سلام..
مگه نمیگی بهتر شده ؟ خوب بیشتر تلاش کن دیگه .. اگه یه خورده جواب داده یعنی قابلیتشو داره.. سعی اتو بکن و ناامید نشو..
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام..
مگه نمیگی بهتر شده ؟ خوب بیشتر تلاش کن دیگه .. اگه یه خورده جواب داده یعنی قابلیتشو داره.. سعی اتو بکن و ناامید نشو..
می دونی شدم مثل آدمی که هر چی میرم جلو اون عقب تر میره و مغرور تر میشه احساس میکنم دارم خودمو کوچیک میکنم یا شاید کاری که دارم میکنم اشتباه
سلام اقليما
چندي پيش پستي برايت گذاشتم كه اگر برگردي و بخوني بد نيست
كي گفت شما بريد جلو؟؟
كي گفت بيايد عقب؟؟
ببين اين جلو رفتن و عقب اومدن مربوط به كساني مي شه كه روشها و مهارتهاي زندگي رو بلند نيستند نه شما!
قرار نيست كسي خودش رو كوچك كنه!
اتفاقا قراره كه شما بصورتي شفاف! واضح!روشن بدون موضع گيري درخواستت رو مطرح كني!!!
اما الان كه نمي شه خواهرم... مي دوني چرا!؟ چون اوضاع نا ارومه... چون هنوز يه خورده تا اون مرحله راه مونده!!!
الان نمي شه انتقاد كنيم كه ... بگيم اه! مرده شور كارت رو ببرن!!! تو براي اونا، اونا براي كي؟؟ واسه كسي تب كن كه برات بميره!!!! نه الان بايد با مهارتهايي كه قبلا دوستان به شما گفتن اوضاع رو مثل گذشته اروم كني!
شوهرت معلومه كه دوستت داره.. و تو هم! و اين مهمترين بخش روابط شماست!
بقيه موارد حل مي شه... با تمرين! ممارست و تدبير!!!
فعلا تصميم بگير كه آروم باشي.. بيا بنويس كه تونستي اوضاع رو اروم كني
اگر نتونستي آروم كني يا آروم بشي... يه اشاره اي كن تا با دوستان بتونيم بهت كمك كنيم
سلام مرسی از شما
راستش اوضاع رو به دست گرفته بودم ولی گاهی وقتا دیگه نمی تونم تحمل کنم من براتون تعریف می کنم این دعوای اخیرمونو شما هم اگه میشه ایراد های منو بهم بگید چون من دیگه مغزم به جایی نمی رسه
پنج شنبه بود و طبق معمول فرداش قرار بود بریم امامزاده داوود صبح باهاش تماس گرفتم که گفت بعد از ظهر قراره با یکی از دوستاش برند تا جایی من خیلی ناراحت شدم بهش گفتم اگه میشه برای پنج شنبه ها برنامه ریزی نکن و این روزه هفته حداقل بذار تا با هم باشیم و بریم گردشی یا جایی تو جمعه ها رو این جوری برنامه ریزی کردی حداقل پنج شنبه ات مال من باشه اونم عصبانی شد گفت تو حق نداری واسه روزای هفته من برنامه ریزی کنی و تا شب هم بهم کم محلی کرد فرداش رفتیم امامزاده داوود که من بهش گفتم دوست ندارم ایجا واسه این همه آدم غذا درست کنم (آخه مادرش اونجا که هستن برای پسر عموهاش و خودشون و کارگرها غذا درست میکنه و اون روز هم مادرش نبود)چون واقعا این کارو دوست ندارم بهشون بر خورد و بازم کم محلی رو به من شروع کرد
با این که به نظر خودم مقصر نبودم ولی بازم عقب نشینی کردم و بهش sms دادم که من تورو دوست دارم و به خاطر تو می آم و من عاشقتم و.... از این حرفا دیدم جواب نداد بهش sms دادم دوستم داری که زنگ زد گفت بعد چهار سال نمی خوای دست از این حرفای چرت و پرت برداری
فرداش بازم رفتم سمتش کلی بهش گفتم دوستت دارم و ....بازم پسم زد
بهش sms دادم دوباره پس فرداش که برام مهمی عزیزی و دوست دارم بازم جواب نداد حالا شما بگو من دیگه طاقتم تموم شده بود چی کار می تونستم بکنم باهاش دوباره دعوام شد مثل همیشه شدید و حالا هزارتا حرف شنیدم واسه کار نکرده ....
لطفا راهنماییم کنید
اقلیما جان
حتما لینکهایی که توی تاپیک جدیدت برات گذاشتم رو بخون.
فقط می خواستم یه چیزی رو بهت یاد بدم و اون هم این بود که مردها کلا دوست دارند که چیزی رو هدیه بگیرند که بتونند ازش استفاده کنند و براشون مفید باشه و مثل ما زنها زیاد از گل و تزئینات و عروسک و اینطور چیزها که نمی شه زیاد ازشون استفاده کرد، خوششون نمی یاد.
پستهات رو که خوندم متوجه شدم که مشکل شما بیشتر درک اشتباه و نادرستت از همسرت به عنوان یک مرده.
این هم مشکل زیاد مهمی نیست اگر همین حالا درکش کنی و حلش کنی.
موفق باشی.:72:
سلام خواهر عزيزم
اگر اشتباه نكنم شما گاهي وقتها كنترل اوضاع رو كه به زحمت آروم كردي با عصبانيت از دست مي دي و نمي توني در لحظه هاي عصبانيت كنترلي روي اوضاع داشته باشي!
خب اين طبيعيه! و راه حل داره... خيلي ساده : نبايد عصباني بشي!
ولي احتمالا مي گي نمي شه! نمي تونم! كار ساده اي هم نيست احتياج داره به ممارست و تمرين!
بايد ياد بگيري وقتي مي خواي عصباني بشي چي كار كني
اول اينكه سكوت مي كني! دوم : تمرين تنفس مي كني ( نفست رو از طريق بيني به داخل ريه ها مي دي... بعد از كمي مكث با فشار و آرام از ميان دو لبت به خارج فوت مي كني) اين كار كه 2 دقيقه تكرارش مي كني موجب مي شه آروم شي...و عصابنيتت رو كنترل كني!
اما چگونگي درخواست شما...
يك راه همونطوريه كه گفتي، و احتمالا وقتي داشتي درخواست رو مطرح مي كردي متوجه بودي كه چه جوابي خواهد داد... چون نه زمان مناسب بوده و نه بيان!
گفتن درخواست چند تا نكته داره:
اول: زمان.. بايد زمان مناسب باشه تا طرف شما احساس سرزنش، تلافي، عدم توجه، دخالت و يا عدم كنترل بر اوضاع شخصي رو نداشته باشه! وقتي ايشون مي گه مي خوام برم... و داره مي ره ! زمان مناسبي براي ارائه درخواست نيست ، شما بايد با بزرگواري و گذشت صرفنظر كنيد از زمان و بعدا گفتگو كنيد!
دوم: بيان... نبايد بيان ما طوري باشه كه در طرف ما احساسات فوق تحريك بشه!
تو جمعه هات رو برنامه ريزي كردي... پنج شنبه ها مال من باشه! جمله مناسبي نيست...
اما حالا فرض كن: عزيزم خيلي خوبه كه مي ريد... انشاالله خوش بگذره...
و درخواست در زمان آرامش: اول ذكر نكته هاي مثبت طرف مقابل! (واقعيت نه هندونه)
مي دونم كه خيلي به من توجه مي كني و به خاطر زندگيمون خيلي كارها مي كني... يه مثال هم مي توني بزني
مثلا اون روز كه ...
من دوست دارم اگر موافق باشي پنج شنبه ها رو باهم باشيم... و كارهاي طول هفتمون رو انجام بديم! و البته اين به معني محدود كردن برنامه هاي تو نيست!
يا در مورد درخواست محبت:
يه مطلب روي يك كاغذ بنويس و بزار توي كيف پول و يا جايي از وسائل همسرت كه حتما ببينه!
همسر عزيزم (اسم ايشون) مي دونم كه بسيار به من محبت مي كني و.... (ذكر 3 نكته مثبت ايشون)
اما نمي دوني كه چقدر دوست دارم به من بگي دوستم داري ... و اظهار علاقه كني! برام اين خيلي ارزشمنده...
و به روحيه ام بسيار كمك مي كنه... دوست دارم و نمي دونم كي اين نامه رو مي خوني! اسم خودت!
ذهن خواني نكن ! به تو هيچ ربطي نداره چه فكري بعدش مي كنه....
با اس ام اس اصلا موافق نيستم... چرا كه نه بار احساسي داره و نه مثل نامه روح شما رو داره!
پس بايد كم كم ياد بگيري به جاي بهانه گيري و ناراحتي، درخواستهات رو با دلائلت بصورت روشن و صريح بگي!
نه در پس استعاره... شعر... متلك... سرزنش!روشن... واضح با بيان احساساتت! و البته محترمانه
فكر مي كنم تا حدودي جواب قبلي رو كامل كردم... بازم نكته اي هست بگو!
اصلا هم نترس... پستهاي قبلي رو بخون! فكرهاي منفي رو خاموش كن!
اوضاع مجددا بر مي گرده بهت... اين دفعه حفظش كن!
سلام
شما درست حدس زدید با مصیبت اوضاع رو آروم میکنم ولی با عصبانیت همه چیز رو بهم میزنم و اون تو عصبانیت انگار که حساسیت منو می دونه با گفتن کلماتی مثل دو ست ندارم یا ازت متنفرم منو بیشتر و بیشتر عصبی میکنه و من هم دست روی حساسیت هاش میذارم حالا شما فکر کنید چه اتفاقی می افته
اگه راهکارهای دیگه برای کنترل عصبانیت دارید ممنون میشم راهنمایی کنید
ایطور که من فهمیدم شما میگید که انتقاد با گفتن چند تا نقاط مثبت این باعث نمیشه اون پیش خودش بگه من که خوبم و اون ازم راضیه چرا بیشتر ...... یا به قول معروف به خودش مغرور نمیشه آخه یه بار این حالت رو تجربه کردم ازش تعریفی کردم که باعث شد بهم کم توجه بشه و مثل آدم های حق به جانب بعدش عمل کنه.........
به اين شيوه مي گن انتقاد موثر... با ايجاد انگيزه براي فرد كه به انتقاد شما گوش كنه! چرا كه انتقاد خودش بار مثبت نداره و شنيدنش تحمل مي خواد... چون بعد از گفتن نكات مثبت ازش داريد انتقاد مي كنيد بي شك نه! باوري در كار نخواهد بود... توجه كنيد كه اين انتقاد در وضعيت آرام اتفاق مي افته... شما در حال حاضر نمي تونيد اين كار رو بكنيد تا آرام كنيد اوضاع رو...نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
در صورتيكه آرام كرديد.. فقط يك انتقاد از ايشون بكنيد و نتيجه رو به من بگيد!
نكات مثبتي كه مي گيد نبايد ملتمسانه و عاجزانه عنوان بشوند... بايد كاملا واقعي باشند... و تفسير هندونه زير بغل كسي گذاشتن رو در تداعي نكنه...
به زودي اوضاع اروم مي شه...
پستهاي قبلي رو مرور كنيد
سلام بازم بابت راهنمایی هاتون متشکرم
یکی از مشکلاتی که من و یا شاید خیلی از خانومها دارند اینکه خیلی کنجکاو هستند که این کنجکاوی گاهی وقت ها به مرض حساسیت تبدیل میشه و من به شخصه منظور خاصی از این کنجکاویم ندارم مثلا دوست دارم بدونم که شوهرم کجاست یا مثلا فلان موقع چی کار میکنه ولی اون همیشه اینو خدشه دار کردن مسائل شخصی یا دخالت تو مسائل فردیش می دونه مثل اینکه یه مدت سر اینکه من گفتم کجایی خیلی حساس شده بود حالا سوالم اینه چرا اون باید همه ریز درشت منو بدونه ولی من باید با ترس ازش بپرسم کجایی ؟آیا واقعا همه مردها این طوریند یا این مورد من ....
خواهرم
اين مشكل خيلي از زوجهاست
اول اينكه خيلي خوبه كه به شوهرت اطمينان داري و منظوري از اين كنجكاوي نداري... اگر به شوهرت اعتمادو اطمينان داري كه اين كار كه شبيه به كنترل يك شخص مي مونه و هيچ كس حتي خود شما هم ازش احساس خوبي نداري لازم نيست و بايد به كناري گذاشته بشه تا دچار وسواس فكري نشي... و اگرم ته دلت اعتماد لازم رو نداري از اين باب چيزي دستگيرت نخواهد شد... پس باز هم بايد بگذاريش كنار!
مي بيني در هر دو حالت بايد بگذاريش كنار... و البته خيلي سخته!
دوم اينكه چرابايد ريز به ريز مسائل رو به شوهرت بگي؟! كي گفته؟ اصلا يك سري از مساول بايد تو دل شما بصورت راز باقي بمونه...
چند تا راهكار بهت مي دم:
- هيچ وقت من بعد نپرس كجايي چون بعد از مدتي خودش بهت مي گه..(با مهارتهاي قبلي كه صحبت كرديم)
- تماس مي گيري كوتاه صحبت كن حداكثر 2 دقيقه
- جمله كجايي رو گاها با جمله از خودت گاهي خبري بده... عوض كن!
- با هيچ مردي شوهرت رو مقايسه نكن
- وقتي مي خواي باهاش تماس بگيري به منظور كنكجاوي... سعي كن وسوسه تماس و كنجكاوي رو با يك فكر خوب يا تماس با يك دوست خنثي كني...
بعد از مدتي وسواس شما آرامش پيدا مي كنه... و تموم مي شه!