سبزه ی عزیز؛ برای مشاوره حضوری با آقای سنگ تراشان، که اتفاقا قم هم هستند، شما کافیه با شماره 2911011 تماس بگیرید و وقت بگیرید.:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سبزه ی عزیز؛ برای مشاوره حضوری با آقای سنگ تراشان، که اتفاقا قم هم هستند، شما کافیه با شماره 2911011 تماس بگیرید و وقت بگیرید.:72:
در مورد راهنمایی سایر دوستان که واقعا از همشون ممنونم نیز به این نتیجه رسیدم که هرکس با توجه به توانایی خودش مبنی بر پذیرش یا عدم پذیرش همسرش با من صحبت کرده که مشکل من اینه زنگ خطرهایی که از طرف همسرم و خونوادش میبینم صحبت خونوادم رو توی ذهنم تایید میکنه و از طرفی همسرم تو این مدت به من خوبی کرده و محبتش رو تو دلم انداخته
من نمیدونم میتونم یا نه؟
سلام دوستان خوبم
من توی این مدت سعی کردم روی قاطعیت خودم کار کنم با مشاورتلفنی هم صحبت کردم و وقت حضوری هم گرفتم مشاور تلفنی نظرش این بود که هردو ( من و همسرم ) بریم مشاوره و ببینیم با این شرایط اختلاف طبقاتی و فرهنگی خانواده ها می تونیم زندگی کنیم یا نه؟
توی این مدت خونواده به شدت روی اعصاب من بوده و هستن و کاملا میدونن که من خواهان ادامه ی این زندگی هستم وبه خاطر همین هم برای متقاعد کردن من ( به کرسی نشوندن حرفشون ) به شدت دارن به من فشار وارد میکنن
همسرم بعد از مدتها راضی شد دیروز امد منزل ما که با پدرم صحبت کنن پدرم فوق العاده تند و تحقیر امیز با همسرم برخورد کرد و تمام اشکالات رفتاری و شخصیتی همسرم و خونوادش رو عنوان کرد و بابت همه ی اینها از همسرم توضیح خواست
توی این جمع برادرم هم بود که برخلاف پدرم خیلی منطقی و محترمانه خواسته ی خونواده ی ما و نگرانی هاشون رو اظهار کرد و حتی گاهی وسط بحث از پدرم ایراد میگرفت
من در جمع حضور نداشتم اما گوش میکردم و بعد از تمام شدن بحث به برادرم گفتم تنها حرفهای شما رو که محترمانه بود قبول دارم نه حرفهای پدر رو.
به پدرم هم گفتم به شدت از حرف هاتون خجالت کشیدم اما پدرم مشکلی که داره اینه که حرف هیچ کس رو غیر از خودش قبول نداره و به من گفت تو هرکاری و رفتاری که میخواهی با من داشته باش اما من چون وظیفه ی خودم میدونم که به عنوان پدر این کارها رو برات بکنم لذا کوتاه نمیام
در ضمن به همسرم گفتن برو فکرهاتو بکن و بیا در صورتی که میخواهی زندگی کنی باید ضمانت اجرایی به ما بدی که خودت در مورد این ضمانت بگو چه ضمانتی میدی
البته خودشون قصد دارن همون دو شرط ( حق طلاق و حق اسکان ) رو مطرح کنن
امروز صبح همسرم به من زنگ زد و خیلی خوب برخورد کرد و گفت شب زنگ میزنم که در مورد مسایل دیروز باهم حرف بزنیم
خواهش میکنم کمکم کنید من میخوام به این زندگی ادامه بدم
به همسرم هم گفتم که هردو بریم مشاوره ی حضوری فعلا که قبول نکرده امیدوارم راضی بشه
دوستای خوبم منو در جهت تقویت شخصیت و تصمیمی که گرفتم یاری کنید که به شدت تنهام:72:
سلام عزیزم
ببخشید که دیر اومدم برای همدردی
اما شاید الانم همدردیم به دردت بخوره. ببین به نظر من از نظر دیگران و اطرافیانت استفاده بکن اما تصمیم نهایی رو خودت بگیر چون اگر فردا روزی شما در حال حسرت خوردن برای تصمیم امروزت باشی این دیگران در بهترین حالت هیچ کاری از پسشون بر نمیاد. پس برای زندگیت خودت تصمیم بگیر و سعی کن وقتی داری نامزدتو برای ازدواج آیندت سبک سنگین می کنی فقط اونو در نظر بگیری و فشار خونوادتو از ذهنت پاک کنی. می دونم سخته اما تنها راه برای تصمیم گیری صحیحه.
یک نکته دیگه هم که شاید بتونه بهت کمک کنه اینه که معمولا بچه ها در مسائل بحرانی زندگیشون عکس العمل هاشون بر اساس تربیت خانوادشون شکل می گیره. پس اگر رفتاری از خانواده همسرت برات زننده است شاید همسرت هم در مواقعی این رفتار رو در اینده نشون بده. یا همچنین در مورد خودت هم همینجور مگر اینکه سعی کنی روی اون رفتارها خیلی کار کنی تا عوض بشه.
در پناه خدا باشی.
دلجو دلتنگ عزیزم
از همدردی و پاسخ قشنگت ممنونم
خودم هم به این نتیجه رسیدم که من باید تصمیم بگیرم و روحیات خودم رو با همسرم بسنجم چون با هرکس که صحبت میکنم با توجه به روحیات و توانایی های خودش رابطه ی منو میسنجه
هرکسی از ظن خود شد یارمن[color=#000000]
من با خودم صحبت کردم و سنگهامو واکندم
کارهایی که تواین مدت کردم :
با عموم صحبت کردم ( چون حرف عموم روی پدرم تاثیرگذاره)و او را در جریان گذاشتم ایشون هم با پدرم به طور غیرمستقیم صحبت کردو پدرم تا حدودی راضی شده ( از موضعش پایین اومده)
همسرم به خاطر تحقیری که شده بود دلسرد شده و گفت جداشیم ما به درد هم نمیخوریم که البته بعدا گفت از روی عصبانیت گفته ، باهمسرم هم صحبت کردم و به حالت قبل برگشته
فعلا مامانم به شدت روی موضعش ایستاده که امیدوارم جلوتر که میریم بهتر بشه
در حال حاضر هم اومدم پیش همسرم ( تهران ) به بهونه ی کارهام چون همسرم به شدت دلتنگ بود و داشت اذیت میشد
دوستای گلم
بازهم منو از نظرات ارزشمندتون بهره مند کنید
خدا رو شکر که مسائل کمی حل شده.
ببین الان که با هم تنها هستید بهترین وقته که همسرت رو خوب بسنجی ببینی که چه مشکلاتی می تونید داشته باشید و راه حل براشون پیدا کنی. با تمرین مهارتها. توی یکی از کشورها زن و شوهر هایی که می خوان از هم جدا بشن رو یه مدت می فرستن تا در منطقه ای دور از خانواده ها زندگی کنند تا ببینن می تونن با هم کنار بیان یا نه. اونوقت مشکلات واقعی خودشو نشون می ده.
سلام
من یه هفته پیش همسرم بودم و باهمین سابقه ی ذهنی سعی کردم همه جوره همسرم رو بسنجم خدا رو شکر نتایج خوبی هم گرفتم
در مورد خیلی از مسایل از جمله عروسی هم باهم صحبت کردیم
من از هیچ چیز که مطمین نباشم یه چیزی رو خیلی مطمینم اونم اینه که خیلی دوستم داره و فکر میکنم همین نکته ی خوبی باشه واسه حل شدن بقیه مسایل.
تواین یه هفته دوبار باهم به خاطر عروسی بحث کردیم که شوهرم به خاطر مشکلاتی که از طرف خونواده ها پیش اومده نظرش اینه بریم سفر و یه شام بدیم وتموم(البته برای عقد جشن گرفتیم و پیرهن عروس و ...)میگه من دیگه حوصله ی حرفای این و اون رو ندارم اما من گفتم میخوام عروسی بگیریم با همه ی تفاصیلش.
از جهتی به شوهرم حق میدم چون الان همه اماده ان که با یه جرقه جنگ به پاکنن ازطرفی هم همسرم الان تو وضعیت مالی خوبی نیست که عروسی مفصل بگیریم ولی میترسم بمونه تو دلم بعدا حسرت بخورم
با همه ی این توضیحات همسرم میگه تو منو درک نمیکنی چون میگم موقعیت مالیم خوب نیست بازم میگی عروسی
در ضمن همسرم فکرش اینه تو قسمت مسکن و بهبود شرایط زندگی سرمایه گذاری کنه وپول عروسی رو بزاره برای سرمایه گذاری به نظر شما باید کوتاه بیام یا چون عروسی یه دفعه هست عروسی بگیریم؟
عزیزم سلام. آبجی گلم منم دقیقا مثل شما بودم.یدفه جشن عقد گرفتیم ولی مفصل بود.لباس عروس پوشیدمو تالار و .......عکس و آتلیه و ...
الان حدود 5ماه از عقدمون میگذره .و میخاهیم مستقل بشیم و واقعا همسرم واسه هزینه رهن خونه توی فشار بود و الان دیگه نیازی نمیبینم مراسم بگیریم. چون درکش میکنم و انشاا.. پس انداز میکنیم واسه خرید خونه و....
راستش هیچ جوره نمی تونم جمله آخرت در این نقل قول رو بفهمم!نقل قول:
از جهتی به شوهرم حق میدم چون الان همه اماده ان که با یه جرقه جنگ به پاکنن ازطرفی هم همسرم الان تو وضعیت مالی خوبی نیست که عروسی مفصل بگیریم ولی میترسم بمونه تو دلم بعدا حسرت بخورم
مگه شما اختیار رفتار و احساساتت دست خودت نیست ؟
میگی می ترسم بمونه تو دلم بعد حسرت بخورم... در مورد همسرت چطور؟نمی ترسی فشار مالی و روانی این موضوع بمونه تو دل همسرت؟ خودتو بذار جای اون. الان دلت می خواست زنت چه رفتاری داشته باشه؟ دوست نداشتی درکت می کرد و تو این شرایط دشوار همراهیت می کرد؟
بالاخره آدم ها جاهایی از زندگی رو مجبورن انتخاب کنن و بابت این انتخاب یه چیز هایی رو به دست میارن و چیزهایی رو از دست می دن. تو هم الان باید انتخاب کنی. لطفا برام بگو با فشار آوردن روی همسرت چه چیزی رو به دست میاری که مهم تر از آرامش خاطر جفتتون تو زندگی مشترکه؟
امثال تو کم نیست.
من و مهربون هم مثل تو و همسرت و پریماه و خیلیای دیگه، یه عقد مفصل گرفتیم و حالا می خوایم وقتی خونه مون آماده شد، بدون هیچ مراسم و سفر و خرجی بریم توی آشیانه مون.( دقت کن! حتی مسافرت هم نمی ریم. مهمونی هم نمی دیم) همین الانم خیلیا بهمون میگن: انش الله عروسیتون! یا می گن: یه مسافرت که می رید حد اقل! ... شاید واسه خیلیا عجیب باشه یا خارج از عرف که دو نفر همین جوری سرشون رو بندازن زیر برن خونه خودشون!بذار این عرف اشتباه بشکنه. چی میشه؟...
نگران انتظارات بقیه نباش که پایانی براش نیست. هر چی هم که بخوای همه رو راضی کنی، بازم یکی پیدا میشه غر بزنه!! ...
به فردای خودت و همسرت و آسایش زندگی مشترکتون فکر کن. فقط و فقط همین مهمه.
شاد باشی نازنین :72:
شاید واست جالب باشه ما همین آخر هفته ای داریم میریم خونمون.انشاا.........
کم کم داریم تمییز میکنیمو جهیزیه رو میبریم و میچینیم... بعدم میریم بدون هیچ مراسمی....
خیلی حس قشنگیه...امروز زنگ زدم آتلیه که یکی از عکسای مراسممونو بزرگ کنه بذارم توی اتاق خوابم تا هروقت بهش نگاه میکنم خاطره ها واسم زنده بشه و ذوق کنم