RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
اول از همه ببخشید که اینقدر دیر اومدم
من احساستو کاملن درک می کنم. می دونم که ادم در دوران بارداری مخصوصا اگر مشکلی داشته باشه 10 برابر حساستر می شه.
1- اگر خانواده همسر شما به شما بی احترامی می کنن این از حقارت خودشونه. اینو تو ذهنت جا بیانداز. مگر از مقام پیامبر چیزی کم می شد وقتی جاهلین مکه بهش اب دهان و سنگ پرتاپ می کردن.
2- به هیچ وجه قبول نکن بری خونه مامان و بابا. هر چقدر گفت به روی خودتم نیار که چیزی گفته. به این حرفش واقعا بی محلی کن. نمی تونن که بیان دست و پاتو ببندن ببرنت خونه مادرت اینا. هر از چند گاهی هم به طور غیر مستقین از اثرات ارامش مادر در دوران بارداری و اخلاق فرزند موثر از اون براش تبلیغ کن. اثر تبلیغات خیلی زیاده. اگر کلاسهای حاملگی میری الکی یه سری مقاله در مورد رفتار پدر در دوران بارداری پرینت بگیر و بگو گفتن اینا رو بدبد به باباها بخونن. اگر مقاله پیدا مکردی بگو من برات بفرستم.
3- اگر فکر میکنی همسرت جنبه شو داره بعضی وقتها خودت به تنهایی تصمیم بگیر و همسرت رو سورپرایز کن تا نره با خانوادش مشورت کنه.
فقط یه مشکل وجود داره. چرا همسر شما میره مسائل زندگیه شما رو تو خونه خودشون مطرح می کنه تا بقیه بخوان نظر بدن؟ تا حالا به علتش فکر کردی؟ تا حالا دقت کردی چطور مادر و خواهر همسرت با همسرت صحبت می کنن که همسرت باهاشون احساس راحتی می کنه؟ یا ازشون تاثیر می پذیره؟
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دلجو جان
ممنون که ازم دلجویی می کنی.
حقیقتش من نمی دونم علت اینکه مسائل خونه رو به خانوادش میگه، چیه ولی هیچ وقت نمی گه که من بهشون چیزی گفتم و یا اونا حرفی زدن.
اما این رو هم می دونم که خانوادش فوق العاده مداخله گر هستن.
من دخالتشون رو چندین بار غیرمستقیم متوجه شدم و البته برام محرز شد. و تو دوران عقد هم که یکبار خیلی قضیه دخالت آنها مشخص بود، شوهرم گفت که آنها خانواده ام هستند و من مطمئنم که خیرم رو می خواهند!!!!!
ببینید الان تا 10 روز دیگه ما باید خونه مون رو تخلیه کنیم و صاحبخونه فوق العاده کم درکی داریم و حتی تا آخر این ماه بهمون مهلت نداد والا خونه مناسب دیده بودیم. متاسفانه قیمت خونه ها هم اونقدر بالا رفته که هرچقدر هم پول روی پول پیش پارسالمون می ذاریم، باز خونه پیدا نمی کنیم!!!
من که دلم نمی خواست برم سمت منزل خانواده خودم، بازم راضی شدم و دو روزه تمومه من و پدرم بنگاه به بنگاه می گردیم و خونه پیدا نمی کنیم و نکردیم.
من این دو روز خیلی بهم فشار اومد هم روحی و هم جسمی. (کلا دلم نمی خواست پدرم دنبال خونه برای ما بگرده و البته دلیل زیاد دارم براش). امروز حالم خیلی بده و تو تموم این سه ماه اینطور نبودم.
دیروز شوهرم وقتی داشتیم از من پدرم برمی گشتیم بهم گفت، آه من تو رو گرفته که اینقدر به بدبختی افتادی!!!!!!!!
تو جلوی خانواده من گفتی که تو خونه نداشتی و الان این بلا سرت اومده!!!
احساس کردم با بی غیرت ترین مرد دنیا طرفم. بعد از 37 سال زندگی تازه زن گرفت با 10 میلیون وام. بخدا خانواده اش هرچی داشت قبل از ازدواجش به بهانه های مختلف ازش گرفتن و حتی می خواست ماشینش رو هم بفروشه که خانواده اش خونه شون رو عوض کنن که من نذاشتم. تازه اونروز هم که گفتم (به شوخی) که سرم کلاه گذاشتی و گفتی خونه دارم ولی نداشتی .... ، بخاطر رفتارها و توهینها و دخالتهای خانوادش بود.
حالا دلم می سوزه که چقدر رو زنش غیرت داره!!!!!! زن حامله ش رو جدای خودش می دونه و از اینکه من بدبختی بکشم، خوشحال می شه....
فکر و خیال داغونم کرده و از طرفی هم خودش تو تگنا بمونه، می ره یه جای نامناسب که حتی وسایلم توش جا نشه، پیدا می کنه و میگه اینم خونه :302:
خدایا من چی کار کنم؟ نمی خوام هم مرد باشم و هم زن و هم اینکه قدر و منزلت هیچ کدوم رو هم نداشته باشم!
چقدر سرشکستگی کشیدم بعد از ازدواجم تا الان!!!!!!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیزم توی شرایط شما اصلا نباید استرس و تنش به خودت راه بدی اثراتش روی بچه و خودت به مراتب بدتر از الانت میشه
عزیزم لطفا به فکر خودت باش ... شما الان مهمترین وظیفه ات این هست که فرزندت رو سالم به دنیا بیاری
===
گفتی که خونتون رو باید عوض کنی
یه سئوال چرا شما به همراه پدرت باید دنبال خونه بگردی؟ این وظیفه شما نیست
چرا شوهرت خودش و تو رو توی یک تیم نمی بینه؟ ( اینکه بهت گفته آه من تو رو گرفته که تو اینقدر به بدبختی بیفتی)
چرا در مقابل شوهرت قرار گرفته ای نه در کنارش؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
نمی خوام هم مرد باشم و هم زن
خوب نباش
دو تا راه داری
یا اینکه همچنان مثل گذشته رفتار کنی که باز هم همون آش باشه و همون کاسه
یا اینکه یه مدت از شوهرت حرف شنوی داشته باشی ( بهت بر نخوره ها ولی لازم هست برای تغییر شرایطت یه مدت مطیع باشی )
بذار شوهرت بره یه خونه کوچیک و ناجور بگیره دنیا که آخر نمیشه
میدونی نکات مثبت این کار چیه ؟؟؟؟؟
1) شما می شی زن اون میشه مرد
2)احساس قدرت می کنه
3)یک هیچ به نفع تو می دونی یعنی چی
یعنی می ری توی خونه (هرچند در حد و شأن تو نباشه) اصلا به روش نمیاری ها :305:
ازش تشکر می کنی که برات خونه تهیه کرده اون وقت شوهرت حس مفید بودن بهش دست میده
بعد کم کم با مهر و نوازش ، نواقص خونه رو بهش می گی اون هم فقط در حد اینکه بگی و رد بشی نه اینکه روش تاکید کنی
مثلا اگر نورش کم بود یا دستشویی اش پله داشت غر نمی زنی
همین جوری که کنار هم نشستید بهش می گی
از پله دستشویی که می رم بالا یه کم به زانوهام فشار میاد نمی دونم به خاطر بارداریم هست یا چیز دیگه
همین (یا عکس العمل نشون میده یا نه ، که 80 تا 90 درصد نشون میده خودت رو میزنی به گیجی بذار اون بهت راه حل نشون بده )
یا در مورد نور آفتاب
بهش بگو خونه ای که تهیه کردی خیلی توش راحتم و خوشحال یه خرده دلم می خواد نورگیر تر باشه تا آفتاب بیاد توی خونه بعدش هم بخند و برو توی بغلش بهش بگو البته تو واسه من همه ی نور خورشیدی ها فقط ویتامین d بهم نمی دی و بزن زیر خنده
مگه چقدر طول میکشه فوقش یکسال توی اون خونه هستی ولی اگه همین جوری نرم نرم بری جلو خونه بعدی که واست می گیره تمام این چیزها رو توی ذهنش می سپاره و باب میل تو خونه می گیره
بلو اسکای عزیز شوهرت 37 سالش هست یه مرد بزرگ و بالغ برای خودش شخصیت داره هرچند ضعف هایی هم داره
وقتی تو توی ذهنت می گی "بعد از 37 سال زندگی تازه زن گرفت با 10 میلیون وام" هم این حس بد توی وجود خودت ایجاد میشه هم شوهرت این سیگنال رو می گیره
وقتی تو که همسرش هستی شریک زندگی اش هستی اینجوری غرورش رو خرد می کنی و مردانگی اش می بری زیر سئوال اون وقت چه جوری انتظار داری زن حامله اش رو از خودش بدونه
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
وقتی تو که همسرش هستی شریک زندگی اش هستی اینجوری غرورش رو خرد می کنی و مردانگی اش می بری زیر سئوال اون وقت چه جوری انتظار داری زن حامله اش رو از خودش بدونه
نمی دونم چی بگم. غرور من هم خیلی شکسته، خیلی.
اگه سر درددلم باز شه، 100 ها صفحه باید بنویسم و تو حوصله کسی نیست.
البته بگم شوهرم الان 41 سالشه و وقتی اومد خواستگاریم 37 سالش بود. درآمدش خوب بود ولی خانواده اش همه شیره اش رو می کشیدن و اگه جا بذارم، بازم می کشن.
می دونی قیمت خونه ها بیحساب رفته بالا و مسئولین محترم خجالت نمی کشن سوال طرح می کنن که کدام تلاش باعث بهبود وضعیت مسکن شده است؟
آخه کدوم بهبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بخدا قیمت خونه ها کاذب شده!
بعدش من الان میخوام سیسمونی بچه ام رو بچینم، باید جا باشه! وسایل آشپزخونه م و مبلمانم باید جا شه!
تازه من الان کار نمی رم، نمی خوام کسی فکر کنه که چون من کار نمی رم اینقدر به فلاکت افتادیم!!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای
چرا داری اصلو فدای فرع می کنی
واسه تو اینکه رابطه خوبی با شوهرت داشته باشی مهم هست یا حرف مردم که بگن چون بلو اسکای نمیره سر کار زندگی شون به فلاکت افتاده
تو داری واسه خودت و همسرت زندگی می کنی یا حرف این و اون؟
درک می کنم و می فهمم که خونواده اش دارن شیره اش رو می کشن به خاطر اینکه همسرت تو و خودش را در یک جناح نمی بینه به همین خاطر درآمدش رو داره خرج اونها می کنه
یک بار دیگه پستم رو با دقت بخون دوتا راه حل رو دیدی ؟؟؟؟؟؟؟
گاهی اوقات برای اینکه به خواسته هامون برسیم مجبوریم از راه هایی بریم که توش پره خار و تیغ هست ولی چون مقصد برامون مهم هست مجبوریم اون راه رو بپیماییم ولو اینکه چندجای پامون هم زخم بشه
این زخم ها خوب می شن شاید جاشون بمونه ولی آدم رو نمی کشه که
====
شاید می گی غرورت شکسته
آره هزارها بار غرورت شکسته ولی آنقدر مغروری که نگذاشتی هیچکس جز خودت صدای شکستن غرورت رو بشنوه
نمی گم کار بدی کردی نه البته که درسته نگذاریم هیچکس جز خدایمون شکسته شدنمون رو ببینه
بلکه می گم تو با این حال همچنان داری مغرور برخورد می کنی و همش منم منم می کنی
:43:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز میتونم ازت بپرسم تو این 4 سال زندگی تلاشی برای جلوگیری از دهن بینی همسرت کرده ای؟ یا تازه متوجه این همه مشکل از دهن بینیشون شدی نتیجه داشته کاراتون؟ جوابش برام خیلی مهمه
شوهر منم دقیقا همینطوره دقیقا راننده تمام اختیارشونه اهمیت نمیده من ناراحت میشم یا نه و تمام کاراشو با خانوادش مشورت میکنه و یک خاهر داره که تمام تصمیماتو براش میگیره از دوران نامزدی خیلی سعی کردم بتونم باهاش خوب باشم و منطقی تر به صرفه تر مثل خودشون تصمیم بگیرم و به طور کل اخلاقمو مثل خودشون کرده بودم در واقع داشتم خودمو گول میزدم چون هیچ تغییری نکرده بدتر هم شده فقط نتیجه مشورتاشو با خانوادش به من اطلاع میده نمیدونم دهن بینی شوهرم طی زندگی و تغییرات خودم بهتر میشه یا نه چون تجربه شما خیلی بیشتر از منه
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شاپرک جون
بلو اسکای عزیز میتونم ازت بپرسم تو این 4 سال زندگی تلاشی برای جلوگیری از دهن بینی همسرت کرده ای؟ یا تازه متوجه این همه مشکل از دهن بینیشون شدی نتیجه داشته کاراتون؟ جوابش برام خیلی مهمه
شاپرک جان حقیقتش نه. هیچ نتیجه ای نداشته.
اونقدر نگرانم که نکنه پس فردا اختیار بزرگ کردن بچه ام رو هم نداشته باشم.
از یه طرف خانواده خودم که تا حالا فقط برام دوستی خاله خرسه کردند و بس.
و از طرف دیگه خانواده شوهرم که فقط از شوهرم سواری می گیرن و اونو نسبت به من سردتر می کنن.
حقیقتش من تو این 4 سال فقط تونستم یاد بگیرم که چجوری سکوت کنم تا دست روم بلند نکنه.
دیگه بیشتر از این پیشرفتی نداشتم.
=======================================
الان 35 سالمه و تازه بچه دار شدم. همیشه زحمت کشیدم که پس فردا اگه بچه ای داشته باشم اون مصیبت بی پولی نکشه. نخواستم زود ازدواج کنم که بچه ام نخواد این مصیبتها رو بکشه ولی نتیجه اش چی شد، هم دربدری و هم انگ ترشیده بودن که بارها از زبون شوهرم و خانواده اش شنیدم.
حالا تو این سن و سال باز باید بدبختی بکشم و بی حرمت بشم. از طرف خانواده خودم، شوهرم، خانواده همسرم، محیط کارم. حرمتم و شرافتم رو هدف گرفتن. نمی دونید چی کشیدم که با این وضعیت و احتیاج، کارم رو گذاشتم کنار.
وقتی می بینم که خواهرشوهرم جلوی روی خودم میگه؛ ولش کن براش یه خونه کوچیک بگیر، پس انداز کن تا بتونی خونه بخری.
دلم میسوزه که این خانم، تو 37 سال که داداشش مجرد بود، بلد نبود بگه داداش جان پس انداز کن تا بتونی خونه بگیری که پس فردا که زن گرفتی، زن و بچه ات حقیر صاحب خونه و بنگاه و ... نشن!
تنها پس انداز شوهرم غیر از ماشینش، چند تا تکیه طلا بود که ظاهرا گفته بودن بخر برای آینده که زن گرفتی (اینو خود شوهرم بهم گفت)، و بعد یه روز تو دوران عقد خانواده اش بهش زنگ زدند و گفتند تمام طلاهات رو دزد برده و سر جاشون نیستن!!!!!!!!!
امروز از دهن شوهرم پرید که درآمد من نسبت به اوایل ازدواج 2 برابر شده!
ولی خرج من نمی کنه. مطمئنم که خرج خانواده اش رو داره میده.
اگه اونو دینفع نبودن، اینقدر جزع و فزع نمی کردن که براش خونه کوچیک بگیر. حتما می ترسن سهم اونا کم بشه!!!!!!!!!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز
همون طور که بالهای صداقت گفتن تو این دوران فکر هیچ چیزو نکن جز سلامتی خودت و بچت . اصلا مگه نمیگی شما چه حرص بخورید چه نخورید شوهرتون دهن بینیشو داره پس تو این مدت بارداری هم بی خیال این مساله شو و بزار به همین شکل پیش بره با این تفاوت که اگر میخواهید کاری برای بهبود زندگیتون کنید مسولیت های همسرتونو که عهده دار شدید زمین بزارید .
این زندگی که فقط مال شما نیست که به تنهایی بخواهید همه ی قسمتهاشو تمام و کمال درست کنید ایشون هم سهیمند پس اگه خونه تنگ باشه زندگی سخت بشه ایشون هم متحمل این سختی خواهند شد البته قبول دارم خانمها حساس ترند اما خانومی وقتی میبینی غیر از اینکه به حرفت گوش نمیده حرمتت هم میشکنه پس بهتره خودت رو با شرایطی که ایشون میگه ( خونه کوچیک ) بیشتر وفق بدی حتی اگه این نظر رو خونوادش توی ذهنش انداخته باشن.:72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
یه دنیا ازت ممنونم که جوابمو دادی میدونم اگه کمی فکر کنی اخلاقای خوب در همسرت پیدا میکنی و کاش در این دوران بارداری فقط به همین اخلاقای خوبش فکر کنی
ناراحت باش تو این دنیا خیلی ها مثل من هستند که وضعیتشون خیلی خرابه شوهرم از وقتی ازدواج کردیم 1000تومان هم پسنداز نکرده و خرجی هم نکرده اگه بخام زیادغذا بخورم با اینکه اهل خوردنم نیستم به من میگه مگه شاهزاده ای!!!!!
نمیخام اغراق کنم حسابی حسابگره دست بزن داره دهن بینه خانوادش در اولویته همیشه شدیدا دروغگو محبت نمیکنه پیش غریبه ها غیبتمو میکنه فقط حرف خانوادشو گوش میده از همه بدتر پولاشو میده دست مامان جونش................وهزارتا عیب دیگه که من تازه فهمیدم چون گذشته ها پنهانی کاراشو میکرد الان راحت بیان میکنه جایی واسه دوست داشتن نذاشته
ببخشید نمیتونم راهنماییت کنم فقط خاستم بگم تا باور کنی وضعیتت خیلی هم سخت نیست
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
شاپرک جون خیلی متاسف شدم. برات دعا می کنم. :43:
سبزه جان این حرفها رو من به پدر و مادرم بارها و بارها زدم. پریروز بابام خیلی زحمت کشید و وقتی صاحبخونه ام راضی نشد تا آخر ماه بهمون مهلت بده، میگفت من یه پولی بهش بدم تا راضی شه که من سرش عصبانی شدم که پدر جان ازت ممنونم ولی شما که همسر من نیستی، شما تمام این لطفات رو برای مامان کن. ما الان اینهمه در زحمتیم و شوهر من بی خبر داره با خواهر و مادرش خوش می گذرونه! نمی خواستم بگم ولی دست خودم نبود. به هر زبونی می گم بابا جان، مامان جان وظایف شوهر من رو انجام ندید ولی نمی دونم چرا نمی فهمن!!!!!!!!
ولی سبزه جان در عین حال که خودم معتقدم مرد یه خونه باید زحمت خونه رو به دوش بکشه تا قدر زندگی رو بیشتر بدونه، ولی عزیزم سختیش برای منه. میگه ماشین ظرفشویی ات رو بزار انبار. خوب خانمی پس فردا که بچه بیاد و کار و ... زحمت ظرف شدن برای منه! میز ناهار خوریم جا نشه،کجا بزارمشون؟
البته همش تقصیر اون هم نیست. سود بانکها رو کم کردن، همه کرایه میخوان! 600-700 کرایه!! خوب ما هم نمی تونیم ولی تا 40 م حاضریم پول پیش بدیم ولی باز خونه نیست. یکی رو هم پیدا کردیم که صاحب خونه ... راضی نشد وقت بده.
دلم میسوزه که می بینم قیمت خونه ها واقعی نیست و ملت دیدن هرکی به هرکی شده بیخود قیمت رو بالا می کشن. بخدا من سرم تو حسابه، می دونم که ارزش واقعی خونه ها این نیست!
کاش یه مرجع قانونی بود که خونه ها رو قیمت گذاری می کرد تا کسی نمی تونست رهن و اجاره خونه رو بازار سیاه کنه!
من توقع داشتم شوهرم تو این شرایط کاری کنه که اصلا جابجا نشیم، چون اثاث کشی برام بده.
صاحبخونه مون دید که شرایط اینه و ما نمی تونیم مبلغ بالا اجاره بدیم و مستاجر جدید هم برای خونه ش پیدا نشد، گفت مبلغ اجاره رو می کنم 400 ولی 5 م روی پول پیش خونه می کشم. یعنی در کل به همه گفته بود 40 به ما داره می گه 45!!!!!!!!!! سال پیش همین خونه 31 بود که همه گفتن گرون دادین. حالا در عرض یکسال ببین چقدر کشیده شده روی خونه ها!!!!!!!!!!
شوهرم داشت راضی میشد (البته منم که برگشتم سر کار کمکش کنم) ولی من دلم نیومد و گفتم پا میشیم. گفتم می ریم یه محل دیگه ولی قحطی خونه شده!
الان که شوهرم بهم میگه درآمدم شده متوسط ماهی 2م، نظرم عوض شد. هرچند بازم دارن به مستاجر بیچاره زور میگن!!!