RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
تحمل کن عزیزم. تحمل. همه چی بزودی به حالت اول برمیگرده.
تو سخت ترین مرحله که گفتن و قطع کردن بود رو انجام دادی. حالا باید یه کاری کنی که زحمتی که کشیدی به هدر نره.
خودتو قوی کن. با یاد خدا و قرآن خوندن از خدا کمک بخواه. (که مطمئنم این کارا رو میکنی)
در مورد سوال دومت هم بذار یه کمی بگذره. بنظر من اگه کامل قطع رابطه کردی و از ذهن و روحت بیرونش کردی، دلیلی نداره بگی و اونو دچار وسواس فکری کنی.
البته این نظر منه. شاید کارشناسا نظر دیگه ای داشته باشن.
خیلی کار خوبی کردی که نذاشتی این عذاب وجدان بیشتر بشه. حالا سعی کن این قطع بودنِ رابطه رو حفظش کنی.:72::72:
روزای بعد هم بیا و برای ما بگو از حال و هوات:46:
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
سلام سارای عزیز
این مطلبو یه جا دیدم خوشم اومد گفتم پیامش به حال و احوال این روزای تو نزدیکه ،این بود که گذاشتمش برات،موفق و شاداب باشی خانومی:72:
http://www.hamdardi.net/imgup/27603/...1a4c948a68.jpg
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
عزیزم، سارا جونم، باور کن تحمل اون دو ماه ، 3 ماه، یا طولانی تر، خیلی بیشتر از این به نفعته.
2ماه تحمل میکنی در ازای اون 2 ماه، آیندت رو بیمه کردی و حال روحی خودت رو اساسی درست کردی.
دختر مهربون واقعا ممنون در تمام این لحظه ها فقط این حرفت بود که آرومم می کرد حتی وقتی خواستم بگم دیگه همه چی تموم شه ممنون که مطالبمو میخونی و بهم روحیه میدهی حرفات خیلی آدم را آروم میکنه
شایانا عزیز ممنون از جمله قشنگت واقعا به درد حال الان من می خورد .راستش الان حواسم به درس نیست و تمرکز ندارم و فعلا درس را کنار گذاشتم تا یکم افکارم را متمرکز کنم
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
سارای عزیزم خیلی خوشحالم که داری یکی از مشکلاتت کم میکنی. مشکلات به اندازه ی کافی توی زندگی ما خود به خود هستن. باید سعی کنیم حداقل اونایی که خودمون بوجود آوردیم رو حذف کنیم.:72::72::72:
باور کن چون شرایطمون خیلی شبیه به همه، خوب درکت میکنم. میدونم حس هایی که داری یعنی چی. میدونم از چی داری حرف میزنی وقتی میگی درگیری ذهنی پیدا میکنی. اما اینو هم باور دارم که تو میتونی از پسش بر بیای.
دوس دارم همینجوری مصمم و محکم ادامه بدی.:46:
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
دوستای خوبم اصلا حالم خوب نیست چی کار کنم؟ خیلی استرس دارم از اینکه میبینم وقتم داره الکی میره و هیچی درس نمیخونم اعصابم خورده چی کار کنم؟:302: :302:
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
دختر مهربون عزیز از اینکه دوست خوبی مثل شما دارم خیلی خوشحالم ، راستش می خواهم یکم دردو دل کنم راستش من الان یک سال و نیم میشه که هدفم را از دست دادم نمی دونم واسه چی درس میخونم زندگی می کنم منی که عاشق درس و فعالیت های علمی بودم ولی الان به هیچ کاری علاقه نشون نمی دهم وقتم داره بیهوده میره این منو عذاب میده راستش از وقتی با این آقا آشنا شدم حس خوبی واسه درس خوندن پیدا کردم انرژی گرفتم با تمام وجود درس می خوندم ولی الان دوباره رفتم خونه اول بی حوصله ام حس درس ندارم :302: چه کنم ؟
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
سلام سارای عزیزم:46:
منم به داشتن دوستی به خوبی تو افتخار میکنم:46:
اینکه رابطه با اون آقا شما رو به درس خوندن علاقه مند کرده، طبیعیه. میدونی سارا جونم، شاید برای منم یه همچین موقعیتی پیش اومده باشه. نه به این کیفیت. اما مثلا از یه استادی خیلی خوشم میومده. کلا درسای اون ترمم رو بهتر میخوندم. اینکه هر روز اون استادم رو میدیدم انرژی میگرفتم و ... اما ترم های بعد که دیگه نتونستم درسی رو باهاش بردارم، دوباره نسبت به درسم بی علاقه و سرد شدم. یا حتی دوستی هام توی درس خوندنم تاثیر میذار. اینا دلیل ریشه ایشون یکیه تقریبا.
یکی از دلایل: مهر و محبتی که بین شما و اون آقا بوده، اولا یه قسمتی از نیازات رو تامین میکرده و آرامش بیشتری توی زندگیت احساس میکردی. و این باعث میشد بهتر درس بخونی.
یکی دیگه: اینکه یکی آدم رو دوست داشته باشه، یه حس خیلی خوبی توی وجود آدم میاره. حتی به خاطر طرف هم که شده درس میخونی و به پیشرفتت فکر میکنی.
همه ی اینا خوبه وقتی که یه پشتوانه ی دائمی برات باشه. اونم یعنی همسر.
اما الان که همسری در کار نیست چی کارکنیم؟!!!
ببین سارا جونم. ما میدونیم این حسا باعث پیشرفت میشه. حالا که کسی نیست تا این حسا رو به ما بده، ما خودمون باید بوجودش بیاریم. مثلا حس نیاز تبادل محبت رو از راه درستش تامین کنیم. اون آقا که نه، پدر مادرمون هم که اونجوری، برادر هم که هیچی، میمونه خودمون و دوستای هم جنسمون و خدای خودمون.
باید سعی کنی با اینا جبرانش کنی. با دوستات حرف بزن. باهاشون صمیمی شو. چه اشکال داره با دوستت یه کمی محبت آمیز تر حرف بزنی؟ یا هر روز حال همدیگه رو جویا بشین؟ با یکی که ظرفیتش رو هم داشته باشه و قبلا امتحانشم پس داده باشه ها.
یا در مورد دوم (که یکی آدم رو دوس داشته باشه بخاطر اون درس میخونه...) تو باید انقدر خودتو دوس داشته باشی که بخاطر این دوس داشتن درست رو با اشتیاق بخونی.بخاطر گل روی خودت پیشرفت کن و درس بخون:46:
فکر کنم مشکل اصلی از همین جا هست که ما مخصوصا دخترا زیاد به یاد خودمون نیستیم. بیشتر اطرافیان رو میبینیم تا خودمون. منم همین جوریم. باید راههای دوست داشتن خودمون رو بهتر یاد بگیریم.
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
سلام دختر مهربون عزیز ، عزیزم اینکه میگی با دوستام صمیمی تر باشم نمیشه اونا وقت من را ندارن یا ازدواج کردن یا دوست پسر دارن و من همیشه تنهام از دوستم شانس نیاوردم هرکدوم که کارشون به من گیر میکنه یاد من میفتن ، از طرفی هم بابام اجازه نمی دهد هیچ پسری بیاد خواستگاریم میگه فعلا زوده بزار ارشد که گرفتی بعدش :302:
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
خب با مادرت راحت نیستی؟ نمیتونی به مادرت بگی که پدرت رو راضی کنه خواستگارا بیان؟
RE: خیلی افسرده ام چه کنم؟
دوست خوب و مهربونم چرا با مامانم خیلی صمیمی هستم و نه تنها مامانم بلکه عمه هام به بابام میگن ولی بابام قبول نمی کنه از طرف دیگه مامانم دائم میگه باید بری باید سروسامان بگیری اعصابم داغونه خسته شدم اوایل خودمم تمایلی به ازدواج نداشتم ولی الان حس می کنم یه آدم اضافی هستم همه می خواهن از دستم راحت شن بخدا خیلی خسته ام خیلی :302: