RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
کوردلیای عزیز
حرفهاتون قابل درکه ولی چند تا مورد هست
اولا این که در جامعه ما و حتی فکر کنم بیشتر جوامع غربی طبق عرف این مرد هست که برای خواستگاری و ایجاد رابطه پا پیش میذاره نه زن، پس انتظار ایشون از شما مبنی بر پاپیش گذاشتن شما یه مقدار غیرمعقول هست. مگر این دختری که داره باهاش ازدواج میکنه دختره به خواستگاری ایشون اومده؟!
از طرفی پا پیش گذاشتن ایشون اگر به دلیل وجود برادرتون بوده خوب ایشون انتظار داشتن که شما که خانوم هستید و خواهر غرورتون رو بشکینید و برید به ایشون پیشنهاد بدید، یعنی میخوام بگم ایشون بالتبع نباید انتظار داشتن که این رابطه از طرف شما شروع بشه
ضمنا با توجه به این که قصد و نیت ایشون امر خیر بوده اگر مصرانه خواستار شما بودند مشکلی نداشت که به خانواده شما مطرح کنند و برای خواستگاری پا پیش بذارن، فکر نکنم این نامردی در حق داداشتون محسوب میشد
فکرمی کنم ایشون شاید از شما خوشش میومد ولی اصرار زیادی در به دست آوردن شما نداشت
خود این بنده خدا هم گفته که عاشقت نبودم و برام فرقی نداشت فقط یه دختر پاک میخواستم، یعنی حالا شما یا یه کیس دیگه
ضمنا ایشون 26 سالشونه و عاقل و بالغ و فکر نکنم مجبور به ازدواج شده
عزیزم شما هنوز خیلی جوونی با موقیت مناسب، اشتباهت اینجا بوده که یه سال تمام یک طرفه به یک کسی که مطمئن نبودی که تو رو میخواد یا نه و فقط از روی حس ششم و احساس دل بستی و خوب وابستگی شدید غیرواقعی یک طرفه پیدا کردی، غیر واقعی میگم چون دورادور ایشونو دوست داشتی و شاید خیلی بهتر از اونچه که هست تصورش می کردی
خودتم میدونی غلظت قضیه برای شما خیلی بیشتر از ایشون بوده
الان هم بهتره تو دلت برای ایشون آرزوی خوشبختی کنید و سعی کنید هی به جنبه های منطقی قضیه فکر کنید و توی تنور احساساتتون ندمید ( نقل قول از آقای مدیر :163: )
هر چی بیشتر بشینید وخیالبافی کنید و احساساتتونو درگیر کنید هم بیشتر ضربه میبینید هم دیرتر فراموش می کنید
تازه مگر تو دنیا همین یه دونه پسر وحود داره؟ با توجه به موقعیتی که گفتی دارم صد در صد یک فرد مناسب میاد سراغت که ایندفعه از روی عقل انتخابش کردی
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
فقط يه فكري آزارم مي ده . در مورد خودم فكر مي كنم هميشه در برابر چيزايي كه نتونستم بش برسم كوتاه اومدم و هميشه انعطاف پذير بودم. انگار مي خوام با خودم لج كنم و اين يكي و هرگز فراموش نكنم . اعتماد به نفسم لطمه ديده . من هميشه خوبم خوب ومنطقي رفتار مي كنم ولي آخرش ميزنم همه چيو خراب مي كنم. تو اين ماجرا هم اينطوري بوده مگه نه؟
حالا به نظرتون ژ وقتي يه كم حالم خوب شد بهش بگم يه احساس بچه گانه بوده . بگم اصلا فكر كردم فهميدم به درد هم نمي خورديم. به دليله ارتباط اونو داداشم ممكنه پيش بياد ببينمش نمي خوام فكر كنه كه هميشه اه و ناله من دنبالشه. به نظرتون عروسيش برم؟
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
عزیزم اگر قضیه در همین حدی بوده که گفتی ابراز علاقه مختصری که کردی فکر نکنم فاجعه و اشتباه بزرگی بوده، تو یه کسی رو خواستی و علاقه تو نشون دادی ، حالا نشد که نشد، کار غیر اخلاقی و گناه کبیره که نبوده
به نظر من اصلا دنبال قضیه رو نگیر، اگه زنگ بزنی و بیشتر توضیح بدی اتفاقا بیشتر مشتبه میشه بر ایشون که شما خیلی از از دست دادن ایشون ناراحتید و ...
یه کاری کردی تموم شده رفته چرا خودآزاری می کنی؟
من فکر می کنم یه بهونه بیار و عروسیش نرو چون اگر بری ممکنه با دیدن اون صحنه ها بیشتر ناراحت بشی و شایدم عکس العمل های واضحی نشون بدی بعد بیای دوباره ناراحت بشی
هر وقتم بعد ازدواح دیدیش انگار نه انگار، یه سلام ساده و بی خیالی...
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
سلام
چرا همش دنبال یه بهانه واسه ارتباط مجددی؟(تلفن برای عذرخواهی!) تعجب میکنم. شما اشتباه کردی که اس ام اس دادی باز میخوای تکرارش کنی؟
اون آقا ازدواج کرده و به نظر من هر کی توی هر مرحله از ازدواجش (نامزدی، عقد، عروسی)، باید به همسرش وفادار بمونه. تلفن و اس ام اس های شما یه زندگی رو خراب میکنه. زندگی که تنها شما فکر میکنی که موفق نخواهد بود. تازه عقد اونها به خاطر ایام فاطمیه عقب افتاده نه شما! چرا تردید و دودلی در دیگران ایجاد میکنید؟ ایشون قبل از اینکه به خواستگاری اون خانوم برن اگه واقعا طرفدار شما بودند میتونستند بیان خواستگاری شما. نه حالا که به یه نفر دیگه وعده یه عمر زندگی و وفاداری رو دادند(حالا زبانی و نه کتبی!)
شما یه طرفه عاشق شدی و حالا با تردیدهات زندگی دیگرانو خراب میکنی. تازه این اسمش عشق نیست. به نظرم شما فقط خیالبافی کردی و اونو توی ذهنت پرورش دادی. به خودت فرصت بده. فرصت بده که یه نفر اخلاق و متانت شما رو ببینه و عاشقت بشه... زندگی اینطوری خیلی قشنگتر و عاشقانه تره. عجله نکن.
اگرم دعوت شدید عروسی به اتفاق خانواده برین و جلوی خانواده و وقتی عروس و داماد واسه خوشامدگویی پیش مهمانها و از جمله خانواده شما میآیند، مثل همه، تشکر و آرزوی خوشبختی کنید و نه به هیچ طریق دیگری.
خدای مهربان همیشه با ما و یاور ماست:72:.
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط كوردليا66
فقط يه فكري آزارم مي ده . در مورد خودم فكر مي كنم هميشه در برابر چيزايي كه نتونستم بش برسم كوتاه اومدم و هميشه انعطاف پذير بودم. انگار مي خوام با خودم لج كنم و اين يكي و هرگز فراموش نكنم . اعتماد به نفسم لطمه ديده . من هميشه خوبم خوب ومنطقي رفتار مي كنم ولي آخرش ميزنم همه چيو خراب مي كنم. تو اين ماجرا هم اينطوري بوده مگه نه؟
ببین دوست من اینو مطمعن باش اگه میخواستت و اعتمادبه نفس کافی میداشت،خودش پا پیش میذاشت،شاید دوستت داشته،ولی مطمعنا دوست داشتنش به این حد نبوده که بیاد خواستگاریت
پس خودتو به خاطر اتفاقی که نیفتاده سرزنش نکن
توی جریان ازدواج این پسرهست که باید پا پیش بذاره
اینقدر انرژی منفی به خودت نده
ارامشتو حفظ کن،نگرانیتو رهاکن
اصلا فکر کن این تقدیری بوده و مصلحت بوده
چرا باید وقت پرارزشمونو به فکرکردن به اگرها و شایدها هدر بدیم؟
ضمن اینکه اخر این ماجرا از کجا میدونی به صلاحت نبوده؟
ازکجا میدونی که خراب شده همه چی؟
گاهی اوقات زمان که بگذره متوجه حکمت خدا بشی
پس صبور باش عزیزم:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط كوردليا66
حالا به نظرتون ژ وقتي يه كم حالم خوب شد بهش بگم يه احساس بچه گانه بوده . بگم اصلا فكر كردم فهميدم به درد هم نمي خورديم. به دليله ارتباط اونو داداشم ممكنه پيش بياد ببينمش نمي خوام فكر كنه كه هميشه اه و ناله من دنبالشه. به نظرتون عروسيش برم؟
به نظرمن به رو خودت نیار
انگارنه انگار اتفاقی افتاده
چون اگه چیزی بگه ،باز تو به اگرها و شایدها فکر میکنی
این موضوعو رها کن
عروسیشم حتما برو،شک نکن :d
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
این موضوع را فراموش کن و پی گیری نکن .
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
سلام
دوستان عزيز نمي دونيد با همين چند جمله اي كه نوشتيد چقدر به من كمك كرديد. حالا كه فكر مي كنم مي بينم من از ابتداي آشنايي و اون علاقه اي كه ايجاد شد تماما به خدا متوسل شدم و گفتم خدايا مي دونم اين يه امتحانه مي دونم اينا برا هر كسي پيش مي آد چون تو مي خواي ما رشد كنيم مثل مادري كه مي خواد بچه اش و از شير بگيره گريه ها و بي قراري هاشو مي بينه ولي چون مي دونه براش لازمه تحمل مي كنه . حالا خدا هم مي خواست من بزرگ و پخته تر شم.
من از اين ماجرا درساي بزرگي گرفتم:[b]
ايمان و اعتقادم به حكمت و قدرت خدا بيشتر شد.
[ياد گرفتم حرف دلمو برا هر كسي نگم[/
]ياد گرفتم به هر كسي اعتماد نكنم و از هر كسي مشورت نگيرم[
از يه گناهي كه هميشه مرتكب مي شدم سر اين ماجرا توبه كردم
برا هر كدوم از اينها كه نوشتم مي تونم كلي توضيح بدم. فهميدم خدا خيلي منو دوست داشته كه ماجرا رو به اين زودي ختم به خير كرده و اون دعاهاي منو اجابت كرده چون هميشه از خدا مي خواستم به هر راهي كه خير و صلاحه اين ماجرا رو واسم تموم كنه.
من الان دوباره همون دختره فعالو پر انرژي ام كه مي خواد با پشتكارو توكل بر خدا به آرزوهايه بزرگش برسه .
[color=#98FB98]از خدا مي خوام به همه كمك كنه از ناهمواريهايه زندگيشون به سلامت عبور كنن و هميشه در جهت رسيدن به خدا گام بردارن.[/php][/size][/color]
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
آفرین دوست من!
مطمئن باش بازم فرصت داری که عاشق بشی!
عاشق کسی که عاشقته!ونه عشق یک طرفه!
راه درستی روانتخاب کردی،همین جوری بروجلو.
وقتی، توکلت به خداست دیگه تنهانیستی وچیزی کم نداری.
به این هم ایمان داشته باش که هیچ کارخدابی حکمت نیست.
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
سلام
چون هر روز مي بينم دوستانه بيشتري ماجراي منو مي خونند. بهتره بيشتر توضيح بدم اون موقع من اوضاح روحي خوبي نداشتم اعتماد بنفسم پايين بود و خودمو جوري معرفي كردم كه همش تو خيالات بودم . واقعا اين طور نبود درسته اون ازم خواستگاري نكرد . ولي توي همون ارتباط كاري كه باهم داشتيم من براش خاص بودم رفتاراي عجيبي داشت سعي مي كرد خيلي بهم نزديك بشه . تنها جلوي من پا مي شد . بهم گقته بود دوسم داره و قيافه من يه جوريه از من خيلي شرم داره . يه دفعه بهم زنگ زد جواب ندادم چون فكر مي كردم اگه الان حرف بزنم ارتباطه تلفني ادامه پيدا مي كنه و من به داداشم خيانت مي كنم در صورتيكه خيلي دوست داشتم جواب بدم (تعصب بيجا داشتم) اون بعدا گفت ميخواسته از اين كه اونو داداشم پيش من بگو مگو كردن معذرت بخواد . به بهانه كاري به محل كارم اومد خيلي استرس داشت انگار مي خواست چيزي بگه. شايد 10 بار مارو به خونه شون دعوت كرد ولي هر بار داداشم يه بهانه اي مي اورد. من كاملا مي دونستم منو مي خواد ولي ترديد داره.
اون نسبت به خواستگارام خيلي موقعيت خوبي نداشت ولي من از پاكيش و از ادب و نزاكتش خوشم مي اومد. اصلا من تو باغ ازدواج نبودم و حتي يه خواهره بزرگتر دارم كه اصلا راضي نيستم قبلش ازدواج كنم و فقط وجود اون باعث شده بود به ازدواج فكر كنم.
دوستم هميشه بهم مي گفت مطمئنم تورو مي خواد ولي فكر مي كنه مغروري چون هم موقعيتت ازش بهتره هم اصلا نشون نمي دي از طرفي سخته كه بخواد از خواهر دوستش خواستگاري كنه.
ولي حالا...
فقط وقتي به اين فكر مي كنم كه من از همون اول حق انتخابمو به خدا دادم و اون اينطور مي خواسته ارامش پيدا مي كنم .
خدا بهترينهاي خود را به كسي ميدهد كه حق انتخابو به اون بسپارند.[/size]
RE: يه اشتباه بزرگ - كمكم كنيد
سلام کوردیلا جان
خدا نکنه شکست خورده باشی عزیز
خوشحالم که الان خوبی
روی این حرف اون دوست برادرتون تاکید میکنم :
عاشق من نبوده و گفت كه قبلا دختر عمه شو مي خواسته كه به دلايلي قبول نكردند. ديگه براش فرقي نمي كرده فقط مي خواسته دختر پاكي باشه.
میدونستی این حرفو خیلی از پسرها میگن!؟ (برای اثبات حرفم تاپیک خانم ها جواب بدن در همین بخش را حتما ببین )
همه شون توی گذشته شون یه عشق نافرجام از دست رفته دارن و همیشه اینو بیش کسیکه بهشون ابراز علاقه کنه میگن!! دوست دخترشون یا حتی گاهی پیش همسرشون ...!!!
چون فکر میکنن اینجوری علاقه طرف مقابلشون بهشون بیشتر میشه..!!
تعجب نکن، بعضی از راه هایی که اونا برای جلب علاقه دخترها بکار میبرن کاملا برعکس اون چیزی میشه که دوست دارن اتفاق بیفته ... مثلا اینجوری میخوان علاقه طرفشونو تحریک کنن اما بدترش میکنن...
وگرنه لزومی نداشته اون وقتی برای اولین بار شما درباره علاقه ش نسبت به خودت پرسیدی، حرف از ماجرایی بزنه که تموم شده ... بالاخره یا شما را دوست داشته یا نداشته ... اگر داشته پس گفتن اینکه براش فرقی نمیکرده یعنی چی!؟ یعنی هر دحتر پاکی غیر از شما هم سر راهش قرار میگرفت دوست داشت !؟
اگه واقعا براش فرقی نمیکرده پس این رفتارایی که درحضور شما انجام میداده چی بوده؟
دست پاچگی، تماس گرفتن ... بلند شدن در حضور شما.... دعوت شما به خانه شان...
ظاهرا رفتار ایشون همیشه با شما محترمانه بوده و شاید موقعیت ابراز علاقه پیدا نمیکرده
اما چرا وقتیکه شما با پرسیدن سوالتون بهش این موقعیت رو دادید ازش استفاده نکرد
اگر فقط دنبال یه دختر پاک بوده پس اون دختری هم که خانواده ش براش انتخاب کردن میتونسته بعنوان همسر بپذیره چون مطمئنا خانواده آدم برای آدم دختر ناپاک انتخاب نمیکنن!!
حرفاش و عملکردش ضد و نقیض بوده بنظرم
عزیز نحوه پرسیدن شماهم جوری بوده که باعث شده اون کمی با غرور باهات صحبت کنه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ
آن روز كه [ما] به دوزخ میگوييم آيا پر شدى و میگويد آيا باز هم هست
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ
و بهشت را براى پرهيزگاران نزديك گردانند بی آنكه دور باشد
ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ
به سلامت [و شادكامى] در آن درآييد [كه] اين روز جاودانگى است
لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ
هر چه بخواهند در آنجا دارند و پيش ما فزونتر [هم] هست
همیشه خدا چیزهای بهتر از اونچه که بهش فکر میکنیم هم برای ما درنظر گرفته
اون برای کسایی کنار گذاشته که مشتری اون باشن
یه چیزایی که از جنس پذیرایی نیست
بلکه از جنس صاحبخانه است
منتها ما وسعت دیدمون درمورد چیزایی که دوست داریم و فکر میکنیم بهترینه کمه
موفق باشی