عزیزم،
الان چی؟
الان میتونی تحملش کنی؟ فرض کن اومده دنبالت، میتونی بری باهاش؟
نمایش نسخه قابل چاپ
عزیزم،
الان چی؟
الان میتونی تحملش کنی؟ فرض کن اومده دنبالت، میتونی بری باهاش؟
فکر میکنم باید به توصیه دوستان به خودم فرصت بدم و این خیلی خوبه که مدتی بدون هیچ تماسی و ارتباطی بیشتر فکر کنم و تصمیم عاقلانه رو بگیرم اینجوری همسرم هم شاید بیشتر به رفتاراش فکر کنه شاید اومد و دلیلی برا این کار آخرش ( اس ام بازی با خودم با نام یه خانوم) آورد یا شاید گفت بیا طلاق بگیریم ولی هر اتفاقی بیافته مطمئنم به صلاح منه و خواست خداس. من توکلم بخداس چون موقع ازدواج هم توکلمو به خدا کردم و میدونم که خدا باهامه. راستی تو اوج این ناراحتی هام اتفاق خوبی هم برام افتاده (سالها
آرزوی بدست آوردن چیزی رو داشتم که خدارو شکر خدا بهم داد)که فهمیدم خدا خیلی خیلی هوامو داره پس منم سعی میکنم صبر کنم تا موقعش. خواهش میکنم شما هم دعام کنید که بهترین تصمیمو بگیرم ولی اینو میدونم که اگه از همسرم جدا شم کسی که زیان میکنه اونه و مطمئنم مطمئنم که هر روز به خودش میگه عین سگ پشیمونم که اینکارو کردم و از دستش دادم.
من تو اوج ناراحتی از دست شوهرم بودم که یکی فکر کرده بود من مجردم و ازم خواستگاری کرد که من گفتم متاهلم و یکی از همکارای آقایون که متاهل هم هست گیر داده که چه چشمای رنگی زیبایی دارین(چیزی که هرگز شوهرم بهم نگفته) و چند روز به بهانه احوالپرسی زنگ زد و منم حالشو گرفتم که وقتی کار اداری نداره نباید زنگ بزنه و او هم دیگه تکرار نکرد میدونم که خدا منو میبینه و تک تک کارامو زیر نظر داره پس سعی میکنم خوب باشم چون دنیا دار مکافته. دوستان تورو خدا دعام کنین که خدا کمکم که بهترین تصمیمو بگیرم :325::323:
دختر مهربون عزیز خودم هم هنوز نمیدونم چیکار میکنم ولی اگر کاری انجام دادم اگه طلاقم قطعی شده یا حتی اگر برگشتم میام و میگم. ولی ای کاش زودتر و قبل از اینکه این اتفاقات میافتاد با تالار آشنا میشدم و از تجربیات دوستان استفاده میکردم. همتونو دوست دارم. امیدوارم همه کسانی که مشکل دارن زودتر مشکلشون حل شه و کسانیکه زندگی خوبی دارن هر روزشون بهتر از روز قبل بشه و شادتر باشن.
برات آرزو میکنم بتونی بهترین تصمیم رو بگیری ولی داره نگرانم میکنه طولانی شدنش. . . :72::46:
سلام دوستان
الان تقریبا سه ماهه خونه پدرم هستم و هنوز خبری از شوهرم نیس. در این مدت چند اتفاق افتاده که خواستم براتون تعریف کنم:
1. همسرم سیم کارتی رو که برام خریده بود سوزونده و نمیدونم فروخته یا دست خواهرش داده( یا خانومی دیگه) چون وقتی دوستام اشتباها به اون شماره زنگ زده بودن یه خانوم جواب داده بود
2. ما برای کربلا به صورت اقساط خودمون و مادر و پدر من را ثبت نام کرده بودیم البته پدرم همون ابتدا پولش رو نقدی با ما حساب کرده بود و هزینه اش هر ماه از حقوق همسرم کم میشد تا نوبتمون بشه ولی همسرم رفته اون رو کنسل کرده و پولی که هر ماه کسر میشد رو پس گرفته و پولی که پدرم پرداخت کرده بود رو هم نیاورده پس بده
3. ما در شرکتمون صندوقی داریم که اعضا شرکت در این صندوق حساب پس انداز دارن و من به این حساب ها دسترسی دارم یعنی میدونم کی چقدر پول داره و مبالغی که میخوان اضافه کنن یا برداشت کنند باید نزد من یا چندتا از همکارام برن و همسرم نمیدونم بخاطر اینکه ترسیده من برداشت کنم یا چی فکر کرده و رفته پیش همکارم حسابشو خالی کرده هرچند این پول خیلی کمی بود و اصلا ارزش این کارا رو نداشت (500 هزار تومن داشت)
4. شماره هردو خواهرم رو به کسی یا کسانی داده تا مزاحمشون بشن و شاید دوست بشن. این رو هم من خودم حدس میزنم و احتمال خیلی بالایی هم میدم چون اولا شماره خواهرم رو هیچ کس نداشته چون این خطش رو تازه گرفته بود و حتی تو فامیل و آشنا فقط همسرم اون رو داشت و با توجه به سرو صداهایی که از اطراف مزاحم تلفنی میاد حدسم به محل کار همسرم هست که شماره رو به همکاراش داده و یا اینکه تا بحال دامادمون مزاحم تلفنی نداشت که او هم پیدا کرده و یکی با اس ام اس سایت همسریابی و صیغه یابی بهش معرفی کرده و حدسم اینه که کار همسرم باشه تا باصطلاح باجناقش رو هم منحرف کنه
4. هفته پیش نزد مشاور دیگه ای رفتم (روانشناس بالینی) و از ایشون خواستم تا برای تصمیم مهم زندگی ام کمکم کنه ایشون برای من جدولی طرح کرد و دلایل طلاق را در یک سو و دلایل ادامه زندگی یا نکات مثبتش رو در طرف دیگه نوشت و گفت با چند جلسه مشاوره میتونیم ببینیم کدوم طرف ترازو یا کدام طرف جدول سنگین تر میشه تا کمکت کنم ولی حتما باید شوهرت رو هم ببینم و صحبت کنم تا شخصیتش رو ارزیابی کنم و پیشنهاد داد تا بهش زنگ بزنم و بخوام که پیش مشاورم بریم ولی من زنگ نزدم و دوباره همان حالت سکوت
حالا خانواده ام میگن تا عید صبر کن اگه دنبالت اومد با هم پیش مشاور برید ولی اگه نیومد برای مهریه و طلاق اقدام کن.
امروز خواهر کوچکم به من گفت تو که این همه پاک و معصوم بودی حقش نبود اینچنین شوهری نصیبت بشه و به عدل خدا شک میورزید و میگفت خوب بودن هیچ فایده ای نداره و من اصلا دوست ندارم او بخاطر من به خدا کفر بورزه و تمام اعضای خانواده ام از این ماجرا ناراحت هستن . در ضمن کم کم دارم از همسرم میترسم که بلایی سر م بیاره چون من اصلا با او کاری ندارم ولی او به فکر ناراحتتر کردن منه!
دوستان منتظر نظراتتون هستم
سلام دوستان
من مدتی صبر کردم تا به همسرم فرصت داده باشم تا به کارها و خطاهاش فکر کنه و بعد
اقدام کنم.
بعد از اینکه قهرمون به 5 ماه رسید به او زنگ زدم تا ببینم چه تصمیمی داره که
خیلی عصبی بود و گفت تو دادگاه صحبت میکنیم و گویا احضاریه تمکین داده که به دست
من نرسیده بنابراین جلسه دادگاه تشکیل شده و رای به نفع او صادر شده و منم اعتراض
به رای دادگاه زدم و قراره جلسه دیگه ای تشکیل شه. نهایت اینکه تو دادگاه منم حرفامو
میزنم و او انکار خواهد کرد والبته اینو تلفونی بهم گفت که تو دادگاه اصلا نمیتونی ثابت کنی و مدرکی نداری منم گفتم تو محضر الهی چجور میخوای جواب بدی و او گفت فعلا تو زمینی رو ثابت کن تا اون وقت. حالا هم قفل درو عوض کرده تا من نتونم خونه برم در ضمن یکی از همسایه ها دیده که چند تیکه از وسایل خونه رو میبرده بیرون. من موندم این همه لج بازی رو از کجا اختراع میکنه و انجام میده!!!! حالا با خودم فکر میکنم بهتر نبود بجای واخواهی به حکم عدم تمکین فقط مهریه رو اجرا میزاشتم و منم تلافی میکردم؟
راستی او از یه موضوع خیلی ناراحت بود اینکه آخرین باری که همدیگرو دیدیم بهش گفتم من ازت طلاق میخوام اگه طلاقم ندی منم خیانتتو تلافی میکنم و این جوری بهت ضربه میزنم:163: و او هم میگفت من این حرفتو اصلا نمیتونم نادیده بگیرم و اینو به قاضی هم گفته که من گفتم اگه طلاقم ندی میرم فاسد میشم.
دوستان دیگه دوست ندارم به خونم برم و پیش او زندگی کنم اصلا هم حوصله دادگاهو احضاریه و ... ندارم فقط دوست دارم کنار خانوده ام همین جوری زندگی خودممو داشته باشم و بهش فکر نکنم چون اگه مهریه رو اجرا بزارم میدونم لج بازی هاش بیشتر میشه و اگه نزارم و همینجوری طلاق بگیرم خیلی خوش بحالش میشه و میره یه دختر دیگه رو میگیره و باز کارای قبلی و بدبختی یکی دیگه.
دوستان منتظر راهنماییها و نظراتتون هستم.
عزیزم بسیار بسیار متاسفم
همدردی ام رو پذیرا باش و خدا کنه توی این پنج ماه به چیزهایی دست پیدا کرده باشی که جبران همه از دست رفته هایت باشد
===
رای دادگاه بر علیه تو صادر شده فقط نفقه این مدت به شما تعلق نمی گیره
حرفهایی که همسرتون زده و افتراها دلیلی بر این نمیشه که ایشون حق و حقوق شما را نده
==
اگر واقعا مطمئنی که نمیشه زندگیت رو با همسرت بسازی و همه راه ها رو رفتی و نهایت به طلاق رسیده ای
باز هم طلاق و شرایطش رو برای خودت ترسیم کن و از تمام زوایا بهش نگاه کن
وقتی حس بدی از طلاق نداشتی و مصمم برای طلاق شدی
یک وکیل خوب بگیر و مابقی کارها و اقدامات رو بسپار دست وکیل
این فکر رو نکن که چه فایده ای داره و از همه چیز بگذری بهتر هست وقتی تمایل و احساس و علاقه ای نسبت به همسرت نداشته باشی دیگه فشار و ناراحتی برایت ایجاد نمیشه و وکیل خودش توی همه جلسات شرکت می کنه
دوست عزيز
با پوزش . بايد بگم راهت رو از الان ازش جدا كنه. اين احساس و علاقه و زندگيت رو به پاي كسي بريز كه ارزشش رو داشته باشه. اين ادم از اول پايه و اساسش همينجوري بوده و همينطور هم خواهد موند بعضي از اين ها تا سنين بالا هم همين اخلاق بد رو دارن.
به خودت فكر كن من 25 سال از جوونيم رو براي كسي مثل شوهر شما دادم كه الان هم در 48 سالگي همان كارهاي 23-24 سالگيش رو داره مي كنه با اين تفاوت كه ديگه من تحمل قديم را ندارم.