در همون قسمت ارسالهای جدید با mouse رو اسم تاپیک کلیک کن و دکمه رو نگاه دار.نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
اون وقت میتونی اسمش رو عوض کنی.
نمایش نسخه قابل چاپ
در همون قسمت ارسالهای جدید با mouse رو اسم تاپیک کلیک کن و دکمه رو نگاه دار.نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
اون وقت میتونی اسمش رو عوض کنی.
سلام جناب احمد علی.
جات خالی بود توی تالار.
ممنونم که برام نوشتی.
نوشتی که:
با این حرفت رفتم تو فکر. یعنی بدتر از این؟!!نقل قول:
شايد لازم باشه الان آب ديده بشيم براي بعدي هاش
میدونی چیه این قضیه برام آزار دهنده هست؟
اینکه خودم توش هیچ دخالتی ندارم. یعنی نقشم کمرنگه. و اینکه نمیتونم کاری کنم که اوضاع درست شه.
بخاطر همین شرایط رو خیلی بد میبینم. اگه مثلاً یکی از طرفین دعوا خودم بودم میتونستم برای بهتر شدن شرایط یه کاری کنم. اما اینجوری باید دور از ماجرا بشینم و فقط غصه بخورم.
ایشالا که مشکلاتت زودتر حل بشن.
ممنونم ولی این کار هم مثل ویرایش پست، فقط تا 20 دقیقه قابل انجامه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط Hamed65
عزیزم راجع به کودکیمون باهات هم عقیده ام. اما الان دیگه به قول خودت گذشته.نقل قول:
نوشته اصلی توسط lifeisbeautiful
من یه تاپیک داشتم. نمیدونم بدردت میخوره یا نه. برات لینکشو میذارم.
این چه حسیه که میاد سراغم
راجع به بازگشت به خانه منم یه چیزایی شنیدم. اما بنظرم میشه با رفتن پیش یه مشاور راه درست رو تشخیص داد. کمک میکنه. امیدوارم برای هیچ کدوم از دوستایی که این مشکل رو دارن پیش نیاد.
خوشحالم که کنار اومدی. ایشالا که زودتر به هدفی داری میرسی و زندگیت رو اونجور که میخوای میسازی:72::72:
سلام خانومي. مگر حرف خداوند رو باور نداري وقتي كه ميگه: ما اين روزهاي پيروزي و شكست را بين مردم ميگردانيم تا كساني كه ايمان آورده اند از كافران بازشناخته شوند؟" و همچنين: "ما هيچ كس را جز به اندازه توانايي اش تكليف نميكنيم". هركسي مقدره تو اين دنيا به يه روشي در حد توان خودش امتحان شه. درسته؟ حالا شما و مادرت به تحمل و پدرت به كنترل خشم. شما موفق بودي، پدرت موفق نبوده. . "خداوند انسان را در رنج آفريد". بنابراين هركه در اين بزم مقرب تر است، جام بلا بيشترش ميدهند. پس شكيبا باش .
سلام
خواهش ميكنمنقل قول:
جات خالی بود توی تالار.
ممنونم که برام نوشتی.
مشغله نمي زاره زياد بيام
ميتونه بدتر و خيلي بدتر از اينا هم باشهنقل قول:
با این حرفت رفتم تو فکر. یعنی بدتر از این؟!!
میدونی چیه این قضیه برام آزار دهنده هست؟
اینکه خودم توش هیچ دخالتی ندارم. یعنی نقشم کمرنگه. و اینکه نمیتونم کاری کنم که اوضاع درست شه.
بخاطر همین شرایط رو خیلی بد میبینم. اگه مثلاً یکی از طرفین دعوا خودم بودم میتونستم برای بهتر شدن شرایط یه کاری کنم. اما اینجوری باید دور از ماجرا بشینم و فقط غصه بخورم
شب باروني خوب گفت، خدا ظريفت تو رو بهتر از خودت ميدونه چون به تو نزديكتر از خودته
ببين يه داستاني ميگم كه خيلي بي ربطه ولي شايد بتونم ربطش رو بگم
فيلمي در تلويزيون گذاشت
شخصي گويا داستان زندگيش و اتكا به خداوند رو نوشت و اينكه خداوند دوست همه انسانهاست
خودش هم نمي دونست چطوري اين كتاب رو نوشته و چه جوري اين كلمات رو تونسته بگه
كتاب پر فروش شد
توي جايي كه داشت سخنراني مي كرد
وسط سخنراني مادري گفت: من كتابت رو خوندم ولي نمي تونم باور كنم، در ادامه گفت:
ما(من و شوهرم) بچه دار نمي شديم، بچه اي رو به سر پرستي گرفتيم، اين حقيقت رو بهش نگفتيم تا 14 سالش شد و ما تشخيص داديم كه مي تونيم اين موضوع رو بهش بگيم و بهش گفتيم. بچمون به هم ريخت و ديگه اعتمادي به ما نداشت و مادرش رو مي خواست و به دنبال مادرش رفت. ما بهش گفتيم كه الان نمي تونيم دنبال مادرش بگرديم ولي قول مي ديم هروقت 18 سالش شد مادرش رو براش پيدا كنيم و اون رو به مادرش برسونيم
اين مسئله گذشت اما بچمون هيچ وقت اون بچه شاد قديمي نبود. 18 سالش شد و يكي از روزها اون تصادف كرد و مرد.
چرا؟ چرا خدا بايد اون رو از ما مي گرفت؟ چرا خدا با ما اينجوري رفتار كرد؟
نويسنده سكوت كرد و دقايقي اين سكوت طول كشيد
بعد بلند شد و پيش اون زن رفت و بهش با آرامش گفت: خوب، شما بهش قول داديد كه اون رو توي 18 سالگيش به مادرش برسونيد، احتمالا مادر او مرده
مادر كه اين رو شنيد با تعجب فراواني كه داشت احساس آرامش كرد
گذشته از جنبه منفي فيلم كه داشت يه جورايي وحي و پيامبري رو زير سوال مي برد، اين نكته مثبت بود كه ما واقعا خيلي كارها رو مي كنيم كه نمي دونيم بعدا چي ميشه و چه اثري مي زاره
خيلي از كارهاي الان ما هم نتيجه اي از كارهاي قبليه
و خيلي از مسائل هست كه ما فكر مي كنم بد هستن اما نكات مثبتي در درونش نهفته است
اما در مورد حرف من
ببينيد شما از ديد منفي نگاه كردي قضيه رو كه البته ممكنه هم همين اتفاق بيفته، كسي چه ميدونه، همه چيز به شما بستگي داره
( حالا نري يه تاپيك ايجاد كني كه " آيا من بد بينم" اصلا اين طور نيست)
اما من با نسبت خوبي به يه چيزي معتقدم
توي اين دار مجازات عموما يا اول بايد سختي بكشي بعد راحتي يا برعكس
شايد الان بايد سختي بكشي تا پخته بشي و آماده بشي و تجربه كسب كني و بعدا با اين پختگي و كسب تجارب دنياي بهتري رو براي خودت رقم بزني
ربط اون داستان به حرف من اينه كه هميشه ميشه همه جور ديد و اين با شماست كه چه جوري دنيا رو ببيني
مثل من عينك فوتوكرميك بزني و طبيعت رو هميشه پشت يه پرده اي از سياهي ببيني يا اينكه عينك معمولي بزني و هميشه رنگ ها رو واقعي ببيني دي:
ممنوننقل قول:
ایشالا که مشکلاتت زودتر حل بشن.
التماس خمپاره بيشتر دي:
ببخشيد دختر مهربون
راستي من خيلي جاها نمي تونم تاپيك ايجاد كنم و پست بدم و نمي دونم كجا برم اين رو بگم كه باز باشه
امتحان كردن خيلي جاها بوده كه كسايي پست دادن كه شارژ نداشتن اما من نمي تونستم
چرا واسه من اينجوريه؟
سلام.نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe barooni
چرا. باور دارم...
درست میگی شب بارونی عزیز. خدا حتماً چیزی توی من دیده که میتونم این همه سختی رو تحمل کنم و کم نیارم و شکر گزارش هم باشم. هر چند توی اون شرایط خیلی سخته که قابلیت هایی که خدا بهم داده رو ببینم. واقعاً احساس میکنم خالی از هر توانایی و توانی هستم.
ممنونم که اومدی اینجا و نوشتی برام:72::72:
همین فکراست که توی شرایط سخت و طاقت فرسا آدم رو آروم میکنه. اینکه اصلش درسته یا غلط، نمیدونم. اما اینو میدونم که به هر چیزی فکر کنی اون برات رقم میخوره. پس من دوست دارم اینجوری فکر کنم که اینا مقدمه ای برای راحتیِ بعدیِ منه. (بعدی ممکنه خیلی بعده ها باشه. حتی شاید اون دنیا)نقل قول:
نوشته اصلی توسط احمد علي
اون روز رو نمیدونم. اما الان که از اون اتفاق گذشته، دوس دارم خوب ببینم. خوب...نقل قول:
هميشه ميشه همه جور ديد و اين با شماست كه چه جوري دنيا رو ببيني
راستش من فکر نمیکنم اینجوری باشه.شاید اونا قبلاً شارژ داشتن و الان بدون شارژ هستن.نقل قول:
ببخشيد دختر مهربون
راستي من خيلي جاها نمي تونم تاپيك ايجاد كنم و پست بدم و نمي دونم كجا برم اين رو بگم كه باز باشه
امتحان كردن خيلي جاها بوده كه كسايي پست دادن كه شارژ نداشتن اما من نمي تونستم
چرا واسه من اينجوريه؟
لینک "ارتباط با ما" (که توی نوار آبیِ پایین تمام صفحه ها هست) شاید کمکی کنه اگه مشکلی باشه.:72::72:
:72::72::72::72::72:
دوستای عزیز و خیلی خوبم، از همه ی شمایی که اومدین و برام نوشتید تا آروم شم، ممنونم.
حالا که 2 روز از اون روز میگذره، میبینم اگه نمیومدم اینجا و با شما صحبت نمیکردم و ازتون انرژی نمیگرفتم، شاید تا الان، و حتی تا چند روز دیگه، همه تصاویر و حس های بد به همون قوت اول توی ذهنم مونده بود.
از همتون ممنونم.
چون این تاپیک رو زده بودم که آرامشی که از دست رفته بود دوباره برگرده، و حالا به لطف خدا و به لطف همدردی شما برگشته، وظیفه خودم دونستم بیام از همتون تشکر کنم و بهتون بگم که نوشتن ها و همدردی ها و محبتاتون بی نتیجه نبود.
خدا رو شکر میکنم که من اینجام. بین این همه دوستای خوب و مهربون.
:72::72::72::72::72:
:72::72::72::72::72:
امیدوارم که همیشه خدا توی متن زندگیتون باشه.
شاد باشید و موفق.
:72::72::72::72::72:
دختر مهربون سلام
ظاهرا تاپیکت به نتیجه رسیده ، اما منم بی مناسبت ندیدم که مطلبی رو بگم
یه روایتی هست که معنای توحید و عدل رو از معصوم پرسیدن
فرمودن "التوحید ان لا تتوهمه و العدل ان لا تتهمه"
مدرکش رو الان نمی دونم.
اما معنیش اینه که وقتی میگیم خدا عادله یعنی اینکه اونو متهم نکنیم ، نگیم خدایا چرا ....
و این موضوعیه که عموم ماها تو شرایط سختی "خدا را متهم می کنیم"
سلام babyعزیز.
ممنونم که اومدین و این نکته رو بهم یادآوری کردین.
واقعاً همیناست که فرق آدما رو معلوم میکنه.
توی شرایط عادی که همه چیز خوب و آرومه که هیچی.
توی شرایط سخته که باید حواسمون باشه.
حرفتون یادم میمونه.
:72::72: