RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
سلام
تاپيك رو خوندم
والا به نظر من شما بيشتر به ايشون عادت كردي تا اينكه دوستش داشته باشي يعني اين دوست داشتن از روي عادتي كه به ايشون كردي
در مورد خانواده، والا نمي دونم ايد چي كار بكنيد
فقط مي دونم هر جوري هست بايد به اونها بفهمونيد كه سن شما داره بالا ميره و فرصتها هم از دست
اگه بتونيد حرف هاي آقاي شهاب مرادي يا حسين دهنوي رو براشون بزاريد شايد تاثير گزار و مناسب باشه
در مورد اون آقا من نمي تونم نظري بدم كه ايشون قصدش چيه، يعني از روي همين حرفا ها نميشه نظر داد
اين امكان رو در نظر بگيريد كه ايشون اون پيام ها رو اشتباهي براي شما فرستادن
ولي همونطور كه بهشت عزيز گفتن اگه به اين خواستگار توجهي نكنيد بهتره
مسئله سن و اختلاف سني شايد در اوايل جدي نباشه اما بعد از چند سال جدي ميشه
مخصوصا كه آقايون تنوع طلبي و دمدمي مزاجيشون از خانم ها بيشتره
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
باسلام و تشکر از فرهنگ جون و tamasبه خاطر راهنمایی خوبتون . باشه اگه چیزی شد حتما ازتون کمک میگیرم .
شب خوبی داشته باشید. باسپاس.
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
سلام ، دوباره دلم برای این قسمت تنگ شد گفتم بیام و دوباره بنویسم .
هنوز من سرکار هستم و موندم . قرار بود موردم را فراموش کنم ، خداییش هم دیگه برنامه ریزی کردم که نبینمش ، ولی یک هفته که میگذره میبینم که یک پیام البته مودبانه میفرسته ، دیروز هم یکی از دوستانم که معمولا باهم هستیم توی یک موقعیتی اون رادوباره دیده بود میگفت بهش گفتم میدونی اینجا جای کی خالیه ؟ یک لحظه اسم تورا اورد نمی دونم یعنی به خاطر این که ما بعضی وقتها باهم هستیم این جواب را به دوستم داده ؟ اون که با کسی رودرواسی نداره میتونست بگه نمی دونم یا اسم یک نفر دیگه را بیاره ویا...
امروز هم زنگ زد که من نشنیدم و جواب ندادم بعد که ازش پرسیدم گفت میخواستم ببینم کی برمیگردی این دفعه ی اولش بود هیچ وقتها از این سوالها نمیکرد .
خداییش وسط دوراهیم . یعنی واقعا نظری درموردم داره یا نه ؟
شما آقایون بهتر همدیگه را میشناسید یعنی واقعا نظری درموردم داره یا همینطوری دوباره یه چیزی پرونده ؟؟:303:
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
سلام ، دو روزه که واقعا داره اتفاقات عجیب و غریبی برام می افته ، باورم نمیشه ، کسی که خیلی توداربوده و چیزی نشون نمی داده ، چند روزه که می خواد قرار ملاقات بگذاره ، هرچه میخوام یک جوری زیرش دربرم نمیشه . آخرش قرار شده این چند روزه ببینمش . خیلی استرس دارم چون واقعا تاحالا با جنس مخالفی قرار نگذاشته ام که ندانم مثلا چکار داره ، درمورد خواستگاری چرا چندین مورد بوده که قراربیرون گذاشته بودیم یا درمورد موقعیت کاری هم همینطور ، اما میخوام اسمش را بگم ، سعید حتی مشخص نکرده که دلیل قرارش چیه ! حتی ازش پرسیدم دلیل قرارش چیه ؟! دلیلش رانگفت و گفت بعدا بهتون میگم . نمی دونم کارم درسته یا نه ولی باخواهرم مشورت کردم و گفتم بگذار تکلیف کار مشخص بشه ، من که نمیتونم هرروز بگم یعنی منظورش چیه ، یعنی درموردم چی فکر میکنه ، حالا که خودش پا پیش گذاشته بگذار همه چیزمشخص بشه ، توی این تالارهم که هیچکسی پیدا نمیشه ، مثل این که هرکسی از غم خودش می ناله :303:،
راستی موندم که چگونه درموقع برخورد باهاش حرف بزنم ، من برای حرفهای معمولی مثل سلام کردن هم با ایشون یکمی استرس داشتم و ... چه برسه به الان که دوتایی تنهایم و قراره باهم صحبت کنیم . به نظرتون چی میخواد بگه ؟
یعنی هنوز هم نظرخاصی نداره ؟ هنوز به چشم برادر بهش نگاه کنم ؟ چکار کنم که هول نشم وای چقدر استرس زاست !
میگم چه باحاله ، اصلا قصدش از این قرار مثلا یک پیشنهاد کاری باشه یا فقط یک درددل کردن :311::311:
اما هرچی باشه بالاخره من هم راحت میشم و منظور حرکاتش را خواهم فهمید.
نظرشما چیه ؟ شما چی فکر میکنید ؟ نکنه سرکاریه :311::311::311:
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
اسمان عزیز سلام
1_تاپیکم باز شده :72:
2_سعید حتی مشخص نکرده که دلیل قرارش چیه
چی شنیدم ؟؟ سعید !!!!:300:
3_اسمان ما باید خدمت شما درس پس بدیم بابا
وقتی میدونی از خیلی جهات باهاش تناسب نداری!!
اسمان بی گدار به اب نزن !
نذار احساساتت غالب بشه
4_بدون استرس و بدون خیالپردازی باهاش صحبت کن
اصلا مهم نیست چی میخواد بگه !
اصلا مهم نیست به تو علاقمند شده باشه یا نه
اصلا مهم نیست اون از با عقلش تصمیم بگیره یا با دلش
مهم تویی ! مهم انتخاب توی مهم اینه که تو درست تصمیم بگیری
تو باید با در نظر گرفتن شرایط و موقعیت خودت و اون انتخاب کنی نه اینکه انتخاب بشی
اسمان عزیز تو چیزی کم نداری
خودتو دست کم نگیر
احساستو مهار کن :324:
(باور کن که منم دارم همین کارو میکنم:72:)
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
سلام خارپشت جان ، از این که خیلی زود بهم جواب دادی مرسی.
هر جند که می دونم چیزی نیستم باشه سعی میکنم که خودم را دست کم نگیرم . اماخداییش اون بالاتره ، نمیگم کامله ، نه هرکسی عیب و ایراداتی داره ولی خوب نسبت به این موضوعاتی که گفتم اون بالاتره .
با شه خارپشت جان نمیگذارم احساساتم غالب بشه ، اما همشه هم همینطور بودم به خاطرهمینه که تا حالا نتونستم ازدواج کنم با این که موقعیتهای زیادی داشتم . الان دارم میترسم اگه سنم بیشتر ازاین بشه و دیگه نتونم....
نمیگم اگر ازدواج نکنم نمیتونم زندگی کنم ،نه ، من حتی الان روی پای خودم هستم و توی موقعیت کاری خوبیم که خیلی ها بهم حسرت میخورند دارم ادامه تحصیل میدم و برای مطالعه از هر چیزی مهم تره ، اما به هرحال ازدواج هم بخشی از زندگیه وبه نظر من اونهایی که علاقمند بهش هستند باید تجربه اش کنند گفتم که خانواده ی ما خیلی سنتی فکر میکنند و.... امروزی نیستندبه هر حال هر خانواده ای افکار خاص خودشون را دارند و یکمی هم پایین بودن اعتماد به نفسم همه همه دست به دست هم داد و تا الان ازدواج نکردم .
نمیگم باید همین بشه اما نمیتونم خیلی راحت مثل اونهایی که سنشون پایین است جواب منفی بدم ، این احساساتم نیست که این را میگه ، این عقل و منطقم !
خارپشت جون گفتی :
مهم تویی ! مهم انتخاب توی مهم اینه که تو درست تصمیم بگیری
تو باید با در نظر گرفتن شرایط و موقعیت خودت و اون انتخاب کنی نه اینکه انتخاب بشی
اگر قرار باشه من انتخاب کنم ، من خداییش دوستش دارم نه به خاطر قیافش و تیپش یا ....حتی گفتم روز اول زیاد ازش خوشم نیومدو محلش هم نگذاشتم چون چاق بود:311:
اما الان
من دوستش دارم چون مودبه ، مردم داره ، اهل مطالعه و ادامه تحصیله ،از گفتن حقیقت فرار نمیکنه و رکه و میتونه حرفش رابین جمع بزنه مثل من نیست که خیلی چیزها را بدونم ولی نتونم بگم ، احساس میکنم اون میتونه نیمه ی دیگه ی من باشه اگه من خجالتیم اون خوش سروزبونه اگه من رک نیستم اون رکه !
مشکل اصلی من سرسن هم نیست چون توی موقعیت کاری هردوی ما افراد زیادی با تفاوت سنی زیاد که مرد کوچکتراز زن بودند ازدواج کردندو مسئله ای پیش نیومده و این موضوع را اگه موضوع خواستگاری پیش اومد بهش حتما می گم که من بزرگترم این براتون مشکلی نداشته باشه !؟
چیزی که خیلی برام سخته ، تفاوت سطح خانوادگیه ، اون توی خانواده ای بزرگ شده که پدر ومادر با تحصیلات دانشگاهی هستند و با شغل سطح بالای علمی ولی من با پدر ومادر بیسواد و سطح شغلی پایین .
میترسم نکنه اول کناربیاد وقبول کنه وبعد بخواد هرروز کلاس بگذاره ، که اعصاب خوردیه
این راهم بگم سعید هم خودش وهم پدرش شغلی دارند که با زندگی خانواده ها و طلاق و ... در ارتباط بوده و هست یعنی روزانه با این مسائل روبرو بوده اندوهستند و از جامعه و مردمش اطلاع کامل دارند ویکی از علتهای این که اونم با بهترین شرایط هنوز ازدواج نکرده ، همین بوده که به خاطر ترس از جامعه ومردم بوده و اینکه هنوز وارد زندگی نشده روزانه با مشکلات دیگران آشنا میشده و .....بوده است . شاید این باعث میشه یکمی بیشتر بهش اعتمادکنم که خودش بیگدار به آب نمیزنه !
به هر حال خارپشت جان من شما رامثل برادرم دوست دارم ، وروی حرفهات خیلی حساب میکنم ، تنهام نگذار ، میتونی خوب راهنماییم کنی چون شما آقایون منظور ومقصودهمدیگه رابهتر میفهید . هراتفاقی افتاد بهت میگم . برام دعا کن ، :323:
خارپشت جان نوشتی :چی شنیدم ؟؟ سعید !!!!300
3_اسمان ما باید خدمت شما درس پس بدیم بابا
چرا ؟؟؟ البته اسمش سعید نیست ، الحساب گفتم سعید که به آسمان هم بیادهردو (س) دارند:311::311:
یک دنیا تشکر.:104:
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
سلام ، امروز یکی از بدترین روزهای زندگیم بود ، با شادابی کامل روزم را شروع کردم اما همون اول صبح یک اشتباه بزرگی کردم که خیلی بد بود بعدش هم سعید را دیدم البته خیلی خشک وبدبرخورد ، تازه اینجوری بیان کرد که انگاری من ازون خواستم که بیاد نه اون . برام عجیب بود خیلی عجیب ! :303:
خلاصه خیلی زود سر5دقیقه حرفمون تموم شد و هیچکدوممون حرفی نزدیم و سریع خداحافظی و تمام .:302:
باورم نمیشه ، چرا دروغ گفت ؟ روحیم واقعا خرابه ! با این که خواهرم خیلی باهام صحبت کرده اما فقط دلم میخواد زار زار گریه کنم فکر میکنم خیلی خورد شدم ، یعنی چه فکر الان درموردمن میکنه ! من خیلی حساسم ، باورتون نمیشه اصلا دفعه ی اولم بود با کسی بیرون قرار گذاشته بودم ، کاشکی حرفش را قبول نکرده بودم و ....غرورم را نشکسته بودم ،:302::302: خواهرم میگه خوب این نشونه ی نامردی اکثر مردهاست . :305:میگه ببخشید اما اکثرمردها همینطورند .
فکر نکنید شاید خیالات من بوده ، باورکنیدپیامهاش را به خواهرم هم نشون داده ام اون یک زن متاهل با تجربه است و مثلا شایدمن تحت تاثیر قرار گرفته باشم و خیلی احساساتی عمل کنم ولی اون نه این مراحل را گذارانده و تموم شده وقتی گفتم اینجوری شده باور نمیشد . به نظرتون چرا اینجوری کرد؟؟؟؟:303:
خلاصه سعید برای من دیگه مرده ، دیگه دلم نمیخوادببینمش یا اسمش را بشنوم ، از مردها بدم میاد ، خودخواه و غیرقابل پیش بینی هستند ، دروغگوند ، بدند،بدند،بدند. :302:احساس میکنم دیگه نمیتونم بهشون اعتماد کنم یعنی الان حرفی میزنندبعد میزنندزیرش ، وتا وقتی به آدم نیاز دارند و کمک میخواندبا خودخواهی ....
احساس میکنم خیلی خورد شدم ، و موقعیتم را خراب کردم حالا برای بقیه همکارها چی میگه ؟ حالا فکر میکنه من از اون دخترهای هستم که دنبال بهونه برای قرار گذاشتن هستم ، وای ، چه بد شد !
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی ، ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم .
فرشته ی مهربون ، فکر میکنی کارم اشتباه بوده که قبول کردم و رفتم سرقرار ، من که تمام عمرم چنین کاری نکرده بودم توی دفعه ی اول با چه شکستی هم روبروشدم . از یک طرف فهمیدم که اون هیچ نظری درموردم نداره فقط به دنبال اهداف و خودخواهی های خودش هست ، ازطرفی با این که حرفی نزدم فقط گفتم دلیلت برای این قرارچیه ؟ گفت : تو این قرار را گذاشتی نه من . خیلی سنگینه برام ، .....
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
سلام
عجولانه تصميم نگير خواهر من
خارپشت درست گفت
مهم تويي و وقتي در مورد خوت فكر ميكني بيخيال بقيه
خواهرم يكي از برداشت هاي بدبينانه اي كه مي شد رو گرفتي
اول فرض كن كه هنوز باهاش قرار نزاشتي و نرفتي سر قرار
مي خوام در مورد علامت سوالهاي اون موقعت حرف بزنم
شايد تاپيك من رو خونده باشي و بشناسي من رو
ببين حتي من كه شايد يكي از پسرهاي كم برخورد با دخترها بودم و نمي دونم كلا چي بهشون بگم اگه كسي رو واقعا بخوام كمي چپ و راست ميكنم ولي بالاخره حرف خودم رو يه جوري مي زنم
خوب و يا بد نتيجه حرف مهم نيست، مهم اينه كه بالاخره يه راهي پيدا مي كنم و مسئله رو به آخر مي رسونم
خيلي از آقايون هم اين طور هستن
پس اگه ايشون اگه واقعا قصدي داشته باشه، بالاخره بعد از يكم چپ و راست رفتن يه جوري ميگه
حالا كه رفتي سر قرار
خوب شما همكار بودين
ببين واقعا حرف كاري مهمي زدين؟ چيز مهم ديگه اي گفته شده يا نه؟
اگه نه من احتمال خوشبينانه ام اينه كه ايشون مي خواسته بگه ولي هر كاري كرده كه بگه نشده
مثلا 2-3 تا راه براي حرف زدن برنامه ريزي كرده و هيچ كدومش پيش نيومده و نتونسته حرفش رو بزنه
شايد شما هم يه حرفايي پيش بيني كرده بودين كه نزدين
يه نظري دارم كه نمي دونم چقدر درسته
اگه يه دفعه جدي از طريق پيامك يا تلفن يا هر جور ديگه ازش بپرسي شما قصد و نيتت از اين رفتارها و نزديك شدن به من چيه خوبه
واقعا جدي، يه طوري كه احساس كنه يكه خورده يا همچين چيزي
يا اينكه توي مدتي كوتاه ميگه ازدواج يا نهايتا هيچ نمي گه
كلا اگه يكم جديت(منظورم چيزي مثل اصرار نيست) نشون بدين شايد بد نباشه
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
کسی که خیلی توداربوده و چیزی نشون نمی داده ، چند روزه که می خواد قرار ملاقات بگذاره
سعید حتی مشخص نکرده که دلیل قرارش چیه ! حتی ازش پرسیدم دلیل قرارش چیه ؟! دلیلش رانگفت و گفت بعدا بهتون میگم . نمی دونم کارم درسته یا نه ولی باخواهرم مشورت کردم و گفتم بگذار تکلیف کار مشخص بشه ، من که نمیتونم هرروز بگم یعنی منظورش چیه ، یعنی درموردم چی فکر میکنه ، حالا که خودش پا پیش گذاشته بگذار همه چیزمشخص بشه
میگم چه باحاله ، اصلا قصدش از این قرار مثلا یک پیشنهاد کاری باشه یا فقط یک درددل کردن
چیه اسمان ؟ مشکل چیه ؟ همین شد ؟ هیچی نبود ؟حالا چته ؟!
هر جند که می دونم چیزی نیستم باشه سعی میکنم که خودم را دست کم نگیرم
تو ازدواج تناسب شرطه
بالا پایینی معنا نداره
بازم میگم خودتو دست کم نگیر (اینو بر اساس نوشته های خودت میگم من که تو رو نمیشناسم )
با شه خارپشت جان نمیگذارم احساساتم غالب بشه ، اما همشه هم همینطور بودم به خاطرهمینه که تا حالا نتونستم ازدواج کنم با این که موقعیتهای زیادی داشتم . الان دارم میترسم اگه سنم بیشتر ازاین بشه و دیگه نتونم....
به خاطر مهار احساساتته که تا حالا ازدواج نکردی ؟؟
رو چه حسابی این حرفو میزنی ؟!
اگه قرار بود با احساس و بدون فکر انتخاب کنی همون بهتر که تا حالا ازدواج نکردی !
بالا رفتن سن دلیل خوبی برای عجولانه تصمیم گرفتن نیست
مواظب باش از چاله تو چاه نیفتی !
نمیگم اگر ازدواج نکنم نمیتونم زندگی کنم ،نه ، من حتی الان روی پای خودم هستم و توی موقعیت کاری خوبیم که خیلی ها بهم حسرت میخورند دارم ادامه تحصیل میدم و برای مطالعه از هر چیزی مهم تره ، اما به هرحال ازدواج هم بخشی از زندگیه وبه نظر من اونهایی که علاقمند بهش هستند باید تجربه اش کنند گفتم که خانواده ی ما خیلی سنتی فکر میکنند و.... امروزی نیستندبه هر حال هر خانواده ای افکار خاص خودشون را دارند و یکمی هم پایین بودن اعتماد به نفسم همه همه دست به دست هم داد و تا الان ازدواج نکردم
اعتماد به نفستو تقویت کن
همه چی که خونواده تحصیلکرده و به قول تو امروزی نیست
خدا رو شکر کن که خونواده سالم ومعتقد داری
قدر چیزایی رو که داری بدون !
من دوستش دارم چون مودبه ، مردم داره ، اهل مطالعه و ادامه تحصیله ،از گفتن حقیقت فرار نمیکنه و رکه و میتونه حرفش رابین جمع بزنه مثل من نیست که خیلی چیزها را بدونم ولی نتونم بگم ، احساس میکنم اون میتونه نیمه ی دیگه ی من باشه اگه من خجالتیم اون خوش سروزبونه اگه من رک نیستم اون رکه
از کار امروزش معلوم بود که چقدر رک و مردم دار ومودبه !
در ضمن حواست باشه درسته که زن و شوهر باید مکمل هم باشن اما شباهت بین اونها مهمتره
نمیگم باید همین بشه اما نمیتونم خیلی راحت مثل اونهایی که سنشون پایین است جواب منفی بدم ، این احساساتم نیست که این را میگه ، این عقل و منطقم
من نگفتم خیلی راحت جواب منفی بده
من گفتم شان تو خیلی بیشتر از اونیه که بخوای قبل از هر اقدام رسمی از طرف اون احساساتت رو پر وبال بدی !
چیزی که خیلی برام سخته ، تفاوت سطح خانوادگیه ، اون توی خانواده ای بزرگ شده که پدر ومادر با تحصیلات دانشگاهی هستند و با شغل سطح بالای علمی ولی من با پدر ومادر بیسواد و سطح شغلی پایین .
میترسم نکنه اول کناربیاد وقبول کنه وبعد بخواد هرروز کلاس بگذاره ، که اعصاب خوردیه
بله بایدم بترسی
باید عاقلانه تصمیم بگیری
باید حسابی سبک سنگین کنی
و احساساتت بدجوری مزاحمه
این راهم بگم سعید هم خودش وهم پدرش شغلی دارند که با زندگی خانواده ها و طلاق و ... در ارتباط بوده و هست یعنی روزانه با این مسائل روبرو بوده اندوهستند و از جامعه و مردمش اطلاع کامل دارند ویکی از علتهای این که اونم با بهترین شرایط هنوز ازدواج نکرده ، همین بوده که به خاطر ترس از جامعه ومردم بوده و اینکه هنوز وارد زندگی نشده روزانه با مشکلات دیگران آشنا میشده و .....بوده است . شاید این باعث میشه یکمی بیشتر بهش اعتمادکنم که خودش بیگدار به آب نمیزنه
فکر نمیکنی یه ادم وسواسی باشه یا کمال گرا ؟
شاید هنوز مطمئن نیست
نظر خودت چیه ؟
همون اول صبح یک اشتباه بزرگی کردم که خیلی بد بود بعدش هم سعید را دیدم البته خیلی خشک وبدبرخورد ، تازه اینجوری بیان کرد که انگاری من ازون خواستم که بیاد نه اون . برام عجیب بود خیلی عجیب
نمیخوای دقیق تر بگی چه اتفاقی افتاد ؟!
چرا دروغ گفت ؟
مگه به تو قولی داده بود ؟؟
هزاریم که پیامک داده باشه
هیچوقت مستقیما چیزی بهت نگفت
پس ول کن خودتو اذیت نکن !
احساس میکنم خیلی خورد شدم ، و موقعیتم را خراب کردم حالا برای بقیه همکارها چی میگه ؟ حالا فکر میکنه من از اون دخترهای هستم که دنبال بهونه برای قرار گذاشتن هستم ، وای ، چه بد شد !
اینقدر نگران حرف ملت نباش ! به بقیه چه ربطی داره ؟
با بی توجهیت بزن تو دهنشون!
بعدم تو کاری نکردی که اینقدر نگرانی !
اولین بارت نیست که با یه مرد حرف زدی !
انگار بیشتر از خونواده ات این خودتی که باید افکارتو یه خورده عوض کنی
اینقدر سخت نگیر اسمان عزیز!
از یک طرف فهمیدم که اون هیچ نظری درموردم نداره فقط به دنبال اهداف و خودخواهی های خودش هست
خودخواهی یعنی چی ؟
مگه اون از تو چی میخواد ؟
از مردها بدم میاد ، خودخواه و غیرقابل پیش بینی هستند ، دروغگوند ، بدند،بدند،بدند. احساس میکنم دیگه نمیتونم بهشون اعتماد کنم یعنی الان حرفی میزنندبعد میزنندزیرش ، وتا وقتی به آدم نیاز دارند و کمک میخواندبا خودخواهی ....
اگه این حرفا ارومت میکنه اشکالی نداره بگو
اما خودت خوب میدونی که اینجوری نیست
اسمان مگه من مرد نیستم !دست شما درد نکنه
دوباره میگم احساساتتو مهار کن نه عشق نه نفرت
اسمان عزیز منم شرایط بدی دارم
خیلی بدتر از تو مطمئن باش
با خودت مهربون باش
RE: این حرکات چه معنی میتونه داشته باشه ؟
سلام احمدعلی ، آره میشناسمت وقبولت دارم تاپیکت راهم خوندم ، میدونی حتی تا لحظه های آخریک جوری میخواستم قرار راکنسل کنم وبهونه می آوردم که بیام خونه ، اما خودش میگفت من نیم ساعت دیگه میرسم ، دارم میرسم و... اما همینکه موقع رسیدنش شد خوب منم صدمورد فکرکردم که چیکار داره ؟ به خاطر همین بهش گفتم نکنه برای خرید....میخوای شیرینی بدی که ... . یک لحظه گفت شما گفتید با شما کاردارم ، اصلا باورم نشد منم بهش گفتم که شما پیام دادی جالبه هنوز پیامش را دارم هرچی می خونم دقیقا خودش اینرا برام فرستاده اما چرا زد زیرحرفش ، مگه من بازیچه ی دست اونم .
توی قرارهای اولیه مون سریک مسابقه ، شرط شام گذاشت که من قبول نکردم و من شرط کتاب کردم ، دیروز هم کتاب را بهش دادم اما کادو نکردم که فکر نکنه ، قصد خاصی دارم تازه میگفت این برای چیه ؟ یعنی اصلا یادش نیست ، یعنی اینقدر بیخیاله و حرف و گفته هاش روهواست که یادش میره چه قراری گذاشته بوده ، منم بلجم گرفت هش گفتم این یک یادگاریه ، همین وبس.
بعدم با اینکه تعارف ظاهری کرد که برسونمتون ، خیلی جدی بهش گفتم نه ، جای کار دارم . وترجیح دادم سوار اتوبوس بشم وبرگردم خونه .
چرا پیامکاش جور دیگه ای است ، ولی برخوردش یکجور دیگه ؟
واقعا دیگه بهش بی احساس شدم فقط دلم میخواد توجیحش کنم که من از اون دسته دخترهایی نیستم که هر کی میرسه وقرار میگذاره قبول کنم ، جالبه دیشب داشتم توی سایت از بقیه کمک میگرفتم که دفعه اولم ، چیکارکنم حالا اون فکر میکنه که ....دوست ندارم اینجوری فکر کنه وبرای بقیه بگه . آش نخورده و دهن سوخته .
حالامیگندآخی خودش را محجبه و با ایمان ومظلوم جلوه میده اما ببین چه جوریه . با این که خیلی ساده ومثل همیشه رفتم بدون کوچکترین تغییری در لباس و ظاهر....:303:
به نظرتون براش الان که نه ولی بعدا پیام بدم که این یک سوءتفاهم بوده و من اصلا چنین قصدی نداشتم قصد داشتم کتابش را بدم اما بهش گفتم میدهم به شخصی دیگه بهش برسونه ، خودش نوشت که اگه بشه ببینمتون.
از خودم بدم میادچه زودگولش را خوردم ..
کاشکی مثل دفعه ی قبلی بهش گفته بودم خانواده ام مخالفندو نرفته بودم کاشکی ....:302:
چرا چرا چرا به خودمون جرات میدیم با احساسات یک نفربازی کنیم . نمیخوام دیگه ببینمش، اگه پیام هم بده جوابش را نمیدم ، جالبه از بعد از عصرتاحالا هم دیگه پیام ندادحالا یقین فکر میکنه که از شریک مزاحم ، بدجنسی مثل من راحت شده و حقم را گذاشته کف دستم .
البته بی انصافی هم نکنم ، اون مودبانه حرف زد ولی خیلی جدی .:300:
شرمنده خارپشت جون ، نه منظورم شما ها نیستید اگه شما ها نبودیدکه دیگه هیچی ، اول خدا بعدش خواهرم وبعدش شماییدکه توی این تاپیک دارید راهنماییم میکنید . اما آره آروم میشم احساس میکنم سعیدجلومه دارم بهش حرف میزنم و اینرا میگم . نمیدونی الان چه جوری دارم مینوسم اشکام جوری داره میریزه که زوری صفحه را میبینم .
اولین ملاقات و اینجوری خوردشدن باورت نمیشه چه جوری یکه خوردم .
گفته بودم که من حتی پایین تراز اونم ، من منتظر حرف خاصی نبودم ، وخودم را با اون همطرازنمیدیدم با اینکه از نظر شغلی فعلا بالاترازاونم در حدی که خودش بهم گفت به سنت نمی آیدسریع به این مرحله رسیده باشی مردای 45و 50ساله با تو برابرند میدونه چقدر توی محیط کار دیگرانب هم احترام میگذارندو قبولم دارندو توی زمینه های دیگه هنری هم حرف اول نزنم به هرحال بالاتراونم . ولی دلم از این میسوزه که شد آش نخورده و دهن سوخته !
اشتباهی هم که صبح کردم این بودکه برای خواهرم درموردسعیدنوشتم ورنگ لباسش و کجا دیدمش رانوشتم و اشتباهی با عجله فرستادم برای خودش . همون موقع گوشی راخاموش کردم که پیامم برگرده اما برنگشته بود و به دستش رسیده بود زنگ زدم و عذرخواهی کردم خودش را زد به یه راهی که یعنی نفهمیده من درمورد اون داشتم پیام میدادم . خیلی عادی برخورد کرد نمیدونم من اسمش راننوشته بودم اما رنگ لباس و کجا نشسته و همه راتوش توضیح داده بودم . اما به هرحال علت حرکتش به پیامک مربوط نمیشه چون حرف بدی که نزده بودم بعدم عذرخواهی کردم گفت متوجه شدم که اشتباهی پیام دادی و خندید.:311:
خارپشت جان گفتی :
ا[b][b][b]ینقدر نگران حرف ملت نباش ! به بقیه چه ربطی داره ؟
با بی توجهیت بزن تو دهنشون!
بعدم تو کاری نکردی که اینقدر نگرانی !
اولین بارت نیست که با یه مرد حرف زدی !
انگار بیشتر از خونواده ات این خودتی که باید افکارتو یه خورده عوض کنی
میدونی اتفاقا بایدنگران باشم چند سال پیش اتفاقی برام افتاد حدودا مثل الان ، سکوت کردم و بیتوجهی کردم به حرف همکارام ، اما زجری کشیدم و تا مرحله مرگ کشیده شدم ، افسردگی گرفتم که فقط به همه نگاه میکردم ، تنهایی تحمل کردم کارم به جایی کشیدکه باورت نمیشه ، در عالم خواب کیا به من امیدزندگی دادند ، اون موقع اولش ایمانم را کامل از دست دادم میگفتم اگه این آدمای دروغگو مسلمونندو شیعه ، من نمیخوام مثل اونا باشم ، اما براثرخوابهایی که دیدم ، دوباره برگشتم و تازه ایمانی از روی یقین پیدا کردم نه روی عادت . عاشق مولا علی شدم و زندگیم عوض شد .می خوام بگم نمیشه همه جا سکوت کرد چون خیلی راحت با تهمتاشون آدم راداغون میکنند . به خاطر همینه که اینقدر حساس شدم و میگم ... اون دفعه هم کاری نکرده بودم اما توی محیط رقابت کاری دوست دارند لهت کنندتا خودشون بالا برند اینراقبول نداری ؟!
آره اولین باری نیست که با یک مرد حرف میزنم اما توی محیط کار نه محیط بیرون وتوی خیابون باهمکار.:300:
به هر حال یه دنیا تشکر اگه شماهانبودید منفجر میشدم ، امشب هم شما و احمدعلی خیلی کمکم کردید.:104:
یه چیز جالب بگم تا منتظرسعیدبودم یه دخترخانمی اومدکنارم نشست داشت گریه میکرد اول حرفی نزدم بعد دلم به حالش سوخت نگاهش کردم و گفتم مولا علی میگه : دنیا دو روزه ، یک روز موافقته یک روز برضدت ، اون روزی که موافقته مغرور نشو و آن روزی که برضدته ناامیدنشو . نگاه عجیبی کرد و گفت آخه حماقت کردم بهش گفتم هممون حماقت میکنیم یکی کوچیک یکی بزرگ اما همه اشتباه کردند هیچ کس بدون اشتباه نیست . حالا باید این حرفهارا به خودم بزنم . وشایدبه قول اون دخترخانم منم حماقت کردم که این قدر از سعید خوشم اومد بایداز همون ابتدا اصلا محلش هم نمیگذاشتم .:305:
بازم معذرت میخوام و ازته دل ازخدا میخوام مشکل شما هم حل بشه :72::72: