RE: نیاز به راهنمایی دارم.
سلام دوست عزیز:72:
بارها باهاش صحبت کردم در این باره و خواستم که تجدید نظر کنه تو رفتارش چون با این کارهاش فقط منو از خودش دور می کنه و یه ترسی از بودن باهاش برام ایجاد میشه.اما همش میگه نمی فهمه چی کار کرده و دست خودش نبوده و سعی میکنه دیگه تکرار نکنه.
قبول دارم که منم تو دعوا گاهی اوقات حرف هایی می زنم که خیلی ناراحتش می کنه و واقعا تحریکش می کنه به کتک زدن من. من نمی تونم مثل خودش بهش اسیب فیزیکی برسونم ،توی دعوا میخوام همون دردی رو که من می کشم با حرفام بهش انتقال بدم و اون هم مثل من زجر بکشه.دیگه مثل یه دور باطل شده.
نتیجه ی همه این ها هم شده دو تا اعصاب داغون و یه بدن همیشه کبود و زخمی.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
پونه جان سلام ...امیدوارم که حالت خوب باشه و همسرت کمی اروم شده باشه ...
میشه بیشتر از همسرت بگی ....
چند سالشه ...؟
شغلش چیه ؟
اهل کجان ؟
چطوری اشنا شدید ؟
خانوادت برای چی مخالف بودند ؟
چه مدت دوره اشنایی باهم بودید ؟
کلا همسرت تو چه مدیه > ( منظورم روحیه هاش ...فرمش ....)
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط iMoon
پونه جان سلام ...امیدوارم که حالت خوب باشه و همسرت کمی اروم شده باشه ...
میشه بیشتر از همسرت بگی ....
چند سالشه ...؟
شغلش چیه ؟
اهل کجان ؟
چطوری اشنا شدید ؟
خانوادت برای چی مخالف بودند ؟
چه مدت دوره اشنایی باهم بودید ؟
کلا همسرت تو چه مدیه > ( منظورم روحیه هاش ...فرمش ....)
سلام دوست عزیز:72:
-همسرم تقریبا 26سالشه،فوق لیسانس عمران داره و در شرکت پدرش مشغول به کاره،ضمن این که گاهی اوقات تدریس موسیقی هم می کنه(البته میشه گقت تدریس سنتور بیشتر براش یه تفریحه و از روی علاقه ست تا شغلش) و من هم هنرجوی ایشون بودم و از همین طریق اشنا شدیم.مدت اشنایی قبل از ازدواجمون هم 1/5 سال بود.
-اصالتا شیرازی هستن.
-خانوادم به دلایل زیادی از جمله سن کم من و لطمه به درسم،تفاوت سن من وایشون،اختلافات پدر و مادر همسرم( اون موقع هنوز جدانشده بودن) و یه سری دلایل دیگه مخالفت شدید داشتن.
-همسرم در کل فرد اجتماعی و خون گرمیه .خیلی ها که میشناسنش حتی نمی تونن حدس بزنن که توی دعوا چه بلاهایی سر من میاره و اصلا اینجور موقع ها انگار یه ادم دیگه ای میشه که من نمیشناسمس.
البته از جدایی پدر و مادرش ضربه ی بدی خورد و روی اخلاقشم واقعا این موضوع تاثیر گذاشته.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
پونه جان سلام امیدوارم حالت بهتر شده باشه......:72:
پونه جان اولین دعواتون چند وقت بعد از ازدواجت بود وسر چی دعواتون شدمقصر کدومتون بودین؟تا حالا چند بار دست روت بلند کرده؟
پونه جان به نظر من یه چند وقتی هر وقت دعواتون میشه سعی کن جوابشو ندی تا این عادت کتک زدن از سرش بیفته و سعی کن حتما با خانوادت اشتی کنی تا حمایت اونارو داشته باشی
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
:72:
اولیش یک ماه و نیم بعد از ازدواج بود سر مسئله ای مربوط به گذشته که متاسفانه امکانش نیست توضیح بدم.
اوایل فاصله ی دعواهامون زیاد بود و کمتر و کمتر شد تا الان که پیش اومده تو یه هفته 3بار دعوا کینم و هر سه بار هم دستش روی من بلندشه.
خیلی زیاد. نمی دونم چند بار.شمارش از دستم در رفته.
سعیمو می کنم:72:
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
شاید کلید حل مشکل تو همون چیزی باشه که نمی خوای بگی.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
سلام پونه جان ....
امیدوارم که الان حالت خوب باشه ...ببین تو دوستان ما هم بودند کسانی که دست روی همسرشون بلند میکردند ...ولی تو ایت مشخصات همسر شما نبوده و کلا سناشون بالا بوده ....ببین بهتره یهنی بگم اصلا باهاش لجبازی نکن و.... اینطور که برداشت من از حرفاتون میگه >>> همسرتون یه ادم بد قلقی و خیلی باید تلاش کنید که درونش نفوذ کنید ...کسی نیست که به راحتی دلشو در اختیار بذاره و باید اینقدر دورش بچرخی تا مرکزشو پیدا کنی که این خودش کارسختو زمان بریه ...
در مورد دست بلند کردن میگی رفتارش از جدایی پدرومادرش بدتر شده و اینکه خودش احضار میکنه که دست خودش نیست ...ببین احتمال این حرفم زیاده >> مسلما پدر ومادرش کمی دعواهای فیزیکی در دوران مهم همسرتون داشتند و ایشون به طور ناخوداگاه در ذهنش ثبت شده ...و وقتی دعوا میکنه اون تصاویر گذشته که از برخوردهای پدرومادرش داشته جلو چشش میاد و شروع میکنه به انجام دادن آن و شما رو ....
حالا گفتی که دعواها زیاد شده و رسیده به ۳ بار در یک هفته که اگه ۱بار در هفته هم مورد ازار فیزیکی قرار بگیری >> به این نتیجه میرسم که پدر همسرتون با همین حرکات و برخورد های بد و دست بلند کردن نتیجه گرفته و حالا پسرس که همسرتون باشه ...به خودش میگه خب چون پدر نتیجه گرفته منم نتیجه میگیرم که اول با کم شروع کرده و بعد هی شدت داده که سریع تر نتیجه بگیره که اینتوری نشده و پس هر سری بدترش میکنه .....
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
پونه جان شما که میگی تقریبا هفته ای سه بار دست روت بلند میکنه شدتش زیاده یا اینکه در حد سیلی ویا یه لگد.....
رابطه جنسیتون چطوره؟:72:
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
pooone عزیز
به تالار همدردی خوش آمدی
با توجه به اینکه عنوان تاپیک شما نامفهومه ، لطفاً مطابق محتوا یک عنوان مناسب انتخاب کنید که جایگزین عنوان فعلی کنیم .
با تشکر
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
خب یه قضیه اینجاست که نمیخوای به پدرومادرت بگی ...این مساله هم خوبه هم بده ...
یه پیشنهاد میدم اگه ازش جواب گرفتی فعلا به خانوادت حرف نزن ..اگه نشد حتما سریع به خانوادت بگو ...
یه روز ..یا یه شب که همسرتون امد خونه ..خیلی خوب باهاش برخورد کن ..لباس خوب بپوش و غذای مورد علاقشو درست کن و متوسط به بالا تحویلش بگیر ولی نه زیاد از حد ..خسته نباشید بهش بگو ..حالشو بپرس و بهش بگو که امروز دلم برات تنگ شده بود و احساس کردم که باید باهات حرف بزنم ....وقتی اونو میگی جذبت میشه که میخوای چی بگی ولی بهش نگو وبذار منتظر بشه ..بعد از استراخت کردنش و حالا شام خوردنش ..برو پیشش و کنارش بشین و بگو که حرفای مهمی داری ...وقتی ok داد که صحبت کنی ووو با یه لحن خوب ودلنشین و بدون هیچ ناراحتی که اه داشته باشی سریع متوجه میشه ...بهش بگو عزیزم ما چند سالمونه ..؟ تو باعث افتخار منی ...تحصیلات عالی داری ..شغل خوب که داری و از همه مهمتر منو هم دوست داری و اینکه تو فقط تو تمام پشتیبان من هستی در زندگی ..ok اینا رو حتما بهش بگو ....
اما عزیزم زندگی ما که همیشه رو خط صاف حرکت نمیکنه ..گاهی فراز ونشیب داره ...و اگه ما با هم نتونیم اینا رو بگذرونیم باعث ازار و اذیت همدیگه میشیم ...( وسط همین حرفت بگو ببین من اصلا نمیگم مقصر تو هستی به هیچ وجه ...خب ) اولش نمیخواستم بهت بگم ....گفتم بگم و نگم و بعد با لبخند بهش بگو دیدم تمام کسو پشتیبانم تویی پس گفنتم که حتما بهت میگم...بهش بگو زوجای موفق کسایی هستند که مشکلاتشونو بین خودشون حل میکنند و اینطوری زندگی خوبی برای هم میسازند ..الان ۲ تامون میدونیم یکسری رفتارای من مناسب نیست ....قبول میکنم و دوست دارم که اصلاحشون کنم اما به تنهایی نمیشه و باید تو هم کمکم کنی ...و من ایمان دارم که تو میتونی بهم کمک کنی ...( تا اینجای کار خیلی مهمه که بتونی خوب جلو ببری تا بتونی حرف اخرت که خیلی مهمه رو بزنی ...و اینها رو باید از ته وجودت بگی تا به دلش بشینه مگرنه ...جواب نمیگیری )
بعد یه سوکوت کوچیک بکن ..و بعد دستشو بگیر بزار رو بدن خودت ...یا با دستش رو بدن خودت بکش و بهش اینو بگو عزیزم این بدنو میبینی ...این بدن برای تو ...نه برای کسه دیگه ...وقتی دعوامون میشه ..هر ضربه ایی که به این بدن میزنی و جاییش رو کبود میکنی در واقع بدن خودتو زدی ./..چون این بدن مال تو ...و عزیزم ببین ما الان تو دوران جدیدی داریم زندگی میکنیم ...این مدته ما همش با هم دعوا داشتیم حتی شدید هم شد ..اما چیزی درست شد !!! نه نشد ...پس نمیتونیم با این روش جواب بگیریم ...خودتم اینو خوب میدونی ...تا کی میخوای این بدنو بزنی ...؟ این بدنی که مال تو هستش چقدر دیگه میخوای داقونش کنی ..؟؟ ( همه اینا رو ملایمت بگو وبدون لبخند و اخم هم نکن )
بعد ببین عکس العملش چیه ...چه واکنشی نشون میده ...اگه دیدی سکوت کرده بودن تاثیر خودتو گذاشتی ...اگه دیدی بهانه اورد...بزار حرفشو بزنه . بعد بگو من تمام تلاشم اینه که زندگیمونو به سطح بالایی برسونیم...بدون خشونت چون خشونت بدترش میکنه ....
حالا اینایی که گفتمو انجام بده ...نتیجشو خبربده ....شاید وسط صحبت خواست تموم کنه وبلند بشه وبره ولی تو بهش بگو من ارزش یه صحبتم با تو ندارم ..و اینطوری بشونش سر حرف ...
تاکید میکنم با ملایمت و خلوص کامل برو جلو ....ok
منتظر خبرتیم ....
لاقربطا