RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
دوست خوبم(به دنبال محبت) پس چقدر شبیه همییم!!!!!!!آره کاملا موافقم آدم عزت نفسشو از دست میده.
الان روابطتون خوب شده عزیزم؟ میشه بهم بگی چی کار کردی؟ وقتی شما قهر میکردی ایشون هم قهر میکرد و از خدا خواسته بودن؟
ازت میومد معذرت بخواد؟
اگه نمیومد چه برخوردی باهش میکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
مينا جون خيلي زمان برد، اما خداروشكر الان رابطمون خوبه. اوايل كه خيلي زياد و به بهانه هاي كوچيك دعوامون ميشد و بيشترش اون مقصر بود كه در 90% موارد من آشتي ميكردم. ميدوني چه جوري بود؟ دعوامون كه ميشد، شوهرم يا از خونه بيرون ميزد يا اينكه ميرفت توي اتاق و ميخوابيد و ديگه هيچ توجهي به من نداشت كه ناراحت شدم يا نشدم. من چيكار ميكردم؟ اگه ميخواست بيرون بره نميذاشتم و سد راهش ميشدم، اگرم با خودش خلوت ميكرد ميرفتم بالا سرشو ميگرفتم و يكريز گلايه و ناراحتي و گريه ميكردم و اون اصلا توجهي نميكرد، فقط سكوت. بعد ميرفتم ميبوسيدمشو و يه آشتي سطحي و زودگذر. حتي بعد از آشتي هم مدام بهش اس ام اس ميدادم كه اينجوري كردي، اونجوري كردي، ولي جواب نميداد. البته در دعوامون منم حرف خودمو ميزدم و ساكت نميموندم.
اما من كه ديدم روش موفقيت آميزي رو انتخاب نكردم و احساس ضعف شخصيتي بهم دست داده بود، تلاش كردم روشمو تغيير دادم.
ديگه بعد از دعوا هيچي نميگفتم، خيلي خونسرد مينشستم غذامو ميخوردم، فيلم ميديدم، ... ولي دل تو دلم نبود. گاهي حتي تا چند روز كاملا باهاش مثل خودش سرسنگين ميبودم. يه بار كه دعوامون شديد شد، ديگه برام مهم نبود كسي ميفهمه يا نه، به مامانش بگه يا نگه، وقتي كه توي دعوا بهم گفت از خونه بيرون برو. برو خونه مامانت، ازت خسته شدم. منم نامردي نكردم تا خونش داغ بود گفتم باشه، رفتم خونه مامانم تا 3 روز هيچ خبري ازش نداشتم. بعد از 3 روز آخر شب به موبايلم زنگ زد، جواب ندادم. دوباره زد گوشيو برداشتم، بدون اينكه هيچي بگه گفت بيا بيرون بريم. گفتم من با تو هيچ جا نميام. خلاصه بعد از چند بار زنگ گفت اگه نياي ديگه نميام دنبالت. منم خيلي خونسرد گفتم بيا داخل ببينم حرف حسابت چيه. اون وقتا هم بيشتر دعواهامون سر اذيتاي خونوادش بود. ديگه زياد نذاشتم بحث ادامه پيدا كنه، وسايلمو برداشتم باهاش رفتم. بعد از اون يه ذره فهميد كه منم ميتونم جدي باشم، غرور داشته باشم، بلدم قهر كنم،...
بعد از اون دفعات بعدي هم كه دعوامون ميشد گاهي اون اخلاقارو داشت، ولي هر بار ذره ذره بهتر شد، منم ديگه مثل قبل هميشه برا آشتي پاپيش نميذاشتم.
الان خيلي بهتر شده، وقتي قهر ميكنم و مقصره خودش مياد آشتي ميكنه، حتي دعواهامونم داره به سمت دعواهاي منطقي ميره.
ولي توي اين راه خيلي بايد صبوري كني، منتظر تغييرات فوري نباشي، شوهرت بايد كم كم حس كنه كه تو ديگه ميناي قبلي نيستي، بيش از حد مجاز عذرخواهي نميكني، بهش پيله نميكني، ارزش زندگيت برات به اندازه اي هستش كه براي اون مهم باشه، اگه قراره اون براي زندگيتون ارزش قايل نشه تو هم نميتوني براي زندگيت دلسوز باشي.
تازه مينا جون مشكلي كه من داشتم اين بود كه شوهرم حتي يك شب توي خونمون طاقت نمياورد. به زور هم كه شده بود هر شب ميگفت بريم خونه پدرش. ميگفت از خونه بودن، با تو تنها بودن بدم مياد، خستم ميكني، .... بماند كه چه راه پرپيچ و خمي رو گذروندم.
اينا فقط تجربيات خودم بود، حالا ديگه نميدونم روحيات شوهر شما چه جوريه، اين كارا روش جواب ميده يا نه. ولي ايشالا كه زودتر بتوني نتيجه بگيري.
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط به دنبال محبت
منم ميتونم جدي باشم، غرور داشته باشم، بلدم قهر كنم،...:104:
ولي توي اين راه خيلي بايد صبوري كني، منتظر تغييرات فوري نباشي، شوهرت بايد كم كم حس كنه كه تو ديگه ميناي قبلي نيستي، بيش از حد مجاز عذرخواهي نميكني، بهش پيله نميكني، ارزش زندگيت برات به اندازه اي هستش كه براي اون مهم باشه، اگه قراره اون براي زندگيتون ارزش قايل نشه تو هم نميتوني براي زندگيت دلسوز باشي.
:104:
سلام خانوم del.میشه جواب سوالای پست 19 رو لطفا بهم بگین:46:
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
مینا جون؛ متاسفانه یه پایخ بلند بالا بهت داده بودم که همه اش پرید!:311:
عیب نداره؛ فقط بخاطر شما یه باره دیگه همه رو می نویسم!
ببین خانوم گل؛ شما وقتی با دوست صمیمیت به مشکلی بر می خوری؛ چه برخوردی می کنی؟
سریع همه چیز رو فراموش می کنی و هر چیزی که به ذهن و کلامت اومد رو میگی، یا نه مراعات می کنی که بالاخره فردایی هم هست و ما چند ساله که با هم دوستیم؟
باهاش کاملا قهر می کنی و اصلا باهاش حرف نمی زنی یا نه؛ وقتی دیدیش یه کم باهاش سرسنگین میشی؟ تازه؛ بهش فرصت هم میدی که هر دوتون در مورد مساله ای پیش اومده فکر کنید؟
دائم به دست و پاش می افتی که ببخشید و معذرت می خوام یا نه؟
اصلا به نظر من؛ ما تا اون جایی که بتونیم سعی می کنیم با دوستمون بحثمون نشه؛ چه برسه به دعوا! تازه؛ بعد از بحث هم افکار مثبت می کنیم که حتما امروز خسته بوده و یا شاید از جای دیگه ای پر بوده؟! بهش فرصت میدیم که فکر کنه!
اگر دیدیمش و حالش خوب بود؛ منطقی راجع اون روز حرف می زنیم و اگر سوءتفاهمی بود، با یه معذرت خواهی ساده همه چیز رو تموم می کنیم؛ و اگر دوستمون مقصر بود، با لحن شوخی میگیم: فکر کنم شما هم یه چیزی به ما بدهکار هستی ها!
بعدها هم به هیچ عنوان یاد اون بحث نمی افتیم و همچنان با دوستمون ارتباط داریم بدون هیچ تنشی!
مینا جون؛ واقعا چه اشکالی داره؛ اگه ما با همسرانمون دوست باشیم؛ الان همسرت، باهات سرسنگین عیب نداره، من نمی دونم آخرین دعواتون سر چی بوده، اما اگه فکر می کنی مقصر همسرت بوده، بهش فرصت بده که مسائل رو بشکافه و راه حل پیدا کنه!
در ضمن مگه موضوع تاپیکت تغییر شما نیست؟ پس؛ دوستت هر جوری که برخورد کنه، شما با رفتارهای درستت می تونی آرامش رو به خودت و به دوستت هدیه بدی!:72::72:
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
سلام دوستان خوبم.
الان چند روزه به حرفتون عمل کردم ازش معذرت نخواستم و باهاش سرسنگین بودم که مگه فرصت فکر کردن داشته باشه تا مگه به خود بیاد ولی به جز سوء استفاده از این کار من هیچ اتفاقی نیفتاده.
اصلا محلم نمیذاره، شب خیلی دیر میاد خونه، اصلا هیچ توجهی نمیکنه.اگه براش غذا درست نکنم خیلی راحت واسه خودش غذایی رو که دوست داره میپزه و انگار که نه انگار.
اصلا از من حتی دلیل سرسنگین بودنمم نمیپرسه خیییییییییییلی هم خوشحاله.
فقط میاد خونه میخوره و میره بیرون و باز واسه خوابیدن برمیگرده. جمعه هم صبح که کلاس داره واسه بعد از ظهرشم با دوستاش برنامه ریزی کرده نمیدونم کجا برن؟
داره اذیتم میکنه که بهم بفهمونه قهر کردنت به ضرر خودته. ماشین مثلا به نام من زده اما من حتی رنگشم نمیبینم.
خیلی اعصابم داغونه.:302:
:161::161::161::97:
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام
خانمها با سهل گيري زندگيشون را مي توانند در دست بگيرند. و با سخت گيري مي توانند از دست بدهند.
چون وقتي پاي زور و سخت گيري پيش مي آيد. آقايان دستشون بازتره (متاسفانه)، حداقل يه نموره بازتره....
لذا بازنده ميدان سخت گيري خانمها هستند.(و بهتر هست بگوييم در نهايت خانواده)
اما الهه احساس خانمها هستند. آنها وقتي پذيرا و گرم مي شوند، نفوذ بيشتري خواهند داشت و تغييرات مثبت را مي توانند مديريت كنند.
روشی که در پیش گرفتین اشتباهه:305:
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
آقای گرین:302::302::302::302::302::302::302:
مرسی اما شما همه پستامو خوندین؟ آخه دیگه نمیخوام خودمو کوچیک کنم پیشش.خسته شدم از این کار.
لطفا پست 23 رو ببینین.
و
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
1.شما میتونید؟ باکسی دوست بشین که همیشه تهدیدتون میکنه(با فرارش)، از اخلاق شما واز ترستون سوء استفاده میکنه، بازو و مچتونو کبود کرده:302::302:(اصلا رفتار من بد آیا اون باید اگه مسلمون واقعیه از ترس من سوء استفاده کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا چرا این ترس تو من بوجود اومده من که از اول نمیترسیدم از بس منو چند روز چند روز تنهام میذاشت و میرفت خونه مامان جونش.)الان پنج روزه باهاش سرسنگینم اون بیشتر خودشو میگیره ،خودشو بی نیاز از من نشون میده،شبا خیلی دیر میاد.گفتم که همیشه دوست داره بیرون باشه.(راستی واسه کلاس گرفتنش تو جمعه نگفتین چی بگم؟چطوری برخورد کنم؟)
2.من نمیدونم بر فرض اینکه بتونم این کینه ها رو از دلم ببرم، چطوری این سرسنگین بودنو به دوستی تبدیل کنم؟ اون از خداشه من باهاش سرسنگین باشم که راحت راحت باشه.من یاد ندارم در هر موقعیت باید چطوری برخورد کنم؟
آقای مدیر نمیشه شما هم یه چیزی بگین:302:
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
مينا جون يه سؤال ازت دارم. با توجه به شناختي كه از شوهرت داري در شرايطي كه اين چند روز باهاش روبرو هستي، اگه الان قبل از اينكه خونه بياد شما كاملاً به خودت برسي، آرايش كني، لباس خوشگل بپوشي، خلاصه همه چيزو روبراه كني و با خوشرويي وقتي از در مياد به استقبالش بري چه عكس العملي نشون ميده؟
چون بنظرم ديگه بيشتر از اين قهرتون طولاني نشه بهتره. در ضمن شما اينبار مثل دفعات قبلي نبودي، چند روز صبر كردي. من اگه بودم الان اين كارو ميكردم. با توجه به شرايط خودم كه برات توضيح دادم، شما فوري نبايد منتظر باشي تغيير كرده باشه و بياد آشتي كنه. يواش يواش.
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
سلام خانم مینا چ
من پست های این تاپیکتونو کامل نخونده بودم ولی در جریان مشکلاتتون و تاپیک های مختلفی که داشتین هستم.
الان تمام پست های این تاپیکتونو خوندم.
این تاپیکتونو خیلی خوب شروع کردین، بالاخره متوجه شدین که تنها می تونید خودتونو تغییر بدید و باید تمرکزتونو به سمت رفتارای خودتون بیارید. اما کم کم و در پست های بعدی باز هم تمرکزتون به سمت رفتارهای شوهرتون برگشته. هدف تاپیکتونو که از اول درست انتخاب کرده بودین گم نکنید.
شما برای مدتها یکی از بزرگترین نیازهای شوهرتون رو برآورده نکردین و همین می تونه موجبات دلخوریشو فراهم آورده باشه، و چون این دلخوری ها در مدت زیادی به وجود اومده برای بر طرف شدنشون هم احتیاج به زمان هست. وقتی شما نیازهای شوهرتون رو برآورده نکنید شاید منصفانه نباشه که انتظار داشته باشین اون نیازهای شمارو بر اورده کنه. اشتباهات خودتون رو جبران و کاستی هاتون رو اصلاح کنید و با استمرار تلاش هاتون نتایج مثبتشو در رفتار شوهرتون هم می بینید. فقط باید توجه داشته باشین که دلخوری هایی که تو طولانی مدت به وجود اومده برطرف شدنشون هم احتیاج به زمان داره و انتظار نداشته باشین که یه شبه همه چیز درست بشه.
احتمالاً اگه صحبت های شوهرتون رو هم بشنویم ناراحتی های دیگه هم داره، بهتره این مواردو خودتون متوجه بشید و برای برطرف شدنشون اقدام کنین.
راه خوبی در پیش گرفتین که به روانپزشک رجوع کردین، امیدوارم همه مشکلاتتونو به دکترتون بگین تا بهتر بتونه کمکتون کنه، مطمئناً عصبانیت های شدید و برخوردهای احساسیتون که خودتون هم به عنوان یه مشکل ازش یاد کردین با درمان دارویی قابل حل هست، فقط باید صبر داشته باشین چون این جور درمان ها معمولاً احتیاج به چندین ماه زمان داره. معمولاً روانپزشک ها فقط دارو تجویز می کنن و اگه بخواید راه حل بگیرید باید به روانشناس مراجعه کنید.
حرفاتون درسته، هیچ کس به هیچ مردی حق نمی ده که روی همسرش دست بلند کنه یا با رفتن خانموشو تهدید کنه و به قول شما هیچ مسلمون واقعی از ترس شما سو استفاده نمی کنه. اما یه خانم مسلمون واقعی هم همیشه یادش می مونه که جهاد یه زن شوهرداری هست و ارضای نیازهای جنسی همسرش واجب عینی هست و احترام به شوهرش یه امر پسندیده.
وظایف خودتون و نیازهای شوهرتون رو بشناسید، براشون تلاش کنید و اشتباهات خودتون رو هم ببینید و اگه باز هم در رفتار شوهرتون مشکلی دیدین می تونید روی رفتارهای ایشون متمرکز بشین.
RE: از خودم خسته شدم، راهنمای ام کنید تغییر کنم
عزیزم اگه من کوتاه بیام اونم باهام خوب میشه اما به نظرت بی معنی نیست من چند روزه باهاش سرسنگینم به خاطر برخوردای زشتش،اونم که نه تنها نیومد از دلم درآره تو این چند روز حسابی منو چزوند با کاراش با دیر اومدناش با بی اعتناییهاش ،حالا اگه یه دفه من باهاش مهربون بشم نمیگه اصلا این موجود یه ذره ثبات شخصیت نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اتفاقا اون میخواد با این کاراش اینو از کله من دراره که تو قهر کنی به ضرر خودته پس قهر از طرف تو ممنوع.
قبلا وقتی میخواستم با قهر برم خونه مامانمینا به زور میومد جلومو میگرفت اما چند بار با بی خیالی برخورد کرد دیگه فهمیدم نازمو نمیکشه قهرکردن و رفتن خونه بابام تعطیل شد. الانم میخواد اینو به کرسی بنشونه.
چرا یه بار فقط یه بار ازم معذرت نمیخواد؟ چرا انقد مغروره؟
دیروز تلفنی با دوستم صحبت میکردم، حرف وسط اومد گفتم ما که احتمالا مهمونی عید خونواده مادرشوهرمو بندازیم سوم عید مهمونی دادن به طرف منم بندازیم سیزدهم چون خونمون کوچیکه.
بلافاصله که گوشیو گذاشتم گفت: واسه خودت نبر و ندوز از این خبرا نیست من سیزده میخوام با خونواده خودم باشم. :324:
نمیاد با هم مشورت کنیم ،میخواد فقط زور بگه ،فکر نمیکنه از روی ناچاری گفتم فکر میکنه من ناسیونالیستم.
من کوچکترین اختیاری تو زندگیم ندارم. یه بار یه cdدادم به مامانم یه دعوایی درست کرد که....:101::97:
حالم از این ناسیونالیستیش و از غرورش و از اینکه از نکته ضعفای من استفاده میکنه بهم میخوره
خداش خانوادشه
قبول دارم آقای گرین اما اونم میتونست با زبون خوش با مهربونی به من نیازهاشو بگه نه اینکه فقط میخواد ثابت کنه من از هیچ نظری هیچ گونه نیازی به تو ندارم.
احساسات منو له کرد دیگه. دوست دارم بمیرم.
به من میگه تو مثه کنه ای به من چسبیدی.
من نمیتونم:302::302::302::302:
منو زجرم میده تا خودم بگم مهریمو بخشیدم بیا طلاقم بده هدفش اینه خودم میدونم.
بارها بهم گفته اگه به خاطر مهریت نبود حتما جدا میشدم.:302::302: