من قصد ازدواج با یک خانمی که قبلا عقد کرده رو دارم؟؟؟

به حرفهای خانواده ات اهمیت بده و توجه کن. شما با اون فرهنگ و تفکر بزرگ شدی و در ضمیر ناخودآگاهت اون تفکر قویتر عمل می کنه. الان می گی اشکالی نداره، همین که به قول خودت" اون خانوم را به دست آوردی"، افکار منفی یکی یکی شروع می شن. کجا رفته بود؟ کی رفته بود؟ دستش را گرفته؟ عشق اولش بوده؟ یعنی یادش رفته و ... هزار تا از این افکار منفی.

زندگی رامین زمانی را بخوان. جایی که نوشته من چند اشتباه کردم. یکی از اشتباهاتم این بود که به حرف خانواده ام توجهی نکردم و با دختری ازدواج کردم که قبلا نامزد داشته.

تاپیک های مشابه را ببین.

انگار شما از یک طرف دلت می خواد با این دختر ازدواج کنی و از طرفی نتونستی این مساله را برای خودت حل کنی. به نظرم بعد از ازدواج این افکار برایت پررنگ تر می شود. چون هم زمینه اش را داری و هم الان خیلی مطمئن نیستی.

مساله دیگر این که اگر می خواهی این کار را بکنی باید اینقد برایت حل شده باشد که اگر همسر برادرت یا کس دیگری از این موضوع مطلع شد محکم و قاطع از تصمیمت دفاع کنی. مگر شما یا این دختر خانم خلافی مرتکب شده اید که از اینکه دیگران بفهمند می ترسید. لازم نیست به دیگران بگویی و همه جا جار بزنی. اما این آمادگی را هم داشته باش که اگر کسی گفت محکم از خودت، همسرت و تصمیمت دفاع کنی. نه اینکه احساس شرمساری کنی.

در مجموع خیلی شک داری.

باور کنید من خیلی محکم واستادم سر این قضیه
خیلی
اگه نبود که باید با یه تشر خانواده میزاشتمش کنار
در ضمن من میشناسم این خانم رو اینقدر قدرت داره که یه رابطه ی دختر مادری با مادر من که دختر نداره برقرار کنه
یه نکته دیگه هم که هست مادرم میگه بیا و یه دختر که 7 سال از ممن کوچیک تره رو بگیر
نمیدونم هادی خوشبخت میشی و .....
من میگم من با این خانم آرامش دارم چون روحش بزرگه ، چون همون احساسی هست که من میخوام ولی توجهی نمیکنن. نه اینکه توجهی نمیکنن میگن ما میایم ببنیمش ولی خواستگاری نمایم یعنی تو خیابون ببننش.
برای اینکه این خانم رو باور کنن باید باهاش حرف بزنن این خیلی مهمه
میدونم اگه حرف بزنن خیلی از ابهام ها و سوال ها پاک میشه از ذهنشون
من چطور ببرم خانوادمو جلو

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سابینا شما ازدواج کرده بودی یا عقد؟؟؟؟؟؟؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

من گفتم آرام خانم رامین یه اشتباه کرد که نزاشت اون خانم خودشو اثبات کنه و خیلی خوش بین بود
من شرط گذاشتم برای این خانم که باید خودشو اثبات کنه و اون هیچ گونه مشکلی نداره و خوشحال هم شد چون حداقل برای عشقش میمونه
پزشک قانونی یا هر چیز دیگه ای رو راضی شده و اصلا گفت خودم هم خانوادتو میبرم هم خودتو هر جا که گفتید
خیلی دختر فهمیده ای هست.با وجود اینکه 15 سالش بوده اون زمان و 6 ماه عقد و ما ازدواج و کلی دنگو فنگ و کلی سختی تو این راه موفق و پیروز اومده بیرون چون اون کسی نبوده که مخواستتش و با اجبار ازدواج کرده.
اینها برای من حسن حساب میشه چون نه علاقه ای بوده و نه عشقی و همه هم اینو میگن
یعنی تحقیقی کردیم گفتن.در کل همه جوره راضی ام و فقط خانواده رو باید راضی کنم
این خانم از بعد از اون ماجرا و قبلش خواستگار زیاد داشته خیلی هم داشته و به خاطر اینکه میدونسته چی هست تن نداده به هیچ ازدواجی.
همه این خانم رو یه خانم ازدواج کرده میدونن ولی این خانم چیزی رو داره که هیچ کس جزء خدا و من نمیدونه.
از رابطشون گفته که در حد یه بلوز و شلوار و لباس عروس.اگه هم دستی گرفته شده با اجبار و زور مشکل از من نبود چون اون منو حق خودش میدونست و من همیشه جلوی اون مثل یه شیر غران بودم.
ببینید این خانم چقدر مقتدر و برای اثبات خودش هر کاری میکنه.
و خیلی با رامین وموضوعش فرق میکنه.
خانم اون
از اول دروغ گفته و هیچ کاری برای اثباتش نکرده
این خیلی برای من مهمه
منتظرم

از اونجایی که میبینم به شدت درگیر این مسئله هستید و فکر می کنم درمورد تجربه شخصی خودم توضیحات لازم رو قبلا دادم، خوندن پست 25 این تاپیک رو که از زبان مدیر محترم همدردی نوشته شده به عنوان اتمام حجت توصیه می کنم، دوست من شما از من که هم تالاری هستم از بس سوال پرسیدید که احساس بدی بهم دست داد، وای به حال اون خانوم ، نمی دونم با این همه تردید وارد شدن به این زندگی درست خواهد بود یا خیر.
مشاوره برای همه

شرمنده سابینا خانم
حلال کنید خلاصه این جا همه باید کمک کنیم تا مشکلمون حل بشه
ببخشید من شاید خیلی چیز ها رو نتونم از اون خانم بپرسم ولی شما میتونید کمک من کنید
ممنون از راهنماییتون

برادر گرامی متاسفانه خانواده شما سنتی ولی با دید بسته هستند..البته واقعا شرمنده که اینو گفتم.نمیخوام ایراد بگیرم میخوام تجربه شخصیمو بگم..انقدر از سارینا جان پرسیدی که : ازدواج کرده بودی یا فقط نامزد بودین؟؟ شوهرت چی درباره گذشتت فکر میکنه؟؟....اصلا این چیزارو بیخیال شو..از من بپرس
بنده ازدواج کرده بودم و یه پسرم داشتم که جدا شدم (دیگه از این بالاتر؟؟؟) ولی از همون اول جداییمم خواستگار زیاد داشتم..الانم بهترینشو انتخاب کردمو دارم باهاش ازدواج میکنم..در ضمن هم سنتی هستند هم مذهبی و این آقا همسن خودم هستند 32ساله و تحصیل کرده و خانواده دارو وضع مالی خوب و البته مجرد و بار اولشونم هست که ازدواج میکنند.تحقیقات زیادی هم شده و هیچ مشکلی ندارند..خودت میگی این خانم خواستگار زیاد داره پس اگه حتی ذره ای میخوای به دلت تردید راه بدی اصلا بیخیال این خانم شو و بذار به زندگیش برسه و شانسای ازدواجشو از دست نده
فردا روز نرید تو زندگی اعصاب دختررو داغون کنیدا..این طفلی یه بار دلش شیکسته شما باید مرهم روی زخماش باشین نه یه زخم جدید
نمونه و مورد مثل من زیاااااده..شما ببین خودت چجور آدمی هستی..بعد اقدام کن برادر من

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط keyvan

لطفا" در تایپک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید، توجه به تاپیکهای زنده موجب میشود،زحمات شما بی ثمر نباشد

---

سلام
اصلاچرا انقدر باکره بودن مهمه ؟متاسفانه بعضی از دخترا هستن که ازدواج نکردن و دوشیزن ولی هزارتا کثافت کاری دیگه کردن اما لا پوشونی میکنن صدای هیچ کس در نمی یاد....ولی یه خانمی که ازدواج کرده و حلال شوهرش بوده طلاق گرفته باید انقدرتاوان پس بده"تاوان نامردی ادما تاوان نامردی روزگار بسشه" تو روخدا بیاین دیدمون عوض کنیم ما مسلمونیم

روزگار 2 لطفا توجه کنید:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط keyvan

لطفا" در تایپک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید، توجه به تاپیکهای زنده موجب میشود،زحمات شما بی ثمر نباشد

---