رابطه تیره من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش

من تمام پست های این تایپیک نخوندم،اما این میدونم این تفاوت عقیده اونم تا این حد قطعا مشکلات زیادی به همراه خواهد داشت،اگه شما اینقد دواتیشه نبودید باز میشد بگیم خانواده ها با هم مشکل خواهند داشت،اما شما دو نفر کمتر،مشکل اینجاست که شما اینقد متعصبانه این عقاید داری،اقای عزیز دنیای شما دو نفر کاملا متفاوت هست،چنین وصلتی اصلا به صلاح هیچ کدومتون نیس.
مسئله اصلی این نیست که با پدر دختر مشکل دارین،مسئله ای که اصلا نمیشه ازش گذشت این هس که اعتقادات شما دو نفر به طرز فاحشی متفاوت هست،زندگی زناشویی مثل جلسات بحث سیاسی نیست که بعدش هرکسی میره پی کار خودش،من به شخصه تو این محیط های بحث بودم و می دونم که این دو عقیده هیچ وقت با هم کنار نخواهند اومد.

ممنون از راهنمایی های شما:72:

من با ریحان ارتباط زیادی ندارم هفته ای 3 ساعت میرم کلاسشون اونجا هم که صحبت نمیشه کرد
حرفایی هم که تا حالا با هم داشتیم مال وقتی بود که بخاطر مسابقه ای که داشت میومد دفترم
الان بیشتر از دو هفته است نیومده یعنی لازم نبوده بیاد چون مرحله دوم مال ترم بعده
یعنی میگین سر کلاسش هم نرم ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط خارپشت

اشنای دیروز عزیزم
منظورت اینه که به ریحان چیزی نگم و
عملیات دلجویی از استادو شروع کنم ؟
حتی اگه متوجه اشتباهش درمورد من بشه کی بحث دخترشو مطرح کنم ؟
نگه همه این کارات سر کاری بود تا دخترمو صاحب شی؟!

---

خانوم s spide (خانوم هستین دیگه درسته ؟)ممنون از دلداریتون لطفا تاپیکو کامل بخونید
دو اتیشه یعنی چی ؟!
چرا ادمارو (بدون اینکه درست بشناسیدشون ) دسته بندی میکنید و بعد براشون حکم صادر میکنید؟!
چطور میتونید اینقدر راحت بدون اینکه زحمت خوندن کامل تاپیکو به خودتون بدید صورت مسئله رو پاک کنیدو بگید:

اقای عزیز دنیای شما دو نفر کاملا متفاوت هست،چنین وصلتی اصلا به صلاح هیچ کدومتون نیس.

توی این سه سال هیچ اقدامی برای روشن شدن موضوع و اینکه شما در اون قضیه ارتباطی نداشتید نکردید
و احتمالا اگر قضیه دختر ایشون هم پیش نمیومد اقدامی نمی کردید
حالا به نظر خودت خوبه واسه اینکه به دخترش علاقه داری درسته که پا پیش بذاری و بگی من بی تقصیرم؟
فکر نمی کنی استادت هم همین فکر رو خواهد کرد؟

در حقیقت ناراحتی استادتون از شما علیرغم اینکه به دلیل نادرست هم هست برای شما ارزشی نداشته بلکه صرفا چون علاقمند به دختری شدید که دست بر قضا وی دختر همون شخص هست برای شما مهم هست ،درسته؟!


بنابراین به نظر من از این در وارد نشو
چون قصدت ازدواج هست از طریق مسیر عرف که رفتن به خواستگاری هست به همراه خانواده ات اقدام کن
به هرحال خودت می گی احتمالا اون دختر خانوم هم به شما علاقه داره و بعید می دونم که اون دختر از ارتباط با شما در خونه خصوصا به مادرش چیزی به میان نیاورده باشه
و دید مثبتش اینه که حداقل مادر ایشون تا حدی که شما و پدر این خانوم بحث های سیاسی داشته اید در جریان هست
و یا این احتمال که اون سه روز که بازداشت بودند بعد از آزادی با همسرشون (مادر این دختر) حتما گفتگویی داشته اند و اگر از شما مطلبی داشته اند حتما به همسرشون گفته اند
لذا چون این دخترخانم (ریحان) واکنشی نشون نداده اند ، جو مساعدی برای رفتن به خواستگاری دیده میشه
مضاف بر اینکه گذشت زمان تا حد زیادی حلال بسیاری از مشکلات هست
از کجا معلوم که توی این مدت سه سال استادتون به بی طرف بودن شما در قضیه بازداشت واقف نشده باشه
و به خاطر شرمندگی از حرف های اونروزش به شما و یا پیدا نشدن موقعیت مناسب برای صحبت با شما اقدام نکرده باشه

بله متاسفانه درسته
نمیدونم چی بگم
یه خورده پیچیده است اون موقع اوضاع مثل الان نبود همه چی از دستم خارج شده بود
برای چی باید ازش عذرخواهی میکردم؟ چی رو باید توضیح میدادم ؟
چرا باید میذاشتم دوباره تحقیرم کنه دوباره بهم توهین کنه؟
چرا یه لحظه فکر نکرد اشتباه میکنه ؟چرا فقط خودشو دید ؟
وهزار تا سوال دیگه که ردیفشون کردم و پشتشون قایم شدم تا دیگه هیچکس ازم نپرسه از استاد م.م چه خبر
تا دیگه هیچوقت نبینمش
تا حالا شده یه نفر هم شاکی باشه و هم شاهد هم قاضی باشه وهم زندانبان
و شما درمقابل یه نامرد نمک به حروم بی همه چیز نفهم هنوز صداش تو گوشمه
خودش شکایت کردو خودش شهادت دادو خودش قضاوت کرد اخر سر منو ازهر چیزی جز خودش ازاد کرد
قیدشو زدم
به همین راحتی
اشتباه کرد اشتباه کردم
وقتی بهم گفت نامرد انگار همون لحظه نامرد شدم با نامردی تموم اون همه لحظات با هم بودنو اون همه پدر پسریارو فراموش کردم الان اگه بهم بگه نامرد حق داره اون موقع حق نداشت
شاید اگه همون وقت التماسش میکردم همه چی حل میشد شایدم فکر میکرد حتما یه غلطی کرده که حالا میخواد با اصرار عکسشو ثابت کنه
نمیدونم چی بگم

 
من میتونم یه مدت از ریحان دور باشم اما نمیتونم برای همیشه فراموشش کنم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

بالهای صداقت ممنون از تحلیل دقیقتون
تو این هفته و هفته اینده با استاد صحبت میکنم
دلجویی غیر مستقیم هم راه به جایی نمیبره استاد تشنه محبت من نیست
یا حرفمو قبول میکنه یا نه
احتمال اینکه باهام بد رفتار کنه خیلی کمه
دفتر و جزوه 4 ساله ایی که با هم داشتیم رو هم با خودم میبرم شاید باور کنه که اگه نامرد بودم
4 سال وقت داشتم واسه نامردی

خدا بدجوری بنده هاشو امتحان میکنه از خودش به خودش پناه میبرم

حرف خانوم فرانک خیلی ارومم کرد

نترس اگه اون دختر خانم قست تو برای ازدواج باشه احدی نمیتونه اونو ازت بگیره حتی اگه روزی چندین خواستگار براش بیاد، مطمئن باش

از همتون ممنونم:72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

بالهای صداقت ممنون از تحلیل دقیقتون
تو این هفته و هفته اینده با استاد صحبت میکنم
دلجویی غیر مستقیم هم راه به جایی نمیبره استاد تشنه محبت من نیست
یا حرفمو قبول میکنه یا نه
احتمال اینکه باهام بد رفتار کنه خیلی کمه
دفتر و جزوه 4 ساله ایی که با هم داشتیم رو هم با خودم میبرم شاید باور کنه که اگه نامرد بودم
4 سال وقت داشتم واسه نامردی

خدا بدجوری بنده هاشو امتحان میکنه از خودش به خودش پناه میبرم

حرف خانوم فرانک خیلی ارومم کرد

نترس اگه اون دختر خانم قست تو برای ازدواج باشه احدی نمیتونه اونو ازت بگیره حتی اگه روزی چندین خواستگار براش بیاد، مطمئن باش

از همتون ممنونم:72:

من با این که صحبت مستقیم بهترین راه حله مخالفم اما اگر به این نتیجه رسیدی منم ازش استقبال می کنم به قول قدیمیا یا رومی روم یا زنگی زنگ!
این جوری اگه اون بنده خدا نصیب شما باشه که خدا کمک می کنه و دل استادت نرم می شه و اگر هم نباشه شما دیگه حتی اگر نخوای مجبوری دل برکنی از این کاشانه و بی خودی هم مدت زیادی زیادی خودت را درگیر نمی کنی

موفق باشی

سلام اشنای امروز من
ببخشید دیشب اذیتت کردم

چه قدر خشک و منطقی وقتی ریحانو از دست بدم منم اینجوری میشم؟نه؟
قبل از اینکه ببینمش هم همینجوری بودم

به قول بال های صداقت شاید اگه ریحان نبود پدرشو برای همیشه فراموش میکردم

چه حس خوبی این نرم بودن

کاش همه عاشق بودن مخصوصا استاد!!!!!

خواهش می کنم شما که مجبورم نکرده بودی احساس می کردم واقعا کلافه ای و دوست داری با کسی حرف بزنی و هی صفحه را refresh می کنی شاید کسی جواب بده! واسه همینم خواستم «همدردی» کرده باشم.


:311::311::311: (اسمایلی خنده مربوط به قسمت پایین است سوء تفاهم نشود)
خارپشت عزیز من خشک هستم؟! بر خلاف تصور تو من فوق العاده هم احساسی و با عاطفه هستم و روزگاری هم شاعر بودم. یکی از دوستام بهم می گفت تو همسر آینده ت را خفه می کنی از بس بهش محبت می کنی!:310:

اما در طول زمان و کسب تجربه یاد گرفته ام که توی این موضوع خیلی منطقی عمل کنم شاید به قول خواهرم منطقی افراطی!

تجربه ی من در مورد محبت و احترام ربطی به این که طرف مقابل را تحقیر کنم و بگویم تشنه ی محبت است نداشت بلکه این عین حدیث از امام علی(ع) است که می گوید انسان بنده ی محبت است.

رفیقی دارم که هفت سال پیش توی روی من ایستاد و گفت دیشب داشتم فکر می کردم چقدر از تو متنفرم. این رفیق شفیق که چهار سال هم از من بزرگتره هم اکنون همکار من و رئیس من در محل کارم است! گاهی اوقات این خاطره را تعریف می کنیم و می خندیم!

به هر حال من نظر خودم را گفتم و فکر نمی کنم صحبت جدیدی داشته باشم مگر این که شرایط عوض بشه یا موضوع جدیدی را عنوان کنی
موفق و موید باشی
یا علی

اگه ناراحت نمیشید اقای خارپشت منم با نظر سپیده موافقم
این مساله هر جوری ام که الان حل شه بعدها مشکل ساز خواهد شد
توی این دو ساله بعد انتخابات، مساله سیاسی هم شده دقیقا مثل مسائل مذهبی و اعتقادی
یعنی همون قدر که ایشون رو از لحاظ مذهبی شبیه به خودت میدونی و از این بابت خوشحالی
این که از لحاظ سیاسی با خودشون یا خانوادشون یکسان فکر نمیکنید باعث مشکلات زیادی در اینده خواهد شد
نتیجه این حرفی که دارم میزنم رو عینا دیدم
.....

حالا خارپشت ( بابا این چه اسمیه گذاشتی برادر آدم وقتی می بینه دردش میاد ) دو تا راه دوستان بهت پیشنهاد کردن ، یکی اینکه اول از طریق عذرخواهی از استاد شروع کرده و دلشو به دست بیاری و بعد به خواستگاری اقدارم کنی
دومی اصولا فرض رو بر این میذاره که نه اول خواستگاری کن چون احتمالا مادر ریحان از قضیه با خبر هست و پلی میشه بین شما و استادتون
راه سومی هم هست که چون کلا قبول نداری و دختر استاد دلت رو برده عمرا قبول کنی!
بشین به این دوتا راه فک کن و عواقب احتمالیشو بسنج و بعد دست به کار شو تا از برزخ بیرون بیای

روز اول که برای عضویت تو تالار اومدم
دیدم اسم همه گل وبلبل و شب و صبح و دل و قلوه . . . ایناست
نمیدونم چی شد گذاشتم خارپشت
خواستم تعادل ایجاد کنم


از بچگی نچسب بودم هیچ جوره نمیشه به خارپشت دست زد!
شما ببخشید خواهر جان

من راه اولو انتخاب کردم به کمک دوستان
امید به خدا:72: