سلام به نظرمن که زندگی باچنین آدمی خیلی سخته توهین وتحقیرو نباید کم شمرد
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام به نظرمن که زندگی باچنین آدمی خیلی سخته توهین وتحقیرو نباید کم شمرد
به نظر من هم حداقل کاری که شما میتونید انجام بدید تعویق انداختن تاریخ عروسی هست
و حرف شما کاملا منطقی هست زیر یک سقف رفتن معجزه نمیکنه بلکه مشکلات نمود بیشتری پیدا میکنند.
با بزرگترها بیشتر صحبت کنید سعی کنید قانعشون کنید اما اول خودتون تصمیم قاطع بگیرید.دودل نباشید نه برای شروع زندگی و نه برای پایان
موفق باشید.:305:
عزیزم این حرف صددرصد اشتباهه. این مشکلات که شما عنوان کردید از دسته مشکلاتی هستند که وقتی رفتید زیر یک سقف شدتشان و نمودشان بسیار بیشتر می شود.نقل قول:
نوشته اصلی توسط n.erfani67
بنده اصلا بخودم اجازه نمی دهم که احدی را تشویق به جدایی کنم، چراکه اگر یک درصد هم اشتباه کرده باشم، باید یک عمر تاوان پس دهم. شاید به همین دلیل هم کسی نتواند به شما این پیشنهاد را بدهد.
پس باید فقط خودت بشینی و تمام ابعاد قضیه رو بسنجی و تصمیم بگیری. مطمئن باش اگه تصمیمت قطعی باشه، خانوادت حمایتت می کنن.
شاید علت عدم قاطعیت خانوادت تو این زمینه، عدم قاطعیت خودت باشه.
معمولا خانواده می ترسن به فرزندشون بگن جدا شو، مبادا که اشتباه کرده باشن و بعد خود فرزند گله مند بشه! من هم اینرا بهت نمی گم ولی مطمئنا این دست مشکلات شما با زندگی زیر یک سقف حل نمی شه.
سلام عزیزم،
درد دلت را خوندم، خیلی ناراحت شدم و وظیفه خودم دانستم که تجربه تلخ زندگیم را برایت بنویسم تا شاید چراغی باشم برای روشنایی راه زندگیت.
من 24 سال زندگی مشترک خود را با مردی که بدبین بود گذراندم. 3 روز از ازدواج ما گذشته بود که متوجه بدبینی او شدم و متاسفانه چون حامله بودم نتوانستم جدا شوم. و خانواده ام مرتب به من می گفتند که گذشت زمان همه چیز را درست می کند. تو را می شناسد و به تو اعتماد پیدا می کند. درست همین مشکلاتی که تو نوشتی. اگر مردی به سمت من نگاه می کرد یا به من می خندید بعد از یک دعوا مفصل چند ماه قهر را در پیش داشتم. دیگر طوری شده بود که به تمام خواسته هایش تن دادم و شده بودم مثل یک عروسک در دستانش تا بتوانم محیط آرامی را برای خودم و بچه هایم درست کنم. به غیر از خواهر و برادرم و چند خانواده از دوستانش با کسی ارتباط نداشتیم و تقریباً منزوی شده بودیم. اگر به این شکل هم او از زندگی راضی بود من حرفی نداشتم. ولی باز هم موردی را پیدا می کرد تا همه آرامش را به هم بزند. بعد از 24 سال هنوز به من اعتماد نکرده بود و اگر چند دقیقه به خانه دیر می رسیدم بدبینانه در چشمانم نگاه می کرد و می گفت کجا بودی. چندین بار او را دیدم که مرا تعقیب می کند. وقتی ازش می پرسیدم آیا چیزی دستگیرت شده است؟ می گفت اگر چیزی پیدا کرده بودم که طلاقت می دادم. گذشت زمان نه تنها اوضاع را بهتر نکرد بیماری او شدیدتر هم شد و متاسفانه اینگونه افراد هیچ کس را قبول ندارند. چه برسد به مشاور و روانشناس. بالاخره طاقتم تمام شد و سال گذشته جدا شدم. من خانواده خودم را به خاطر این کوته فکریشون که باعث شد قشنگترین سالهای زندگی من به سخت ترین و دردناکترین روزها تبدیل شود، مقصر می دانم.
امیدوارم از تجربه من استفاده بکنی و اشتباه مرا تکرار نکنی.
برایت دعا می کنم.
سلام.
روز زنوبه همه ی بانوانه خوب وفداکاروصبوروباگذشته تالار تبریک میگم.از همه ی دوستان ممنو.ن که تجربه هاشونو دراختیارم گذاشتن.خودش که قبول نداره بدبینو بددله وشکاکه.فکر میکنه این روند ورفتارهاش طبیعیه.مادرش تماس گرفتوگفته من نباید زود قهرمیکردم ویه مثال از خودش زده که پدر نامزدم که الان فوت کرده بارها باایشون دعوا وکتککاری داشته وتو شدیترین دعوا به دلیله ضربه ی محکم به سرشون بیناییشون رو به مدت چندروز از دس میدن!!!وبه من نصیحت کردن به خاطره 4 تا فحش وبدوبیراه حرفه طلاقونزنم چرا که خودشون حتا تواین شرایط هم حرفه طلاقو نزدن!!!قبل از قهرم با هم توکوچه مشغوله پارکه ماشین بودیم ومن راهنمایی میکردم که پیاده شدوبالحنه تدوعصبانی ازم خاست برم خونه!چراکه جلفه یه دختر پیشه نامزدش توکوچه واسته وراهنمایی کنه همه میبیننش!!!جالب اینجاس که توکوچه هم کسی نبود!!!!!!!!
ایاسادیسم وپارانویید درمان پذیر هستن؟اگه مطلب یاتجربه یا راهنمایی دارید ممنون میشم ارسال کنید
:325::325::325::325:
نمی دانم که درمان پذیر هستند یا نه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط n.erfani67
ولی به نظر من به این امید که او را بعداً درمان می کنید، یا عوضش می کنید با او ازدواج نکنید.
اول برود برای درمان خودش اقدام کند و بعد وقتی عادی شد، شما تصمیم بگیرید که می خواهید با او ازدواج کنید یا نه.
ولی مشکل اصلی اینجاست که چنین افرادی اکثراً قبول ندارند که رفتارشان عادی نیست.
چطور می خواهید کسی که قبول ندارد بیمار است را درمان کنید؟
خیلی افراد در خانواده ما این طرز فکر را دارند و من می دانم که با گذشت یک عمر هنوز درمان نشده اند.
مگر این که کسی قبول داشته باشد که بیمار است و مدتها زیر نظر یک روان شناس قرار بگیرد.
اتفاقادقیقا این نظرودارم که همه چی تعلیق بشه ودرمان شروع بشه بعد از یه مدت تصمیممو بگیرم.راستش باید تمامیه ابعادو درنظر بگیرم.ایشون به هیچ عنوان طلاق نمیدن با توجه به این مساله حداقل تلاشم رو میکنم.البته وقتی 5شنبه بیان محکم وقاطعانه جولویه خودش وخانوادش نظرم رو میگم که خاهانه طلاقم اما اگر احیانا نشد حداقل عروسی هم کنسل میشه تا درمانوشروکنه.دقیقا قبول نداره مریضه وزیادی حساس.اما تمامیه علایم رو داره.یعنی انتخاب بینه بدوبدتره.
سلام
بر خلاف hamed65 نظرم اینه که برای درمانش تلاش کنید، به هر حال الان شما عقد کردید و اسم کس دیگه تو شناسنامتون اومده. انشالله که درمان می شن و مشکلتون بر طرف می شه. اما مطمئناً این درمان ها زمان بره و اول از همه باید عروسیتونو لغو کنید.