شما می گذرد خبر دارد...گاهی شما را مجبور می کند که گفته های او را تکرار کنید ما شخص دیگری
کاری ندارم تفکر شما درست هست یا اشکالی دارد...چون موضوع بحث شما مباحثی از فلسفه را به همراه دارد که اگر خواستید وارد بحث انها خواهیم شد و انچنان پیچیده نیست...
اما ذهن خسته شما/ عدم ارامش روانی/ فعالیت ذهن سطحی مسائلی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند
اگر موافق هستید پاسخ چند پرسش را که بالا نوشتم بفرمائید تا به کمک هم ذهن سطحی را خاموش کنیم و شما ارامش را تجربه کنید
قطعه سهراب:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
نقل قول:
به نظر من برای اینکه این مباحث رو پیگیری کنی بهتره که اول یه مقدار از نظر روحی به شرایط مناسبتری برسی یعنی از این حالت رکود در بیای و بعد به دنبال پیگیری اون مباحث عمیق باشی.اخه احساس میکنم که این مباحث خیلی انرژی گیر هست و تو باید اول از همه امادگی روحی کافی داشته باشی چون خود این حالت رکود و افسردگی هر چند ضعیف گاهی باعث گرفتن نتایج اشتباه میشه
دوم اینکه اگه حالا واقعا مشتاق این هستی که مطالعه جدی در این زمینه داشته باشی همیشه در ذهن خودت با عشق جلو برو و با دید مثبت و نه با یه پیش زمینه منفی
و اینکه چون همسرت هم گفتن که نمیتونن جواب سوالات شما رو بدن بهتره که وارد بحثای عمیق و طولانی در این موارد با ایشون نشین و اگر هم که صحبت به این چیزها کشید از جنجالی کردن آن خودداری کنید و سعی کنید که شکل یه صحبت دوستانه کوتاه باشه
راستی دوست خوبم یه سوال دارم که اگه خواستی جواب بده اونم اینکه شما و همسرت چگونه با هم آشنا شدین...در رابطه با موضوع سوالت نیست عزیزم من همیشه از زوجهای خوشبخت این سوال رو میپرسم
@ گل بیرنگ:
سلام دوست مهربانم
من تا اینجای تاپیک با راهنمایی شما و دیگر دوستانم یاد گرفتم که:
لحن صحبت کردنم رو باید عوض کنم. در بحث های مون جوری باهاش حرف نزنم که انگار ایشون مسئول همه تلخی ها و ناروشنی های دنیاست.
دیگر اینکه چه لزومی داره هر نقدی که تو دهنم گذشت با همسرم در میون بذارم؟!
از اون گذشته بهتره یه مقدار رو خودم کار کنم که از این وضع تدافعی نسبت به همه چی در بیام و اندکی مهر رو توی نگاهم بگنجونم. امروز کمی آرام تر از روز های قبلم ...
در مورد سوال شما: یادمه یه تاپیک بود که قرار شد بیشتر بگم از خودم. گویا به فنا رفت:311:
ایشون پسر دوست قدیمی بابا هستن ، رفت و آمدی با هم نداشتیم و من از وجودش بی خبر بودم. توسط یه آشنای مشترک به هم معرفی شدیم(عوامل فتنه:311:) و برای اولین بار شب خواستگاریم ایشون رو دیدم. البته اگه می شناختمش خودم زودتر می رفتم خواستگاری:D:43:
ممنون از لطفت.
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
عزيزم به نظرم بهتره به جاي بحث با همسرت و اينكه مدام كام خودت و همسرت رو هم تلخ كني...بگردي يه نفر رو پيدا كني كه هم از نظر مذهبي اگاهي لازم رو داشته باشه هم اينكه ادم ريلكسي باشه و جنبه ي مطرح كردن اين بحث ها رو داشته باشه نه اينكه فردا به جرم ارتداد معرفيت كنه به دادگاه:303: و بشيني باهاش راجع به اين موضوعات صحبت كني و به اصل ماجرا خاتمه بدي....يكي مثل "شهاب مرادي"
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
نقل قول:
سلام خانم آويژه
خوب بودن يعني چي؟ يعني شبيه اين خدا شدن؟؟ فيزيك ما رو به اينجا رسونده؟
قبول دارم فرمايشات شما رو! اما مي خوام يه داستان براتون تعريف كنم
هايزنبرگ فيزيكدان معروف يك اصلي داره به نام اصل عدم قطعيت/ اين اصل به بيان ساده عنوان مي كنه كه ما هرگز نمي توانيم محل دقيق ذره اي اندازه الكترون را در محيط اطراف هسته اتم تعيين كنيم لذا مي گيم يه جايي اطراف هسته اتم ذره هايي به نام الكترون هستند! كجا؟ معلوم نيست!!!
هايزنبرگ براي اينكه تئوريش رو ثابت كنه همواره نامه اي به انيشتن مي نوشت و انيشتن تئوري او را رد مي كرد تا در نهايت توانست تئوري را با اصول دقيق فيزيك ثابت كند! و نامه اي به انيشتن نوشت. انيشتن نامه را خواند و اصل عدم قطعيت را پذيرفت اما در جواب نوشت : خداوند جهان را با تاس نيافريد!
امروز وقتي نظرات هاوكينگ فيزيكدان برجسته رو مي خونيم مي بينيم كه در مقابل نظم هستي واقعا هيچ هستيم. خب پس فيزيك، شيمي، بيولوژي همه به دنبال يك چيز هستند رياضي و منطق حيات! وقتي شخصي مسلمان نزد انيشتن رفت و از او پرسيد خدا كجاست؟! و خدا چيست!؟ براي اينكه بداند انيشتن چقدر خدا را قبول دارد؟!
جناب دکتر راستین
سلام
ممنون که برام نوشتید. اما ای کاش همه یاد می گرفتیم در مورد چیزی که نمی دونم حرفی نزنیم. ای کاش به خاطر اثبات چیزی، متوسل نمی شدیم به طنابی که خوب نمی شناسیمش ... این چند خط بالا، سرشار از اطلاعات غلطه. خط به خط! اگه دوست داشتید مفصل می گم خدمتتون.
بگذریم ...
نمی دونم از اینکه فلان کس چه عقیده و نظری داره و چه حرف درخشانی زده چه نتیجه ای می خواستید بگیرید؟ من برای آقای انیشتین در حوزه دانش خودش احترام قائلم. همین و بس و قرار نیست ایشون الگوی من در آشپزی، رفتار با همسر و ... و مسائل اساسی تری همچون خداباوری باشه. اگه به شما بگم آقای انیشتین نگاه های بسیار هرزه ای داشته، چطور در موردش قضاوت خواهید کرد؟
در مورد قسمت دوم حرفتون :
متاسفانه قصد من در این تاپیک، پرسش و پاسخ فلسفی- اعتقادی نیست. تا الان خیلی خودداری کردم که جریان تاپیک به این سمت کشیده نشه.
سپاس
نقل قول:
سلام به عضو فعال همدردی" آویژه
چرا ابزار هایی که مسئولیت ارتقاع کیفیت زندگی مادی و معنوی ما انسانها به عهده دارند،خود وسیله ای بشن برای عدم تفاهم وصف بندی های عقیدتی چه در سطح اقوام مختلف دنیا و چه در نظام خانواده.
در مورد شما آیا دارای اختلاف های ریشه ای عقیدتی هستید و یا تنها اختلاف نظر هایی با هم دارید؟
در ادامه گفتگو با هم سعی با توجه بضاعت فکری و معلوماتیم مطالبی خدمتتون عرض کنم امیدوارم که مفید فایده قرار بگیره.
@ Sedruos:
سلام و ممنون از شما
صحبت شما متینه. خوشبختم که قبل از اینکه به صف بندی و لشکر بندی و توپ و تانک کشیده بشه، اومدم اینجا. :D
کم و بیش توضیح دادم که نگاهم چقدر عوض شده!
مشتاق خوندن حرف هاتون هستم.
نقل قول:
بی شک زندگی زناشویی کلاس فلسفه نیست...و گاهی قدرت هضم بحثهای فلسفی رو هم نداره... موضوعاتی که شما رو گیج کرده چه خاستگاهی داره؟ چرا به اونها فکر می کنید؟ چرا موضوعات رو به عرصه خانواده می برید؟
من به چرایی و نوع فکر شما کاری ندارم ...هر چند سهراب سپهری قطعه ای در همین باب دارد..که به شما خواهم گفت
اما دقیقا سوالات شما چیست که فکر شما رو هنگام خواب اشفته می کند؟
@ Sci:
سوال پس زمینه ذهن من دقیقا اینه:راه من درسته؟
به نظرم به هر دلیلی ذهن سطحی شما که همان ذهن میمون شرقی هاست بیش از اندازه فعالیت می کند و تا حدی با شما به گفتگو و مباحثه می نشیند که خواب و ارامش را از شما می گیرد... این موجود یا پدیده تماما در تناقض است...هیچ منطقی ندارد و عاشق تکرار است...شیفته بزرگنمایی است ...کوچکترین مسائلی که پیرامون شما می گذرد هم از قلم نمی اندازد... در کسری از ثانیه تئوری می سازد و قادر است هر تئوری را فورا به فرضیه تبدیل کرده و در جهت اثبات ان بکوشد...به شدت حرف می زند و لحظه ای سکوت نمی کند...در حمام...هنگام خواب...همه جا حضوری جدی دارد...این ذهن مدعی است که از هر چه پیرامون شما می گذرد خبر دارد...گاهی شما را مجبور می کند که گفته های او را تکرار کنید ما شخص دیگری کاری ندارم تفکر شما درست هست یا اشکالی دارد...چون موضوع بحث شما مباحثی از فلسفه را به همراه دارد که اگر خواستید وارد بحث انها خواهیم شد و انچنان پیچیده نیست...
اونوقت ذهن عمقی چیه؟ فرقشون چیه؟ عمقشون هر کدوم چقدره؟از کجا می فهمید این عمل محصول ذهن سطحی یا اون یکی؟
( متاسفانه عادت کردم با ذهنی که با علوم محض سر و کار داشته و برای هر چیزی دلیل روشن می خواد فکر می کنم و پیش برم. نمی دونم کدوم ذهنه اما خیلی بد قلقه و سخت قانع می شه)
اما ذهن خسته شما/ عدم ارامش روانی/ فعالیت ذهن سطحی مسائلی هستند که باید مورد توجه قرار گیرند
اگر موافق هستید پاسخ چند پرسش را که بالا نوشتم بفرمائید تا به کمک هم ذهن سطحی را خاموش کنیم و شما ارامش را تجربه کنید
توضیحات قبل و بالا کافیه؟
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
آويژه عزيز...
فكر مي كنم براي اينكه مثل هم فكر كنيم بايد منظور خودم رو از ذهن سطحي بگم... بي شك بعد از اين توضيح متوجه خواهيد شد كه چرا اين عدم آرامش شما محصول ذهن سطحي است. منظورم از سطحي، ساده بودن و سطحي فكر كردن و عميق انديشيدن نيست!
ذهن سطحي انسانها همواره بيدار است.. شايد بشود آنرا به يك صفحه بزرگ سينما و يا به يك صفحه اطلاع رساني عظيم تشبيه كرد.. كار اصلي ذهن سطحي اينه كه شما رو از وقايع پيرامونتون آگاه مي كنه... اونها رو تفسير مي كنه و مجددا براي شما باز گو مي كنه! ... از ذهن سطحي به گفتگوي دروني هم مي تونيم تعبير داشته باشيم... هر وقت سعي مي كنيم ذهنمون رو ارام كنيم يا بر چيزي تمركز كنيم... اين گفتگوها باعث مزاحمت مي شوند... اين ذهن شما رو مطمئن مي كنه كه هر لحظه از تمام اتفاقات پيرامون خودتون مطلع هستيد... و به نحوي همواره در حال پرسشهاي جديد،كنكاش،كنجكاوي و بزرگنمايي واقعياتي است كه شما آنهار مي دانيد و سوالاتي از اين قبيل را همواره مي پرسه:
چرا اينطور فكر ميكنم؟ آيا راه من درسته؟؟؟
اين ذهن مزاحم شماست! خود فكر مهم نيست... من كاري به نوع تفكر شما ندارم! كاري ندارم كه آيا سوال پس ذهن شما درست هست يا نيست!؟ راه شما درست هست يا نيست! حداقل تا زماني كه آرامش نيابيد نمي تونيم در اين باره صحبت كنيم... من فكر مي كنم فعاليت ذهن سطحي شما نمي گذارد ارامش داشته باشيد و پيدا كردن راه درست لازمه داشتن آرامشه...
عملا ذهن سطحي در برابر ذهن عميق يا چيزي مانند ان نمي نشيند...اميدوارم توانسته باشم با توضيح فوق و پست قبلي منظورم رو تبيين كنم...
در صورتيكه متوجه منظور من شديد اشاره اي فرمائيد تا با خاموش كردن اين ذهن سطحي و گفتگوي دروني، در وهله اول آرامش رو تجربه كنيد
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
خانم آویژه"
مسئله مطرح شده توسط شما باعث شد بیشتر از گذشته یقین داشته باشم که محیطی امثال اینجا که وجودش قابل احترام و لازم هست برای هر جامعه،یک مشکل داره و شاید ما سطح توقع ما همسان با سطح کارایی و شرایط اینجا یکسان نیست،انتظار نابجاییست وهیچ دلیلی وجود نداره که شما با نظراتی اینجا برخورد کنیدصحیح و کارشناسانه باشه ،این را باید قبول کنیم که قالب افرادی که اینجا عضویت دارن کسانی هستندکه در زندگی اجتماعی خودشون با توجه به پیش زمینه های روحی و شخصیتی که دارن افراد مشکل داری هستند،که خود من یکی از اونها هستم.البته تا اینجای قضیه هیچگونه ایرادی بهش وارد نیست و کاملاً طبیعی است هر کدام از اعضاء قابل احترام میباشند.
ولی متاسفانه زمانی که در جایگاه مشاور روبروی پنجره نقل قول قرار میگیرن کمی اوضاع تغییر میکنه و بخودشون اجازه میدن بدون اینکه آگاهی و اطلاعاتی در اون مورد خاص داشته باشن اظهار نظر کنند، و گاهاً نظرات دیگران نفی کنند،من بعضی از شناسه کاربری میبینم همه جا هستن و در مورد همه موضوعات خودشون صاحب نظر میدونن و فارق از این که خودشون یک هم درد هستن که مسیر زندگی گم کردن تو ارتباط با آدمهای زندگیشون و موفق نبودن. و این خارج از اخلاق شرافت انسانی هستش که من نوعی بخوام سر خوردگی های خودمو اینجا ..................
در مورد این مشکلی که شما بیشتر با خودتون دارین تا همسرتون،خود صاحب نظر ها و کسانی که دارای اندیشه هایی در این حیطه هستند این چنین قاطعانه نظر نمیدن که بعضی از دوستان میفرمایند.
بنظر من زمانی این محیط میتونه پویا باشه که افراد سعی کنند که تجارب مشترک شون در اختیار هم قرار بدن،زمانی که من کارشناس حوزه جامعه شناسی و روانشناسی نیستم و در زندگی شخصی خدم فرزندی ندارم،آیا درست است با بازی با کلمات و جملات و با گردآوری یکسری شنیده های پراکنده ،به کسی که با هزار امید به گره گشایی مشکلش درددل زندگیشو مطرح میکنه راهنمایی غلت بدم؟؟؟!!!
من پیشنهاد میکنم که در مورد حل مشکلتون منابع دیگری هم در نظر داشته باشید.
از سایر دوستان و کارشناسانی که با آگاهی کامل و با صرف وقت به راهنمایی دیگر همدردان من میپردازند خالصانه تشکر و قدردانی میکنم.
با تشکر
این مرجع میتونم به شما و سایر دوستان معرفی کنم.
http://i34.tinypic.com/2qdx3t3.jpg
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.
Sci گرامی، سپاس از شما.
فرض می کنم وجود چنین چیزی رو پذیرفتم. لطفا شما ادامه بدید.
Sedruos گرامی: ممنون از شما. متاسفانه آدرس شما رو نمی بینم. اگر عکس هست نمایش داده نمی شه.