RE: موجودی به نام جاری !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
(يك شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۶ ۱۲:۲۶ عصر)مدیرهمدردی نوشته است:
تاوقتی خوشبختی ما گره به چیزی یا کسی می خوره ، ما باید دنبال آن کس و چیز بدویم و التماس کنیم که همانجایی بروند که ما می خواهیم. در حالیکه در پاسخ من تاکید کرده ام باید روی افکار و ذهن خود کار کنید. ما نمی توانیم آدمهای دنیا را آنطور که می خواهیم و آن هم در کوتاه مدت چنان تغییر دهیم که رفتارشان طبق میل ما باشد.
تو اهمیت را از بیرون خودت کم کن و به خودت اهمیت بده. مثالی می زنم خوب توجه کن:
اگر شما گردنبند طلایی گرانبها و اصلی داشته باشی. خیلی به حرف دوستات که با پوزخند میگویند بدلی هست توجه نخواهی کرد. چون قیمت واقعی در دل خود این طلاست. لذا ارزش آن درون آنست و با تعریف کردن و توجه کردن دیگران هیچ ربطی ندارد. و اگر هم دیگران نپذیرند و از آن تعریف نکنند، از ارزش این طلا کم نمی شود یا طلا از چشم شما نمی افتد.
اما اگر شما شک داشته باشید که این گردنبند طلاست، و مرتب در چشم این و اون به دنبال ارزش آن باشی. با هر متلک ، خنده و بی توجهی به خودت و این گردنبند شک می کنی. کافیست که ارزش واقعی این گردنبند را بدانی تا خودت قیمتش را دانسته و دنبال تعریف و توجه های دیگران به آن نباشی.
البته این یک مثال است. ولی نکته ای که مهم است ، این است که طبق پاسخهای قبلی ( که امیدوارم این بار به قصد عمل کردن به آن فکر کنی)، شما لازم است ارزش واقعی خودت را بدونی، ( حالا می خواهد مادر شوهر توجه و صحبت و ... با شما داشته باشد یا نه). اما رفتار شما نیز با آنها تابع ارزشها و معیارهای خودت هست. اگر شما فردی خود ساخته و خودانگیخته باشید. می توانید طبق معیاری که درست می دانید رابطه مودبانه ای با آنها داشته باشید. ولی خیلی برای اخمها و بی توجهی ها اصلا ارزش قائل نباشی . از طرفی هم آنقدر ضعیف نباشی که تحت تاثیرات آنها فراموش کنی که ارزشهایت چیست و واکنشهایی شبیه خود آنها به آنها نشان دهی.
تمام این مطالب با فرض اینست که شما خوب مطلق و آنها بد مطلق باشند.( که بنده به این مطلق ها زیاد اعتقاد ندارم) و عقیده دارم اگر شما بتوانید طبق شناخت خود و ارزشهای درونی خود درست رفتار کنید به مرور شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود.
اینو چند بار بخون و سعی کن انجامش بدی.خودمم همین کارو کردم، اگه سرچ کنی مطالب خوبی پیدا میکنی عزیزم:46:
احسنت
اونچه قصد داشتم بیان کنم را شما به خوبی بیان کردی .
حالا دوست عزیزمون باید خوب فکر کنه و تصمیم بگیره که همچنان وابسته به تایید و تحسین دیگرن باشه ، یا از این وابستگی رهیده و به خود متکی باشه و با شارژ از درون نشاط و شادابی و احساس رضایت و امنیت خاطر بیابد
اگر بخش دوم ، انتخابش بودکه همدردی و یاران همدردی میتونند کمک کنند .
RE: موجودی به نام جاری !!!!
با سلام به همه دوستان.
:104::104::310:
دستت درد نکنه مینا چ جووووون. مطلب و توصیه خلیلی جالبی بود. وقتی میخوندم با خودم گفتم : واقعا درسته ....
از شما و فرشته مهربوون متشکرم که انقد پی گیر مشکل من هستید . ممنون.
راستش با خوندن این مطلب راهمو تا حدودی پیدا کردم.من به خاطر کارهای اونا که نباید از ارزشهای خودم دست بردارم تبدیل بشم به موجودی مثل اونا!!!!! هر چند واسم خیلی سخته . و میدونم همچنان اونها به بی توجهی هاشون ادامه میدن . اما سعی میکنم اون کاری رو که درست میدونم انجام بدم .کاری که در شخصیت خود منه . به خاطر خودم . نه به خاطر اونا. و خودمو آماده میکنم که طبق معمول بی تفاوتی ببینم :302:
اما مهم اینکه پیش دل خودم شرمنده نباشم. هی نگم به خودم که کاش بد نمیکردم. کاش کار درست رو انجام میدادم!!!!امیدوارم ایندفعه بی اعتنایی نبینم .
یه نکته جالب دیگه: جاریم پیش مادر شوهر یا پدر شوهرم شاکی شده که ما نرفتیم دیدنش !!! منم گفتم ما که رفتیم اما هنوز کادوشو ندادیم چون منتظر بودیم شما به سلامتی برگردید. هول شده طفلی :227:
:300:
راستی یه مشکل جدید هم تقریبا مرتبط برام پیش اومده
شوهرم خیلی گُله اما خیلی تحت تاثیر مامانشه.راستش مامانم که مریضه این چند مدته هی میرفتیم دیدنش و ملاقاتش .اما شوهرم دست خالی رفت دیدنش. فقط گفت به من که دست خالی داریم میریم ، چیزی نبریم ؟ از اونجاییکه دسترسی به مغازه نبود گفتم عیب نداره ، یه وقت دیگه .....
اما روزهای بعد دیگه بی خیال شد !!! منم که دوست ندارم خودم بهش بگم . کلی خجالت میکشم پیش خانوادم که شوهرم دست خالی میاد و از طرفی دامادم.ن همیشه با دست پر!!!!! به شوهرمم چیزی نمیگم که میترسم بهش بر بخوره که مقایسش میکنم. از طرفی خودم شوهرم که شیفت بود ملاقات خواهر شوهرم رفتم واسش دسته گل و ... بردم شاید شوهرم متوجه بشه. اما بازم که دیشب رفتیم ملاقات مامانم چیزی نبرد!!!!! خیلی دلگیرم . نمیدونم چرا این کارو میکنه ؟؟؟؟
RE: موجودی به نام جاری !!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sara62
.اما شوهرم دست خالی رفت دیدنش. فقط گفت به من که دست خالی داریم میریم ، چیزی نبریم ؟ منم که دوست ندارم خودم بهش بگم . کلی خجالت میکشم پیش خانوادم که شوهرم دست خالی میاد و از طرفی دامادم.ن همیشه با دست پر!!!!!
خانمي!:72::72:
اينقدر به اينكه كي دست پر مياد كي دست خالي، كي چي مياره و... توجه نكن. اينا كه ملاك محبت نيست. به نظرم شما يه كم ديگه زيادي داري سخت ميگيري!
RE: موجودی به نام جاری !!!!
من که باشم میگم
راستی یادمون نره امشب که میریم یه دسته گلم ببریم. شما دفعه قبل گفتی اما من بس که سرم شلوغه یادم میره
:311:
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام
آره ، فکر خوبیه :104:
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام دوستان خوب من برگشتم
چند روز پیش که شوهرم رفته بود خونه مامانش. جاریم بهش میگه از خانومت گله دارم !! روز چهارم آمد دیدنم !!! شوهرمم ازم دفاع میکنه و میگه : خانوم منم اگه دیر دیدنت اومده به خاطر اینکه ازت ناراحت بوده خوب شما هم پاش که شکست حالشو نپرسید حالا چطور گله مندی!!!!!
شوهرم میگه یه کم من و من کرد و گفت من که اومدم.شوهرم میگه گفتم آره اومدی اما یک هفته بعد از اینکه پاشو از گچ باز کرد !!!!!!:227:
راستش از اینکه شوهرم جوابشو داده و واسه من نذاشته خوشحالم.دوس نداشتم خودم ازش گله بکنم.کلا اهل گلایه نیستم. چون میگم اگه گله کنم فکر میکنه چقدر برام مهمه .
بعدم بهش گفته بود که ما تصمیم داشتیم بابام اینا که آمدن بیاییم خونتون(می خواسته بگه چیه هول شدی کادو نگرفتی:163:)
خلاصه .چند روز پیش وقت گرفتیم بریم خونشون.رفتیم. و کادوشم بردیم. اما زیاد خودمو اذیت نکردم. در حد خانوادشون بردم. یعنی مثل بقه که بهش کادو داده بودن منم توهمون سبک بردم.
RE: موجودی به نام جاری !!!!
از همسرت به خاطر حمایت بجا از شما تشکر میکردی و این باز خورد رو بده که اینجوری در کنارش به خوبی احساس امنیت می کنی .
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام فرشته مهربون . حق با شماست.اما یه سوال واسه خودم پیش اومد: چرا من از شوهرم تشکر نکردم بابت این کارش!!!!!!!! راستش یه وقتایی فکر میکنم هنگ میکنم تو روابطم با شوهرم. خیلی خوشحال شدم تو دلم.اما تشکر نکردم !!!
حالا هم یه وقت دیگه سر بحثو باز میکنم و تشکر میکنم ازش.
فرشته مهربون و همه دوستای گلم .ممنونم که منو حمایت کردید و تنهام نذاشتید. از نظرات همه واقعا بهره بردم . مچکرم بچه ها .:43::104::227:
RE: موجودی به نام جاری !!!!
سلام من هم درست مشکلی شبیه به مشکل شما دارم اما کمی بدتر . و اون اینکه جاری من سعی در پاشیدن زندگی من داره و در این راه از هیچ تلاشی فروگدار نیست اخیرا هم سیاست جدیدی پیشه کرده و اون اینکه خودش رو به همسرم نزدیک کرده در حالی که بین من و برادر شوهرم فاصله انداخته یعنی حرفهایی از برادر شوهرم به من گفته که دارم دیونه می شم راست یا دروغ نمی دونم ولی با این کارش منو گرفتار یه کابوس هولناک کرده به طوری که وقتی برادر شوهرمو می بینم اعصابم خرد می شه حرفی هم نمی تونم بزنم چند ماهی باور کن حالم انقدر بد بود که همه اش به خودم حرف می زدم اون بی نهایت به من حسادت می کنه چون از هر نظر با اون متفاوتم خانواده همسرم هم منو خیلی دوست دارن اما نمی دونم با این کارهاش چه آینده ای پیش رو دارم تازه گی ها با اینکه خامواده بسیار بسیار مدهبی داره و در روستا زندگی می کنن پیش همسرم دامن بسیار کوتاه می پوشه که نمی دونم چی می خواد بگه .
راستش من بعد از سالها احترام گذاشتن و گذشت دیگه خسته شدم و تصمیم گرفتم حالشو بگیرم نتیجه رو بهت می گم اگه پیشنهادی داری بگو من بهت پیشنهاد می کنم که باید تغییر رویه بدی گاهی برای این طور انساناهای کج فهم شوک لازمه
RE: موجودی به نام جاری !!!!
یه ضرب المثل عربی میگه:
مركب الضرائر سار، ومركب السلائف غار
ترجمه تحت اللفظی اش میشه: قایق هوو ها به سر منزل رسید ولی قایق جاری ها سرنگون شد! (یه چیزی تو این مایه ها)
و این یعنی اینکه: رابطه جاریها با هم بدتر از هوو هاست!
البته من تجربه نکردم. ولی یادم نمیاد کسی از جاریش خوب گفته باشه.
به هر حال خواستم جو عوض شه! :311: