RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
وقتی توکل شما رو میبینم حرفی برای گفتن نمیمونه
ببین دوست عزیز!وجود شما پر از ترسه -ترس از دست رفتن فرصتها بالا رفتن سن و ... وقتی این حس غالب بر شما هست بقیه احساسات هم از اون تبعیت میکنه برای مثال به کتاب مقدس پناه میبرید اما میدونی بخاطر همین شما فقط خواسته خودت رو در اون پیام میبینی در صورتیکه شما هرگز نمیتونید تشخیص بدید که "ظلم بخود " چی هست؟ ربا فکری که برای خودت مشکل میسازی نمیتونی راه حل پیدا کنی چون در هر صورت منافع شخصی خودتون رو در نظر میگیرید
نمیخواستم اینو بگم ولی از دلم گذشت پیشنهادش بدم
....این قسمت برایتان پیام خصوصی شد ... یا اگه فرصت دارید کتاب نیمه تاریک وجود (دبی فورد) رو بخونید مطمئنم شما هم راه تازه ای برای زندگی پیدا میکنید
موفق و پرانرژی باشید
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
ممنونمfarshad8800 اما واقعیتش این هست که بالا رفتن سن واقعا مهمه. حالا شما شاید چون زن نیستید متوجه نشید . اما شما یک خانم را فرض کن که از طرف شوهرش تامین مالی نمیشه. روابط زناشویی نداره باید فکر بچه دار شدنو به طور کل از ذهن بیرون کنه. سر کار هم حق نداره بره. تنها تکیه اش به ارث پدریشه که اونم فقط بخور و نمیره. شوهرشم هر روز میگه مریضم. بعد هم مدام حرف طلاق رو میزنه. شاید هفته ای دو سه بار توی این ۶ سال. اونوقت اون زن هی تحمل میکنه و گریه میکنه و هیچی نمیگه با اینکه رفته کلی درس خونده و کلی کار بلده حتی نمیتونه توی خونه هم کار کنه و روحش آزرده است. شوهرش مریضی وسواس داره. گوشه گیره و از تمام فامیل خودشو زنه متنفره. شما فکر نمیکنی این زنه یه خورده هم دیوونه است که تا حالا با همچین مردی زندگی میکنه؟! به هر حال الان ۵ روز از اون دو هفته گذشته و من سعی کردم که حسابی زبونم رو کنترل کنم. و خیل اوضاع آروم بوده یعنی حداقل داد سرم نزده و مهربون بوده بعد از دوهفته اگه همینطور آروم بود باید ازش چیزایی که یک نفر توی زندگی از طرف مقابل انتظار داره رو باهاش در میون بگذارم و بهش بگم فکر کن تا آخر عمرت میخوای با من بمونی حالا تصمیم بگیر دیگه حق مطرح کردن طلاق رو نداری. چون این برامگرون تموم میشه که مثلا ۳ چهار سال دیگه این موضوع دوباره بخواد جدی بشه. یا حالا یا هیچ وقت. باید بهش بگم دیگه منو با کسی مقایسه نکن. باید بهش بگم نیازهای من هم مهم هست. اما همش تا ۱۴ روز دیگه. میخوام خودم رو حسابی بسازم که فقط خوب حرف بزنم و خوب رفتار کنم تا اگر واقعا مشکل از طرف منه خیالم راحت باشه تلاشمو کردم. مثل این چهار روز واقعا خیلی روی خودم کار کردم شاید اندازه یکماه با خودم حرف زدم. امیدم به خداست. حالا اگه شما پیشنهادی در زمینه خواسته هام دارید ممنون میشم بشنوم که مبادا دوباره بد حرف بزنمو تقصیرها بیفته گردنم.
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط 100maah
ممنونمfarshad8800 اما واقعیتش این هست که بالا رفتن سن واقعا مهمه. حالا شما شاید چون زن نیستید متوجه نشید ....
...
شما فکر نمیکنی این زنه یه خورده هم دیوونه است که تا حالا با همچین مردی زندگی میکنه؟!
...
همش تا ۱۴ روز دیگه. میخوام خودم رو حسابی بسازم که فقط خوب حرف بزنم و خوب رفتار کنم تا اگر واقعا مشکل از طرف منه خیالم راحت باشه تلاشمو کردم. مثل این چهار روز واقعا خیلی روی خودم کار کردم شاید اندازه یکماه با خودم حرف زدم. امیدم به خداست. حالا اگه شما پیشنهادی در زمینه خواسته هام دارید ممنون میشم بشنوم که مبادا دوباره بد حرف بزنمو تقصیرها بیفته گردنم.
این رو که ممکنه من کاملا شما رو درک نکنم طبیعیه و قبول دارم ولی کسی رو که قضاوت دیوانگی در مورد شما کنه قبول ندارم (فقط خدا قضاوت میکنه ) شما زنی هستی که میخوای زندگی کنی!
ای عزیز شما روش خانم سابق من پیش گرفتید که در نهایت منجر به جدایی شد ایشون هم موقتا روی خودش کار نمیکرد فقط یه مدت دیگه تحمل کرد ( باور نمیکنی بگم 2 هفته ) منهم که فکر نمیکردم احمق باشم تظاهرش رو در ارائه محبت بخودم نمیپذیرفتم ) شب آخر جلوم یه چای گذاشت با لحن مهربان گفت "کاری با من نداری برم بخوابم"رفت خوابید من تا صبح کابوس میدیدم دوست داشتم با هم حرف بزنیم مریض بودم نشد منم همش مریض بودم عزیز صبح رفت سر کار منم دوش گرفتم گفتم میرم سر کارش یه چای میخورم میریم پیش مشاور ولی اون نبود و دیگه تلفنم رو جواب نداد -وقتی یه مدت جدا بودیم فهمیدیم که چقدر دوسش دارم اگه براتون امکانش هست یه مدتی جدا زندگی کنید این یه روش جهانیه روش من نیست گاهی بخودم میگم کاش تو اون موقعیت با این روش آشنا بودم در روشی که تقریبا همه چیز کلاسه شده از روابط تا صحبتها و ... ولی من ازش یه سوال بیجا کردم که منجر به انجام طلاق شد ... . باز براتون مینویسم
یه آهنگ که دوس داری گوش بده و بجای اینکه گریه کنی بفکر چاره ای باش و بدون همه چیز تغییر میکنه اگر "من " تغییر کنه !
اینم اضافه کنم که تلاش شما شاید به تنهایی کارساز نباشه هر طور شده باید ایشون رو با خودتون توی این مسیر همراه کنید مثلا اگر مشاوره میگیرید باید هر دو اینکارو کنید متاسفانه گذشته از اینکه آقایون سخته براشون اینجور مراکز مراجعه کنند (میگن مگه ما دیوونه ایم ؟ ) هزینه های اینکار در کشورمون گاهی مانع از اینکار میشه !
اگه تونستید انجمن وابستگان رو پیدا کنید و از اعضای قدیمی تجربه های موفقشون رو بگیرید من نتونستم براتون پیام خصوصی بگذارم تبلیغ کاری هم اینجا خارج از قوانین سایت هست ولی من شماره یه موسسه خیریه رو میدم ازشون آدرس جلسات رو بگیرید مطمئنم بهتون کمک میکنه 66021596
براتون آرزوی خوشحالی میکنم
با اجازه مسئولین سایت
با زندگی نساز - زندگی را بساز !
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
farshad8800ممنونم اگر میتونید بیشتر بگید یعنی چی شما هم همش مریض بودید؟ شوهر من میگه من از دست تو مریضم. شوهرم اصلا با من همراه نیست و هیچ تلاشی نمیکنه و فکر میکنه همه مشکلات و مریضی هاش تقصیر منه. امروز خیلی برای جدایی مصمم شدم. چون دوباره رفتارهای زشتشو بهم نشون داد. این که نمیشه که من اصلا و اصلا هیچ چیز نخوام حرف نزنم. حتی به کارهای خودم هم نرسم چیزهایی که میخوام رو نخرم چون اون خوشش نمیاد ولی اون هر کاری دلش بخواد بکنه هرچی دلش بخواد بگه سر من داد بزنه و... . مثلا امروز رفتیم خرید کتاب یک کتاب خارجی میخواستم که پولش را هم پرداخت کردم و گفتم میشه برم تحویلش بگیرم. گفت به من چه من میخوام برم نماز گفتم خوب بزار بپرسم انبار کجاست گفت: نه! منم به حرفش گوش دادم و دنبالش راه افتادم کلی منو به این ور و انور برد و من هم با آرامش دنبالش رفتم بعد که پیدا نکرد داد زد که اصلا من نمیخوام انبارو پیدا کنم. گفتم باشه اشکالی نداره حالا از یک نفر میپرسیم. گفت نه خیر من دیگه نمیام. گفتم باشه (من خونسرد بودم و اون فقط حرص میخورد.) گفت من میرم نماز گفتم باشه. رفتیم نماز و برگشتیم بعد که اومدیم بیرون گفتم اجازه هست بپرسم گفت بپرس. رفتم و پرسیدم . برگشتم گفتم اینوری باید بریم. گفت نه اشتباهه. منم با خونسردی گفتم باشه پس خودت سوال کن. گفت نه! خلاصه دنبال من اومد تا رسیدم به انبار بعد خندید گفت اه راست میگفتی. ولی هی توی بقیه راه تا آخر مسیر هی گفت تو منو عصبی کردی مریض شدم. بعضی وقتها هم لبخند میزد میگفت ببخشید عصبانی شدم. خلاصه خودش هم نمیدونه ناراحتی یا متاسف. بعد اومد خونه ۴ تا فلفل تند خورد که میدونم چقدر برای اعصاب بده و خوب البته اگه من حرف بزنم میگه آهان حالا که عصبانی شدم ( بعد از خوردن فلفل ) تقصیر توست. داشت سیاه میشد از تندی فلفل ها بهش گفتم خیلی خری چرا ۴ تا با هم. همین خیلی خری کار خودشو کرد. بهم حمله کرد که حالا من دارم جلوت جون میدم بهم میگی خیلی خری. گفتم من منظورم به فلفل خوردن بود منظور بدی نداشتم. گفت نه تو منو داری میکشی. ( میدونم نباید بهش میگفتم خیلی خری ولی واقعا با این کارهاش از دستم در رفت ولی خیلی آروم و با شوخی بهش گفتم.) بعدش هم تو این بین نمیدونه از من معذرت خواهی کنه یا بگه همه مریضیهام تقصیر توست . یعنی دوگانگی رفتارش یه جوریه که آدم همینجور هاج و واج نگاهش میکنه. نمیدونم شاید من درست بشو نیستم. این وقتی هم که دادم دو هفته که حالا ۸ یا ۹ روزش مونده دقیقه نوده و دیگه تمدیدش نمیکنم. راستش من افسوس به گذشته زیاد میخورم این از اون موقعیتاست که اگه تسلیم بشم باختم. فقط همینو میتونم بگم. حالا شما منو راهنمایی کنید کسی که به حرف هیچ کس گوش نمیکنه چی کارش باید کرد. ممنونم از توجهتون
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
سلام خواهر خوبم
منظورم از اینکه مریض بودم یعنی شرایطی رو برای خودم فراهم کرده بودم که اجازه ارتباط رو به دیگران نمیدادم و واقعا یه روز سردرد یه روز پا-دندون -کمر دیگه روز خوبم سرما خوردگی بود انرژی نداشتم و چون نمیخواستم قبول کنم کم آوردم با هارت و پورت و گفتن اینکه "شماها ارزش ندارید(یعنی اگه مریض شید یا بمیرید مهم نیست) بیرون رفتنمون از شما بدتر بود هر چه خانمم صبوری میکرد من باز هم آشفته بودم وای اگه چیزی یا جایی رو پیدا نمیکردم قرصهای مختلف اعصاب هم وضع رو بدتر میکرد چون وقتی اثرش از بین میرفت صد برابر عصبی میشدم اگر هم بیشتر میخوردم که می افتادم و نای حرکت نداشتم
خانمم (همسر سابقم) اگر یکروز سر کارم نمیرفتم آشفته میشد و (اینطور فکر میکردم که...دوست نداره کمی استراحت منک اون بفکر مشکلات مالی خودشه و ...) خلاصه هر طور خانواده رو سعی میکردم بیرون ببرم یا سرویس بهشون بدم ناموفق بود چون اونقدر ذهنک درگیر بود و پر از زباله های فکری که جایی برای چیزی نبود
من واقعا نمیدونم چی بگم ولی همین رو بدونید که با شروع ارتباط با دیگران مخصوصا کسانی که مشکل من رو داشتند فهمیدم که تنها نیستم و تنهاییم رو شکوندم الان حداقل 7 ماهه که من نه دردی دارم و نه مریض شدم یه کمردرد مزمن هم داشتم که الان ناپدید شده و دیگه فکرای جور را جور آزارم نمیده . و ...
تشویقش کنید با دوستاش ارتباط برقرار کنه 4 نفرو ببینه
باز براتون مینویسم
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
برای اینکار نباید زمان محدود گذاشت چون محکوم به شکست میشه
صحبتهایی که الان دوست دارید بهش بگید معمولا قبل از ازدواج انجام میشه و الان زیر یک سقف و با این شرایط شاید نشه گفت باز هم پیشنهاد میکنم یا سعی کنید ایشون رو مجاب کنید که نزد مشاور بروید یا مدتی از هم دور باشید و تصمیم بگیرید(3حدافل 3-6 ماه) بفکر بالا رفتن سن نباشید چون نمیتوانید قبل از حل این مسئله به ارتباط دیگه ای فکر کنید که موفق ارزیابی بشه
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
آقای فرشاد. شوهر من هم هر روز یک جاش درد میکنه اما مشکل اساسی شما رو نفهمیدم. شوهر من هم گوشه گیر است و با دوستانش هم ارتباط ندارد. چون دو تا دوست بیشتر ندارد و آنها هم ازدواج کردهاند و چون همسر انها را نمیشناسد دوست ندارد ارتباطی داشته باشد. اما یک مشکل مهم این است که ما هر دو در خانه کار میکنیم و ایشان تقریبا بیشتر اوقات احساس مریضی میکنند و کار تعطیل است و دوست داردکه من هم ۲۴ ساعته در کنار دستش بنشینم و فقط نوازشش کنم. حرفی نزنم تقاضایی نکنم و فقط مثل یک عروسک بنشینم و نوازشش کنم. میگوید وقتی هستی پیشم نباشی احساس تنهایی بیشتری میکنم! من حتی برای غذا پختن هم دیگر انرژی ندارم چه برسد کار کردن. نه بیمه هستم و نه با این شرایط حتی میتوانم کار کنم. دور بودن از ایشان هم فقط موقعی کارساز میتواند باشد که از ایشان به صورت قانونی جدا شده باشم. چون وقتی که خانه برگردم همان آش و کاسه. پیش خودم تصمیم گرفتم اگر در این چند روز چیزی تغییر نکرد قانونی جدا شوم اگر ایشان خیلی به من علاقه داشته باشند باید دوباره به خواستگاریم بیایند و من هم شرایط ایشان را مثل یک آدم جدید خواهم سنجید. این چند روز خیلی بیشتر صبوری کردم ولی باید بگویم چند ماهی است که وابستگیم به ایشان بسیار کاهش پیدا کرده هر چند دوستش دارم اما هیچ حس بدی از جدایی ندارم و حتی از جدایی احساس خوبی دارم اما فقط و فقط به صورت قانونی. چون من یک زن هستم و شوهرم قابلیت اینکه در جامعه همسر دوم اختیار کند را دارد و من فقط ضربه بیشتری میخورم و حقیقتش بعد از ۵ سال حالا دیگر به خودم فکر میکنم. هر چند همسرم هم دوست دارد به طور قانونی اینکار انجام شود و معتقد است اگر جدایی قانونی نباشد آرامش ایشان باز نمیگردد. به هر حال اگر راهکاری کهبرای شما در ارتباط ایجاد کردن با دیگران موثر بوده و من هم میتوانم این کمک را به همسرم بکنم خوشحال میشوم که بدانم. آیا شما قبل از جدایی قانونی مشکل روحیتان حل شد یا بعد از آن؟ من واقعا ترجیح میدهم تنها زندگی کنم و شغل خوب و بیمه داشته باشم تا اینکه با همسری پر توقع که آرامش و امنیتم را کاملا از بین برده زندگی کنم. این چند روز خودم ارام بودم چون میدانستم تصمیم قطعی دارم که به آرامش برسم حالا به هر طریقی این آرامش من کمی در روابطک تاثیر گذاشته هر چند هنوز هم شوهرم همان توقعات و همان پرخاشگری ها را دارد اما من آنقدر آرام هستم که متوجه آن نیستم. هفته دیگر هم به مسافرت میروم که چند مدتی دور باشیم اما نمیتوانم از خواسته هایم چشم پوشی کنم من موارد زیر را میخواهم که فکر میکنم تنها دلیل ازدواج برای من است:
۱- آزادی انتخاب راه و مسیر زندگی
۲- احساس امنیت مالی
۳- روابط نزدیک زناشویی
۴- درک متقابل
۵- داشتن فرزند
که اگر تحقق نیابد ادامه زندگی برایم پوچ و بچه گانه است. و شاید تنها از روی دوست داشتن باشد که آن را هم میتوانم دورادور داشته باشم و احتیاجی به نزدیک بودن نیست. فقط برایش آرزو میکنم که راه سلامتیش را پیدا کند و به بهترین ها برسد. شاید من نباید مانع آرامش نه او و نه خودم باشم و شاید نبود من ایشان را بیشتر به فکر وادارد. نبودی که نه از روی دوری، که از روی نداشتنباشد. چون تا زمانی که همسر قانونی شوهرم هستم شوهرم با این حس که اگر همسر نداشت کس دیگری را پیدا میکرد مواجه میشود و باز هم همه را تقصیر من می اندازد . این که میگیویم خیالبافی نیست. فرضش را بکنید دیروز به من گفت اگر هفته پیش جدا شده بودیم حالا که بیرون آمدم میتوانستم با یک دختر دوست شوم. قلب من را برای یک میلیونیم بار شکست ،بعد آن هم ُگفتن اینکه شوخی کردم ؛چه فایده ای دارد. من که همیشه بخشیده ام اما تمایلم به این زندگی روز بروز کمتر میشود.بزرگترین مشکل شوهرم این است که میخواهد با حضور دیگری کسب آرامش کند و مانع زندگی خودش و من شده است.
با من حرف نمیزند. با هیچ کس حرف نمیزند. اگر حرف بزند آنقدر حالش خراب میشود که یکی دو روز در همان حال میماند. گاهی اوقات احساس میکنم چرا باید فکر کنم او چیزی کم دارم یا مشکل از من است. ما دو آدم متفاوت هستیم که انتظاراتمان از زندگی متفاوت است و دنیا را از یک دریچه نمیبینیم چرا باید دریچه خدمان راببندیم تا دگیری وقایع را از دریچه اش ببیند و برایمان تعریف کند . بدی و خوبی نسبی است. هیچ کس نمیتواند همه آدمها را از خود راضی نگه داردو من نیز دیگر نمیخواهم که همه را راضی نگه درام . من میخواهم بهترینی که میتوانم باشم نه بهترینی که دیگری میخواهد.
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
مشکل من حین جدایی حل شده بود (البته هنوز مشکلاتی دارم) ولی مشکل اصلی ما وابستگی همسر سابقم به خانواده اش و عدم پذیرش ایجاد ارتباط نزدیک من با آنها همینطور احساس تفاوت با دیگران مر از هر گونه ارتباط عاجز کرده بود و پرخاشگر هم شده بودم چون حس میکردم زندگی باب میل من نیست
جدایی خیلی بمن کمک کرد ولی دیگه زیادی چاشنی رو اضافه کردیم من مطمونم همسرم قصد جدایی نداشت ولی قصد زندگی هم همینطور - او میخواست فقط یکروز مواجه با کاری نشود که به او مربوط نباشد (مثل ازدواج مجدد من )حتی خواست از من قول بگیرد که من ترجیح دادم اطمینان بین ما حکم کند تا تعهد و قولی ندادم یعنی گفت تو همون جا باش و من اینجا دور از هم طلاق نمیگیرم بشرطی که مطمون باشم با کسی نخواهی بود ... الان 2-3 ماه از آن موضوع میگذره و من فقط به یکسری همدرد همجنس وصل شدم و الان دوستیم به اونا محدود میشه ولی خیلی بهترم
دوست دارم دوباره بهمون روزا برگردیم ولی میبینم نمیشه خانوم سابقم هم ظاهرا با یکسری دوستان قدیمیش بر خورده و ظاهرا زندگیش اونجوریه که همیشه میخواسته ولی من میترسم ازدواج کنم و راههای بعدی بسته بشن بخاطر همین فعلا صبر میکنم هر چقدر هم تنهایی بهم فشار بیاره .
شما ترس زیادی دارید مثلا از اینکه به صورت موقت مثلا منزل مادر یا ... بروید و ایشان بقول خودشان دوست دختر بگیرند
نگران نباشید اگر بفکر سرو سامان دادن هستید هر طور شده مدتی از هم دور باشید و شماره ای که دادم حتما تماس بگیرید و شماره مربوط به انجمن کدا رو بگیرید حتما کمک میکنه
من تمام این خواسته هایی که بر شمردید رو بجز یکی که به همسرم داده بودم ولی اون باز هم رفت چون تصمیمش این بود که آزاد زندگی کنه و من این آزادی رو لاابالیگری میدیدم (البته الان اینطور فکر نمیکنم)شما هم اگر تصمیم گرفته باشید کاری از هیچکس بر نمیاد مگر اینکه تصمیم درست رو تشخیص بدید
موفق باشید
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
صد ماه:
برایت می نویسم چون شرایط یکسانی داریم تقریبا
شما دو شخصیت متفاوت نیستید، شما با یک فرد بیمار طرفید
تازه در مورد این.که میگویید بعد طلاق دوباره بیاد خواستگاری، به این امید نشین که این کارو می کنه، شاید بعد طلاق رفت و پشت سرشو هم نگاه نکرد، وقتی اقدام به طلاق بکن که دیگه تصمیمتو گرفته باشی و به امید بازگشتش نشینی
من درک می کنم چقدر سختی کشیدی و خورد شدی، باور کن درکت می کنم ، نمی دونم چی بگم ...
اون حرف دیروزش مبنی بر دوست دخترو جدی نگیر، چون میدونه مشکل اصلی در خودشه حتی اگر اعتراف نکنه و تو در واقع داری ترکش میکنی از حرصش میگه که کم نیاره
RE: با هم اختلاف نظر داریم یا یکی از ما مشکل داره؟ طلاق آره؟
ممنوم آقای فرشاد... برای شما هم آرزوی آرامش دارم.
چیزی که جدیدا یاد گرفتم این بود که آرامش ما دست خودمان است. زندگی ما در دست خودمان است. ما هستیم که فردایمان را می سازیم و کسی مانع ما نخواهد شد اگر به حقیقت بخواهیم. اما همچنین یاد گرفتم که ما وظیفه تغییر دیگران را بر عهده نداریم . دیگران همانی هستند که میخواهند و ما تنها میتوانیم الگویی باشیم برای آنان که خواهان تغییرند.
سابینای عزیز خوشحالم که درکم میکنی. اما من به این موضوع که اگر جدایی اتفاق بیفتد انتظار بازگشت ایشان را داشته باشم نیستم و احتمال اینکه دوباره به این وضع برگردم شاید ۱ درصد باشد با تغییرات اساسی. اما امروز یک تصمیمی گرفتم امروز روز هفتم هم تمام شد. یک هفته بعد را فقط از اتفاقهای خوبی که میافتد مینویسم و بدی ها را فاکتور میگیرم. شاید دیدن چیزهای خوب زندگیم را تغییر دهد. خدا می داند و من امید بهترینها را دارم حتی اگر بهترین جدایی باشد من خواهان بهترینم. باز هم براتون میگم و اینبار از نکات مثبتی که در روز برایم میافتد این فته را پر از خاطره میکنم. یا حق:323: