RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام امروز دانشگاه امتحان حقوق جزاي عمومي داشتم كه برام يه اس اومد از طرف پيمان بود نوشته بود:
ببين من نميدونم اسم اينو چي ميذارن ولي فكر كنم بهش ميگن حماقت من نه بچه هستم نه بي كس كه بخواي از بابات بترسوني.حالا كه داري مي ري برو ولي ديگه چيزي نگو كه خاطرات خوب تبديل به خاطرات بد بشه.تا حالا نشده كه زوركي آدما همديگه رو دوست داشته باشن كه من بخوام به زور بمونم.ولي ديدي حق با من بود آدما زود عوض ميشن روزگار خوبي داشته باشي پيشي بدرود
از يه طرف خوشحال شدم احساس آزادي كردم و از يه طرف احساس كردم از دستش دادم و ديگه كسي نميتونه جاي اونو برام بگيره.
RE: باهاش به هم زدم چون...
تف کن بریزش دور....:160:
عزیزم جایگزین همیشه بهترین راهه!!!
نگو نمیتونم نمیشه:81:....میتونی. من تجربه شو دارم...:305:
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام دوست عزیزم.به هیچ وجه به سمتش برنگرد.تو هم مثل من به عشق خیلی رمانتیک نگاه میکنی.اما عزیزم عشق فقط یکبار تو زندگی اتفاق نمیافته.ممکنه در آینده کسی عاشقت شه که خیلی از این فردی که ادعای عشق داشت،تورو بیشتر دوست داشته باشه و تو هم به همین شدت عاشقش میشی.
الان میدونی علت اینکه این پسره هی اس میده و ...چیه؟اینجور پسرا وقتی که میبینن طرف محلشون نمیذاره دیوونه میشن،میخوان دختره همیشه وابستشون باشه و اونا محلش نذارن و همیشه سوار رابطه باشن.الان ازاینکه تو واقع بین شدی ناراحته و میخواد باز تورو بکشه سمت خودش.حواستو جمع کن و عاقلانه رفتار کنو جوابشو نده عزیزم.(جایگزین بدترین راهه،چون دوباره وابستگی در پی داره.کتاب "آیا تو آن نیمه ی گمشده ی من هستی" از باربارا دی آنجلیس رو حتما بخون.
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام جايگزين؟خودم هم به فكرش هستم راستش من از بچگي به پسر خالم علاقه داشتم ولي خب خانواده هامون هيچ وقت رابطه مداومي باهم نداشتن ولي هر بار كه همو ميديديم اونم يه جوري نشون ميداد كه من حس ميكردم دوسم داره مثلا روم غيرتي ميشد هر جا مي رفتم نگران ميشد و دونبالم ميومد ولي هيچ وقت به طور رسمي بهم نشون نداد من خيلي بهش فكر ميكردم و با اين اتفاقي كه برام افتاده عجيب دوباره به يادش افتادم البته علاقه ام به اون مصادف بود با ابراز علاقه برادرش كه توي يه تيكه كاغذ برام نوشته بود.البته الان اصلا نمي تونم وارد يه رابطه جديد با يه فرد جديد بشم و شايد الان هم كه به اون فكر ميكنم فقط به خاطر ذهنيت قبليمه و شايد ميخوام اين خلا عاطفيم رو يه جوري پر كنم و يا اين كه چون قراره دوباره خانوادگي بريم سفر و همو ببينيم اينطور شدم.
نميدونم اصلا چه جوري بايد باهاش روبه رو بشم چون هم پر از بي اعتماديم هم پر از نفرت از همه مردا.بدبختانه هر روزم بيشتر از پيش نفرتم افزايش پيدا ميكنه مثلا امروز رفته بودم واسه ي كاراي بانكيم يه سوال از رئيس بانك داشتم رئيس بانك كه يه مرد مسن بود سريع باهام گرم گرفت و شمارشو داد و خواهش كرد كه بهش زنگ بزنم يا برم اونجا كار كنم.وقتي از دستش فرار كردم اومدم بيرون تازه فهميدم كه هنوز جواب سوالم رو نگرفتم.اون پيري جاي بابام بود.واقعا منزجر كننده بود.
mahraveh
مرسي مهراوه جون خيلي جواب قشنگي دادي من چندين بار فقط جوابتو خوندم و هر بار بيشتر يقين پيدا كردم كه همينطوره.ولي يه سوال يعني اون اصلا منو دوست نداشت؟يعني همه ابراز محبتاي قشنگش دروغ بود؟يعني منو بازيچه كرد؟يعني چيزي تو وجود من نبود كه بتونه عاشقش كنه؟:302:
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام عزیزم.اگه عاشقت نبود،ضعف اون بود،نه تو.گاهی بعد از جدایی آدم فکر میکنه که لابد تو خودش مشکلی بوده که نتیجش این شده،اما واقعیت اینه که باید اینطوری نگاه کرد که اون لیاقت تو رو نداشته.
به جز پسرهایی که عمدا با نیت فریب به سراغ دخترها میرن و با ادای عاشقها رو درآوردن اونها رو به خودشون جذب میکنند،یه عده ی دیگه هستند که واقعا خودشون تصور میکنند عاشقند اما بعد از مدتی میبینن که دیگه طرف براشون جذاب نیست،به خاطر اینکه هیجانات و احساسات ناپخته ی خودشونو با عشق اشتباه گرفته بودند.
ایشالله در آینده با پسرهایی خوبی که پای حرفهاشون میمونند و عاشقای حقیقی اند،آشنا میشی.
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام
امروز هوا جهنمي بود دانشگاه امتحان داشتم كه تلفنم زنگ خورد وقتي گوشيو جواب دادم فهميدم همون پيريست يعني رئيس بانك تعجب كردم گفتم شماره منو از كجا آورديد گفت جوينده يابنده است.از تو پروفايلتون پيدا كردم.وقتي قطع كردم يه فكري قلقلكم داد اون داشت پيشنهاد يه كار بانكي خيلي خوب با مزاياي عالي بهم ميداد حالا با منظور يا بي منظور ولي يه موقعيت خوب واسه من محسوب ميشد چون واسه كار كردن تو اون بانك هم مدرك تحصيلي نياز بود و هم امتحال ورودي و مصاحبه و از اين حرفا.به نظرتون چه كار كنم بهش بگم كه برو پير خرفت تو جاي باباي مني غلط كردي تلفن منو پيدا كردي يا وايستم خرم از پل كه گذشت و كارمو پيدا كردم بهش بگم خر خودتي؟
در ضمن من اصلا به پولش نياز ندارم فقط از نظر رواني هست.
RE: باهاش به هم زدم چون...
سلام.ساده نباش.اون تا چیزی ازت نخواد،پستی بت نمیده.میذاره مراحل آخر کارت که شد،میگه حالا با من دوست شو تا قبولت کنم.اینجور آدمای گرگ صفت هرچی بگی ازشون برمیاد،اوایل با مهربونی میان جلو ،بعد خدا نکرده با توصل به زور.اصلا نزدیکش نشو.
RE: باهاش به هم زدم چون...
لاو استوری خیلی ناراحت و نگرانم که می بینم اینقدر ساده هستی
عزیز دلم اگه تونستی فکرت رو از اون پسر برداری اونوقت هنر کردی
اگه تونستی دست از سادگی برداری و به پیشنهاد رویایی!!! یه پیرمرد هوس باز(که خیلی به پستم خورده! و می دونم چقدر بدبخت و حقیرن) حتی فکر نکنی و بدون هیچ فکری قاطعانه حالش رو بگیری اونوقت هنر کردی
همه گفتن من هم بارها گفتم احساساتی نشو
شاید یه مدت اون پسر واقعا عاشقت بوده(وابستگی!)اما بعد یه مدت جذابیتت رو از دست دادی که من اصلا به این احساسات زودگذر معنی دوست داشتن نمی دم, کسی که کسی رو واقعا دوست داره دنبال بهتر نمی ره, چون طرفش براش بهترینه, کسی که فکر می کنه که بهتر از طرفش می تونه بدست بیاره احساساتش زودگذره و براحتی آب خوردن ترکش می کنه
خاصیت تمام آدما::::::>همه آدما وقتی ازشون فاصله می گیری سعی می کنند به سمتت بیان واسه خانما بیشتره, واسه همینه می گن خانمی خودتون رو حفظ کنید و دنبال پسرا راه نیفتید, پسرا جذب کسی می شن که بهشون بی محلی کنه نه کسایی که میان بهشون می چسبن, اگه آقایون این پست رو می خونن می دونن چی دارم می گم
دختر عمه خودم دیوونه یه پسر بود, اوایل اون جذبش شده بود بعد یک سال از دختر عمه م اصرار از اون انکار, 1 سال با التماس و باج دادن باهاش موند آخرش پسره زنگ زد به عمه م و گفت به اون دختره .... بگو به من زنگ نزنه!
واسه خودت ارزش قائل باش:305:
واسه خودت ارزش قائل باش:305:
بهترین پست تو بهترین جا نمی تونه جایگزین پاکی ت بشه:72:
واسه خودت ارزش قائل باش:305:
بای
:72:
RE: باهاش به هم زدم چون...
خدايا به همه بزرگيت قسم دلم از كوچكي خودم گرفته فقط همين.....دلم گرفته... من بد شده ام؟خنده ام ميگيرد چه بيخودي احساس گناه ميكنم. گاهي دلم ميخواد جودي ابوت باشم با خنده هاي از ته دل و گريه هاي با دليل و يه بابا لنگ دراز كه براش بنويسم چه خوب بود دنياي بي آلايش و معصومانه ي كودكي آب نباتت رو به آب دريا مي انداختي تا به خيال خودت شيرينش كني. آخ، دلم يك جو سادگي كودكانه مي خواهد...
RE: باهاش به هم زدم چون...
می دونستی که چقدر قشنگ می نویسی>؟ خیلی حال کردم با نوشتارت اما چه خوب بود که اگه مثبت می نوشتیش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lovestory
:72:خدايا:72: به همه بزرگيت قسم دلم از كوچكي خودم گرفته فقط همين.....دلم گرفته... من بد شده ام؟خنده ام ميگيرد چه بيخودي احساس گناه ميكنم. گاهي دلم ميخواد جودي ابوت باشم با خنده هاي از ته دل و گريه هاي با دليل و يه بابا لنگ دراز كه براش بنويسم چه خوب بود دنياي بي آلايش و معصومانه ي كودكي آب نباتت رو به آب دريا مي انداختي تا به خيال خودت شيرينش كني. آخ، دلم يك جو سادگي كودكانه مي خواهد...
:72:خدایا:72: تو رو به بزرگیت قسم که من رو به کمال بزرگی برسون چون من جزئی از تو هستم...من خوب هستم...می دونم که انسان پاکی هستم و بابتش شکرگذارتم. گاهی دلم می خواد درک کنم که همیشه زندگی با خنده همراه نیست اما گاهی فراموش می کنم پس کمکم کن که یادم بیاد خدایا می دونم هر لحظه داری روی قلبم برام می نویسی و حسش می کنم, از اینکه به فکرمی شکرگذارت هستم, خدایا من هنوز سادگی کودکانه م رو دارم با این تفاوت که الان جسمم رشد پیدا کرده اما کودک درون من زنده ست و پیشمه:72:.
خدایا بابت روزهای زیبا, پدر و مادر و خانواده خوبی که تا حالا داشتم ازت شکر گذارم و بابت روزهای خوب, همسر و فرزندان خوبی که قراره بهم بدی هم ازت شکر گذارم, خدایا خودت مراقبم باش:72:.