سلام آقا حامد،
من هم 24 سالمه و نه مشاور هستم نه آدمی با تجربه زیاد.
ولی از آنجایی که من هم تا همین 2 هفته پیش درگیر مشکلی مشابه مشکل تو شده بودم اینها را می نویسم. نصیحتی برادرانه!
به نظر من مهم ترین مسائل را بقیه و مخصوصا خانم فرشته مهربان مطرح کردند.
اشتباه من هم این بود که قبل از اینکه شناخت درست از طرفم پیدا کنم، به او دل بستم.
من از اول کسی بودم که برایم خیلی مهم بود که همسرم حجاب داشته باشه، نماز بخونه و خلاصه به قول خودت همین حداقل ها را رعایت کنه. با دختری آشنا شدم که اینطور نبود. ولی احساساتم چشمم را کور کرده بودند. البته به دلایلی به خودم آمدم و فهمیدم که ادامه دادن به این رابطه اشتباه است. توی همین سایت هم راهنمایی های خوبی به من شد.
مسئله فقط این نیست که دختری که دوست داری در مهمانی فامیلی روسری سرش می کنه یا نه. مشکل اینه که او به چیزهایی که تو به آنها اعتقاد داری اعتقادی نداره. حتی شاید برایش مسخره باشه.
البته من او را نمی شناسم ولی حدس می زنم که اینطور باشه. این را خودت بهتر می دونی.
تو الآن عاشقش هستی، ولی بعد از یک مدت این عشق کمرنگ تر می شه. کم کم متوجه این تفاوت می شوید. کم کم از هم ایراد می گیرید. تو میری تو یک مهمونی، همسرت هم بی حجاب و به احتمال زیاد در اختلاط با مردها و پسرهای دیگر خیلی آزادتر از چیزی که تو بتونی تحمل کنی. خیلی اعصابت به هم می ریزه و شاید کم کم غرورت شکسته شه و یا از او بدت بیاد. یا مثلا می تونی تحمل کنی ببینی زنت در یک مهمانی مختلط جلوی همه برقصه؟ یا اینکه بخواهد با بعضی ها روبوسی کنه؟
خانواده خودت هم به آنها نمی خورند. فکر کن در آینده بخواهید مهمانی بدید، یک گروه مذهبی، یک گروه هم ضد آنها.
به همه اینها فکر کن. عشق خیلی زیباست، جدایی خیلی سخته. خودم الآن درگیر این هستم که کسی که دوستش داشتم را فراموش کنم. ولی به این نتیجه رسیدم که با او خوشبخت نخواهم بود. برای اینکه عشق بمونه باید تفاهم باشه و این مسئله مذهب و فرهنگ برای من خیلی مهم بود.
وقتی بچه دار شدی چطور؟ تو می خواهی به دخترت بگی که روسری سرش کنه، همسرت می گه نه! تو می خواهی بچه هات نماز بخونند، همسرت می گه این افکار چیه؟
مشروب هم می خوره؟ روی این مسئله هم خیلی خیلی دقت کن.
تو نباید به این امید باشی که بتوانی بعد از ازدواج هدایتش کنی! اصلا اگر می خواهی با کسی ازدواج کنی به امید اینکه تغییری به این بزرگی در او بدهی، این فکرت اشتباه هست. از این بترس که نکنه که او تو را عوض کند.
اگر او حاضر بشه به خاطر تو روسری سرش کنه، باز هم مشکلات خواهید داشت. ایمان قلبی که نیاورده، بقیه تفاوتها هنوز هستند. به خاطر همین روسری سر کردنش هم شاید خانواده اش ازش ایراد بگیرند. بعد هم چه تضمینی است که او همیشه به این خواسته تو عمل کنه؟
امیدوارم تو مثل او نشی.
به خدا توکل کن. اگر به خاطر خدا و به خاطر اینکه ایمانت در خطر نیفته از چیزی بگذری، خدا کمکت خواهد کرد.
من نه به تو می گم که ازش جدا شو، نه می گم که با او ازدواج کن.
فقط می گم که برای چند روز هم که شده، دلت رو کنار بگذار و با عقلت فکر کن و تصمیم بگیر.
خدا به همراهت.
لا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
:( :)