RE: چطور با شرایط کنار بیام؟
سلام t_a عزیزم
من همه حرفاتو خوندم اما در حدی نیستم که بتونم راهنماییت کنم اما از ته دلم برات دعا کردم.:323:
عزیز دلم خیلی شرایطت سخته.ولی میدونم که خدا کسایی که خیلی دوست داررو تو سختی ها قرار میده تا روحشون صیقل پیدا کنه وعظمتشون بالاتر بره،معلومه خدا خیلی دوست داره قدر خودتو بدون.
من فقط میخوام 1نظر درباره حرف مشاورت بدم که گفتن بری تهران.
نمیدونم مشاورت اعتقاداتشون چه جوریه. اما اگه قرآنو پایبند باشن این پیشنهادو نمیدن.
تو قرآن صراحتا هر جا از پدر و مادر اومده بعد از تو حید بوده.
میدونی یعنی چی؟و هیچ جا هم نگفته که باید مومن باشن یا فلان باشن، همین که پدر و مادر باشن کافیه که ما باید وظایفمونو در قبالشون انجام بدیم.پس ترک مادرت خیلی دور از خواست خداست.
شرایط شما خیلی شبیهه دوست منه.اونم 26 سالشه و علاوه بر اینکه خانواده خوبی نداره و در عذابه به خاطر ظاهر نازیباش نمیتونه ازدواج کنه.کاش اونو میشناختی و میدیدی که الان داره چه زندگی زیبایی میکنه پر عشق به خدا.خیلی زحمت کشید و تلاش کرد تا تونست به اینجا برسه.
کاش 1مشاور بهتر پیدا کنی تا رابطت با مادرت خیلی عالی بشه و بتونی فراغت بیشتری پیدا کنی.چون وقتی همه محبت مادرت متوجهت باشه دیگه راضی به اذیت کردنت نمیشه.
انشاالله که موفق باشی گلم. خدا پشت و پناهت
RE: چطور با شرایط کنار بیام؟
سلام دوست عزیز
ممنونم از راهنماییهاتون. من باور دارم که خدا تو زندگیم هست. چون اگه نبود من همین چیزایی که دارم هم نداشتم.
مشاوری که باهاشون صحبت کردم نمیدونم اعتقاداتشون چه جوریه. البته آدم محجبه ای هستن. اون به هیچ عنوان نگفت مادرتو ترک کن. اتفاقا گفت موقت تهران برو اگه تونستی کاری پیدا کنی که انتقال بدی شهر خودت برگرد. تاکید هم کرد که حتما هر ماه به مادرت سر بزنی.
من زندگی با مادرم برام غیر ممکن شده. من وخواهرم سالها سعی کردیم به مادرمون نزدیک بشیم اما نشد هر چی ما مهربونتر و نزدیکتر شدیم اون توقعاتش بیشتر شد؟ مادرم به وضوح میگه اختیار زندگی شما دست منه. میگه باید اون کاری رو انجام بدین که من میخوام. شما باورت میشه من حتی یک متر تو خونمون برای خودم ندارم!!!! باید هرجا مادرم هست باشم. هرکاری اون میگه بکنم. خوب من هم استقلال میخوام. آدم خسته میشه. شما میدونی چند سال هیشکی حتی دامادت خونت نیاد یعنی چی؟ تمام دنیا از من و خواهرم خوب بگن مادرم میگه نه شما اشتباه میکنین اینا بدن. من تمام این سالها رو صبر کردم فقط به خاطر اینکه خواستم به قران پایبند باشم.اما دیگه نمیتونم تحمل کنم. باور کن اگه تو همین شرایط بمونم به یه بیمار روانی تبدیل میشم.
شما که میگی این کارو نکنم یه راهکار بده به من. من قدرتشو ندارم مادرمو تغییر بدم. فقط میتونم در خودم تغییر ایجاد کنم.