RE: گنه كردم گناهي پر ز...
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
سلام !
من همون نيلوفر فراموش شدم.
سلام :72:
این چه حرفیه هانی؟ چرا فکر می کنی فراموش شده ای؟!!:303:
فقط یه اپسیلون دقت می خواد که یه شخص تازه وارد هم متوجه بشه شما یکی از اعضاء محبوب همدردی هستی.:43:
من که زیاد اینجا نمیام و تا حالا باهات در ارتباط مستقیم نبودم، شما رو به مهربانی می شناسم. و برام مهم بودی و خواهی بود. چه رسه به بقیه ی دوستان که ارتباط نزدیک تری باهات داشتن، یا اونهایی که از کمکها و راهنمایی هات استفاده کردن.
پس پلیز دیگه این حرفها رو تکرار نکن، چون روی روحیه ت تاثیر منفی داره.:46:
شاید هم همین نگرش نسبت به احساسات و عواطف خونواده و دوستات، در احساس تنهاییت بی تاثیر نباشه...
این نگرش ماست که دنیای اطرافمون رو می سازه، به عبارتی ما در هاله ی تصورات خودمون از محیط، زندگی می کنیم، نه در فضای حقیقی اطرافمون.
اگه توجهت به ویژگی های مثبت خونواده ت باشه، و اگه از هر برخودشون تا جایی که ممکنه برداشت مثبت داشته باشیَ، اونوقت نه تنها بخش قابل توجهی از این احساس تنهایی برطرف می شه، بلکه نگرش مثبت شما به اونها هم منتقل می شه و شاهد تغییرات مطلوبی درشون خواهی بود.
همونطور که هرچه در تالار همدردی نگرشت نسبت به اعضاء مثبت باشه، و بهتر درکشون کنی، بهتر می پذیرنت، و کمتر احساس تنهایی می کنی، در خونواده ت هم همینطوره.
اما راجع به مسئله ای که پیش اومده:
عزیزم اونقدر بزرگش نکن که خدای نکرده واقعا تبدیل به یه فاجعه بشه. با این سرزنش ها روحیه ت خراب می شه و توان لازم برای تصمیم گیری درست رو از دست می دی.
شاید اگه اینقدر خودت رو آزار نمی دادی ( و به اراده ی خودت برای عدم تکرار این اشتباه اعتماد می کردی) از نظر روحی در شرایطی قرار نمی گرفتی که برای بار دوم به مسیج یا ... اون شخص پاسخ بدی.
بعلاوه هیچ دلیلی نداره که بخوای همچین فردی رو که به تصمیم شما احترام نمی گذاره، به چیزی قانع کنی! نباید با اینطور اشخاص محترمانه برخورد کرد، فقط دورش کن، همین!
در واقع "مجبوری" اینکار رو انجام بدی. چون این شخص قابل اعتمادی نیست. و این احتمال صفر نیست که مکالمات رو ضبط کنه، یا به هر طریق دیگری دست به سوء استفاده بزنه.
بنابراین باید روی هر نوع احساسی (خشم، تنهایی و ...) پا بگذری و همه ی توجهت به این باشه که مبادا این وضع تبدیل به یک بحران بشه. ( گاهی شرایط خانوادگی و محیطی انسان ها رو از حد معمول آسیب پذیر تر می کنه، بنابراین این اشخاص باید خیلی بیشتر مراقب باشن.)
اما نکته ی دیگه اینکه:
هانی فرض کن یک شخص بی حوصله نشسته تو اتاقش، و زل زده به دیوار. بهش چه توصیه ای می کنی؟ حتما اینکه پاشه از اتاقش بیاد بیرون، بره پارک یا همچین جایی، تا طبیعت روحیه ش رو عوض کنه.
اگه طرف نپذیره که: من حوصله ندارم از این نقطه ای که نشستم حرکت کنم،
بهش می گی تو چاره ای نداری جز اینکه خودت رو از اتاقت بیرون بکشی، همین یک قدم رو بردار، بقیه ی کار رو طبیعت انجام می ده. درسته؟
وضعیت شما هم همینه. از وضعیتی که درش هستی ناراضی هستی، این نارضایتی انگیزه ی حرکت رو ازت گرفته (چون به جای اینکه به زیبایی های مقابل نگاه کنی و انگیزه ی حرکت پیدا کنی، به عوامل نامطلوب اطرافت خیره شدی). بنابراین همین جا می مونی و هر سال که می گذره ناراضی تر می شی. و هرچی ناراضی تر می شی بی انگیزه تر می شی و ....
حالا چیکار باید کرد؟ باید هرطور شده از این وضعیت بیای بیرون. باید خلاف جهت آب شنا کنی، با وجود بی انگیزگی کار کنی، با وجود خستگی قدم برداری.
قدم اول از تو، بقیه ش با طبیعت ...
خدا عالم رو طوری آفریده که راه، رهرو رو جذب می کنه.
حالا قدم اول چی می تونه باشه؟
به نظر من ادامه تحصیل بهترین انتخابه. بخاطر فایده های کوتاه مدت و طولانی مدتش.
امروز از این حال درت میاره، و بهت نشاط و اعتماد به نفس و احساس هدفمند بودن می ده، فردا، محیط مطلوب تری برای زندگی، پس فردا، قدرت رسیدن به اهداف دیگرت.
فکر می کنم کسی که اسم "نیلوفر" رو برای خودش انتخاب کرده، عزمش رو جزم کرده که پاکی رو از ناپاکی ها استخراج کنه. تسلیم شرایط موجود نشه، و خودش شرایط رو بسازه. اینطور نیست؟ :72:
[/align]
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
سلام به همگيتون!
از صميم قلب دوستتون دارم واينجا كه هستم احساس راحتي و سعادت بيشتري ميكنم. سعادت از اينكه دوستان خوبي كه اينجا حضور دارن تنهام نمي گذارند و مثالي از خداي بالاي سرم هستند كه منو از اون مردابهاي تن و روح آزار دور و به خودش/خدا نزدكيتر ميخواهد.
كاش ميتونستم تبديل به ذره اي بشم و همينجا كنج تالار خونه كنم /نوشته هاتونو بخونم گاهي اگه قابل باشم جواب بدم ولي خودم باشم .همون خودي كه خودم فراموشش كردم.:163:از همه دوستاني كه ميخوندن و جواب ميدن واقعا ممنون /از همه اونائي كه هنوز پستهاي قبلي منو و يا حتي خود ناشناخته منو به ياد ميارن .از بي بي بزرگوار و دست خط جادوئي و غافلگير كننده فيلوساراي عزيز كه منم افتخار نداشتم باهاشون در ارتباط مستقيم باشم. البته اين از بي لياقتي منه كه با خيلي از عزيزان نتونستم ارتباط درست و موثري برقرار كنم تا اگر كسي منو تو جائي از تالار ديد برام حال و احوال بنويسه و از ديدنم خوشحال بشه!و همين باعث تنهائي منه!
وحالا برگشتم بايه گناه...گناهي كه هنوز براي خودم مبهم و ناباوره!كه من چطور نديده و نشناخته باعلم به خطا بودن اين رابطه اون حرفا را زده و شنيده باشم:163:اگر خدا بنده نوازي كرد و هيچي نگفت و من از اين سكوت سخت آشفته بودم كه به گوشهاي شنوا دلهاي پاك شما عزيزان براي نزديكي دوباره به خودش پناه آوردم ترس از ضعفهائي بود كه تو اين تنهائي و سرخوردگي به سراغم اومده بود .
ديجيتال من عزيز حرفتون قلبمو به درد آورد .من كي باشم كه وقتي كسي با دقت مي خونه و جواب ميده من ناديده بگيرم ولي گفتم نحوه صحبت اين آقا باعث شد من احمق به چنين گناهي رضايت بدم طوريكه خودش اين احساس گناه و پس زدگي رو از من به هيچ صورتي نمي پذيرفت و من نمي خواستم باهاش بيشتر از اين بحث كنم. شايد اون هم تنها بود و تو خلوت خودش ساده تر از من كسي رو نميديد كه به خواهشهاي قلبش اينطور راحت جواب مثبت بده و من نمي خواستم بر خلاف اون چند روزه بي خبري بازيچه باشم.
جناب مدير از لطف شما هم مممنون و از اينكه تو تاپيك من جائي براي جايزه به ديگران باز كرديد:311:من امروز دوباره با يه مشاور قرار گذاشتم تا شايد خدا بخواهد و از اين بد حالي دربيام. خيلي از نظر وضع روحي روزاي بدي رو ميگذرونم و اين باعث ميشه گاهي ياد اين موضوع و حرفاي اون بيفتم كه...:324:
سعي ميكنم تركش كنم و سعيمو ميكنم تا اين افكار احمقانه خودكشي نا اميدي ازم دور بشه/ترس از آينده مبهم و ...تنهائي!!!و اينو بگم تو اين خونه كه هستم انگار همه آنتنام بسته است و خدمو يه موجود بي خاصيتو اضافي ميبينم كه هميشه دشمانم سعي در تلقين اون به من داشتن و من با همه وجود اعتقاد به خدائي داشتم كه ميدنم تنها كسي بود كه باورم داشت و ميجنگيدم تا حرفاي بيهوده اشون روم تاثيري نگذاره ولي:325:
فيلوساراي عزيز اينقدر نا اميد افسرده و ترسيده ام و كه نگاه به كتابهاي درسي كه روي ميزم ريختم تا مثلاا بخونم و هيچي ازشون تو خاطرم نميمونه برام مثل شنا كردن تو استخر عميقيه كه هيچي ازش نمي دونم.من تصميم داشتم و برنامه ريزي هم كردم ولي با اين روحيه به هم ريخته نميشه:302:
بي بي عزيز لطف داريد كه ميگيد قرآن رو آموزش بدم ولي نه من لياقت اينو داشتم كه قرآنت رو به صورت اصولي ياد بگيرم و به ديگران ياد بدم نه كسي هست .من اينجا خيلي غريب و تنهام:302:
سارا گلي خوبم اگه با هر كسي كه وارد حريممون بشه بخواهيم از موضع بستن در كنار بيام راحته ولي من دلم ميخواهد خودم هم بتونم پا روي نفسم بگذارم و بگم نه!
از پريشب تا حالا تماسي نداشته .فكر ميكنم بالاخره حرفاي صريح و تند جمعه بعد از ظهرم داره تاثير ميگذاره!برام دعا كنيد دوستاي عزيز تا از جائي كه انتظارش رو ندارم راهي باز بشه و از اين بد حالي و بيهودگي در بيام و خود بهتري از خودمو پيدا كنم.اگه مشكل اينترنتم حل ميشد بيتر دوست داشتم كنار تون ميبودم ولي حيف با اين اينترنت معمولي و كم سرعت نميشه!ببخشيد كه طولاني شد!:82:
بدرود!
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
سلام نیلوفر عزیز
اینطور که من متوجه شدم شما فقط باهاش با تلفن رابطه برقرار کردی درسته؟
تصویر یا وبکم یا ... که بهش ندادی؟
اگر اینکار رو نکردی راهش اینه که سیم کارتتو بندازش دور یه سیم کارته دیگه بخر و اصلا فکر کن که اون سیم کارت رو نداری.دیگم انتظار تماسشو نداشته باش.متاسفانه شما هنوز منتظر واکنشهای اونی.
اون به محض اینکه کامجویی کرد شما رو میندازه دور.
بعدشم درسته که کارای ما آدما بعضیاش زشت و بده اما کلک شیطان اینه که ما رو از خدا نا امید کنه
شما باید برگردی به خدا توبه کنی و به زندگیت برسی:104:
خودتو با هیچ کس مقایسه نکن تو توی این دنیا تکی این رو باور کن.
شروع کن به کتاب خوندن
و کلا فراموش کن که همچین شخصی تو زندگیت بوده
مطمین باش که اون فقط میخواد از تو سو استفاده کنه هر چیم درمورد ازدواج و اینا میگه دروغه محضه.
بعدشم توی جامعه امروز 12 میلیون آدم دم بخت داریم شمام با بقیه
این فکرا چیه که میکنی.
شما تا زمانی که ذهنتو درگیر یه موضوع جذاب تو زندگیت نکنی اذیت میشی.
اینو بدون که اینقدر موضوع هست که از عشق و اینا جذابتره
همین که سالمی
فکر کن کسایی که الان توی بیمارستانن آرزوشونو برگردن خونه هاشون
تو باید خوبیها رو ببینی و خدا رو شکر کنی
حالا درسته اشتباه کردی ولی جلوش رو بگیر که دیگه این اتفاق نیفته
به هیچ پسری تا قبل از آشنایی با خانوادش و در جریان بودنشون اعتماد نکن.
من برات دعا میکنم شما هم برای من دعا کن.
ببخشید سرت و درد آوردم.
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
... تا اگر كسي منو تو جائي از تالار ديد برام حال و احوال بنويسه و از ديدنم خوشحال بشه!و همين باعث تنهائي منه!
وای نیلوووووووو چرا این حرف ها رو می زنی؟؟؟؟؟
چرا اینطوری نگاه می کنی؟؟؟؟؟
وقتی تو تاپیک احوال پرسی خداحافظی کردی، و نوشتی که نبودت اینجا حس نمی شه!!، من کلی دلم گرفت (حقیقتا دلم "گرفت"). اما اون موقع نمی تونستم چیزی بنویسم، یعنی تو ترک اینترنت بودم! و فقط به خودم اجازه می دادم حدودا ماهی یکبار یه سر بزنم و اجازه ی پست گذاشتن هم به خودم نداده بودم!
اما منتظر برگشتت بودم.
هانی اینجا فضای کوچیکیه همه همدیگه رو می شناسیم و از دیدن هم خوشحال می شیم. چرا تو باید استثنا باشی؟!!
نمی دونم منظورت از اینکه نتونستی ارتباط درستی برقرار کنی چیه!! فقط می دونم با ارتباط یا بی ارتباط دوستت دارم. همونطور که همه رو دوست دارم، و همونطور که دیگران من رو دوست داشتند.
هانی به این نکته هم دقت کن که برداشت هات در دنیای مجازی، نمونه ای از برداشت های دنیای حقیقی توه. شاید در دنیای حقیقی هم محبت و عشق خیلی ها رو نادیده گرفتی تا موفق شدی این پیله ی تنهایی رو برای خودت بنا کنی!
فکر نکن درکت نمی کنم، و نمی دونم در شرایط روحی ای که قرار داری، سخته که بخوای نگرش مثبت داشته باشی. می دونم کجایی، اما فقط یک راه برای بیرون اومدنت هست، فقط یک راه! اگه اون یک راه رو نری (حتی با پاهای خسته) در وضعیت کنونی باقی می مونی. (مثل پروانه ای که اگه تلاش نکنه، تو پیله ش خفه می شه)
و اون یک راه "حرکت" ه. تا حرکت نکنی، همونجایی که هستی، ساکن می مونی. حتی در شرایط نامطلوب شروع کن به تلاش کردن. انتظار نداشته باش همون لحظه نتیجه ی مثبتش رو ببینی (مثلا از درس خوندن لذت ببری)، اما ایمان داشته باش که این عالم طوری خلق شده که هیچ تلاشی درش بی پاداش نمی مونه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
تو اين خونه كه هستم انگار همه آنتنام بسته است و خدمو يه موجود بي خاصيتو اضافي ميبينم كه هميشه دشمانم سعي در تلقين اون به من داشتن
پس پاشو از اون خونه بیا بیرون!
منظورم این نیست که به سمت در بری! منظورم اینه که به سمت میزت برو!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
برام دعا كنيد دوستاي عزيز تا از جائي كه انتظارش رو ندارم راهي باز بشه و از اين بد حالي و بيهودگي در بيام و خود بهتري از خودمو پيدا كنم.
نیلوفر، خدا منتظر نمونده که ما برات دعا کنیم تا چیزی رو بهت بده! اون قبل از دعای ما، و قبل از خواست خودت، بهت داده.
اگه من در شرایط بدی باشم، و تو بخوای برام دعایی کنی، چی می گی؟ اینکه خدا قدرت بیرون اومدن از اون وضعیت رو بهم بده، درسته؟
اما خدا قبلا این قدرت رو به تو داده، بهت مغز داده، مغزی که من حتی از توانایی هاش سر در نمیارم که بخوام برات از خدا طلبش کنم!
کسی که نیلوفر رو خلق کرد، اونقدر عاشقش بود که همه ی ابزارها رو در اختیارش قرار داد. خدا قبلا کارهای مربوط به خودش رو انجام داده، و اگه حرکت کنی، با جلوه های دیگری از کمک و توجهش مواجه خواهی شد، بنابراین فقط تویی و قلب مشتاق پروردگارت، که یا بهش جواب مثبت بدی یا منفی!
نگو در این شرایط مغزت کارایی نداره، اگه می خوای این رو بگی لطفا ننویسش! چون من باور دارم انسان ها در شرایط سخت توانا تر می شن (این هم یکی از قدرت هاییه که خدا قبل از خواست ما بهمون داده).
اگه تصمیم داری ارشد شرکت کنی، منتظر مطلوب شدن شرایط نشو، تحت هر شرایطی فقط بخون، همین. گاهی وضعیت اونقدر اورژانسیه، که نباید قبل از شروع به فکر محیا کردن شرایط بود. کسی که فرزندش گرفتار آتیش شده، به آتیش می زنه و بچه ش رو نجات می ده، و فکر نمی کنه قبلش بره لباس ضد حریق تهیه کنه!!
هانی تو کسی هستی که قادره ما رو از نگرانی برای نیلوفر در بیاره، پس لطفا انجامش بده، هرجوری که هست انجامش بده و این وضعیت رو تمومش کن. :72:
[/align]
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
سلام نيلوفر عزيزم....
قدم اول و بزرگترين قدم رو خودت برداشتي نيلوفر جان... اول اينكه اين موضوع ناراحتت كرد و فهميدي كه با روح و روان تو سازگار نيست... دوم اينكه جمعه جوابشو ندادي و سرد رفتار كردي....
ميدوني نيلوفر جان آدم وقتي تنهاست به تخيلاتش پناه ميبره ... به نيمه گمشده اي كه مياد و از تنهايي درت مياره و اگه همون موقع يه غريبه اشتباهي سر راه آدم سبز بشه ممكنه اشتباهي بگيريمش و فكر كنيم شايد اونه!!
مخصوصا اگه بو ببره كه تنهايي و كمي هم چرب زبوني بلد باشه...
نيلوفر عزيزم ميدونم چقدر دلت ميخواست اين احساس پاك مي بود و واقعي ....
چقدر دلت ميخواست واقعيت داشت و اون واقعا هموني بود كه توي تصوراتت بود....
اما متاسفانه اينطور نيست و اين نشون دهنده قلب با صداقت و ساده و بي رياي توئه نيلوفر جوون....
ما همه رو خوب فرض ميكنيم تا زماني كه خلافش ثابت بشه و سعي ميكنيم تا لحظه آخر رفتارشو واسه خودمون توجيح كنيم كه نه شايد اونجا اين منظور رو نداشته... شايد آدم خوبي باشه من اشتباه كرده باشم ...يا ...يا .... يا.....
اما بايد از اين خواب بيدار شد نيلوفر جون... دردناكه اما بيدار شو.... نترس!
ميدوني چرا هنوز از ته دل قبول نكردي كه اشتباه كردي ؟ به نظر من دليش همينه....
شايد هنوز باورش واست مشكله.... هنوز تو شوكي عزيزم....
و دوست داري بخوابي و اينا همه يه خواب باشه... نميخواي باور كني كه اين رويا نيست كابوسه نيلوفر جان...
و تو بايد قدرت و توانشو پيدا كني تا با حقيقت تلخ اين موضوع كنار بياي....
باور كن كه اون يه انسان خوب نبوده...
باور كن و اينم قبول كن كه همه اشتباه ميكنن... اونا كه صادق ترن بيشتر.... آره عزيزم اونا كه صادق ترن بيشتر اشتباه ميكنن.... اين واقعيت رو قبول كن و بعد سعي كن فراموشش نكني بلكه به عنوان يه تجربه ازش استفاده كني .... تجربه تلخي كه آخرش با كمك خدا و دوستانت به نفع تو تموم شد.... و هميشه بخاطرش خدا رو شكر كن!
نيلوفر جون از همين امروز شروع كن .... واسه زندگي نو تلاش كن....
بهت پيشنهاد ميكنم بري سر كار.... نميدونم شاغلي يا نه... به نظر ميومد كه بيكاري عزيزم و اين سمه!!
پس پاشو ... دنبالش بگرد... برو دنبال كار... كار داروي عجيبيه كه همه دردها رو تسكين ميده...
و همه چيزو قابل تحمل ميكنه .... اعتماد به نفستو برميگردونه .... و ديگه منتظر نميشيني كه يه نفر ديگه بياد و از زمين بلندت كنه..... پاشو عزيزم اينبار بايد دستتو به زانوي خودت بگيري و بلند شي .... از جات بلند شو و نذار اين رخوت و بيهودگي بيشتر از اين افسرده ات كنه .... موفق باشي عزيزم و ميبوسمت....
ببين چقدر واسه بچه هاي مهربون اينجا عزيزي .... و مطمئنن واسه خداي نازنين بيشتر عزيزي.....
اين چيز كمي نيست.... پاشو...:43::43:
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
از لطف همگيتون ممنون:302::316:
تو تركم و اميد به نجات :160:بايد يه روش ديگه زندگي كردنو ياد بگيرم و اونم نوعي از زندگي كه به خوبي شاعراه و تكيه به احساسات عاشقانه كسي وابسته نباشه /احساسي كه سالها باهاش درگير بودم و وحالا ديگه نيست و كاريش هم نميشه كرد:163:بايد يه خودي از خودم داشته باشم:325:
چشمها را بايد شست /جور ديگر بايد ديد:72::72::72:
دوستتون دارم:46:
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
niloofar 25 عزیز
انشاالله موفق بشی:305:
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
سلام !
دوستاي خوبم واقعا از همه تون متشكرم كه كمك كردين تا از اين رابطه غلط بيرون بيام. اينروزا مشكلاتم روو به يه هفته قبل بر گشته ميبينم كه به صورت خلاصه دسته بندي ميكنم:
1/ تنهائي خودم و خانواده ام به دليل معاشرت ضعيف با اطرافيان كه باعث نوعي ركود وافسردگي و تبديل شدن به نوعي جزيره تنها بين ديگران شديم(شايد تقصير خودمونه ولي واقعا ما بيشتر به فاميلا و آشنا ها سر ميزنيم تا اونا به ما وما بيشتر اوقات تنهائيم و اگرم ميريم خونه هاشون من كه نوعي احساس تنهائي و غربت ميكنم)
حتي برادركوچيكم با وجوديكه بيشتر بيرون خودشو مشغول ميكنه از تو خونه موندن انگار وحشت داره !
اونا همه با دنياي خودشون وماهواره ها و و... مشغولن و اين ديوار براي ماروز به روز بيشتر ميشه/
2/ تنهائي خودم :به دليل مهارتهاي ارتباطي ضعيفم و مشكلاتي كه براي خودم تو رابطه با ف بوجود آوردم از همون چندتا دوست ظاهري هم كه داشتم افتادم.وقتي مردمو ميبينم كه چقدر راحت با همديگه ارتباط پيدا ميكنن و دوست ميشن و بيرون ميرن و رفت و آمد ميكنن واقعا غبطه ميخورم.انگار من اصلا بلد نيستم با ديگران چطوري حرف بزنم تا صميميت ايجاد بشه!:163:تازگيها هم كه كلا افسردگي گرفتم و اصلا حرف زدن يادم رفته!
3/ تو محيط نت هم به شدت ضعيف شدم .من يه روزي با كلي اميد و آرزو ميومدم تو سايت و واقعا خبر نداشتم براي شما ها هر روز چقدر پيام خصوصي ميرسه و با هم حال واحوال داريد ولي از همون تك وتوك پيامهائي هم كه بهم ميرسيد واقعا خوشحال ميشدم ولي الان كه ديگه شارژي شده و پارسال هم كه فعاليتم خيلي كم شده بود انگار فرسنگها از همه چيز دور افتادم .دوستاي اينجا چه تو نت چه با ايميل از حال همديگه باخبرن و من واقعا احساس تنهائي و غربت ميكنم چه تو دنياي واقعي و چه مجازي :302::300:شايد چون اصلا بلد نيستم ارتباط برقرار كنم:160:
ديروز پيش يه مشاور خوب رفتم .شايد خيلي از خودم بزرگتر نبود ولي يه كوه انرژي بود در حاليكه من خودمو مثل يه تفاله احساس ميكنم .حس ميكنم به دارو و درمان قوي تري احتياج دارم چون واقعا روزا و شبهاي بدي رو ميگذرونم.به من ميگه دچار نوعي روز مرگي شدي و افسردگي هم كه كاملا پيداست:323:بهم پيشنهاد كرد از تلاش بيهوده براي درس خوندن دست بكشم و به فكر راه حلي براي كار باشم.چون واقعا تنهائي و بدون هيچ كلاسي يا چيزي نميشه تغيير رشته داد!اونم با احتمال موفقيت كم.
مادرم واقعا نقش زيادي داره تو بي اعتماد به نفس كردنم داره و تنها تو خونه باهش موندن منو از قبل هم ضعيفتر ميكنه.
برادرم كه رفت همش گريه ميكردم انگار همچين روزائي رو ميديدم.
من مردم دوستان /مردگي محض هم اين حسو به آدم نميده كه من دارم!:302::316:
شما ميگيد راهي هست كه من به اين دنيا برگردم و دوباره زندگي كنم؟:82:
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
نیلوفر عزیز:72:
همه چیز به خودت بستگی داره ، پستهای فیلو سارا ، شیرین جون و سایر دوستانی که توصیه هائی برات داشتن رو یه بار دیگه بخون.
به این تاپیک هم سر بزن
http://www.hamdardi.net/thread-14388.html
بازم برات می نویسم ، خودت هم در تکمیل اون مشارکت کن.:104:
لوئیزهی در کتاب خود به نام شفای زندگی معتقد است
هر گاه نمی خواهید به حرف و نظر دیگران گوش دهید با ناراحتی گوش مواجه می شوید،
هر وقت نمی توانید اوضاع نامناسب را ببنید دچار ناراحتی چشمی می شوید
وقتی خود را دوست ندارید سر درد می گیرید
و حتی وقتی خود را تحت فشارها و استرس های محیط می بینید و بر این باورید که کاری از دستتان بر نمی آید ممکن است حتی دچار میگرن شوید!
بنابراین حتما بهتر است که هر چیز را از خود شروع کنیم از دوست داشتن و مهربان بودن گرفته تا قاطع بودن و
بپذیر که تو مسئول کارهای خودت هستی و نه اوضاع و شرایط و حتی دیگران
RE: گنه كردم گناهي پر ز...
[align=justify]سلام نیلوفر عزیزم:72:
خوشحالم که از اون رابطه ی غلط بیرون اومدی، این انتخاب از هر انسانی برنمیاد، بخاطر این شخصیت و منش بهت تبریک می گم.:46: همینطور بخاطر جدیتت در عمل کردن به توصیه هایی که درست تشخیصشون می دی. :104:
اما در مورد بقیه ی صحبت هات:
عزیزم سعی نکن یکباره انسان دیگری از خودت بسازی. با یک دست صد تا هندونه برندار.
اونقدر به خودت فشار نیار که از نفس بیفتی و ناامید بشی. یه مورچه می تونه یه کوه رو جابه جا کنه، اما به شرط اینکه نخواد کلّش رو با هم برداره، باید ذره ذره جابه جاش کنه. (ببخشید که مورچه رو مثال زدم، یه وقت برداشت بدی نکنی. منظورم مقایسه ی توان و بار بود.)
ذهن تو پر از کارهاییه که دلت می خواد انجام بدی، و ویژگی های شخصیتی ای که می خوای در خودت ایجاد کنی، این خیلی خوبه، اما بدون نظم و بدون اولویت بندی، انرژی زیادی هدر می ره.
اول بگذار قلبت آزاد بشه، و شادی رو تجربه کنی (بوسیله ی رسیدن به یک پیروزی دلچسب). بعد خیلی چیزها خود به خود درست می شن. قدرت هات زیاد می شن و با ضریب اطمینان بیشتری می تونی در راه ساختن اخلاقیات و شخصیت مطلوبت قدم برداری.
مثلا اگه در حال ناراحتی و غم، بخوای سعی کنی روابط اجتماعیت رو تصحیح کنی، انرژی زیادی باید بگذاری، اما اگه شاد و سرزنده باشی، به راحتی آب خوردن می تونی روابط پایدار و سالم برقرار کنی. چرا که نه تنها ظرفیت های روانی و مدیریتی و غیره ت گستردش پیدا کردن، بلکه 60 درصد راه رو دیگران خودشون به سمت تو میان، و فقط 40 درصد باقیمونده رو تو می ری. و اون 40 درصد رو هم با مشورت و کسب تجربه می تونی به بهترین شکل ممکن طی کنی.
رسیدن به نیلوفر مطلوبت (چه از نظر اجتماعی، چه شخصیتی و معنوی و ...) در واقع همون هدف خلقت توه. هدفی که باید براش برنامه ریزی کنی، نقشه ی راه تهیه کنی، و "قدم به قدم" پیش بری. هر پیروزی ای انرژی لازم برای پیروزی بعدی رو فراهم می کنه.
با وجود اینکه می بینم موفق شدی اون مشاور رو هم قانع کنی که درس خوندنت تلاش بیهوده ست!!، ولی من هنوز هم معتقدم اولویت اول باید چیزی باشه که محیط زندگی تو رو تغییر بده، و ادامه ی تحصیل بهترین گزینه ست.
حالا کارشناسی می خوای شرکت کنی یا ارشد؟ اگه دوست داشتی ما رو در جریان برنامه های تحصیلیت قرار بده، تا دوستان بتونن کمکت کنن.
و نکته ی دیگه اینکه:
من درک می کنم که اشتباهات دیگران چقدر روی روحت تاثیر منفی گذاشته، برای اکثر آدم ها همینطوره، وقتی بچه ایم، قبل از اینکه بفهمیم کی هستیم و کجاییم، عدم آگاهی و عدم مهارت والدین و اطرافیان، باعث می شه ضعف های اونها به ما هم سرایت کنه.
اما چاره چیه؟ گاهی حتی نمی شه از اونهایی که این تاثیرات رو رومون داشتن، گله کرد، چون اونها هم اسیر ضعف های خودشون بودن، مثلا پدری که خشم رو در وجود کودکش نهادینه می کنه، خودش هم دلش می خواسته شاد زندگی کنه، اما در این امر "شکست" خورده. یا مادری که به اعتماد به نفس فرزندش آسیب می زنه، خودش از کمبود اعتماد به نفس رنج می بره. و هزاران مثال دیگه.
اینها همه آسیب های دوران کودکی هستند، دورانی که گذشته و رفته. و به همراهش وابستگی فکری و روانی کودک به والدینش هم از بین رفته.
اما امروز مشکل کجاست؟ امروز که اون کودک بزرگ شده.
حالا دیگه این نگرش این انسانه که اشکالات اصلی رو بوجود میاره، نه شرایطی که درش زندگی می کنه.
انسانی که "اگه بخواد" می تونه حتی با وجود شرایط نامطلوب خودش رو نجات بده، و بعد هم دست خونواده ش رو با مهر بگیره و برای چند قدم هم که شده به شادی ها نزدیک ترشون کنه.:72:[/align]