RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
اول میخواهم جهت رو مشخص کنی تا بعد بهت راه کار بدهم . کدامیک منظور نظرته ، حل مسئله یا شکاف عمیقتر ؟
مسلما حل مساله.
ببینید من دقیقا بعد از تمام افت و خیزهای زندگی ام، تصمیم گرفتم که هرچقدر هم به شوهرم شک دارم همه رو فراموش کنم و فرض کنم که همش دروغ بوده و زاییده ذهن من بوده. اونقدر با اطمینان این تصمیم رو گرفتم که باورم شد و شروع کرده بودم که رو خودم کار کنم تا هم بتونم ناراحتی و یا بعبارت دیگه انتظاراتم رو بهش بگم و هم دعوامون نشه و کار به کتک کاری نکشه.
هم من و هم شوهرم از مجردی مون خیلی اهل قهریم. بعد از تصمیمم چندباری که پیش اومد پا رو عادتم گذاشتم و مانع قهر شدم.
داشتم جدی تلاشم رو برای زندگیم می کردم. حالا نمی دونم دیگه در واقع چقدر موفق بودم ولی بنظر خودم بودم. (هرچند که شده بودم مثل یه چینی بند زده، ولی باز خواستم زندگی کنم.)
نمی دونم چر دقیقا تو این حال این عکس رو پیدا کردم. نمی دونم بدشانسم یا نشونه های خدا که می گه برای ادامه این زندگی دست نگه دار.
می خواستیم بچه دار شیم، مشاور همچین راضی نیست و متخصص زنان سرم داد می کشه که خانم دیر شده، می دونی چندسالته!
مشکل اینه که من تو این قضیه فوق العاده آسیب پذیرم. حتی تو دوران مجردی ام. اونقدر که با خدا عهد کرده بودم که من سراغ رفاقت با هیچ پسری نمی رم و تو هم به صداقت و شرافت کلام خودت (سوره نور)، مردی نصیبم کن که گذشته اش مثل خودم باشه!
ببینید می دونم برای همه سخته ولی من بدجوری دارم خرد می شم. همش اون عکس تو ذهنمه. ببینید سه تا چیز که بدم میاد کنار هم بودند: آستین کوتاه شوهرم، قلیون، یه زن نامحرم کنارش!
همش می گم لحظه های دیگه غیر این عکس داشته چی کار می کرده؟!
شوهر من رو جور دیگه بهم معرفی کردند و من انتخابش کردم. گفتند که یه خانواده سنتی هستن و شوهرم بسیار سخت گیر تو ازدواج و اونقدر خواستگاری براش رفتن و نپسندیده که همه خسته شدن! کسی نگفت که دلش پیش کس دیگه ای بوده!
خلاصه بگم این مساله در مورد همسر، از قلب از ازدواج برام مهم بوده و الان هم داره داغونم می کنه.
اگه دنبال حقیقتم، بخاطر اینه که شاید حرفش درست باشه و زن برادرش بوده باشه. (هرچند بنظرم درست نمی یاد) ولی منتها ذهن من بدترین حالت رو مدام برای خودش می سازه و می گه الان هم با کسی مرتبطه. کسی که این کاره بوده و میره شمال و قلیون کشی و عکس می گیره و نگهش می داره، پس حسابی وارده و این کاره. هر زمانی راهشو بلده و براش عادیه!
خوب من حقیقت رو اگه بفهمم تلختر از اون چیزی که تو ذهنم ساختم نیست. شاید فهمیدم که زن برادرش بوده و خیالم راحت شد!!!
خیلی حرف زدم. می دونم احساسم رو همگی درک می کنید و می دونم که راحت نمی شه راه حل داد. منم اگه اینجا میام، میخوام هم تخلیه بشم و هم یکم همفکری بگیرم. خوب منم با تمام سن و سالم شوهرم اولین مرد زندگیم بود. اعتراف می کنم که ارتباط با مرد جماعت رو بلد نیستم ولی رقابت با جنس مخالف رو تا دلتون بخواد توش استادم!
با تمام توضیحاتی که شاید خسته کننده هم بود. بازم من بگوشم. فرشته جان منتظرم که حرفهات رو بشنوم.
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خاموش
[quote منتها ذهن من بدترین حالت رو مدام برای خودش می سازه و می گه الان هم با کسی مرتبطه. کسی که این کاره بوده و میره شمال و قلیون کشی و عکس می گیره و نگهش می داره، پس حسابی وارده و این کاره. هر زمانی راهشو بلده و براش عادیه!
عزیز دلم
این همون چیزیه که باید باهاش مبارزه کنی ( توضیح مفصلش باشه برای بعد )
اول برای امشب راهکار مناسب رو برات میگم .
تو میتونی از امشب بهترین شب زندگیت رو بسازی و به عبارتی شروعی برای یک زندگی خوب ، میتونی برعکسش رقم بزنی ، توانایی هردو را داری . میدونم که اولی رو دوست داری ، پس بهانه های شیطون ساخته را بزار کنار و خوب گوش کن و غرور رو زمین بزن .
وقتی بیرون رفتید در کمال آرامش و محبت ، بزار زمینه صحبت رو خود همسرت بده ، اگر دیدی زمینه نداد اینگونه آغاز کن ، بگو میتونم راحت باهات درد دل کنم ؟ اوکی که داد ، بگو من دختری بودم که وفاداری به همسر آینده برام مهم بوده و گرد هیچ ارتباطی نگشتم ، و دلم میخواسته همسر آیند ام همینطور باشه ، و بنا را هم بر همین گذاشته ام و حق بده که برام مهم باشه ، از طرفی این موضوع و از طرف دیگه علاقه ای که بهت دارم منو حساس کرده نسبت به اینکه یه وقت خدای ناکرده خیانت ببینم ، این فوق العاده ناراحتم میکنه ، برای همینم اون عکس اون روز منو ناراحت کرد ، خیلی فکر کردم ، توضیحاتت رو قبول کردم و بهت اعتماد می کنم و میگم هرچه بوده مربوط به گذشته هست و من روش خط می کشم ، اما میخوام از همین امشب به همدیگه قول بدیم که برای هم زن و شوهری وفادار و پای بند به زندگی باشیم ، دلم میخواد تو انتظاراتت از من رو به من بگی و من هم همینطور ، و با هم قرار بزاریم هفت ای یک شب رو ویژه به هم اختصاص بدیم ، بیرون از منزل و در این فرصت هم اشکالاتت و دلخوریهای یه هفتمون رو به هم بگیم ، هم عشق و محبتمون رو ویژه نثار هم کنیم .( لنت بسیار مهربانانه و عاشقانه باشه و زنانه . لحن بسیار تأثیر گذاره )
بعد منتظر حرفهای شوهرت شو .
بنای شما خاموش عزیزم بر این باشه که بهبود ببخشی رابطه رو .
یک نکته مهم :
اگر خودت نزد خودت ارزشمند و بزرگوار باشی ، هرگز پیشاپیش نگران تحقیرهای احتمالی و ترس از پیش آمدنش نخواهی شد و گرفتار تبعات این ترس که بعداً برات بیشتر بازش می کنم نخواهی شد .
موفق باشی نازنین .:46:
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
چند اقدام دیگه رو هم تو این پست می تونی مطالعه کنی:
چگونگی برخورد با شوهر خیانت کار
http://www.hamdardi.net/thread-15589-post-139963.html#pid139963
با تشکر فراوان از شما
متاسفانه من دسترسی به لینک فوق ندارم. اگر امکانش هست می توانید اهم آنرا برایم در همین تاپیک قرار دهید؟
باز هم ممنون
میشه یه راهکاری هم برای این حس نفرت من از شوهرم ارائه بدید؟
دست خودم نیست ازش متنفر شدم. حالم ازش بهم می خوره!
اینارو صرفا محض درددل می گم، شاید یکم خالی بشم:
یادمه اوایل ازدواج براش یه هدیه گرون قیمت خریدم. چند روز بعد بهم گفت نمی دونم چرا هرچقدر هم هدیه گرون بهم می دی بازم حس خوبی بهت ندارم!!!!!!!
از اون به بعد دیگه براش هدیه نگرفتم. ولی خوب اگه حسش بهم بد بود چرا باهام ازدواج کرد؟
قبل عقد یه مستاجر تو خونه داشتم که خیلی اذیت می کرد و از خونه پا نمی شد. فرض کنید زنگ زده بود غیبت من رو پیش خانواده زن داداشم کرده بود. حالا صرف اینکه قراردادشش تموم شده بود و تکلیف رو روشن نمی کرد. با برادرم، پدرم، مادرم و هرکی صحبت می کرد! (حالا این بماند)
تو دوران عقد یه بار باشوهرم دعوامون شده بود. یه حرفی از اون مستاجر زد که دقیقا یادم نیست و من هم گفتم نکنه باهاش ارتباط داری؟! آقا تا این زمان با وقاحت تموم این جمله من رو کرده پیرهن عثمون که چرا گفتی من با یه زن رابطه دارم؟
حالا خداییش قصد من رابطه جنسی نبود. من از اون پیش زمینه ای که از مستاجر داشتم، فکر کردم که با شوهرم هم مثل بقیه تماس گرفته و راجع به مساله خونه صحبت کرده! اینرا بارها براش توضیح دادم که من منظورم این بوده!
نمی دونم چرا خوشش میاد هی تکرار کنه که چرا تو گفتی من با فلانی رابطه داشتم؟!
اون روز بهش زنگ زدم که راجع به این مساله باهاش حرف بزنم (یه ساعت تعطیلی داره که سرکارش می مونه و من معمولا اون ساعت باهاش حرف می زنم)، آقا با صدای بلند داد می کشید که چرا تو گفتی من پیش یه زن شوهردار خوابیدم؟!
دیگه نمی دونم باید چی بهش بگم. انگار همچین بدش هم نمی یاد. با این وقاحت میگه پیش چرا گفتی پیش یه زن خوابیدم؟
احساس می کنم شوهرم من رو واقعا نمی خواد. از نظر جنسی هم شاید براش جالب نباشم! اعتماد به نفسم رو بعنوان یه زن کاملا از دست دادم!
متاسفانه نه شوهرم بلده خواستش رو به آدم بگه و نه گوش شنوا داره برای شنیدن خواسته من!
فقط داد و هوار و کتک بلده!
بهم میگه تو محبت من رو نمی بینی. و محبتش خرید پفکه برای من!
متاسفانه تو محل کارش هم آدمهای درستی اطرافش نیستن. همون جا یه آقا و خانمی هستن که به گفته شوهرم صیغه هم هستن. آقا زن و بچه داره!
بهم می گفت من رفتم خونه اون آقا و برام فلان کانال ماهواره رو گذاشته و ... . وقتی بهش می گم آخه چه لزومی داره تو بری خونه این آقا/ خوب همکارین بسه؟ بهش برمی خوره که با من مثل یه بچه رفتار نکن!
خیلی حرف زدم. اگه خوندید و حوصله تون سر رفت ببخشید.
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
خاموش جان
فعلاً فقط به راهکاری که برای امشب دادم فکر کن ، گذشته و حواشی رو بزار کنار .
اگر میخوای راهنمائیها کمکت کنه ، توجه کن .
ذهنت رو کنترل کن که از حواشی بیاد بیرون ، توقف فکر رو به کار بگیر ، الآن تصور کن اول ازدواجته و میخوای با همسرت حرف بزنی ، آنقدر متمرکز روش و راهکاری که بهت گفتم بشو که به چیز دیگه ای اجازه ورود به ذهن رو ندی .
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
دیشب چند ساعتی راه رفتیم. مجبور شدم خودم سر حرف رو باز کنم.
نتونستم خیلی مهربون و عادی باهاش حرف بزنم ولی اون جملاتی که آماده کرده بودم رو هم نگفتم.
تو حرفام به نکات فرشته مهربون هم اشاره کردم. اینرو هم گفتم که اینکه یک اشتباهی و خطایی اتفاق می افته یه بحثه و اینکه طرف چقدر تلاش می کنه تا از طرف مقابل دلجویی کنه یه بحثه دیگه ست. تو چرا هیچ تلاشی هم برای حفظ زندگی ات نمی کنی؟
گفت به حال خودت گذاشته بودمت تا به یه ثباتی برسی. می شناسمت که اگه یه مساله یا ذهنیتی برات پیش بیاد، حرف کسی رو قبول نمی کنی و باید خودت به نتیجه برسی!
گفتم که من حرفت رو قبول می کنم و باور می کنم که اون خانم زن قبلی برادرت بوده (خیلی دروغ بزرگی گفتم و واقعلا دلم می خواد بفهمم کی بوده)، خلاصه که خیلی حرف زدیم.
ولی کلا احساس می کنم که دلش می خواد ازم انتقام بگیره! اونم گذشته مشترکمون رو فراموش نکرده! مدام می گه غرورم رو شکستی! اما فکر نمی کنه که بابا منم آدمم و اونم غرور منو شکسته! یکمی از زندگی باهاش نگران شدم! کلا آدم کینه ای هست. یه بار بهم می گفت برات خوابی دیدم که نقش آخرش رو هم مامانت بازی می کنه!
در کل می شه گفت پیشش خودم رو به حماقت زدم ولی دلم همچنین ازش چرکینه!
و در عین حال خیلی نگران زندگی ام هستم.
احساس می کنم اصلا نمی شناسمش! نمی دونم چی تو ذهنشه! دلم می خواد بفهمم بهم وفاداره یا داره بازیم می ده!
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
کار شما خیلی اشتباه بوده. بیرون کردن یک مرد از خونه اش !!
شاید به نوعی داره تلافی می کنه. اما با تلافی به جایی نمی رسید. میدان جنگ نیست که یکی شما بزنی یکی ایشون.
ایشون اینجا نیست که اینها را بهش بگیم. اما شما هستی. به نظرم باید تمام سعیت را بکنی که اون مشکل را از ذهنش پاک کنی. باید کاری کنی که بهت اعتماد کنه. به همون اندازه که اعتماد مجدد برای شما سخته، برای ایشون هم سخته. غرور یک مرد یعنی همه چیزش. خیلی باید سعی کنی تا دوباره بتونی برش گردونی به زندگیتون.
پس کلا قسمت اول ماجرا منتفی است. به احتمال زیاد ایشون خیانت نمی کنه. فقط می خواد اذیتتون کنه. حتی وقتی اون حرفها را (مال اون یکی خانومم هست و این عکس خانوممه و ... ) جلوی خانواده اش می زنه، به نوعی دنبال برگردوندن غروری هست که از دست رفته. هر چند اشتباه. یعنی می خواد با خورد کردن شما جبران کنه. احساس می کنه جلوی اونها خورد شده که شما از خونه بیرونش کردی. حالا می خواد جلوی اونها تلافی کنه.
حالا سعی کن بهش بفهمونی که پشیمونی از اشتباهی که کردی. فهموندش کار آسونی نیست.
یه جا خوندم اعتماد ذره ذره به وجود می آد، یک دفعه از بین می ره. این اعتمادی که با یک اشتباه از بین رفته را باید مدتها تلاش کنی تا ذره ذره برش گردونی.
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
سلام خاموش جان،
راستش، من همیشه تاپیک هات رو پیگیری می کردم، اما علمش رو نداشتم که بتونم تو این زمینه حرفی بزنم،
برات آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم هر چه زودتر، به اون نتیجه ای که به صلاحته برسی!:72:
و اما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خاموش
تو چرا هیچ تلاشی هم برای حفظ زندگی ات نمی کنی؟
تو چرا خودت قبلن تلاش نمی کردی؟؟؟
چی شد که شروع کردی به تلاش کردن برای ساختن زندگیت؟؟
انگیزت چیه؟؟؟
همون انگیزه رو در شوهرت ایجاد کن!!
گفت به حال خودت گذاشته بودمت تا به یه ثباتی برسی. می شناسمت که اگه یه مساله یا ذهنیتی برات پیش بیاد، حرف کسی رو قبول نمی کنی و باید خودت به نتیجه برسی!
قبلن، با توجه به حرفایه شما، تصویر بدی از شوهرتون داشتم، ولی با این حرفش، نظرم تغییر کرد،
خیلی جایه تأمل داره!
با آرزوی موفقیت:72::72:
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
با سلام و عرض ادب : 2 نكته به ذهنم ميرسيد كه خواستم بگم :
1 : با توجه به متن آخر شما :
نقل قول:
دیشب چند ساعتی راه رفتیم. مجبور شدم خودم سر حرف رو باز کنم.
نتونستم خیلی مهربون و عادی باهاش حرف بزنم ولی اون جملاتی که آماده کرده بودم رو هم نگفتم.
تو حرفام به نکات فرشته مهربون هم اشاره کردم. اینرو هم گفتم که اینکه یک اشتباهی و خطایی اتفاق می افته یه بحثه و اینکه طرف چقدر تلاش می کنه تا از طرف مقابل دلجویی کنه یه بحثه دیگه ست. تو چرا هیچ تلاشی هم برای حفظ زندگی ات نمی کنی؟
و بقيه متن ارسالتون ....
شما فقط نقش بازي كردي و نه تنها خود واقعيت نبودي بلكه فقط كافي بود اون بنده خدا يه سوتي و آتوي جديد بهت ميداد اون وقت اين داستان دراماتيك و رمانتيك معلوم نبود چي ميشد .
نكته اين مبحث اينجاست كه : [size=medium]دوربين رو به سمت خودت برگردون تا زمان و فرصت رو از دست ندادي[/size] .
اما نكته دوم رو عرض ميكنم خدمتتون كه :
يه جمله اي در فيلم روز سوم ديدم كه در زمان نامزدي ام لذت ميبردم ازش و اين بود كه : خواستگار عراقي به برادر دختره ميگه : اون عشق منه ، مال منه . بنده هم هميشه اينو با همون لحن تلفظ ميكردم .
در فيلم مختار نامه در قسمت هاي اول ديدم كه مختار به همسرش ميگه : غرورم رو بشكني ، عشقمو سر مي برم
اتفاقا اينو هم با همون لحن تلفظ ميكردم و با خودم زمزمه اش ميكردم .
از اين جمله هم لذت بردم و تكرارش ميكنم .
اميدوارم كه به زودي زود دوربين رو به سمت خودت برگردوني و توكل به خدا كني .
برادر كوچكتان
يامولاعلي
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
خاموش عزیز
وقتشه بهت بگم که :
نازنین، از فکر و ذکر همسرت کامل بیا بیرون، و بپرداز به خودت،نه به خاطر شوهرت و نه هرکس دیگه ای بلکه تنها به خاطر خودت .
خاموش جان،نکات مهمی از ریشه مشکلاتت در خودت برات دارم که اگر خوب بهشون توجه کنی و بررسی کرده و وقعاً بخواهی تغییر دهی مطمئنم احساس خوشبختی و لذت از زندگی را به دست خواهی آورد .
اما همه اینها منوط به خواستن و طلب کردنه .
عزیز دلم در کمال صداقت و صریح می گم که چون سرم خیلی شلوغه و وقتم را با هدف خرج می کنم لذا تنها در تاپیکهایی که ببینم واقعاًنیازه وارد بشم و میشه کمک کنم وارد می شوم و برام مهمه که عزیزی که تاپیک را باز کرده ، با نظر به خواست خودش اهمیت به راهنمائیها میده و سعیش بر عمل خواهد بود . برای همین هر راهکار یا حرفی برای گفتن برات داشته باشم اول اوکی خودت را می خواهم که بدانم واقعاًخواهانی و وقت بنده هم به خوبی صرف میشه .
خاموش جان اول نقد رفتارت با همسرت در شب گذشته :
دقیق به راهکار داده شده توجه نکردی و اگر چه کمی تعدیل کردی و این خیلی خوبه، اما باز هم به روش تا کنون خودت عمل کردی . غرورت را کنار نذاشتی و ترس رو هم که همراه داشتی و در آخر بر این ترس هم افزودی .
خانمی خواهان تغییر در خودت هستی ( بی آنکه به شوهرت کار داشته باشی ) یا نه ؟ اگر هستی خبرم کن تا ادامه بدم حرفهای گفتنیم را برایت .
منتظرم عزیزجان
.
RE: عکس شوهرم رو با یه زن دیدم!!! چی کار باید کنم؟
بهشت عزیز، داستان ما خیلی طولانیه. شوهرم اول غرور من رو شکست (اونم چندین بار). منو پیش خانواده ام و همه کس خرد کرد و بارها بارها به طرق مختلف ادامه می ده. بخدا اگه برات همشو تعریف کنم شاید بگی دیونه بودی که باهاش زندگی کردی! تا حالا چندین بار خواستم ازش جدا بشم! اگه در رو روش بستم یه وکیل بهم گفت.
گفتم که داستانش خیلی طولانیه و وقت گیره! ولی این کمال نامردیه که بعد از یه کدورت، مشاجره و یا حتی جنگ، یاعلی بگی به زبون و تو دلت دنبال یه فرصت باشی که تلافی کنی! این یعنی از پشت خنجر زدن!
من دقیقا دیشب بهش گفتم که اگه قرار باشه تو زندگی لجبازی کنیم و هرکی دنبال این باشه که طرف مقابل یکی بدی کرد با بدترش جواب بده، هردو مون ته دره میریم. گفتم جامعه ما برای بد شدن خیلی مهیاست.
IVI195 عزیز، ممنونم!
با خودم که خیلی رو راست می شم مهمترین انگیزه من برای حفظ زندگی ام، ترس از حرف مردمه. فکر کنم اونم به اندازه کافی این انگیزه رو داره!
m25teh گرامی،
تنها کاری که از دستم بر اومد نقش بازی کردن بود. انتظار معجزه که نداشتین؟ من شوهرم رو دوست ندارم، بهش اعتماد ندارم، ازش می ترسم، دلم از دستش شکسته، خوب ظرف یکی دو ساعت امکانش بود که یک دفعه عاشق دلباخته ش بشم؟!
از بابت مثالهایی که زدین ممنون ولی من اصلا منظورتون رو نفهمیدم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نازنین، از فکر و ذکر همسرت کامل بیا بیرون، و بپرداز به خودت،نه به خاطر شوهرت و نه هرکس دیگه ای بلکه تنها به خاطر خودت .
فرشته جان،
ممنون که برام وقت می ذاری!
دلم می خواد که به خودشناسی بپردازم و به خاطر خودم و نه بخاطر شوهرم یا هرکس دیگه ای، به اشتباهاتم پی ببرم و اصلاحشون کنم!
ممنون می شم که کمکم کنی تا بتونم خودم رو تحلیل کنم!