RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
چشم :
میدونم که رسوندم که : مثلا" من وقتی نمیخوام حرکت مثبتی رو شروع کنم ،تو ذهنم نمیتونم آیندمو شاد و آروم تصور کنم ولی میتونم بخاطرذهنیت مثبتم این تصویر منفی رو نداشته باشم و هر چقدر هم که این آینده ای که تصور مبکنم قشنگتر و بهتر باشه اونو در دسترس تر میبینم:104:
حالاخوبه استاد؟ :310
اما افسوس که این تصویر منفی ریشه ای تر از این حرفاس و به این آسونیا ول کن من بیچاره نیست:302:
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام
ببخشید من کلاس داشتم الان اومدم دیدم
چقدر متن بالایی قشنگ بود ؟ ولی متاسفانه با جمله پایینی خرابش کردی .
جریمه اینه که هر روز متن قشنگی رو که نوشتی تکرار کنی . حتی اگر بدترین اتفاقات برات افتاد .
برو قسمت ویرایش و متن افسوسی که خوردی رو حذف کن .
این هدف رو میخوای 15 جلسه 15 روزه ادامه بدیم ! باشه ؟
این یه هدف هست .
نگران ول کردن هم نباش در عوض میتونیم با احساسات منفی خودمون دوست بشیم و پارتی بازی کنیم .
ممنونم که برای حرفم ارزش قائل شدی . متشکرم
بردار کوچکت
یامولاعلی
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
آقای m25teh
من خواستم ویرایش کنم ولی نشد به خدا .پیغام داد که فقط تا 20 دقیقه بعد میتونین ویرایش کننین..
):
ok باشه انجام میدم 15 روز تا ببینیم چی میشه..
فرشته مهربون یه سری به ما هم بزنی بد نیستا:227:
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
توي كشوري پادشاهي زندگي ميكرد كه خيلي مغرور ولي عاقل بود.
يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند، ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود. شاه پرسيد: اين چرا اينقدر ساده است و چرا چيزي روي آن نوشته نشده است؟ فردي كه آن انگشتر را آوره بود گفت: من اين را آوردهام تا شما هر آن چه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد.
شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد و چه جملهاي به او پند ميدهد؟ همه وزيران را صدا زد و گفت: وزيران من، هر جمله و هر حرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد.
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند؛ ولي شاه از هيچ كدام خوشش نيامد. دستور داد كه بروند عالمان و حكيمان را از كل كشور جمع كنند و بياوند.
وزيران هم رفتند و آوردند. شاه جلسهاي گذاشت و به همه گفت كه "هر كسي بتواند بهترين جمله را بگويد جايزه خوبي خواهد گرفت". هر كسي به چيزي گفت. باز هم شاه خوشش نيامد تا اين كه يه پير مردي به دربار آمد و گفت: با شاه كار دارم. گفتند تو با شاه چه كاري داري؟ پير مرد گفت: برايش جملهاي آوردهام.
همه خنديدند و گفتند: تو و جملهاي؟ پير مرد تو داري ميميري، تو را چه به جمله؟ خلاصه پير مرد با كلي التماس توانست آنها را راضي كند كه وارد دربار شود.
شاه گفت: تو چه جملهاي آوردهاي؟ پير مرد گفت: جمله من اينست: "هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست".
شاه به فكر رفت و خيلي از اين جمله استقبال كرد و جايزه را به پير مرد داد. پير مرد در حال رفتن گفت: ديدي كه هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست؟
شاه خشمگين شد و گفت: چه گفتي؟ تو سر من كلاه گذاشتي.
پير مرد گفت: نه پسرم به نفع تو هم شد، چون تو بهترين جمله جهان را يافتي. پس از اين حرف پير مرد رفت. شاه خيلي خوشحال بود كه بهترين جمله جهان را دارد و دستور داد آن را روي انگشترش حك كنند.
از آن به بعد شاه هر اتفاقي كه برايش پيش ميآمد، ميگفت هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست تا جائي كه همه در دربار اين جمله را ياد گرفنه و آن را ميگفتند كه "هر اتفاقي كه براي ما ميافتد به نفع ماست" تا اينكه يه روز پادشاه در حال پوست كندن سيبي بود كه ناگهان چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را بريد و قطع كرد.
شاه ناراحت شد و دردمند. وزيرش به او گفت: هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست. شاه عصباني شد و گفت: انگشت من قطع شده تو ميگوئي كه به نفع ما شده؟ به زندانبان دستور داد تا وزير را به زندان بيندازد و تا او دستور نداده او را در نياورند.
چند روزي گذشت. يك روز پادشاه به شكار رفت و در جنگل گم شد. تنهاي تنها بود. ناگهان قبيلهاي به او حمله كردند و او را گرفتند و ميخواستند او را بخورند. شاه را بستند و لباس از تن او در آوردند. اين قبيله يك سنتي داشتند كه بايد فردي كه خورده ميشود، تمام بدنش سالم باشد؛ ولي پادشاه دو تا انگشت نداشت... پس او را ول كردند تا برود.
شاه به دربار باز گشت و دستور داد كه وزير را از زندان در آورند. وزير آمد نزد شاه و گفت: با من چه كار داري؟ شاه به وزير خنديد و گفت: اين جملهاي كه گفتي "هر اتفاقي که ميافتد به نفع ماست" درست بود من نجات پيدا كردم، ولي اين به نفع من شد. ولي تو در زندان شدي! اين چه نفعي است؟ شاه اين را گفت و او را مسخره كرد.
وزير گفت: اتفاقاً به نفع من هم شد... شاه گفت: چطور؟ وزير گفت: شما هر كجا كه ميرفتيد، من را هم با خود ميبرديد، ولي آنجا من نبودم. اگر ميبودم آنها مرا ميخوردند؛ پس به نفع من هم بوده است. وزير اين را گفت و رفت.
"هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست" اگر اين جمله را قبول داشته باشيد و آن را باور كنيد، ميفهميد كه چه ميگويم. من به اين جمله ايمان صد در صد دارم.
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
خیلی دوست دارم نظر دیگر دوستان رو هم در مورد خودم ،همسرم و زندگیم بدونم اما نمیدونم چرا دوستان خیلی وارد بحث من نمیشن..به هر حال مشتاقانه منتظر دیدگاهها و نظرات سازنده همه عزیزان هستم:72:
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران5656
1 من در عین اینکه بسیار شوخ طبع و اهل بگو بخند هستم خیلی خیلی هم عصبی هستم و تا حدی پرخاشگر
2-بسیار بسیار دهن بین هستم و اگر حتی در مورد مشئلهای خودم به اطمینان 100 درصد رسیده باشم کافیه یکی رد بشه یه حرفی بزنه اونوقت کلا" نظرم برمیگرده
3-تعادل ندارم و با کوچکترین مسئله ای خیلی خوشحال و با کوچکترین چیزی بهم میریزم و خیلی ناراحت میشم
4-بر اساس احساساتم تصمیم میگیرم تا عقلم
5-بی اراده هستم و هر حرکت مثبتی رو که در زندگی شروع میکنم با کوچترین مسئله منفی که در زندگیم پیش میاد ولش میکنم
6-حالم به شدت به مسائل بیرونی مربوطه و به سرعت بالا و پایین میشه
7-کلا" همیشه اضطراب همه چیز رو در آینده دارم و از آینده خیلی میترسم در عین اینکه خیلی هم تو گذشته سیر میکنم و ول کن گذشته ها نیستم
8-هیجان محور هستم(اینو از فرشته مهربون یاد گرفتم:310:) و در موقع عصبانیت ،خوشحالی و ناراحتی بسیار هیجان زده میشم و باید به نحوی اونو خالی کنم
...
باران5656 جان به دقت به حرفام توجه کن .
عزیزم
خود پنداره نقش مهمی در زندگی دارد و مثل یک سیستم عامل است برای شخصیت فرد . هرچه پنداره ما در مورد خود مثبت باشد موفقیت و تعادل در ما بیشتر خواهد بود و بر عکس آن نیز صادق است .
شما با پندارهای منفی در مورد خود،عزت نفست را به ضعف کشونده ای . آنچه از گفته هایت رنگی کرده و بولد کرده ام پنداره های منفی و غلط شما در مورد خودت است .
یکی از عوارض خود پنداره منفی و در نتیجه آن ضعف عزت نفس ، وابستگی است ، وابستگی به دیگران یا حتی اموال و وسایل شخصی و جا و مکان که البته بسته به سطح پنداره منفی در افراد این حالات متفاوته .
دلیل تصور بی اراده بودنت هم دقیقاً به پنداره منفی شما از خودت برمیگرده .
شما به شوهرت وابسته ای اونم از پیش از ازدواج و حتی آشنایی با همسرت ، ( وابستگی از پیش تعین شده ) به علت پنداره های منفی ، برای آنکه شما را از ضعفهایی که تصور می کنی و باورت شده بیرون بکشد چون خودت را ناتوان می بینی و .... وجود کسی دیگر بهت قوت میده و بر این مبنا انتظارات زیادی از وی داشته و با او انحصاری رفتار می کنی . از دیگر عوارض ، منفی نگری است در مورد خود و دیگران ، بخصوص کسی که بهش وابسته ایم و نسبت به او حساسیم ( وابستگی ، حساسیت و ریزبینی های نابجا به دنبال داره )
خانمی ، پنداره هایت در مورد خودت را لیست کن ، چه مثبت، چه منفی ، مثبتهارا تقویت کن و به خودت بخاطرشون جایزه بده ، و منفی ها را خوب بشناس و از خودت دور کن و مثبتی که مقابل اونه رو جایگزین کن . برای این کار عبارات تأکیدی خیلی کمک کننده است و سعی در عمل به جایگزین های مثبت مقابل منفی ها داشته باش .
منتظرم ببینم چه می کنی .
.
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
نقل قول:
خود پنداره نقش مهمی در زندگی دارد و مثل یک سیستم عامل است برای شخصیت فرد . هرچه پنداره ما در مورد خود مثبت باشد موفقیت و تعادل در ما بیشتر خواهد بود و بر عکس آن نیز صادق است
کاملا" اعتقاد دارم به این مسئله و فکر میکنم چیزی که باعث شده من از بچگی اون ذهنیت منفیم رو( که در موردش توضیح دادم) در مورد آینده داشته باشم همین خود پنداره منفی بوده یعنی اینکه برداشت من از خودم و شخصیتم منفی بوده..،حالا اینکه چرا من از بچگی که هنوز شناخت درستی از خودم نداشتم این تصویر منفی رو داشتم فکر میکنم نتیجه رفتار و تلقینات بزرگترام بوده نسبت به خودم و من چون هنوز بچه بودم و یه بچه خودش قدرت تجزیه و تحلیل نداره و همه چیز رو از چشم پدر و مادرش میبینه و طرز فکر اونارو بدون فکر میپذیره و تو ذهنش حک میشه..و متاسفانه این تصویر منفی از خودم تو ذهنم حک شد و موند و همون باعث شد تا ناخوداگاه رفتارم و شخصیتم رو با اون الگوی منفی ذهنیم تطبیق بدم و در عمل همون شخصیت منفی رو داشته باشم که از بچگی فکر میکردم هستم..و متاسفانه فکر میکنم این بزرگترین ضربه رو به من و روحم زد و همونطور که قبلا" گفتم باعث شده که من نتونم زندگی بدون مشکل رو برای خودم متصور بشم که در واقعیت هم همیشه همین بوده..
اما اینکه الان چه کنم که از شر این تصویر و ذهنیت خلاص بشم اینه که بتونم نقاط منفی شخصیتیم رو تا حد توانم کمرنگ یا برطرف کنم و برای اینکار خوب اول باید اونارو یکی یکی بشناسم و لیستشون کنم تا بتونم روشون کار کنم دیگه نه؟
و این خود پنداره منفی رو در صورتی میتونم نداشته باشم که اون نقاط ضعفمرو (که واقعا" وجود دارن و صرفا" یک برداشت منفی از خودم نیستن)برطرف کرده باشم و همه سعی منم همینه و دارم مطالعه میکنم و فکر میکنم که بتونم هر کدوم رو بهتر بشناسم و بفهمم منشاء هر کدوم چیه تا باهاشون مبارزه کنم.
اینکارو شروع کردم و دارم نهایت تلاشم رو میکنم در جهت رفع همه اونها و بنظر خودم خیلی دارم خوب پیش میرم و بسیار راضی هستم :104:
اما تنها مسئله ای که الان خیلی اذیتم میکنه و هی نا امیدم میکنه و نتونستم تا الان درستش کنم این وابستگیم شدیدمه به مسائل خارجی..
درست در زمانیکه دارم به شدت رو خودکم کار میکنمو کلی بهتر شدم یک اتفاق مثلا" تو کار همسرم میفته و این باعث میشه کلا" بهم بریزم و قاطی کنمو ..بعد دوباره برمیگردم اول خط و دوباره باید راهی که اومدم رو از اول طی کنم :302:
اینو نمیدونم چیکار کنم که انقدر زود و با کوچکترین مسئله ناراحت کننده ای خودمو ول نکنم..
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
اینم با کمک مشاوره حضوری و شناخت درمانی حلش کن .
نیازه با داده های درونیت بیشتر آشنا بشی تا به آنها برای تأمین احساس رضایت و نشاط رو بیاری و از وابستگی به عوامل بیرونی بیرون آیی ، و این عوامل بیرونی را کاملاً وسیله ببینی نه منشاء .
کتابهایی در زمینه زندگی مبتنی بر معنا را بخوان از جمله " انسان در جستجوی معنا " را همینطور تأکید دارم مطالعه کتاب " از حال بد به حال خوب " را .
ارتباط با خدا و شناخت آثار توکل و متخلق شدن به آن بسیار در قطع وابستگی به عوامل بیرونی برای آرامش و امنیت مؤثر است .
پاورقی
=====
برای ادامه تحصیل در رشته روانشناسی فقط کافیه از پس کنکور ورودی بر بیایی ، محدودیت برای تحصیل نداری ( گروه آموزشی مربوطه را باید امتحان بدی )
توصیه می کنم تا بر خودت مسلط نشدی سراغ روانشناسی بالینی نری چون بخش مرضی آن ممکنه به خاطر تلقین پذیر بودنت ترا دچار توهم بیماری کنه .
.
RE: احساس میکنم انتخابم اشتباه بوده..
سلام
سال نوتون مبارك باشه
چطور شد ؟ تمرينات خوب بود ؟ موفق شدين ؟
هميشه براي شادي و آرامش همه دوستان دعا ميكنم . انشالله كه مستجاب بشه . الهي امين
موفق باشيد .