RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
يه مشكل بزرگ تو جامعه ما همين محبت بي اندازه پدر مادرها به بچه هاشونه مخصوصا به بچه هاي جنس مخالف دختر خيلي بابايي، پسر خيلي ماماني
خوب پسري كه ماماني شد دائم از همه انتظار تاييد داره از همسر ، از همكار ، از رييس، خلاصه همه بايد تاييدش كنن
روز وشب، اگه شما كه خانمش هستيد تاييدش نكنيد ، ميره سراغ زن ديگه اي كه تاييدش كنه(در مورد شوهر شما مادرشون اين كار رو انجام ميدن واسه همين هم باهاش ميره مسافرت و...) .
حالا در مورد اين تيپ افراد چه كار ميشه كرد؟درمانشون خيلي سخته چون در اكثر موارد نميخوان قبول كنن كه چيزيشون هست و مشكل از خودشونه و ديگران بي تقصير.
هر طور شده بايد به شوهرتون بقبولانيد كه داراي مشكل شخصيتي هست و بايد درمان شود در اين مورد پافشاري كنيد.
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
سلام به دوست جدیدم؛قاسمی عزیز:46:
مرسی که علیرغم همه مشغله هات برای منم وقت میذاری:72:
جانا سخن از زبان ما میگویی:R همسرمن واقعا نمیخواد بپذیره که ممکنه از او هم خطایی سر بزنه !!فکر میکنه که او و خانواده اش از هر خطا و اشتباهی ؛ولو در حد یک اتم؛ مصون هستند . ...حالا من کاری به خانواده اش ندارم اما اصلاح این طرز فکر درمورد خودش برام حیاتیه که متاسفانه هیج جوری همکاری نمیکنه:302: تازه به این قبیل افراد که نمیشه گفت تو مشکل داری و باید درمون شی؛چون اونوقت بیشتر در لاک دفاعی فرو میرن. بلکه من بارها بهش گفتم که بیا بریم مشاوره شاید اصلا ایراد از من باشه و تو کمک کنی که رفع بشه ؛اما دریغ از گوش شنوا:302:
وقتی عید از مسافرت برگشت بهش گفتم اینجوری دیگه نمیتونم ادامه بدم. یا بیا بریم مشاوره یا یه فکر جدی برای زندگیت بکن. گفت باشه ؛بعد از تعطیلات حتما میام. اما نیومد. همیشه همینطوره. قول میده ولی هرگز عمل نمیکنه.
از یکی از بزرگترهای فامیلشون که خیلی باهاش رودربایستی داره خواهش کردم باهاش حرف بزنه اما هر بار که اون شخص بهش زنگ زد؛همسرم الکی گفت:الو؛صداتون نمیادو... و قطع کرد:163: اون شخص هم ناراحت شد ودیگه پیگیر نشد. :302:
چند روز پیش به ناچار از برادر کوچیکش!!!!!!!!!! خواستم که بیاد وراضیش کنه بریم مشاوره(آخه همسرم برادرشو تا حد پرستش دوست داره) اما حتی حرف اونو هم قبول نکرد:question:
(فکر میکنم حالا تنها راهی که برام مونده اینه که از شما بخوام بیایید اینجا و کمکم کنید دست و پاشو ببندیم و ببریمش پیش مشاور:311:)
میبینید که من دارم تمام تلاشمو برای بهبود اوضاع میکنم اما یک طرفه نتیجه نمی گیرم:33: همه راههایی رو که سایر دوستان هم توصیه کردن بارها طی کردم و تا الان هم دارم انجام میدم اما نشده. مدتهاست که به جدایی فکر میکنم اما نه پشتوانه مالی دارم و نه خانواده ام ازم حمایت میکنن. پس بازم صبر و بازم تلاش برای حل مشکل . شما هم منو تنها نذارید و راهنمایی ها و صد البته دعاتونو از من دریغ نکنید. ممنون
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
innocent عزیز
من چند وقته میم سرمیزنم ولی واقعا نمیدونم چی بگم، تجربشو ندارم بخوام راهی پیش پات بزارم که خدا رو شکر دوستان به اندازه کافی راههای خوب پیشنهاد میدن
چیزی که برای من جالبه اینه که علارغم این مشکلاتی که داری و از مشکلات من خیلی پیچیده تره، یه جوری مینویسی که حداقل خود من ازت انرژی میگیرم
کاش منم مثل تو بودم
امیدوارم خدا صبر و قدرت تحملتو هر روز بیشتر کنه و مشکلاتت رو هر روز کمتر، آرزو میکنم همین روزا برام بنویسی که همسرت تغییر کرده و ثانیه ثانیت شاده
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
shamhim_bahariجان سلام:43: جالب اینه که من همین الان داشتم تاپیک تورو میخوندم و یه لحظه اومدم سری به تاپیکم بزنم ببینم جواب جدید چی دارم که دیدم تو هم داشتی تاپیک منو میخوندی:227:
ممنونم ؛ نسبت من نظر لطف داری عزیزم. شما هم نگران نباش. اون چیزایی که درباره اشون توی تاپیکت نوشتی اوایل ازدواج تقریبا برای 95 در صد ما اتفاق میافته و طبیعیه. نارحتی تو هم کاملا طبیعیه. منم این روزها رو داشتم و این حرص و جوشی رو که تو الان میخوری خوردم اما حالا اون مسائل کمرنگ تر شدن . نه اینکه فکر کنی همسرم رفتارشو بهتر کرده ها ! نه عزیزم؛ من حساسیتم کمتر شده . همسرم هنوز بعد از یازده سال ؛توی خیابون چند متری جلوتر از من راه میره؛ هنوزم جلوی جمع به من بی توجهی میکنه .به همه اهمیت میده جز من .یه بار با من توی خیابون قرار گذاشته بود و من بیشتر از یکساعت منتظرش بودم و در این مدت چه متلکها که نشنیدم و چقدر چراغ و بوق که برای من زده نشد اما فکر میکنی چرا دیر اومده بود؟ واسه اینکه توی مسیر یه خانومی رو دیده بود که کسی مزاحمش شده بود و این همسر بنده نقش ناجی رو برای اون خانوم ایفا کرده بود و تا مشکل اون خانوم کاملا رفع نشده بود و به سلامت ایشون رو راهی نکرده بودند منو منتظر گذاشت غافل از اینکه این ور توی این مدت طولانی انتظار؛چند نفر مزاحم خانوم خودش شدن!!!!!!
نمیدونم سریال ساختمان پزشکان رو میبینی؟ اونجایی که دکتر نیما ؛زنش رو که می خواست سوار ماشین بشه جا گذاشت و گاز داد و رفت؟:311: و زنش با تعجب به ماشینی که داشت دور میشد نگاه میکرد؟ حکایت من و شوهرمه!!!
اینو گفتم بخندی و روحیه ات عوض شه
میخوام بگم اگه شما 6ماهه تحملت تموم شده من یازده ساله که این کارهای شوهرمو دارم تحمل میکنم. ولی عزیزم؛ مطمئن باش به مرور وضع فرق میکنه. یه کوچولو همسرت بهتر میشه و یه عالمه خودت صبورتر میشی.هر چی زندگی بیشتر پیش بره مسائل جدیدتری پیش میان که بدون اینکه خودت متوجه بشی میبینی حساسیتت نسبت به این رفتارهای همسرت کمتر و کمتر شده و این خیلی خوبه.:310: نگو نمیتونم و از این حرفها چون اصلا همه چیزو لازم نیست ما درست کنیم که حالا بتونیم یا نتونیم. بعضی چیزها با گذشت زمان خودبخود بهتر میشن و این از لطف خداست که زمان رو مرهم اکثر دردها و مشکلات قرار داده. خوشبختانه اکثر مسائل شما هم از این دست مسائلن. همسرت مرد بدی نیست. یه کم بچه اس مثل اغلب مردها. بهش فرصت بزرگ شدن بده.صبور باش و خودتو برای مسائل کوچیک پیر نکن عزیزم. میرسه روزهایی که با یادآوری بعضی از همین چیزایی که امروز براشون ناراحتی خنده ات میگیره. منم برات دعا میکنم:323:
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
innocent عزیزم سلام
پستت شاید بیش از 5 بار خوندم و رو حرفات عمیقا" فکر کردم حالا نمیدونم چه قدر پاسخ هام نتیجه بده یا اصلا" درست باشه یا نه !!.سعی میکنم به تک تک حرفاتون پاسخ بدم و امیدوارم اینجارو یه نقطه صفری بدونید و دوباره تلاش شروع کنی حتی اگه قبلا" انجام دادی همون راهکار هارو می تونیم شکلش یکم عوض کنیم و هنرمندانه تر البته نیاز کنار اینها خودت حتی مهم نیست به تنهایی به مشاوره بری و راهکارهای تخصصی تر هم بگیری . ازت ممنونم که به تک تک سوال هام پاسخ دادی
((اینکه چقدر حضور من در زندگی براش پررنگه؟ من حس میکنم اون بیشتر از اینکه به من دلبسته باشه وابسته است)) ببین قراره شما عکس العملهایی نشون بدی که اون دلبسته بشه نه وابسته یعنی باید رفتارهای خاصی شروع کنی که فقط منحصر به شما باشه یعنی کس دیگه ای نتونه حضورش جات بگیره ببین مثلا" اگه همسرت هرروز صبح قبل کار بوست کنه اگه یک روز انجام نده یهو بچشمت میاد و دنبال علت میگردی ببین دقیقا" شما به همین نیاز داری واسه جواب بعدی لطفا" بگو همسرت ادم لمسی یا چشمی یا شنوایی تا بتونیم راه این دلبستگی پیدا کنیم چون واسه هرکی متفاوت
2-((توی چه شرایطی منعطف تر میشه؟ تقریبا هیچ وقت!!البته در موارد نادری طبق میل من رفتار میکنه ولی بانارضایتی کامل و این عدم رضایتش رو هم با رفتارش و هم زبانی ابراز میکنه )) خوب پس هیچوقت نیست شما نتونستی زمانش به درستی پیدا کنی یه کم زوم شو ببین مثلا" برادرش چه ویژگی خاصی داره که مقابلش رامتر میشه لطفا" رو این سوال بازم فکر کنه چون میتونه خیلی کمک کننده باشه
3-((چقدر به برنامه های شخصی خودم میرسم؟ و عکس العمل همسرم چیه؟..........متاسفانه من خودمو تمام وکمال وقف خونه و بچه و شوهر و کارهای تمومی ناپذیر خونه کردم. )) این بسیار بسیار بده چون از لحاظ جسمی و روحی فرسایشی میشی قرار نیست زندگیت مختل شه ببین اگر تو برای خودت احترام قایل نشی نمیتونی ببین بازم میگم شک نکن نمیتونی احترام به دست بیاری همسرت باید ببینه تو حتما" وقت هایی مال خودتی این مساله سبب میشه احترامش بالا بره.کارهای خونه هیچوقت تمومی نداره خوب لازم نیست همه چی عالی باشه اگر یه روز خونه یکم بهم ریخت باشه خوبه نبودت باید احساس بشه.ایجاد ساعاتی فاصله ددلتنگش میکنه نبودت احساس میکنه و استقلالت رو به خودت پس میده پس امیدوارم بعد خوندن این پست حتما" تو پست بعدی یه چندتا برنامرو بگی که اغاز کردی
4-((اینکه در ساعات خاصی از روز یا حتی هفته بشینیم با هم حرف بزنیم یه حسرت دائمی شده برام.!!!همه اش میگه خسته ام و ...ولی دیگه بعد از یازده سال خوب میدونم که مشکلش خستگی نیست .یه جورایی حس میکنم دوست داره نازشو بکشیم و حس کنه که برامون خیلی مهمه واینجوری ارضا میشه.))ببین این برای رابطتون وحشتناکه ولی این مسالرو میذاریم تو اولویت بعدی اگر یکسری مسایل حل شه اینام حل میشه
5-((در مورد روابط جنسیمون در پست قبلی هم کمی گفتم. متاسفانه در کل؛توی رابطه جنسی؛بیشتر اونه که راضی میشه تا من.یه نکته دیگه اینکه اگه من بمیرم یا خدای نکرده بچه امون تب کنه و نیاز فوری به دکتر و...باشه از خوابش نمیزنه اما برای رابطه جنسی هر شب و هر ساعت حاضرو آماده اس.باهاش همراهی میکنم تا شاید اونم در مواردی که من به او و همراهیش نیاز دارم انعطاف نشون بده )) ببین رابطه جنسی یه رابطه دوطرفس قراره دوتاتون راضی باشید.ولی خوشحالم که اون به این رابطه علاقه منده و از این طریق میتونی یکم هنرمندانه رفتارهاش تغییر بدی.راجع به همراهیت باید بگم ببین قرار نیست تو همراهی کنی واسه بعدا" تو باید همراهی کنی چون ولا" نیاز طبیعی همسرت دوما" باید لذت ببری ولی ببین بدون همیشه دست یافتنی بودن خوب نیست باید گاهی با دست پس بزنی با پا پیش بکشی یه کم متناقض رفتار کنی اونجوری واسش جذاب میشی همیشه به میل و خواسته طرف بودن و جلب رضایتش از جذابیتت کم میکنه و برعکس بی اهمیتتر میشی واسه طرفت باید واسه داشتنت تلاش کنه
البته اگه دوست داشتی از علت نارضایتیت تو این رابطه بگو
6-((ویژگی مثبت خاصش اینه که زود میرنجه اما اگه بری سمتش زود هم میبخشه و فراموش می کنه)) خوب این خیلی خوبه نشون میده طاقت دوری و قهر نداره از این میتونیم برای راهکارها استفاده کنیم
7-((وقتی با او حرف میزنم به چه نحوی برخورد میکنه؟....... اگه صحبت در مورد مسائل واتفاقات روزمره باشه گوش میکنه. اگه در مورد مسائل خاله زنکی باشه(ببخشید از این اصطلاح نازیبا استفاده میکنم ولی معادل بهتری به ذهنم نرسید) که عالی و با همه وجودش گوش میده .درمورد مسائل جدی زندگیمون باشه از قبیل برنامه ریزی برای آینده از نظر مالی و فکر خونه و یا دلخوریهامون از هم و مشکلات فیمابین و ....طفره میره و گوش نمیده)) اگر درست تحلیل کرده باشم زمانی که انگشت انتقاد شما سمتش نباشه گوش میده خوب همین که امادگی شنیدن داره فعلا" خوبه ببین گاها" میتونی واسه شروع بعضی از مسایلت تو قالب مشکلات دیگران مطرح کنی و ازش راهکار بخوای مثلا" بگی فلانی شوهرش اصلا" باهاش نمیشینه حرف بزنه یا اصلا" به زنش اجازه درد و دل نمیده به نظرت خانومش چیکار کنه که همسرش مثل تو اینقدر با محبت گوش بده ببین این رفتار دوتا حسن داره تو میتونی با توجه به دیدگاه خودش بهش نزدیک شی دوم اینکه گاها" باعث میشی به درون خودش به فکر بره فقط تاکید میکنم برای این حرف ها عالیه بین حرف از ویژگی ها مثبت خودش چاشنی حرف هات کنی
8-(( واما گله های همسرم از من:گله منده از این که چرا توهینها و آزار و اذیتهای خانواده اش و دروغهایی که زندگیمونو بر مبنای اونا پایه ریزی کرد رو هر چند وقت یکبار از آرشیو بیرون میکشم .یه گله دیگه هم بیشتر وقتها از من داشته و البته اخیرا کمتر شده این بوده که چرا نمیذارم دنبال هر شغل و محل درآمدی که خودش میخوادبره)) فعلا" امیدوارم این مسایل تو ارشیو بذاری و بیرون نکشی و راجع به کارم کسایی که تو کودکی دچار یه مشکل خاص شدند و نتونستن اطرافیان بابت اون ببخشن ظاهرا" ناخوداگاه تو بزرگسالی هی شغل عوض میکنن البته این یه نظریه روانشناسی و حکمتش من نمیدونم که فعلا" خداروشکر میگی کمتر شده
خوب برای شروع انجام همه این تغییرات ده دوستی پیشنهاد زیبایی به خود من داد که به شما میگم اول مدت 2 minچشمات ببند همسرت مقابلت کامل تصور کن هرچی دلت خواست بهش بگو بعد اونو از صمیم قلب با همه اشتباهاتش ببخش و راجع به خودتم این کارو تکرار کن
امیدوارم با صبر کارهارو انجام بدی و نتیجه هاش برام بگی مطمین باش همه جی به زیبایی حل میشه
منتظر پاسخت هستم
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
sahra100 جون
ممنونم ازت ؛هزار بار :46:
ذهنم مشغوله و افکار پریشون دارن منو از پا در میارن. واسه همینم اگه حرفهای این پستم نظم و سامانی نداشت ببخش
گلم؛
برای دلبسته کردنش دیگه کاری نمونده که نکرده باشم.به همه انتظارات ریز و درشتش توجه میکنم و انجامشون میدم.تائیدش میکنم؛ تحسینش میکنم؛طبق میل او می پوشم؛طبق میلش حرف میزنم(اوایل ازدواج یه بار گفتم فلان وسیله که میخوایم بخریم خیلی گنده اس و برای اتاق ما بزرگه؛ ناراحت شد که :من از کلمه گنده بدم میاد .دیگه تکرارش نکن!!با اینکه از نظر من خیلی بی معنی بود اما 11 ساله که دیگه این کلمه رو به کار نمی برم).عادت داره قبل از خوردن غذا؛حتی در وعده صبحانه؛کمی نمک بخوره. 11 ساله که نمکدونو فراموش نمیکنم که بیارم سر سفره حتی اگه غذامون ربطی به نمک نداشته باشه. 11 ساله وقتی از سر کار میاد میرم دم در پیشوازش حتی اگه حالم بد باشه؛چون میدونم اینکارو دوست داره.....اینارو مثال زدم که بگم من هر کاری که اون دوست داره و با انجامشون راضیش میکنم ؛انجام میدم اما او فکر میکنه که اصلا باید اینطور باشه و غیر از این نمیتونه باشه و دارم انجام وظیفه میکنم.!!!!اما خودش در قبال من هیچ وظیفه ای نداره ! 11 ساله که میگم توی رابطه جنسی از فلان رفتارت ناراحت میشم؛تحقیر میشم ؛بهم بر میخوره؛ اما هنوزم اون رفتارو تکرار میکنه چون فقط به خودش اهمیت میده نه دیگران. 11 ساله که میگم چرا وقتی پولی توی خونه میذاری بعدش هی ازم میخوای که ریز ریز برات بگم که چیکارش کردم.مگه من میخوام بدزدمش؟مگه از من اسراف دیدی؟ مگه بهم اعتماد نداری؟ نگاهم میکنه و چیزی نمیگه و فردا دوباره می پرسه: اون فلان تومنی رو که صبح گذاشتم روی دراور چیکار کردی؟( و البته بماند که الان چند ماهه که دریغ از یک ریال پول دادن).....به هیچ کدوم از حساسیتهای من توجه نمیکنه ولی من باید تمام خواسته های حتی غیر منطقی و نابجای اونم مد نظر بگیرم.
اینکه مقابل برادرش و کلا خانواده اش رام میشه واسه اینه که اونا صددرصد تائیدش میکنن و بهش میدون میدن هر چند که در غیابش به من میگن که ما همیشه به ناچار اینکارو میکنیم اما کارشو قبول نداریم؛ از بچگی عادت داشت که اگه تائیدش نکنیم روزگارمونو سیاه کنه و ما هم مجبور میشدیم به حرفش گوش بدیم و اون دیگه عادت کرده و ما ناچاریم ادامه بدیم!
خونواده اش قبولش ندارن و بعد از اینکه ظاهرا باهاش موافقت میکنن؛بارها دیدم که وقتی همسرم از اتاق میره بیرون همگی میزنن زیر خنده و مسخره اش میکنن اما بسکه شره ازش میترسن و ظاهرا تائیدش میکنن . وقتی به اون توهین میشه انگار که به من توهین میشه؛ناراحت میشم. یه بار سربسته و مختصر بهش گفتم که با فلان کارت خانواده ات هم مخالفند و پشت سرت بهت میخندن اما گفت تو داری براشون حرف درمیاری!
برای رسیدن به خودم و وقت گذاشتن برای خودم؛نمیتونم روی حرفش حساب کنم....غیر قابل اعتماده؛ میگه برو خونه دوستت دلت وا شه. فرداش که میرم میاد میگه ازت شکایت میکنم که بدون اجازه ام از خونه رفتی بیرون! میگم خودت اجازه دادی! میگه اون مال دیروز بود؛امروزم باید اجازه میگرفتی:81:
میگه برو باشگاه؛اما می ترسم اگه برم بگه واسه چی رفتی؟ از این نوع رفتارها خیلی زیاد ازش سر میزنه.
میگه برو مسافرت روحیه ات عوض شه. میگم باشه؛ برو بلیط بگیر برم. میگه من پول ندارم بهت بدم بری!!!
توی حرف همه کار واست میکنه اما در عمل هیچی.
به هیچ قولی عمل نمکنه. حتی قولهایی که به دخترمون میده. تا جایی که دخترم میگه بابا دروغگوئه! و من باید خودمو بکشم که اینو از ذهن دخترم بیارم بیرون و کار پدرشو یه جوری توجیه کنم که از پدرش بدش نیاد.
صبح یه حرفی میزنه؛ ظهر میزنه زیرش؛عصر یه چیز دیگه میگه....... آدم دیوونه میشه از این رفتارهای ضد و نقیضش.
یه بار نصف شب هم توی خیابونی که هیچ ماشینی نیست پشت چراغ قرمز عابر می ایسته و میگه باید قانونو رعایت کرد.....یه بار از محل عبور عابر ممنوع می پره وسط خیابون و اگه راننده ای اعتراض کنه میدوه دنبالش که بزندش!!!!
اگه یه آشغال اندازه سر سوزن تو دستش باشه توی خیابون نمیندازه تا یه سطل زباله پیدا کنه ؛ یه بار هم کیسه زباله های آبدار خونه ارو از پنجره طبقه سوم میندازه وسط کوچه:question:
برای همین غیر قابل پیش بینی بودنش و درو غگویی های بسیارشه که نمیتونم بهش اعتماد کنم و همیشه این حس کشنده ارو داشتم که تنهام و تکیه گاهی ندارم.
چه توی خونه باشم چه نباشم براش مهم نیست.هرگز ار سرکارش زنگ نمبزنه حالمونو بپرسه.اگه بریم مسافرت دلتنگ نمیشه؛ سراغمونو نمیگره.عید 10 روز با مادرش رفت مسافرت زنگ نزد ببینه ما تنهای تنها؛چیکار میکنیم توی اون روزای دلگیر. اصلا حالمون خوبه؟ اتفاقی برامون نیفتاده؟
آیا اینا دلایل کافی نیست برای اینکه ثابت بشه اون فقط وابستگی به من داره و اگه مامانش یا چیز دیگه ای جایگزین من باشن به راحتی منو فراموش میکنه؟
در مورد اینکه اگه انتقادی دارم غیر مستقیم بگم که باید بگم ما زنها تقریبا همه امون در این کار واردیم. اما از اونجایی که ایشون خودشیفته اس اصلا به مغزشم خطور نمیکنه که شاید منظورم خودشه یا شاید خودشم فلان ایراد رو داره!
کلی اون طرف رو مسخره میکنه که: واه واه عجب آدمیه و ......... اما بعد خودش همون رفتارو تکرار میکنه!!!!!!!!!!!!
اصلا معتقده که انجام هر کاری اگه برای تموم عالم ممنوع باشه واسه اون مجازه
تا چهارسال بعد از ازدواجمون مونده بودم چه جوری بهش بگم با دهن باز و پر سروصدا غذا نخور که بهش برنخوره و یه ماه قهر نکنه؟ آخرش مجبور شدم ار دختر بیگناهم مایه بذارم و سر سفره به دخترم گفتم: عزیزم سعی کن وقتی چیزی میخوری دهنت بسته باشه که صدا نده ؛ باشه خانومم؟ طفلی دخترم با تعجب نگاهم کرد. چند بار این ماجرا تکرار شد و بالاخره همسرم گفت: اگه منظورت منم باید بگم خونواده من همگی با دهن باز و با صدا چیز میخورن پس ایراد از توست که مثل ما نیستی. گفتم یعنی اگه خونواده ات برن دزدی تو هم میری؟ گفت:آره. همه کارهای ما درسته حتی اگه خدا هم خلاف اونو گفته باشه!!!!!!!!!!!
هنوز بعد از 11 سال با دهان باز و ملچ و ملوچ چندش آور غذا میخوره.
همه اینا یعنی ایشون نمیخواد؛نمیخواد و واقعا نمیخواد که ذره ای عوض بشه.
.
.
.
ببخش که طولانی شد. با شناختی که ازت پیدا کردم میدونم منطقی و نکته سنجی.دقتت بالاست و از هر چیز کوچیکی به راحتی رد نمیشی. برای همین و چون خودت خواستی مفصل توضیح میدم که انشالله بتونم از راهنمایی های خوبت بهتر استفاده کنم.
امروز یه سری به پستت میزنم ببینم احوالاتت چطوره؟
موفق باشی
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
innocent عزیز
[b]در مورد ویژگیهای همسرت پذیرش داشته باش نه تمرکز بر روی تغییر
[color=#1E90FF]شاید بگی 11 سال همه جوره ساختم و باهاش کنار اومدم اما باید بگم:
شما تو این مدت فقط تحمل کردی نه سازگاری
سازگاری مثبت چیزی غیر از تحمل هست
توصیه میکنم لینک زیر رو بخونی:
سازگاری مثبت یعنی چی؟
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
سلام سبزه جون:46:مرسی که سر میزنی
جالبه که همین الان داشتم جمله:[b]در مورد ویژگیهای همسرت پذیرش داشته باش نه تمرکز بر روی تغییر
رو به یکی از دوستان تالار توصیه میکردم:311:
چشم عزیزم.حتما میرم لینکی رو که لطف کردی و معرفی کردی میخونم.
منو از راهنمایی هات بی نصیب نذار:72:
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
innocent خواهر نازنینم سلام
معلومه حسابی پراز دردای ناگفته ای .هیچ عیبی نداره فکر کنم این پست زدن ها و تخلیه روحی برات لازمه و من هم عین یه دوست با عشق تکتک کلماتت رو می خونم و روش فکر میکنم ولی قرار نیست و نباید این درد ودل بشه ازاری برای یاداوری غصه هات قرارم نیست از پا در بیای تو باید صبور باشی و به ارامی مطمین باشی همه چی حل میشه انسان ها از سنگ محکم تر نیستن که سنگ اگر مداوم اب روش عبور کنه تغییر شکل میده چه برسه به انسان
((برای دلبسته کردنش دیگه کاری نمونده که نکرده باشم.به همه انتظارات ریز و درشتش توجه میکنم و انجامشون میدم.تائیدش میکنم؛ تحسینش میکنم؛طبق میل او می پوشم؛طبق میلش حرف میزنم... .انجام میدم اما او فکر میکنه که اصلا باید اینطور باشه و غیر از این نمیتونه باشه و دارم انجام وظیفه میکنم.!!!!اما خودش در قبال من هیچ وظیفه ای نداره.به هیچ کدوم از حساسیتهای من توجه نمیکنه ولی من باید تمام خواسته های حتی غیر منطقی و نابجای اونم مد نظر بگیرم.)) این جمله هایی که برات میذارم خواهشا" با دقت بخون خیلی با ظرافت!!!وقتی میگی دیگه کاری نمونده که نکرده باشم یعنی وابسته کردن نه دلبسته کردن ببین تو پست قبلم با تاکید گفتم نباید همیشه خوب باشی ... دلبستگی یعنی اخلاق منحصر به فرد و ویژه شما که باید به زمانش یهو ازش دریغ شه نتیجه کار شما فقط اینکه اونو عادت میدی به اینطور رفتار و جذابیتت از دست میدی قرار نیست به خواسته های غیرمنطقیش پاسخ مثبت بدی و قراره حرکاتی کنی که اون به خواسته های معقولت پاسخ بده در اخر پست لطفا" به سوال هام پاسخ بده و هر پستی رو خیلی دقیق بخون
((برای رسیدن به خودم و وقت گذاشتن برای خودم؛نمیتونم روی حرفش حساب کنم....غیر قابل اعتماده؛ میگه برو خونه دوستت دلت وا شه. فرداش که میرم میاد میگه ازت شکایت میکنم که بدون اجازه ام از خونه رفتی بیرون! میگم خودت اجازه دادی! میگه اون مال دیروز بود؛امروزم باید اجازه میگرفتی)) قرار نیست همه چیز به شکل دلخواه همسرت باشه اون باید در جریان باشه ولی معناش این نیست با اراده اون قدم برداری و نحوه رفتار خودت این اجازرو به اون میده
((صبح یه حرفی میزنه؛ ظهر میزنه زیرش؛عصر یه چیز دیگه میگه....... آدم دیوونه میشه از این رفتارهای ضد و نقیضش)) میدونی چرا اینجوریه چون اون بر پایه احساسش عمل میکنه و به نوعی تو بهش این اجازرو دادی که هر سازی میزنه برقصی....!!!!
((در مورد اینکه اگه انتقادی دارم غیر مستقیم بگم که باید بگم ما زنها تقریبا همه امون در این کار واردیم. اما از اونجایی که ایشون خودشیفته اس اصلا به مغزشم خطور نمیکنه که شاید منظورم خودشه یا شاید خودشم فلان ایراد رو داره!)) هیچ ایرادی نداره بذار از نظرش این حرکات قبیح باشه چه بهتر به موقعش بهدردمون میخوره شما به کارت ادامه بده البته تاکید میکنم بین حرفات از خصوصیات خوبش حتما" بگو بذار بهت راهکار بده و بیا راهکارهاش بر منم بگو از راه خودش واسه خودش
ببین امیدوارم بخوای شروع کنی بیا اینجا حتما" پستت اگه 10 صفحه هم شد بنویس باید اروم شی ولی بعد نوشتن پست به جوابها دقیق شو و اگه منطقی بود شروع کن به انجامشون و نتیجش هرچند بد بیا بگو
تمرین های ابتدایی : ببین اول به من بگو همسرت از کدوم دسته ادم هاست لمسی .بینایی .شنوایی
2- یک تا 3 رفتار منحصرا" در نظر بگیر که هیچ کس غیر تو نتونه براش انجام بده مثلا" یکیش استقبال دم در حالا اگه بگی همسرت از کدوم دستس میتونم واسه رفتارها پیش نهادهایی برات بدم
3-از امروز سعی کن گاهی در کارهات عیب و نقص داشته باشی بزار حس کنه شرایط میتونه اینجوریم باشه ببین تاکید میکنم خیلی شدید عمل نکن خیلی به ارومی اگر همه چی طبق میلش باشه تو جذابیتت از دست براش میدی اون باید تلاش کنه
4- حتما" 2 فعالیت بیرون از خونه واسه خودت در نظر بگیر مثلا" پیاده روی که هزینه هم نداره حتما" قبلش بگو عزیزم من واسه خودم برنامه پیاده روی ازین ساعت تا فلان ساعت هرروز دارم و حالا یه برنامه دیگه که بهش علاقه مندی حتما" انجام بده
5- حتما" بذار و تو موقعیت هایی قرارش بده که مجبور شه مسولیت بپذیره توی پست قبل گفتم از مسولیت های کوچیک شروع کن مثل تعویض شیر اب و بعد از انجام صحیح اون یه تشکر گرم ازش بکن و تاییدش کن نه بیشتر و چندروز بعد یهو حرکتش یاداوری کن و ابراز رضایت کن تعداد این مسولیت هارو باید زیاد کنی مثلا" بگو الان تو هفته عمولا" چندتا کار بهش میدید؟؟
6 - راجع به روابط جنسیتون شما عملا" تو این رابطه جاهایی که رضایت داشتی چهقدر حین رابطه با عکس العمل هات نشون میدی و نارضایتی تو هم همینطور؟؟چه قدر با دست و روشهایی ازین دست هدایتش میکنی به سمت حرکاتی که دوست داری باهات داشته باشه؟؟چه قدر پس از رابطه احساس رضایتمندیتو بهش میگی و تاییدش میکنی؟
لطفا" حتما" با دقت به سوال هام پاسخ بده و تمرینات هم حتما" انجام بده
RE: شوهرم نمیخواد باور کنه بزرگ شده. چیکار کنم؟
sahra100 دوست خوبم سلام
ببخش که دیر جواب دادم. این چند روزه حال جسمیم اونقدر خوب نیست که بتونم بشینم پای کامپیوتر.
عزیزم؛ گفتی نباید همیشه خوب باشم ومطابق میلش رفتار کنم . اینو کاملا قبول دارم و از اسفند ماه گذشته شروع کردم :73:دیگه از قهر کردن و ناراحتیش نمی ترسم. مگه چه اتفاقی می افته اگه باهام حرف نزنه و قهر باشه؟ اونم وقتی که یه رفتار نادرست از اون سر زده نه از من؟ از اون موقع تا حالا البته ایشون قهر کرده تا الانم ادامه داده و ایندفعه منم ادامه دادم:163: مهم نیست چقدر طول بکشه ولی باید بفهمه که تا ابد نمی تونه با زور کارشو پیش ببره. در این فاصله با اینکه با هم حرف نمیزنیم چند بار هم پیش اومده که دوباره دلخوری و دعوا و.... اما جالبش اینه که خونه رو ترک نکرد که بره خونه مامانش(قبلا بعد از دعواهای شدید اینکارو میکرد و آخرش من یا دخترم زنگ میزدیم و راضی میشد که برگرده). چند بار هم با در حرف میزد که دیوار بشنوه و در واقع غیر مستقیم می خواست که قهررو تموم کنه اما تجربه این 11 سال بهم نشون داده که وقتی مسئله اینجوری تموم شده در واقع روی اون سز پوش گذاشتیم و بعد مدتی دوباره عود کرده. اینه که من بی توجهی کردم و اونم گفت که : من خواستم آشتی کنم و تو نخواستی. :300:
منم ازش پرسیدم : قبول داری اینکه مارو تنها گذاشتی و عید رفتی به خودت خوش گذروندی؛کار بدی بود؟ گفت: نه من هرگز نمی پذیرم که کارم بد بوده!!!!!!!!! منم گفتم: پس برو هر وقت قبول کردی که تو هم ممکنه خطا کنی؛ تو هم اشتباه میکنی ؛اونوقت برگرد. گفتم که دیگه نمیتونم از خطاهات چشم پوشی کنم . تو هم فکر کنی که هر کاری دلت خواست می تونی انجام بدی و نهایتا با چند روز قهر و دعوا؛دوباره برگردی سرجای اولت؛ بدون عذرخواهی؛ بدون عبرت گرفتن و مجددا تکرار همون اشتباه و......
sahra100خوبم؛ شاید با این رفتارم موافق نباشی ولی باور کن که تا حدی جواب داده و روز به روز هم بیشتر مطمئن می شم که روشم مؤثره. دعوایی که سه شب پیش کردیم اگه قبل از این که من این رویه ارو پیش بگیرم اتفاق می افتاد حتما الان خونه مامانش بود:310:ولی نه تنها نرفت؛بلکه دیشب دوباره رفتاری ملایم داشت!!!!!!!!!!!!!!!
نکته دیگه:
پرسیدی ((اول به من بگو همسرت از کدوم دسته ادم هاست لمسی .بینایی .شنوایی ))
باید بگم بیشتر شنوایی و چشمی یه نه لمسی
برای فعالیت بیرون خونه هم باهات موافقم. چشم. دارم روش فکر میکنم که حتما زمانی رو برای فعالیت خاصی برای خودم مثل تمرین زبان انگلیسی و بیرون رفتن بیشتر از خونه اختصاص بدم.:303:
درباره ی واگذار کردن کارهایی بهش ؛که مسؤلییت روی دوشش بذارم باید بگم اینکارو همیشه کردم و میکنم ولی چقدر مسؤلیت ناپذیره خدا میدونه:33: ولی من که کوتاه نمیام! یه کاری مثل تعویض لوله ظرفشویی رو خودمم میتونم به راحتی انجام بدم ولی از اون می خوام که انجام بده حتی اگه مثل همیشه؛چند روز پشت گوش بندازه بازم صبر میکنم تا خودش انجامش بده که بد عادت نشه .( در مورد اینکه منوتحت فشار گذاشته بود که برم سرکار ؛ 8 سال طول کشید تا باور کنه که مسؤلیت تامین نیازهای مالی خانواده به عهده اونه نه من ؛گرچه هنوزم گاهی یه مستقیم و غیر مستقیم میگه :کاش بری سر کار!!!!!!)
sahra100جان ؛ خیلی سخت تغییر میکنه و انعطاف نشون میده.11 ساله که دارم سعی میکنم و او در این مدت اگه خوشبینانه بگم؛فقط 5 درصد بهتر شده.:302:
اما مطمئن باش که من ادامه میدم چون توانایی حل مشکل رو در خودم میبینم. و اگه اومدم توی تالار برای اینه که از راهنمایی های شما دوستان به عنوان کاتالیزور استفاده کنم که سرعت بهبود اوضاع رو از 5 در صد در یازده سال ؛ به حداقل 10 در صد در یازده سال برسونم:311:
از اینکه با دقت و دلسوزانه برام وقت میذاری ازت یه دنیا ممنونم:46: