RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام خیلی عجیبه واسم من که نمیتونم تفکر خودم رو جای تفکر شو هر شما بذارم اما میتونم یه لحظه جای شما قرار بگیرم شما به خاطر کمبود هایی که داشتی به اون خیانت کردید ولی شو هر شما خطا کار رو خودش دید و شما رو بخشید و سعی کرد که واستون مردی بشه که میخواستید اما شما اون رو نبخشیدید هنوز هم فکر میکنید این همون مرد که فقط روانی شده بیا و باهاش باش اعتمادش رو جلب کن و نشون بده دوستش داری اون اگه بدن تو رو میخواست هیچ وقت باهات اینجوری نبود پس فکر نکن با در اختیار گذاشتن بدنت بهش لطف کردی اون به روحت احتیاج داره
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
سلام خیلی عجیبه واسم من که نمیتونم تفکر خودم رو جای تفکر شو هر شما بذارم اما میتونم یه لحظه جای شما قرار بگیرم شما به خاطر کمبود هایی که داشتی به اون خیانت کردید ولی شو هر شما خطا کار رو خودش دید و شما رو بخشید و سعی کرد که واستون مردی بشه که میخواستید اما شما اون رو نبخشیدید هنوز هم فکر میکنید این همون مرد که فقط روانی شده بیا و باهاش باش اعتمادش رو جلب کن و نشون بده دوستش داری اون اگه بدن تو رو میخواست هیچ وقت باهات اینجوری نبود پس فکر نکن با در اختیار گذاشتن بدنت بهش لطف کردی اون به روحت احتیاج داره
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
همون زمان که شوهرم این مساله رو فهمید وقتی دیدم اینطوری داره آب می شه و اینجور اشک می ریزه خیلی حالم بد شد.از خودم بدم اومده بود.بردمش پیش همون اقا.چون خیلی دلش می خواست از نزدیک ببیندش.اونجا در حضور همون اقا بهش گفتم که من مسبب این رابطه بودم و هر دو تامون قول دادیم که دیگه همدیگه رو نبینیم.اونم که حال و روز شوهرمو دید پذیرفت که راطمون قطع بشه...از همون وقت دیگه تماسی باهاش نداشتم.با اینکه دلم آشوبه اما اصلا دیگه فکرشم نمی کنم یه بار دیگه بخوام ببینمش.با خودم کنار اومدم در مورد این مساله...اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
الان دقیقا هدفت از مشاوره چیه؟ میخواهی به کی و چی سر وسامون بدی؟ خودت؟ شوهرت؟ زندگیت؟
اونقدر این کار آثار روانی و جسمی و فردی و اجتماعی مخربی داره که منع شده. مورد شما زنای محصنه است.
نمیدونم چقدر از عمل زشتت پشیمونی. به هر حال در توبه همیشه بروی بندگان خدا بازه. هر چقدر میتونی در جبران کاری که کردی تلاش کن. به خدا نزدیک شو. تمام عمر ازش استغفار بطلبی باز هم کمه.
حال همسرت رو به بدترین شکل میفهمم. چیکار کردی باهاش؟ چیکار کردی با خودت؟
عوض اینکه از زمین و زمان هم طلبکار باشی بابت خطای آشکاری که کردی، با تضرع رو به خدا بیار. چله نشینی کن. نماز، دعا، قرائت قرآن. به همسرت هم بفهمون که نیاز داری با خدا خلوت کنی، نیاز داری دل خدا رو به دست بیاری.
نمیدونم چقدر از دین بهره داری، اما اینکارها خیلی میتونه بهت کمک کنه.
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
همون زمان که شوهرم این مساله رو فهمید وقتی دیدم اینطوری داره آب می شه و اینجور اشک می ریزه خیلی حالم بد شد.از خودم بدم اومده بود.بردمش پیش همون اقا.چون خیلی دلش می خواست از نزدیک ببیندش.اونجا در حضور همون اقا بهش گفتم که من مسبب این رابطه بودم و هر دو تامون قول دادیم که دیگه همدیگه رو نبینیم.اونم که حال و روز شوهرمو دید پذیرفت که راطمون قطع بشه...از همون وقت دیگه تماسی باهاش نداشتم.با اینکه دلم آشوبه اما اصلا دیگه فکرشم نمی کنم یه بار دیگه بخوام ببینمش.با خودم کنار اومدم در مورد این مساله...اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
درود
نوش دارو بعد از مرگ سهراب؟:302:
من فکر کنم بجای همسرتون شما باید میرفتید پیش روانپزشک.چون کاری که شما کردید انسان سالم و عادی نمیکنه.یک نوع انحرافه.پس به فکر درمان خودتون باشید بعد تصمیم بگیرید زندگی بچتون و خودتون و همسرتون چه خواهد شد.
من نمیدونم زن شوهر دار چرا طلاق نمیگیره و بعد رابطه با کسی برقرار کنه؟
ببینید یک سری تناقض الان توی صحبت ها و کارهای شوهرتون هست.
یا اینکه ایشون شمارو نبخشیدن و میخوان اونجوری که بخوان حقشونو از شما بگیرن یا با این شوک واقعن شوک بهش وارد شده و از حال خودش بی حال شده و تشخیص پزشک هم درست بوده.
اما به هیچ وجه اینجور موارد اونهم برای یک مرد ایرانی 3 هفته تمام نمیشه.
شاید به جرات بگم تا آخر عمر این حال باهاشه.مطمئن باش از جشمش افتادی و اون احساس ناتوانی میکنه که اینجوری بهتون التماس میکنه!! وقتی که حالشو بدست آورد و غرور مردانگیش برگشت و کمر راست کرد به خودش لعنت میفرسته بخاطر کم کاری هاش و شما که با اون آقا رابطه برقرار کردید.
شما مشخص کنید میخواید چه مشکلی رو حل کنید؟فقط برای ما درد و دل کردید اما ما باید بدونیم شما چی میخواید که راهکار بدیم:323:
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
با بی دل کاملا موافقم.
خیانت چه از جانب مرد و چه از جانب زن بسیار کار ناپسند و زشتیه و آثار فردی و اجتماعی مخربی داره.
شکستن حریم خانواده و دل یک انسان مساله ساده ای نیست.
نوشتی که دلت براش تنگ می شه و دایم به یادشی!!
تلاقی عزیز،
اگر اون نفر سوم ( چه زن و چه مرد ) می تونست برای خودش زندگی سالمی داشته باشه هیچوقت وارد حریم زندگی دیگری نمی شد. پس اصلا دلتون براش نسوزه و تنگ نشه.
اون یک فرد بیمار بی شخصت است که نیاز به درمان دارد. یک فرد روانی است که حریمهای اجتماعی را نمی شناسه و جدی نمی گیره. مشکلات شخصیتی جدی داره. عقده ها و ناتوانایی هایی که باعث شده وارد زندگی و حریم دیگران بشه. می تونی در مورد کمبودهای این افراد بیشتر مطالعه کنی تا بیشتر از چشمت بیفته و دیگه دلت براش تنگ نشه. مطمئنا این قد عاقل و خانم هستی که یک فرد عقده ای مشکل دار را از زندگیت و فکرت بیرون کنی.
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
همون زمان که شوهرم این مساله رو فهمید وقتی دیدم اینطوری داره آب می شه و اینجور اشک می ریزه خیلی حالم بد شد.از خودم بدم اومده بود.بردمش پیش همون اقا.چون خیلی دلش می خواست از نزدیک ببیندش.اونجا در حضور همون اقا بهش گفتم که من مسبب این رابطه بودم و هر دو تامون قول دادیم که دیگه همدیگه رو نبینیم.اونم که حال و روز شوهرمو دید پذیرفت که راطمون قطع بشه...از همون وقت دیگه تماسی باهاش نداشتم.با اینکه دلم آشوبه اما اصلا دیگه فکرشم نمی کنم یه بار دیگه بخوام ببینمش.با خودم کنار اومدم در مورد این مساله...اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
تلافي عزيز
درك مي كنم كه در چه وضعيت روحي قرار داري .
به هر ترتيب اين شرايط روحي در حال حاضر هزينه ي انتخاب ديروز است كه خودت كرده اي و امروز هم داري پرداخت مي كني اما به اين قسمت از ماجرا فكر نكرده بودي و رنج اين قسمت را ناديده گرفته بودي .
تا يك جاي ماجرا كارت اشتباه بوده و امروز روز دگري است . بايد از امروز به فكر زندگي ات باشي و جوري آن را ترسيم كني كه با اين احساسات كنار بيايي و زندگي حال و اينده ات را بسازي
مشكل اصلي تو در كل مسير زندگي ات عدم پذيرش بوده . پذيرش يعني هست هر آنچه كه هست . تو ديروز شرايط زندگي ات را نپذيرفته بودي و در نهايت نارضايتي به جاي تصميم گيري و انتخاب درست و فرصت يابي هاي مناسب اقدام به بدترين انتخاب ممكن كردي .
در مرحله ي بعدي اينكه ما بايد براي هر انتخاب و تصميمي كه در مسير زندگي مي گيريم بها و يا هزينه اش را بپردازيم و تمام آنچه كه در زندگي تو وجود دارد و اتفاق افتاده (در نهايت پذيرش ) هزينه اي است كه پرداخت مي كني . وزنه هاي سنگين برداشتن كار را از پرداخت بها مي گذراند و به هزينه كردن مي كشاند .
و تو امروز حكم قماربازي را داري كه قرار بوده فقط با ميزان كمي پول پاي ميز بنشيند اما باخت سنگيني را متحمل شده و چون شرافتمندانه بازي نكرده اي هم خودت بازنده شده اي و هم ديگران . البته خودت را در اين باب سرزنش نكن . چون من فقط دوربين را به سمت تو گرفته ام و براي ديگران اين رابطه هم اگر بودند حرفهايي داشتم .
تا اينجا را داشته باش تا بقيه اش را به مرور تقديم كنم كه از حوصله ي خودت و سايرين خارج نشود .
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
نظر همه رو می خونم اما هیچ کمکی به مشکل من نیست.من الان مشکلم خودم نیستم.خودم نیاز به خیلی درمان ها دارم و خیلی ضعف هایی که مدتها طول خواهد کشید تا اصلاح کنم.مشکل من شوهرمه اون دیگه دلشو به چی خوش کرده!!! به زندگی که 14 ساله رهاش کرده!! یا خونه ای که سالی دو ماهم توش نبوده!! یا زنی که به این آشکاری بش خیانت کرده!!! اینو یه همه می گم بعنوان یه زن.یه همچین عملی از یه زن نشون می ده که به شوهرش هیچ علاقه ای نداره و هیچگونه وابستگی روحی و جسمی این وسط نیست.و اگه توی اون زندگی مونده مسلما اون زندگی رو بخاطر شوهرش نمی خواد.هزاران مورد دیگه ممکنه باشه که اون زنو توی اون زندگی نگر داره....چطور اینو به شوهرم بفهمونم که من زن مناسبی براش نیستم.قابل اعتماد نیستم .چرا هنوزم از جدایی می ترسه؟؟؟چی اونو نگر داشته؟؟شوهر من از لحاظ مالی به من هیچ بدهیی نداره .نمی دونم چرا دیگه به ادامه این زندگی دلگرم نیستم.حسم می گه دیگه نه خودتو آزار بده نه شوهرتو..مشکلم اینه که نمی دونم باز باید ادامه بدم به این زندگی؟؟اگه نه چجوری اینو به شوهرم بفهمونم...اگه آره چجوری به خودم کمک کنم و تو خودم انگیزه ایجاد کنم؟؟؟
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
تلافي جان
اشتباه تو در اين است كه فكر مي كني همسرت نقطه اصلي مشكل است نه اينكه او بي مشكل است اما تو نيز در شرايط فعلي نياز به كمك داري و تا خودت نتواني با خودت كنار بيايي نمي تواني به ديگري كمك كني . ضمن اينكه مشاوره ي حضوري گرفتن به هر روي شما كمك شايان ذكري خواهد كرد .
اگر مطالب سايت برايت اغنا كننده نيست و صبر و تحمل به مرور كمك گرفتن را نداري بايد و حتما مشاوره ي حضوري مراجعه كني و به دكتر روانشناس باليني مراجعه كنيد . به اتفاق همسرت .
RE: خواهشا آقایون جواب بدن
آنی عزیز الان درست یا غلط بیشتر از اینکه خودمو مسیول شوهرم بدونم نگران بچم هستم.فکر می کنم اون بیشتر از هر کسی توی این دنیا نیازمند منه.شوهر من 14 سال در پاسخگویی به نیازهای ما کوتاهی کرد.الان زمانی نیست که بخوام به اون فکر کنم..می خوام وقتمو با کارم و بچم پر کنم ولی نمی دونم آیا این کار درستی هست یا نه.یا رابطه با شوهرم مهم تر از اونه؟؟ممنونم که کمکم می کنی